💖کافه شعر💖
2.44K subscribers
4.3K photos
2.87K videos
11 files
977 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
این زبانْ چون سنگ و هم آهن‌وَش است
وانچه بِجْهَد از زبانْ چون آتش است

سنگ و آهن را مَزَن بر هم گِزاف
گَهْ زِ رویِ نَقْل و گَهْ از رویِ لاف

#مثنوی_مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز سوزی در دلم از محنت هجران فتاد
چون کشیدم آه از دل، آتشم در جان فتاد

روز من شد تیره بی‌او، روزگار من سیاه
ای اجل! رحمی، که کارم با شب هجران فتاد

رفت آن خورشید و من گشتم به کنج غم اسیر
زآنکه همچون سایه در دنبال او نتْوان فتاد

گشت ویران خانه‌ی «اهلی» ز توفانِ سرشک
در شب هجران، در و دیوارش از باران فتاد...

#اهلی_ترشیزی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم نرگس، زلف سنبل
قد صنوبر، چهره گل ...

هر ڪه او رادید شرح
گلشن انشا می ڪند ...


#شفیعای_شیرازی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای پسته تو، خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا ، یک شکر بخند

طوبی ز قامت تو ، نیارد که دم زند
زین قصه بگذرم ،که سخن می‌شود بلند !

خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون؟!
دل در وفای صحبت رود ، کسان مبند

گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنی
ما نیستیم معتقد ؛شیخ خودپسند!

ز آشفتگی حال من آگاه کی شود ؟!
آن را که دل نگشت ، گرفتار این کمند

بازار شوق گرم شد ، آن سروقد کجاست ؟
تا جان خود؛ بر آتش رویش ، کنم سپند

جایی که یار ما به شکرخنده ، دم زند
ای پسته کیستی ؟تو خدا را به خود مخند

"حافظ" چو ترک غمزه ترکان نمی‌کنی
دانی کجاست جای تو ؛خوارزم یا خجند؟!


#حافظ


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
جسمها چون کوزه‌های بسته‌سر
تا که در هر کوزه چه بود آن نگر

کوزهٔ آن تن پر از آب حیات
کوزهٔ این تن پر از زهر ممات

گر به مظروفش نظر داری شهی
ور به ظرفش بنگری تو گم‌رهی

#مثنوی_مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گدایی از در می‌خانه باید دم به دم کردن
سفالین کاسهٔ می را خیال جام جم کردن

دمادم کار ساقی چیست در می‌خانه می‌دانی
به مخموران قدح دادن به مسکینان کرم کردن

صبا ای کاش می‌گفتی بدان آهوی مشکین مو
که بعد از رام گردیدن، خطاکاری است رم کردن

زلیخا را محبت کرد رسوای جهان آخر
که بی‌تقصیر یوسف را نباید متهم کردن

زبان تیشه با فرهاد گفتا در دم رفتن
که راه کوی شیرین را ز سر باید قدم کردن

فلک از کعبهٔ کویش مرا بیرون کشید امشب
که نتوان قتل صید محترم را در حرم کردن

پی تعظیم ابروی کجش برخاستم از جا
که زیر تیغ او باید به مردن قد علم کردن

پس از کشتن به فریادم رسید آن خسرو خوبان
که داد کشتگان را می‌دهد بعد از ستم کردن

اگر در روضهٔ رضوان خرامی، حور می‌گوید
که باید پیش بالای تو طوبی را قلم کردن

نهادم تا به کویت پا، نرفتم بر سر کویی
که بعد از کعبه نتوان شجرهٔ بیت الصنم کردن

من آن روزی که دیدم خیل مژگان تو را گفتم
که تسخیر دل شاهان توانی بی حشم کردن

نمی‌شاید به جرم عاشقی کشتن گدایی را
که نتواند تظلم پیش شاه محتشم کردن

#فروغی_بسطامی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی
به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی

چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر
تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی

غلام حلقه سیمین گوشوار توام
که پادشاه غلامان حلقه در گوشی

سعدی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون تورا دیدم مُحالَم حال شُد
جانِ من مستغرق اِجلال شُد

چون تورا دیدم خود ای روحُ الْبِلاد
مِهرِ این خورشید از چَشمَم فُتاد

#مثنوی_مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق یعنی چو زلیخا به گناه افتادن
تیشه بر دست پی کوه به راه افتادن

پشت هر غصه اگر لذت شادی باشد
مثل چنگال پلنگ است به ماه افتادن

گوشه‌ی چشم نظرباز نشستن بهتر
تا که از نقطه‌ی پرگار نگاه افتادن

لنگ و حیران به یکی چاله پناه آوردم
ترسم این است، از این چاله به چاه افتادن

شوق پرواز مرا تیزی پیکان خون کرد
در دل خوف و رجا گاه به گاه افتادن

دل به طاغوت سپردیم و به یغما رفتیم
حیف... از آن همه پابوسی شاه افتادن

#پرویز_شالی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر شدی‌عاشق بدان‌دیوانه‌وارش بهتر است
در قرار یار، عاشق، بی‌قرارش‌ بهتر است

در عطش‌حالیست‌از آب‌گوارا بیشتر
چشمهای‌مست، خوب امّا خمارش‌بهتر است


#حسین_منزوی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من آمده ام شاعـرِ چشمانِ تو باشم
جانان منی کاش کمی جانِ تو باشم

با این همه آزار که از عشقِ تـو دیدم
ایکاش که یک ثانیه مهمانِ تو باشم

یکباره فراری شدم از مکتب و استاد
تا بادل وجان طفلِ دبستانِ تو باشم

من آمده ام با همه ی تـاب و تـوانم
پُر نـورترین شمعِ شبستانِ تو باشم

بـر هیچ شبی، نـورِ نگاهم ندرخشید
تـا ماه ترین ماهِ درخشانِ تـو بـاشم

فرمان بده تا جان بدهم برسرِ پیمان
من آمده ام تا که بـه فرمانِ تو باشم

زائر بشوم، بـر سرِ کوی تو و یک عمر
آواره ی چشمانِ، غـزلخوانِ تو باشم

با میـلِ خودم آمده ام تا بـه قیامت
در بندِ تـو در گـوشهٔ زندانِ تو باشم

#شیوا_صالحی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ڪام دل ، قدح‌ ڪشان
داده شود اگر ز می ...

لعل لب تو
می‌دهد ڪام دل شراب را ...

#آتش_اصفهانی
⁩‌ ‌‌#ک

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آورده بود خاطره‌ها را به یاد و مُرد
سر را به روی دفتر شعرش نهاد و مُرد

قبل از شروع شعر جدیدش نوشته بود
نذر سلامتیّ سرت، إن یَکاد و مُرد

در زیر صفر مطلقِ سرمای رفتنت
یخ زد نهال شاعری از انجماد و مُرد

تصمیم بر سرودن شعری برای تو
آخر به دست عاشقتان کار داد و مُرد!

تنها نوشت "محشر" و در پانوشتِ متن
آن را به چشم‌های تو کرد استناد و مُرد

در قحطِ شانه‌های تو باید به هیچکس
تکیه نکرد و روی دو پا ایستاد و مُرد...

#سید_ایمان_زعفرانچی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی که می‌شکفی در من
خورشید
از بی‌قرارترین عاشقانِ زمین است
و آب
هُرم هزار ساله‌ی عطشم را
در سایه‌های باغ‌های جهان
محو می‌کند...!

#اورنگ_خضرایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Shal Gardan
Mehdi Yarrahi
#مهدی_یراحی
شال گردن

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
راه لغمان شریف تنگ و تاریکه ، یک یاری دارم کمر باریکه
ای خدا مرا کشته ناز او ، تا کی من برقصم به ساز او

بیش از این ساقی می مده مستم ، مست چشمان مست او هستم
دل به موی آن نازنین بستم ، جام می همی افتد از دستم

شب رسیده و راه باریکه ، خانه دوره و کوچه تاریکه
وای از دوری جانگداز او ، تا کی من برقصم به ساز او

چشم سرمستش خون کند به دل ، من بیاد وی او زمن غافل
من به او عاشق دل به او مایل ، دیوانه منم دلبرم عاقل

گل دختر ، شد بلای جان ، زد به جانم خوش آتش سوزان
ای خدا مرا کشته ناز او ، تا کی من برقصم به ساز او

#ویژه


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستت‌ می‌دارم‌
تو به‌ زندگی‌ می‌مانی‌
به‌ نوشیدن‌ جرعه‌ای‌ آب‌
در فاصله‌ی‌ دو رؤیا
به‌ بوییدن‌ عطرِ یکی‌ نامه‌ْ
پیش‌ از گشودنش‌
به‌ سلام هر سپیده‌دم‌

#یغما_گلرویی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀

ای آخرین دریچهٔ زندان عمر من!
ای واپسین خیال شبح‌وار سایه رنگ!
از پشت پرده‌های بلورین اشک خویش،
با یاد دلفریب تو بدرود می‌کنم.

روح تو را و هرزه درایان پست را،
با این وداع تلخ ملولانه‌ی نجیب،
خشنود می‌کنم.

من لولی ملامتی و پیر و مرده دل،
تو کولی جوان و بی‌آرام و تیز دو؛

رنجور می‌کند نَفَسِ پیر من تو را،
حق داشتی، برو.



#مهدی_اخوان‌ثالث


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
او ڪه در آغوش من
می گفت: "دنیاے منی"

ترك دنیا ڪرد و من
در ڪار دنیا مانده ام ...!

#محمد_عزیزے


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
کوزهٔ چشم حریصانْ پُر نشد
تا صدف قانع نشد، پُر دُر نشد.

#مثنوی_مولانا



کوزه چشم حریصان هرگز پُر نخواهد شد.
(حِرص پایان ندارد و حریص سیراب نمی شود.)
صدف تا دهان خود را نبندد و قانع نشود, وجود او از دُر پُر نخواهد شد.

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀