از قهوه اما تلخ تر، اقبال من بود
این بوف کور از ابتدا در فال من بود
راحت پی این رفت و آسان سهم آن شد
چشمی که میگفتی فقط دنبال من بود
حالا برای دیگران چتری بزرگ است
دستی که روی شانه هایم شال من بود
ای دیگران! دلخوش به این دولت نباشید
تختی که بر آنید، روزی مال من بود
هر کس که او را دید از حالم خبر یافت
پیشانی او نامهی اعمال من بود
هر چند شر از دوستان خیر است اما
باری که از دوشم گرفتی بال من بود
#علیرضا_بدیع
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
این بوف کور از ابتدا در فال من بود
راحت پی این رفت و آسان سهم آن شد
چشمی که میگفتی فقط دنبال من بود
حالا برای دیگران چتری بزرگ است
دستی که روی شانه هایم شال من بود
ای دیگران! دلخوش به این دولت نباشید
تختی که بر آنید، روزی مال من بود
هر کس که او را دید از حالم خبر یافت
پیشانی او نامهی اعمال من بود
هر چند شر از دوستان خیر است اما
باری که از دوشم گرفتی بال من بود
#علیرضا_بدیع
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
قدم برون نگذارم ز آستانهی خویش
چو آینه همه عمرم چراغِ خانهی خویش
به کار خویش کنم ناله، گو کسی مشنو
کمان کشیدهام، اما خودم نشانهی خویش
چو مرغ باش در آیین عافیتطلبی
که وقت شام چو شد، میرود به خانهی خویش
چهگونه سرزند از دل نوای آزادی
مرا که حلقهی دام است آشیانهی خویش
به دست خویش کن اصلاح خود، که مغروران
به موی خود نگذارند غیر شانهی خویش
چه فرق از وطن و غربت، اینچنین که منام
چو عکس آینه، دائم غریبِ خانهی خویش
به زیر چرخ، ترقی سلیم ممکن نیست
در آسیا نتوان سبز کرد دانهی خویش...
#سلیم_تهرانی
#ق
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چو آینه همه عمرم چراغِ خانهی خویش
به کار خویش کنم ناله، گو کسی مشنو
کمان کشیدهام، اما خودم نشانهی خویش
چو مرغ باش در آیین عافیتطلبی
که وقت شام چو شد، میرود به خانهی خویش
چهگونه سرزند از دل نوای آزادی
مرا که حلقهی دام است آشیانهی خویش
به دست خویش کن اصلاح خود، که مغروران
به موی خود نگذارند غیر شانهی خویش
چه فرق از وطن و غربت، اینچنین که منام
چو عکس آینه، دائم غریبِ خانهی خویش
به زیر چرخ، ترقی سلیم ممکن نیست
در آسیا نتوان سبز کرد دانهی خویش...
#سلیم_تهرانی
#ق
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در غمش هر شب به گردون پیک آهم میرسد
صبرکن، ای دل! شبی آخر به ما هم میرسد
شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبت روز سیاهم میرسد
#ملک_الشعرای_بهار
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صبرکن، ای دل! شبی آخر به ما هم میرسد
شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبت روز سیاهم میرسد
#ملک_الشعرای_بهار
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به پیکرم شکن پوست کوچه داده به هر سو
طناب خیمه گسست اینکه چین فتاده به هر سو
در انتظار جمالی نشسته ام به خیالی
تحیّر از مژه آغوش ها گشاده به هر سو
غم طلب به که گویم؟ سراغ خود ز که جویم؟
سفید گشت ز مویم هزار جاده به هر سو
نفس غبار دلست اینکه می کشد به تپیدن
شکست شیشه به دوش است موج باده به هر سو
به حیرتم که چه می خواهد از بهار تخیّل؟
چمنْ طرازی آینه های ساده به هر سو
ز تخم مزرعِ غفلت نرست ریشۀ دیگر
کشیده یک رگ گردن، سرِ فتاده به هر سو
به هوش باش که دیوانگان غرّۀ دولت
مرس گسسته سگانند بی قلاده به هر سو
تو شخص آبله پایی و دشت و در همه نشتر
متاز در طلب عافیت پیاده به هر سو
غبار بی سر و پای عنان گسستۀ ما را
دویدنی است درین دشت بی اراده به هر سو
بقدر گردش رنگی به گرد خویش برآیید
عیار سعی مگیرید ازین زیاده به هر سو
هوای لعلِ که دارد درین هوسکده بیدل
که می رود قدح از خویش لب گشاده به هر سو
#بیدل
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
طناب خیمه گسست اینکه چین فتاده به هر سو
در انتظار جمالی نشسته ام به خیالی
تحیّر از مژه آغوش ها گشاده به هر سو
غم طلب به که گویم؟ سراغ خود ز که جویم؟
سفید گشت ز مویم هزار جاده به هر سو
نفس غبار دلست اینکه می کشد به تپیدن
شکست شیشه به دوش است موج باده به هر سو
به حیرتم که چه می خواهد از بهار تخیّل؟
چمنْ طرازی آینه های ساده به هر سو
ز تخم مزرعِ غفلت نرست ریشۀ دیگر
کشیده یک رگ گردن، سرِ فتاده به هر سو
به هوش باش که دیوانگان غرّۀ دولت
مرس گسسته سگانند بی قلاده به هر سو
تو شخص آبله پایی و دشت و در همه نشتر
متاز در طلب عافیت پیاده به هر سو
غبار بی سر و پای عنان گسستۀ ما را
دویدنی است درین دشت بی اراده به هر سو
بقدر گردش رنگی به گرد خویش برآیید
عیار سعی مگیرید ازین زیاده به هر سو
هوای لعلِ که دارد درین هوسکده بیدل
که می رود قدح از خویش لب گشاده به هر سو
#بیدل
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به سد جان گرامی آن لبِ دلجوست ارزنده
عجب لعلیست پر قیمت به صاحب باد ارزانی
بر آنم تا برآید جان و از غم وارهانم دل
ولی بی تیغ جانان بر نمی آید به آسانی
#وحشی_بافقی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عجب لعلیست پر قیمت به صاحب باد ارزانی
بر آنم تا برآید جان و از غم وارهانم دل
ولی بی تیغ جانان بر نمی آید به آسانی
#وحشی_بافقی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امشب هوای شهر قلب من زغالیست
آتش گرفتن داستان پُر ملالیست
داغ دلم مثل بیابان جنوب است
چشمم پُر از احساس باران شمالیست
صد تکه شد آیینه های اعتمادم
رنگ خیانت داشت قلبی که سفالیست
وقتی نجابت در رگ و در ریشه ام بود
باور نمیکردم که او یک لاابالیست
از بچّه هم باید بترسم مثل برّه
صد گرگ دیگر مثل او در این حوالیست
از هرچه اَبروی قشنگ و صورت ماه
ترسیده چشمم، داس دهقان هم هِلالیست
"باران" ببار امشب به دشت سبز دفتر
جای غزالی در غزل های تو خالیست
#علیرضا_شتابی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آتش گرفتن داستان پُر ملالیست
داغ دلم مثل بیابان جنوب است
چشمم پُر از احساس باران شمالیست
صد تکه شد آیینه های اعتمادم
رنگ خیانت داشت قلبی که سفالیست
وقتی نجابت در رگ و در ریشه ام بود
باور نمیکردم که او یک لاابالیست
از بچّه هم باید بترسم مثل برّه
صد گرگ دیگر مثل او در این حوالیست
از هرچه اَبروی قشنگ و صورت ماه
ترسیده چشمم، داس دهقان هم هِلالیست
"باران" ببار امشب به دشت سبز دفتر
جای غزالی در غزل های تو خالیست
#علیرضا_شتابی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عجب طرحی
برایم چیده ایی یار.
جوانب را ڪه هم سنجیدهایی یار.
لذا با مهر و با افسون بوســه..
قرارم را ز دل دزدیده ایی یار......
عرش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برایم چیده ایی یار.
جوانب را ڪه هم سنجیدهایی یار.
لذا با مهر و با افسون بوســه..
قرارم را ز دل دزدیده ایی یار......
عرش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا مســت هــوای تــازه ی نــور شویم
تا هلهــله گــوی دفـــ و تنبـــور شویم
صبـح آمده راس ساعت چـای عســل
تا لب به لب از شهد شر و شور شویم
#شهراد_میدری
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا هلهــله گــوی دفـــ و تنبـــور شویم
صبـح آمده راس ساعت چـای عســل
تا لب به لب از شهد شر و شور شویم
#شهراد_میدری
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای نسیم صبحدم، یارم کجاست
غم ز حد بگذشت، غمخوارم کجاست
خواب در چشمم نمی آید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست
دوست گفت آشفته گرد و زار باش
دوستان، آشفته و زارم، کجاست
#امیرخسرو_دهلوی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
غم ز حد بگذشت، غمخوارم کجاست
خواب در چشمم نمی آید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست
دوست گفت آشفته گرد و زار باش
دوستان، آشفته و زارم، کجاست
#امیرخسرو_دهلوی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صبحی مبارکست ، نظر بر جمال دوست
برخوردن از درخت امید وصال دوست
از دل برون شو ، ای غم دنیا و آخرت
درخانه جای رخت بود ، یا مجال دوست
بختم نخفته بود ، که از خواب بامداد
برخاستم ، به طالع فرخنده فال دوست
مِن بَعد، بیخ صحبت اغیار برکَنم
در باغ دل ، رها نکنم جز نهال دوست
تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی
کان دوست بود درنظرم یا خیال دوست
هوشم نماند و عقل برفت و زبان ببست
مقبل کسی که محو شود درکمال دوست
سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار
زنگار خورده، خود ننماید جمال دوست
#حضرت_سعدی
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برخوردن از درخت امید وصال دوست
از دل برون شو ، ای غم دنیا و آخرت
درخانه جای رخت بود ، یا مجال دوست
بختم نخفته بود ، که از خواب بامداد
برخاستم ، به طالع فرخنده فال دوست
مِن بَعد، بیخ صحبت اغیار برکَنم
در باغ دل ، رها نکنم جز نهال دوست
تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی
کان دوست بود درنظرم یا خیال دوست
هوشم نماند و عقل برفت و زبان ببست
مقبل کسی که محو شود درکمال دوست
سعدی حجاب نیست تو آیینه پاک دار
زنگار خورده، خود ننماید جمال دوست
#حضرت_سعدی
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صبح از دریچه
سر به درون میڪشد به ناز
وز مشرقِ خیال تو،
صبح تابناڪترے را سر در ڪنار من
با چهرهے شڪفته چو ڪَلهاے نسترن
لبخند میزنی ....
من، آفتاب پاڪترے را
در نوشخندِ مهر تو میبینم
در مطلعِ بلندِ شڪفتن ...
#فریدونمشیرے
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سر به درون میڪشد به ناز
وز مشرقِ خیال تو،
صبح تابناڪترے را سر در ڪنار من
با چهرهے شڪفته چو ڪَلهاے نسترن
لبخند میزنی ....
من، آفتاب پاڪترے را
در نوشخندِ مهر تو میبینم
در مطلعِ بلندِ شڪفتن ...
#فریدونمشیرے
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دیلمان-هوشمند-عقیلی
@injaZanVojuddarad
" دیلمان "
🎤 #هوشمند_عقیلی
چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
مده گر عاقلی ای خواجه پندم
#سعدی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
🎤 #هوشمند_عقیلی
چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم
نه مجنونم که دل بردارم از دوست
مده گر عاقلی ای خواجه پندم
#سعدی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از نو شکفت نرگس چشم انتظاریام
گل کرد خارْخار شب بیقراریام
تا شد هزارپاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاریام
گر من به شوق دیدنت از خویش میروم
از خویش میروم که تو با خود بیاریام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاریام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاریام
تا ساحل نگاه تو چون موج بیقرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاریام
با ناخنم به سنگ نوشتم : "بیا"، بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاریام
#قيصر_امين_پور
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گل کرد خارْخار شب بیقراریام
تا شد هزارپاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاریام
گر من به شوق دیدنت از خویش میروم
از خویش میروم که تو با خود بیاریام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاریام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاریام
تا ساحل نگاه تو چون موج بیقرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاریام
با ناخنم به سنگ نوشتم : "بیا"، بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاریام
#قيصر_امين_پور
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀