💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
با خلقِ قفس شوکتِ پرواز فروریخت
دل پَر زد و تا اوج...ولی باز، فروریخت

یک تارِ سرِمویِ تو در باد که رقصید
صد قطعه به سَرپنجه ی "شهناز" فروریخت

چشمان تو خرمای رسیده ست،نزن پلک
نرخِ رُطبِ عالیِ اهواز فروریخت

یکبار سفر کردی و از سرخیِ لبهات
رنگ از رُخ مِیخانه ی شیراز فروریخت

تا خواستم از عشق بگویم،نشِنیدی
با تلخی تو جرأت ابراز فروریخت

پروانه ی حسم که درآغوش قفس مُرد
در متن غزل لذت پرواز فروریخت ...

#ابوالفضل_یحیایی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
باید رسید، اما قطار زندگی گاهی
می ایستد در ایستگاهای میان راهی

وقتی هدف تنها رسیدن میشود، باقرص
می خوابی از مبدا به عشق مقصد واهی

مانند کفترهای دور ازپشت بام خود
قاطی شدم با دسته های کفترچاهی

جلد کدامین گنبد سرسبز خواهم شد؟
جذب کدامین منبر و دکان مداحی؟

فرقی ندارد شعرسرخت را تو بنویسی
برسنگها، دیوارها،یا کاغذ کاهی

وقتی که خون از شعرسرخت میچکد، تنها
باید بگیرد واژه هایت بوی خونخواهي

درمن هدف تنها رسیدن نیست، باید که
برگردم از مقصد به سوی زندگی، گاهی...

#ابوالفضل_یحیایی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
با توام ای مهربان بانوی پاک بی گناه
با توام، مریم ترین قدیسه ی بی سرپناه

مادر پیغمبران عاشق و عالی تبار
ناشر اندیشه در پستوی تاریخ سیاه

دامن سرسبز چشمت حامل صد نونهال
با توام مریم ترین اردیبهشت پابماه

رستم ات کو تا بپاخیزد سوار رخش خود...
میچکد خون سیاوش های تو در هر پگاه!

می وزد با هرنسیمی ناله های عاشقی
بیژن ات را دربیاور لااقل ازعمق چاه

حاضرم از خودخوری و خودزنی- ها-حاضرم
این من و دست دماوند تو و این پرتگاه...

با توام ای مهربان بانوی پاکم، ای وطن!
این منم، "برنو به دوش یاغی مشروطه خواه"

#ابوالفضل_یحیایی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
تازه کن در دلِ من شور غزلخوانی را
به رُخِ واژه بکش لهجه ی تهراني را

با قدم های لطیف از غزلم دور نشو
نبَراز یاد شبِ کوچه ی بارانی را

چادر از سر بکش و منتظر باد نمان...
در خودت زنده کن این رسمِ رضاخانی را

دل نمک خورد و نمکدان نشِکست و نشِکن
به سرانگشت سخن حرمت مهمانی را

خانه آباد چه کردی که منِ خانه خراب

نخورم تا به ابد غصه ی ویرانی را !!

به تهِ کوچه ی شعرم که رسیدی برگرد
با همان لهجه بخوان مصرع پایانی را...

#ابوالفضل_یحیایی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
هر سلامی میرسد انگار باور میکنم
بی طمع،از ماده گرگی هار باور میکنم

گرگم اما یک غریبه در میان دشت خود
آری آری بُزدلم ،ناچار باور میکنم

سگ خورش کرده تمام گله را چوپان،ولی
میکند انکار و من هربار باور میکنم

باورش سخت است اما مردنم را عاقبت
با هجوم گله ی کفتار باور میکنم

دم نزن از حق،که من حق را فقط ای شیخ شهر
بر بلندای وقارِ دار باور میکنم...


#ابوالفضل_یحیایی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
من واگذارت میکنم دست خدایی که...
شاید بگیرد آه من، یا آن دعایی که...

گویی که پول کودک تخس درونم را
دزدیده کلا" پیش چشمانش گدایی که...

وقتی که ساقی میکشد دردخماری را
یعنی ندارد توی جاسازش دوایی که...

گفتی نچینی توت لبهای مرا شاید
باشد دراین دور و حوالی آشنایی که...

تا خانه از شرجی اندامت نگیرد گر
دکمه به دکمه بازکن، تاآنجایی که...

تاپشت درهای اتاقت میکشد درخواب
یک عطر مردانه مرا تا ردپایی که...

دیوانگی هم عالمی دارد، ولی قطعا"
من فرق دارم باهمه دیوانه هایی که...

#ابوالفضل_یحیایی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
هرچند خرابم،ولی آوار نبودم
همسایه خشتِ کجِ دیوار نبودم

سر رفته ام از داغِ هزاران گل لاله
سَروم که شبیه تنه ی دار نبودم

یک عمر خوراکِ طمعِ افعیِ دردم
زَهرم شده هرچیز،ولی مار نبودم!!

"من دایره در دایره گردابم و تکرار"
با اینکه خودم نقطه ی پرگار نبودم

یک عمر دلم شور غزلهای تورا زد
شرمنده که رقصیدی و گیتار نبودم

خوشبختی و من دشمن دیرینه نبودیم...
ای کاش که با بخت بدم یار نبودم

هی جار زدم کهنه غزلهای خودم را
سمسار چرا،کاسب بازار نبودم...

افسوس،سرآغاز غزل مُرد کلامم
ای مرگ! من از زندگی بیزار نبودم

#ابوالفضل_یحیایی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
در چشم من پروانه ای آزاد میرقصد
وقتی که چین دامنت درباد میرقصد

عمری درون سینه ام یک آه دامنگیر
کولی تراز هرشیون و فریاد میرقصد

دیوانه ات هستم چنان که روح من هرشب
کنج اتاقی در امین آباد میرقصد

سامان که جای خود سری بر آرزویم نیست
تا زندگی همواره چون جلاد میرقصد

درقاب عکس کهنه ای دامان پرچینت
مانند یک پروانه ی آزاد میرقصد

#ابوالفضل_یحیایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاید که دستهای خدا را رها کنم
بتخانه ای برای خودم دست و پا کنم

از پیکر نحیف یقین بت بسازم و
در گنجه های ظلمت اندیشه جا کنم

شاید به حکم لات و هبل قبله ای دگر
با واژه های سنگیِ بغضم بنا کنم

یا موریانه های جدیدی عَلَم کنید
یا من به عهد قوم قریشی وفا کنم

حالا که آسمان زِ اَبابیل پُر شده است
باید دوباره فیلِ خرافه هوا کنم

حالم خراب و حالِ خدایم خرابتر...
من می روم برای خدایم دعا کنم.

#ابوالفضل_یحیایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر سلامی میرسد انگار باور میکنم
بی طمع،از ماده گرگی هار باور میکنم

گرگم اما یک غریبه در میان دشت خود
آری آری بُزدلم ،ناچار باور میکنم

سگ خورش کرده تمام گله را چوپان،ولی
میکند انکار و من هربار باور میکنم

باورش سخت است اما مردنم را عاقبت
با هجوم گله ی کفتار باور میکنم

دم نزن از حق،که من حق را فقط ای شیخ شهر
بر بلندای وقارِ دار باور میکنم...

#ابوالفضل_یحیایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی قفس میسازم از انبوه تنهایی
با دود مگنا الترا، یک استکان چایی

وقتی غزل میسازم از اندوه آدم ها
با واژه های گیج خواب و مست هرجایی

وقتی که توی خاطراتم، کودکی هایم
پاهای خود را کرده در یک لنگه دمپایی

وقتی دلم را میزند هر طعم شیرینی...
حتی نگاه مادرم هنگام لالایی

وقتی که مفهومی ندارد عشق و دلتنگی
در باورم جز واژه ی منفور رسوایی

وقتی که توی آینه هر روز خواهم دید
در چهره ام زیتون تلخ و موی خرمایی

وقتی نگاه زهرمار سایه های سرد
شخصیتم را میبرد تا بی سروپایی

وقتی بیان حبس ابد میگیرد و هرشب
در آینه می نالد از زجر خودارضایی

وقتی که هرساله تمام بغض های من
قطره به قطره میچکد در راه پیمایی

تنها خودم میمانم و انبوه تنهایی
با دود مگنا الترا، یک استکان چایی

تنها خودم میمانم و نعشی که مفقود است
با چشم های سبز و با موهای خرمایی ...

#ابوالفضل_یحیایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاید که دستهای خدا را رها کنم
بتخانه ای برای خودم دست و پا کنم

از پیکر نحیف یقین بت بسازم و
در گنجه های ظلمت اندیشه جا کنم

شاید به حکم لات و هبل قبله ای دگر
با واژه های سنگیِ بغضم بنا کنم

یا موریانه های جدیدی عَلَم کنید
یا من به عهد قوم قریشی وفا کنم

حالا که آسمان زِ اَبابیل پُر شده است
باید دوباره فیلِ خرافه هوا کنم

حالم خراب و حالِ خدایم خرابتر...
من می روم برای خدایم دعا کنم.

#ابوالفضل_یحیایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من واگذارت میکنم دست خدایی که...
شاید بگیرد آه من، یا آن دعایی که...

گویی که پول کودک تخس درونم را
دزدیده کلا" پیش چشمانش گدایی که...

وقتی که ساقی میکشد دردخماری را
یعنی ندارد توی جاسازش دوایی که...

گفتی نچینی توت لبهای مرا شاید
باشد دراین دور و حوالی آشنایی که...

تا خانه از شرجی اندامت نگیرد گر
دکمه به دکمه بازکن، تاآنجایی که...

تاپشت درهای اتاقت میکشد درخواب
یک عطر مردانه مرا تا ردپایی که...

دیوانگی هم عالمی دارد، ولی قطعا"
من فرق دارم باهمه دیوانه هایی که...

#ابوالفضل_یحیایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀