💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم ؛ که میترسم


به جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم...!

#محمد_علی‌_بهمنی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
🌸🍃🌸🍃🌸
دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی‌ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی‌ست

گله‌ای نیست من و فاصله‌ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی‌ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی‌ست...

#محمد_علی_بهمنی🌹


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
سرودمت به همان باوری که در من بود
و شعر حنجره‌ام شد که خوش صدا باشم

و خواندمت که قشنگ است روز و شب از تو
بخوانم و نگران نخوانده‌ها باشم

خدا نخواست ! چه بهتر! تو خواستی از من
که خوش قریحه‌ترین بنده‌ی خدا باشم


#محمد_علی_بهمنی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
حرف بزن ! ابر مرا باز کن
دیر زمانی‌ست که بارانی‌ام 

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست 
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام ...!

#محمد_علی_بهمنی🌹


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇ ‌‌‌‌࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

گاه
آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می‌گوید
دیشب تنهایی‌ام
تا نوک مدادت
آمده بود
اگر می‌نوشتی‌ام ...
اگر می‌نوشتی‌ام ...
گاه
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود !


#محمد_علی_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در گوشه ای از آسمان
ابری شبیه سایه ی من بود
ابری که شاید مثل من
آماده ی فریاد کردن بود

من رهسپار قله و او راهی ِ دره
تلاقیمان
پای اجاقی که هنوزش آتشی
از پیش در تن بود

#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گويم گله ها را

چون آينه پيش تو نشستم که ببينی
در من اثر سخت ترين زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نيست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشيديم
وقت است بنوشيم از اين پس بله ها را

بگذار ببينيم بر اين جغد نشسته
يک بار دگر پر زدن چلچله ها را

يک بار هم ای عشق من از عقل مينديش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...

#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از زندگی ، از این همه تکرار خسته‌ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته‌ام

دلگیرم از ستاره و آزرده‌ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته‌ام

دل‌خسته سوی خانه ، تنِ خسته می‌کشم
آوَخ ! کزین حصارِ دل‌آزار خسته‌ام

بیزارم از خموشیِ تقویم روی میز
وز دنگ دنگِ ساعت دیوار خسته‌ام

از او که گفت یار تو هستم ، ولی نبود
از خود که بی‌شکیبم و بی‌یار ، خسته‌ام

تنها و دل‌گرفته و بیزار و بی‌امید
از حال من مپرس که بسیار خسته‌ام


#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این شب مهتابی‌ام را با تو قسمت می‌کنم
تا سحر بی‌خوابی‌ام را با تو قسمت می‌کنم

تا تب و تاب مرا وقت سرودن حس کنی ،
یک غزل بی‌تابیم را با تو قسمت می‌کنم

از دو نیمه ، نیمه‌ی دلمردگی سهم خودم
نیمه‌ی شادابی‌ام را با تو قسمت می‌کنم

تو اگر یک جرعه طوفانم دهی ، من موج موج
مستیِ گردابی‌ام را با تو قسمت می‌کنم

بعد عمری حاصلم این است و من امشب همین
خلوت سهرابی‌ام را با تو قسمت می‌کنم

صبح فردا هم اگر پیشم بمانی امشبی
آسمان آبی‌ام را با تو قسمت می‌کنم ...


#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این #عصرهای پائیزی؛ 
عجـیب بـوی ِ نـفس هـای ِ تـو را می دهـد ...!
گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی؛ و مـن دچـار می شـوم ... 
تـمام ِ "مــن" دارد "تـــو" می شـود ... 
بـاور مـی کنـی !؟


#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی شکل تر از باد شدم تا نهراسی
وقتی که منِ واقعی ام را بشناسی
 
پیداست که در حوصله ی جسم ، نگنجد
این وسعتِ پُر دغدغه این روحِ حماسی
 
ها....عاشق روئیدن و تکثیر شدن ها!
در پیله یِ پیراهنیِ خود نَپَلاسی
 
عریان شو وُ، انکار کُن این جسم شدن را
تو جانی و جان را که نپوشند لباسی
 
تا مرگ رسیدیم و به سویی نرسیدیم
ما را به کجا می برد این پرت حواسی؟
 

#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀