چارچیز آثار بدبختی بود
جاهلی و کاهلی سختی بود
بی کسی و ناکسی هرچار باشد
بخت بد را این همه آثار شد
هر که در بند عبادت میشود
بی شک از اهل سعادت میشود
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جاهلی و کاهلی سختی بود
بی کسی و ناکسی هرچار باشد
بخت بد را این همه آثار شد
هر که در بند عبادت میشود
بی شک از اهل سعادت میشود
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دامن دل از تو در خون میکشم
ننگری ای دوست تا چون میکشم
از رگ جان هر شبی در هجر تو
سوی چشم خونفشان خون میکشم
گرچه چون کاهی شدم از دست هجر
بار غم از کوه افزون میکشم
دور از روی تو هر دم بی تو من
محنت و رنج دگرگون میکشم
آن همه خود هیچ بود و درگذشت
درد و غم این است کاکنون میکشم
من که عطارم یقین میباشدم
کین بلا از دور گردون میکشم
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ننگری ای دوست تا چون میکشم
از رگ جان هر شبی در هجر تو
سوی چشم خونفشان خون میکشم
گرچه چون کاهی شدم از دست هجر
بار غم از کوه افزون میکشم
دور از روی تو هر دم بی تو من
محنت و رنج دگرگون میکشم
آن همه خود هیچ بود و درگذشت
درد و غم این است کاکنون میکشم
من که عطارم یقین میباشدم
کین بلا از دور گردون میکشم
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بیا تا امشبی دلشاد باشیم
شبی از غم چو سرو آزاد باشیم
بشادی آستینی بر فشانیم
چوتنگ آید اجل مرکب برانیم
دمی بر بانگ چنگ و ناله نی
سراسر کن قدح، در ده پیاپی
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبی از غم چو سرو آزاد باشیم
بشادی آستینی بر فشانیم
چوتنگ آید اجل مرکب برانیم
دمی بر بانگ چنگ و ناله نی
سراسر کن قدح، در ده پیاپی
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیست ممکن در میان خاص و عام
از مقام بندگی برتر مقام
بندگی کن بیش از این دعوی مجوی
مرد حق شو، عزت از عزی مجوی
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از مقام بندگی برتر مقام
بندگی کن بیش از این دعوی مجوی
مرد حق شو، عزت از عزی مجوی
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت
هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
ای صد هزار تشنه، لبخشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
غیر تو در حقیقت یک ذره مینبینم
ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت
چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت
چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد
آخر که یابد آخر این راه را نهایت
عطار در دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیابد پس چون کند روایت
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت
هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
ای صد هزار تشنه، لبخشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
غیر تو در حقیقت یک ذره مینبینم
ای غیر تو خیالی کرده ز تو سرایت
چندان که سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند در بدایت
چون این ره عجایب بس بی نهایت افتاد
آخر که یابد آخر این راه را نهایت
عطار در دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیابد پس چون کند روایت
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زان روز که ما به زندگانی مُردیم
گویِ طلب از هزار عالم بُردیم
راهی که در او هزار هشیار بسوخت
در مستیِ خویش و بیخودی بسپردیم
_ای بس که _چه دشوار و چه آسان_ مُردیم
پیدا زادیم، لیک پنهان مردیم
جانی که بدو خلقِ جهان زنده شدند
دیری است که تا ما ز چنان جان، مردیم
_روزی که به دریایِ فنا در تازم
خود را به بُنِ قعر فرو اندازم
ای دوست! مرا سیر ببین اینجا در
کانجا هرگز کسی نیابد بازم
_تن، سایۀ جانِ رنجپروردۀ ماست
جان، گنجِ تن به هم برآوردۀ ماست
از سایۀ خویش در حجابیم همه
کز ما، ما را سایۀ ما پردۀ ماست
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویِ طلب از هزار عالم بُردیم
راهی که در او هزار هشیار بسوخت
در مستیِ خویش و بیخودی بسپردیم
_ای بس که _چه دشوار و چه آسان_ مُردیم
پیدا زادیم، لیک پنهان مردیم
جانی که بدو خلقِ جهان زنده شدند
دیری است که تا ما ز چنان جان، مردیم
_روزی که به دریایِ فنا در تازم
خود را به بُنِ قعر فرو اندازم
ای دوست! مرا سیر ببین اینجا در
کانجا هرگز کسی نیابد بازم
_تن، سایۀ جانِ رنجپروردۀ ماست
جان، گنجِ تن به هم برآوردۀ ماست
از سایۀ خویش در حجابیم همه
کز ما، ما را سایۀ ما پردۀ ماست
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر بخواهی ریخت خونم باک نیست
من درین خون ریختن یار توام
بر دل و جانم مکن زور ای صنم
کز دل و جان عاشقِ زار توام
#عطار_نیشابوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من درین خون ریختن یار توام
بر دل و جانم مکن زور ای صنم
کز دل و جان عاشقِ زار توام
#عطار_نیشابوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سحرخیزا می بنشسته درده
ز پسته بوسهٔ سر بسته در ده
برآور های و هویی همچو مستان
ز نقد عمر داد وقت بستان
میی در ده که جمله سر براهیم
که مهمان جهان از دیرگاهیم
#عطار
#صـبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز پسته بوسهٔ سر بسته در ده
برآور های و هویی همچو مستان
ز نقد عمر داد وقت بستان
میی در ده که جمله سر براهیم
که مهمان جهان از دیرگاهیم
#عطار
#صـبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀