💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
روزی که از لب تو بر ما سلام باشد
شادی قرار گیرد، عشرت مدام باشد

گر جان من بخواهی، کردم حلال بر تو
چیزی که دوست خواهد، بر ما حرام باشد

#اوحدی_مراغه‌ای


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
رسیده جان به لبم، جانان من کجایی؟
سرگشته و حیرانم، درمان من کجایی؟

دلتنگ و سرگردانم، نباشی من نالانم
افسرده و غمگینم ، خندان من کجایی؟

امشب چه میشود تو سری به ما بزنی
سامان من کجایی ، مستان من کجایی؟

قربان چشم نازت، مهتاب من کجایی ؟
من که ندارم ماهی ، تابان من کجایی؟🌾

#کریم‌زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند
حال سوال و حوصله‌ی قیل و قال كو ؟

#قیصر_امین_پور🌹


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
روی تمام آینه ها ردّ ِ پای توست
هر گُل، بهارِ کوچکی از چشمهای توست

دارد دوباره معجزه ای روی می دهد
تعبیرِ آن شکفتنِ گُل در هوای توست

وقتی که خنده ی تو وزیدن گرفته است
یعنی نسیم، خاطره ی آشنای توست

دریا ، عمود روی زمین ایستاده است
این موجها روایتی از انحنای توست!

سمتِ دلِ تو شرجی و باران و جنگل است
این فصلها، حکایتی از استوای توست!

شعرِ سپید در تن تو وزن می شود!
این سبکِ شعری از قلم نوگرای توست!

برقِ تو قلبِ شاپرکان را گرفته است
دنیا اسیرِ جاذبه ی کهرُبای توست

مثلِ بُخار برتنِ شب نقش بسته ای
روی تمام آینه ها رد ِ پای توست!

#یدالله_گودرزی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفتی ای جان و ندانیم که جای تو کجاست
مرغ شبخوان کجایی و نوای تو کجاست

آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست
آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست

چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود ، وفای تو کجاست

مردم دیده‌ی صاحب نظران جای تو بود
اینک ای جان نگران باش که جای تو کجاست

چه پریشانم ازین فکر پریشان شب و روز
که شب و روز کجایی و کجای تو کجاست

هنر خویش به دنیا نفروشی زنهار
گوهری در همه عالم به بهای تو کجاست

چه کنی بندگی دولت دنیا ؟ ای کاش
به خود آیی و ببینی که خدای تو کجاست

گرچه مشاطه‌ی حسنت به صد آیین آراست
صنما آینه‌ی عیب نمای تو کجاست

زیر سرپنجه ی گرگیم و جگرها خون است
ای شبان دل ما ناله‌ی نای تو کجاست

کوه ازین قصه ی پر غصه به فریاد آمد
آه و آه از دل سنگ تو ، صدای تو کجاست

دل ز غم های گلوگیر گره در گره است
سایه آن زمزمه ی گریه گشای تو کجاست

#هوشنگ_ابتهاج


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
رسیدم با تو در دنیا به عشـــق و آرزوهــایم
به عشقت سبز و زیبا شد دوباره باز دنیایم

دلم گرم است و میدانم هوای عاشقی داری
شبی با مهر می ایی به شهر عشق و رویایم

ندارم غصه ای دیگر اسیر ظلمتی باشم
تویی در اسمان دل ،چراغ صبح فردایم

چو خون جاری شدی در تن ، چو روح تازه ای در من
نباشم از دلت غافل به هر جایی و هر جایم

تو را چون اشنا دیدم به راه عشق و شیـدایی
به دنبالت به هر جا با دوچشم بسته می ایم

#اسماعیل_حاج_علیان


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفتی و با رفتنت ای بی وفا
عاشق خود را پریشان میکنی

تا به کی مانم به ره چشم انتظار
دیدگانم را تو گریان میکنی

همچو یعقوب نبی چشمم به در⁨
یوسفم کی سوی کنعان می کنی؟

سوی من باز آی چون با بودنت
این تن بی جان، تو درمان می کنی

#کریم‌زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
روشنگر آيينه دل‌ها دم صبح است
اين روح نهان در نفس مريم
صبح است

خورشيدجهانتاب کزو لعل شود سنگ
از پرتو روشن گهرے خاتم
صبح است


#صائب‌تبریزے


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم
در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم

تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت می‌کنم

واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن
در حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم

با صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوست
و از رفیقان ره استمداد همت می‌کنم

خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این
لطف‌ها کردی بتا تخفیف زحمت می‌کنم

زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تیر بلاست
یاد دار ای دل که چندینت نصیحت می‌کنم

دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش
زین دلیری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم

حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم

حافظ


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
رفتی و دخترکان، ولوله، هوهو کردن
روسری بر سرشان، مهر تو جارو کردن

شهره ی شهر شما عاشق و دیوانه شده
سر و سری ست میان تو و جادو کردن

طمعی نیست در این خانه بجز دیدارت!
هوس قلب تو شد کوچ پرستو کردن

بوسه ی عشق نشاندن به لبت، از هر سو
ذکر تو گفتن و با اشک، ثناگو کردن

واژه ها از غم دوری به قلم می پیچند
حس شعری ست پس ضربه به پهلو کردن

دانه ها نذر من و مهر به طوقی باشد
قسمتم نیست چرا عفو چو آهو کردن؟

تک ستاره شده ام، شهر غزل خوابیده
پرتوی نیست مرا، بی تو به سوسو کردن

تو همان فاخته ای، قلب قلم می گرید
چه نویسم من از آن ناله ی کوکو کردن

باز باران و نم شعر و کمی بوی فراق
چاره ای نیست مرا، جز به غمت خو کردن

گفته بودم که تو را دوست ندارم، آری
واژه ها از شوک و غم، دست به زانو کردن

برف و باران خیال تو و امواج سکوت
همه را از سر من یک شبه، پارو کردن

مرگ بر واژه و شعر و قلم و این دفتر
خسته ام از تو نوشتن و تکاپو کردن

#آزاده_خدادادی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀