💖کافه شعر💖
2.51K subscribers
4.37K photos
2.91K videos
12 files
1.02K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
مـوجِ گیسوی سیاهت بـوی باران میدهد
خنده هـای گاهگاهت بـوی باران میدهد

عشوه چشمان تو عالم پریشان کرده است
برق چشمان سیاهت بـوی بـاران میدهد

گرچه با صد واژه گویم شعـری از نـاز نگاه
شعـرم از نـاز نگاهت ، بـوی باران میدهد

در مسیرِ بـاد و باران، مو پریشان کرده ای
چادر و شـال و کلاهت، بوی باران میدهد

تـازه فهمیدم نگاهت گفتـه ها دارد ، ولی
اشـکِ مانده در نگاهت بوی باران میدهد

گر چه با صدها تبسم، بُـرده ای دل از کفم
خنـده های قاه قـاهت بوی باران میدهد

اشتیاقی در پـسِ نـازِ نگاهت خُفته است
نـازِ چشمِ بی پنـاهت، بـوی باران میدهد

خوشه چینِ آن نگاهت حسرتۍدارد به دل
خـرمـنِ زلـفِ سیاهت بـوی باران میدهد

#نـاشنــاس

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
لابـلای دفتـرم، افسانـه را گـم کرده ام
شمعِ سوزانم ولی، پـروانه را گم کرده ام

جایگاهِ اصلی ام، میخانه های شهر بـود
من دراین میخانه هاپیمانه را گم کرده ام

من در این صحرای ناآرامِ بی لیلای خود
آرزوهـای دلِ دیــوانـه را، گـم کـرده ام

مرغکِ بی آشیـانـم ، می نشینم در حَرم
تـرس از صیـاد دارم، لانـه را گم کرده ام

خواستم برگردم از راهی که بیجا رفته ام
یک نشانی هم ندارم خانه را گم کرده ام

شـاهبـازِ عشـق بـودم، در ورای آسمـان
چندروزی هست آب و دانه را گم کرده ام

#نـاشنــاس

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
‌عشق وقتی برسد خشک و تَرت میسوزد
هـرچـه داری همهٔ دور و برت می سوزد

گاه میخندی و گهگاه نگاهت ابری ست
تـوی بـارانـی و امـا جگـرت می سـوزد

دوست داری بگریـزی و نـدانی چه کنی
منطـقِ عقـل بـه امـا اگـرت می سـوزد

میروی تـوی خودت گم بشوی می بینی
هرچه بوده ست تورا در نظرت می سوزد

شهـر از یک نفـری بـا تـو حکـایت دارد
تـازه اینجاست دلِ بـی خبرت می سوزد

آسمـان بـا تـو همـاهنگ و پُر از پروازی
درد اینجاست فقط بال و پَرت می سوزد

#نـاشنــاس

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
می روم تـا گـذری بــر درِ میخانه کنم
می روم تـازه گلـو، از لب و پیمانه کنم

سـاقیـا بـاز بکـن خُمـره شـرابی کهنه
جـان فـدای سرِ آن سـاقیِ دردانه کنم

پیـک را پُــر کـن و آنقــدر نـده آزارم
تـا کـه بیرون ز سَرم، فتنه ی فتانه کنم

مِی بنوشان که ز غم خانه خرابم ساقی
تا به مِی، دورِ غم از خانه ی ویرانه کنم

در سَرم یادِ عزیزی ست بده بادی ناب
تا شکایت ز همـان، خاطرِ بیگانـه کنم

هر طرف می نگرم، رویِ نگار است ولی
حسرتی تـا بـه لبش بوسهٔ جانانه کنم

رنج دارد که تو خواهی و نخواهد یارت
من چه خاکۍسَرم از دستِ تو دیوانه کنم

#نـاشنــاس

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
امشـب بیـا و جـامِ مـرا پُـر شـراب کن
اول مـرا بسـاز و پـس از آن خـراب کن

وا کن دوبـاره دکمـه ی پیراهن و سپس
از میـوه هـای نـورَس مـن انتخـاب کن

سنگین شده حسابِ تو با بوسه‌ های من
آن بوسه‌هـای نیمـه شبت را حساب کن

دیـدی دو تـا ستــاره کنــارِ هـلالِ مـاه
بـر روی پیـکرم همـه را بـی‌ حجـاب کن

بستر بـرای فتنـه و شـورش فراهم است
آتـش بـزن بـه کشـورِ مـن، انقـلاب کن

دستم به آسمان ونگاهم به دستِ توست
امشـب بیـا دعـــای مـرا مستجـاب کن

#نـاشنــاس

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
سخت است که عمری بنشینی به گدایی

یک روز بگویند دراین خانه کسی نیست

سخت است کـه پرواز بلدی باشی و اما

یکباره ببینی که جهان جز قفسی نیست

#نـاشنــاس

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
تصورمیکنم بی عشق این دل، دل نمی گردد

بـه درگاهِ خـدای خود، دگر قـابل نمی گردد

ولی با عشق می دانم، دلم دیـوانه می گردد

اگر دیـوانـه شد دیگر دلی عـاقل نمی گردد

#نـاشنــاس

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
آتشی از عشقِ تـو در قلبِ ما افتاده است
بیخبر هستۍکه عشق تو ز پا افتاده است

چهره برگرداندۍو از دیده پنهان گشته ای
بر تمـاشای تـو کارم بر دعـا افتاده است

اشکِ سردِ بیکسی در چشم هایم یخ زده
حنجرم خشکیده دیگر ازصدا افتاده است

غیـرِ گـریـه نیست پیـدا در دلِ آیینه ها
صد تَرَک از غصه بر آیینه ها افتاده است

رفتی و پشتِ سرِ تـو این نگاهِ خسته ام
منتظر بـر امتـدادِ جـاده ها افتاده است

ازغمت چون شمع میسوزم و از فریادِ من
آتشی بر سینه ی پـروانه ها افتاده است

بهـرِ درمـانِ غـریبـه یـار هـم راضی نشد
بختِ بـد بنگر چگونه از بها افتـاده است

#نـاشنــاس

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
آهستـه زمـان رفتـه و برگشت ندارد
خوب و بدمان رفتـه و برگشت ندارد

عمری کـه فقط با غمِ دنیا سپری شد
چون آبِ روان رفتـه و برگشت ندارد

دیگـر بـه سر آمـد همـه ایـامِ جوانی
سیمای جـوان رفتـه و برگشت ندارد

شد کارِ دلِ خسته‌ی ما حسرتِ این‌ که
این رفتـه و آن رفتـه و برگشت ندارد

بیهـوده نگردید بـه دنبـالِ خوشی ها
شادی ز جهـان رفتـه و برگشت ندارد

گویی غـمِ هجرانِ عزیزان شده عادت
انگار کـه جـان رفتـه و برگشت ندارد

#نـاشنــاس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی تو من ماندم و این دفترِ باران زده ام
با پَـر و بـالِ غـزل در دلِ طوفان زده ام

بی تو یک عاشقِ تنها که دل از خانه بُرید
تک و تنها بـه تنِ خیسِ خیابـان زده ام

عشق را بردی از این خانه و دیـوانه شدم
بعدِتو قید ِخود و این دل وجان را زده ام

شعرهم چاره ی کارم بخدا بعدِ تو نیست
بی جهت نـامِ خـودم بَر درِ دیوان زده ام

بۍتو من کشوری هستم پُر از اندوهِ نفاق
یک تمدن کـه پُر آشـوبم و بحران زده ام

#نـاشنــاس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتـی حدیـثِ عشق که فردا نمی شود
درقلبِ من به جز تو کسی جا نمی شود

بـاز آ و بـر مــزارِ دلـم آه و نــالـه کـن
بعد ازتـو مُرده است و دگر پا نمی شود

بـا تازیـانـه ات بـه تـنِ خستـه ام بزن
ایـن کالبـد شکستـه دگـر تا نمی شود

دریاخروش میکند این خشم خوی اوست
هر مُرده آب و برکـه کـه دریا نمی شود

امشب کنـارِ خـاطـره ها پیـک می زنم
مستِ کنـارِ عکـسِ تـو رسوا نمی شود

راهِ خودت بگیر و از ایـن کوچـه ها برو
چون من کسی برای تـو پیدا نمی شود

دیگر بـه در نکوب کـه این خانه بعدِ تو
بسته درش بـه روی کسی وا نمی شود

بگذشتۍاز صبا و به آتش کشاندی اش
دیـدنـد جملـه عـالَم و حاشا نمی شود

#نـاشنــاس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
تورا نشانه مى روم ؛ بِكِش تو هم كمانه را
ز قابِ چشمِ من ولى ؛ نديده اى نشانـه را

اراده كن به همرهى به قصرِآرزوى خويش
چنان لطيف مۍبَرم كه خواب روى شانه را

بـه اسـمِ كوچكم مـرا صدا كن از تهِ دلت
بگـو بـه يـاد آورم ؛ كـه بهتـرين ترانـه را

بـه عـالمى نمیدهـم ، فروغِ يک نگاهِ تـو
پُـر از شعـاعِ تابشى؛ كـه چلچراغِ خانه را

ببين كه رشک میبرد چه موذيانه سوزِ باد
به شاخه هاى بودنم؛كه پُر شد از جوانه را

قسم به نامِ عـاشقى تـو در دلم نهفته اى
تو هم بگو نمیخورى كه گولِ اين زمانه را

#نـاشنــاس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بعدِ بوسیدنت ای عشق چه بی تاب شدم
پیـشِ چشمانِ تو از شَرم و حیا، آب شدم

چشم بستـم کـه نبینـم، رخِ زیبـای تـو را
آنچنـان رفتـه ام از دست، که نایاب شدم

آمـدی دل بـبَـری، از مـن و تنهـایی مـن
خوابِ چشمانِ مرا بُردی و بد خواب شدم

فکر می کردم از احسـاسِ دلـم بـا خبـری
من در این دهکده، از عشقِ تو ارباب شدم

مدتی هست کـه بیـداریِ شب باب شده
بی تو هرلحظه دراین میکده سیراب شدم

شده دلبستـه ی مـن هر کـه مرا می بیند
پـدرِ عشق بـسوزد کـه چنیـن نـاب شدم

مثـلِ دریـایی و هـر کس، ز لبَت می گوید
در خیـالاتِ خـودم مانـدم و مرداب شدم

#نـاشنــاس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بـا دل چـه تـوان گفـت کـه آرام بگیرد
وقتی کـه سـراغ از تـو گُل انـدام بگیرد

بایـد کـه کسی مثـلِ تـو لیلی بشود باز
تـا نقـلِ جنــونم همـه جا، نـام بگیـرد

سخت ‌است که هرثانیه از بارشِ چشمم
بالـش به فغــان آمده، ســـرسام بگیرد

لبخنـدِ تـو آغـازگـرِ قصـه ی عشق است
ای کـاش بـه وصـلِ تـو، سرانجام بگیرد

انـدوهِ من این است که آئینـه بـه رِندی
قـادر شـده از خــوانِ لبـت، کـام بگیرد

تا سینه ام آکنده زِ غم هست، محال است
از شــادی و از شـور ، شبــی وام بگیـرد

#نـاشنــاس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌عشق وقتی برسد خشک و تَرت میسوزد
هـرچـه داری همهٔ دور و برت می سوزد

گاه میخندی و گهگاه نگاهت ابری ست
تـوی بـارانـی و امـا جگـرت می سـوزد

دوست داری بگریـزی و نـدانی چه کنی
منطـقِ عقـل بـه امـا اگـرت می سـوزد

میروی تـوی خودت گم بشوی می بینی
هرچه بوده ست تورا در نظرت می سوزد

شهـر از یک نفـری بـا تـو حکـایت دارد
تـازه اینجاست دلِ بـی خبرت می سوزد

آسمـان بـا تـو همـاهنگ و پُر از پروازی
درد اینجاست فقط بال و پَرت می سوزد

#نـاشنــاس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
خـدا کنـد کـه کسی، بی قـرارِ من باشد
کسی کـه تـا دَمِ آخـر، کنـارِ مـن بـاشد

مـن از دلِ سفـری، پُـر مَـلال مـی آیـم
کجاست آنکه در این راه، یـارِ من باشد؟

کسی که هر نفسِ پاکش آبروی منست
کسی کـه هـر قدمـش اعتبـارِ من باشد

رفیـقِ بـی کلـکِ ، جـاده هـای تنهـایی
شریـکِ خستـگیِ... روزگـارِ مـن بـاشد

همان گُلی کـه، در این راهِ زرد می شکفد
کسی کـه وقتِ تکیـدن بهـارِ مـن باشد

همانکسی که اگر، کوله بارِ من خالیست
تمـامِ مـن! همـه دار و نـدارِ مـن بـاشد

در این قفس چه اسیرم! چقدر بی تـابم!
چه میشود که شبی هم قطارِ من باشد؟

نمانده فاصله ای.. پـای ایستگاه ایکاش
عـزیـز گمـشده... چشم انتظارِ من باشد

#نـاشنــاس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتـی حدیـثِ عشق که فردا نمی شود
درقلبِ من به جز تو کسی جا نمی شود

بـاز آ و بـر مــزارِ دلـم آه و نــالـه کـن
بعد ازتـو مُرده است و دگر پا نمی شود

بـا تازیـانـه ات بـه تـنِ خستـه ام بزن
ایـن کالبـد شکستـه دگـر تا نمی شود

دریاخروش میکند این خشم خوی اوست
هر مُرده آب و برکـه کـه دریا نمی شود

امشب کنـارِ خـاطـره ها پیـک می زنم
مستِ کنـارِ عکـسِ تـو رسوا نمی شود

راهِ خودت بگیر و از ایـن کوچـه ها برو
چون من کسی برای تـو پیدا نمی شود

دیگر بـه در نکوب کـه این خانه بعدِ تو
بسته درش بـه روی کسی وا نمی شود

بگذشتۍاز صبا و به آتش کشاندی اش
دیـدنـد جملـه عـالَم و حاشا نمی شود

#نـاشنــاس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀