تـو رفتی و بهـارانم بدونِ تو غم انگیزست
تمامِ فصل های من شبیهِ فصلِ پاییزست
تو رفتۍو یکی مانده به پای عهدو پیمانش
وَ ابر سرخِ چشمانش همیشه داغ و لبریزست
تـو رفتی و رهـا کردی ، مرا در شهرِ تنهایی
پریشان حالو شبگردم،ندارم خانه و جایی
تو رفتی و یکی مانده میانِ این خیابان ها
شده رسواتریـن عابـر، امان از دردِ رسوایی
تو رفتی و نفسهـایم، اسیرِ سُرفه هایم شد
مرا اینگونه میخواهی؟ مریض و مبتلا لابد
تو رفتی و یکی مانده کنارِ بغضِ تصویرش
درونِ آینـه حتّی... غـریبی میکند با خـود
تـو رفتی و شدم شاعـر، عزادار و غزلخوانم
هزاران مثنوی گفتم از این چشمانِ گریانم
#محمد_امیری
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تمامِ فصل های من شبیهِ فصلِ پاییزست
تو رفتۍو یکی مانده به پای عهدو پیمانش
وَ ابر سرخِ چشمانش همیشه داغ و لبریزست
تـو رفتی و رهـا کردی ، مرا در شهرِ تنهایی
پریشان حالو شبگردم،ندارم خانه و جایی
تو رفتی و یکی مانده میانِ این خیابان ها
شده رسواتریـن عابـر، امان از دردِ رسوایی
تو رفتی و نفسهـایم، اسیرِ سُرفه هایم شد
مرا اینگونه میخواهی؟ مریض و مبتلا لابد
تو رفتی و یکی مانده کنارِ بغضِ تصویرش
درونِ آینـه حتّی... غـریبی میکند با خـود
تـو رفتی و شدم شاعـر، عزادار و غزلخوانم
هزاران مثنوی گفتم از این چشمانِ گریانم
#محمد_امیری
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تـو رفتی و بهـارانم بدونِ تو غم انگیزست
تمامِ فصل های من شبیهِ فصلِ پاییزست
تو رفتۍو یکی مانده به پای عهدو پیمانش
وَ ابر سرخِ چشمانش همیشه داغ و لبریزست
تـو رفتی و رهـا کردی ، مرا در شهرِ تنهایی
پریشان حالو شبگردم،ندارم خانه و جایی
تو رفتی و یکی مانده میانِ این خیابان ها
شده رسواتریـن عابـر، امان از دردِ رسوایی
تو رفتی و نفسهـایم، اسیرِ سُرفه هایم شد
مرا اینگونه میخواهی؟ مریض و مبتلا لابد
تو رفتی و یکی مانده کنارِ بغضِ تصویرش
درونِ آینـه حتّی... غـریبی میکند با خـود
تـو رفتی و شدم شاعـر، عزادار و غزلخوانم
هزاران مثنوی گفتم از این چشمانِ گریانم
#محمد_امیری
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تمامِ فصل های من شبیهِ فصلِ پاییزست
تو رفتۍو یکی مانده به پای عهدو پیمانش
وَ ابر سرخِ چشمانش همیشه داغ و لبریزست
تـو رفتی و رهـا کردی ، مرا در شهرِ تنهایی
پریشان حالو شبگردم،ندارم خانه و جایی
تو رفتی و یکی مانده میانِ این خیابان ها
شده رسواتریـن عابـر، امان از دردِ رسوایی
تو رفتی و نفسهـایم، اسیرِ سُرفه هایم شد
مرا اینگونه میخواهی؟ مریض و مبتلا لابد
تو رفتی و یکی مانده کنارِ بغضِ تصویرش
درونِ آینـه حتّی... غـریبی میکند با خـود
تـو رفتی و شدم شاعـر، عزادار و غزلخوانم
هزاران مثنوی گفتم از این چشمانِ گریانم
#محمد_امیری
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مـن غـریبـانـه ترین معنیِ یک ساده دلم
آنکه دل دادو دلش خانهٔ ماتم شده است
مـن وفـادارتـریـن، عـاشقِ خونین جگرم
کـه وفـاداریِ او قصّه یِ عـالَم شده است
حـرفِ نـاگفتـه ی مَحـزونِ گـلویِ قلمـم
راویِ هـر غـزلـم، بغضِ دَمادَم شده است
چشم هایم به خدا خیستر از باران است
آبـرودارِ غمـم، بـارشِ نـم نـم شده است
زخمی ام، شبزده ام، مثلِ همان مِیزده که
زیـرِ آوارِ بـلا... قـامـتِ او خـم شده است
کاش از شانـهی مـن، بـارِ غمت کم میشد
وَ ببینم به سرم دستِ تو مرهم شده است
#محمد_امیری
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آنکه دل دادو دلش خانهٔ ماتم شده است
مـن وفـادارتـریـن، عـاشقِ خونین جگرم
کـه وفـاداریِ او قصّه یِ عـالَم شده است
حـرفِ نـاگفتـه ی مَحـزونِ گـلویِ قلمـم
راویِ هـر غـزلـم، بغضِ دَمادَم شده است
چشم هایم به خدا خیستر از باران است
آبـرودارِ غمـم، بـارشِ نـم نـم شده است
زخمی ام، شبزده ام، مثلِ همان مِیزده که
زیـرِ آوارِ بـلا... قـامـتِ او خـم شده است
کاش از شانـهی مـن، بـارِ غمت کم میشد
وَ ببینم به سرم دستِ تو مرهم شده است
#محمد_امیری
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شعله ی عشقِ تو شد آتشِ آتشکده ام
مستِ دیـدارِ تـوأم ساقیِ بی میکده ام
منـم آن رعیـتِ دیـوانـه ی وادیِ تنت
گرچه خانزادهام و مالکِ این دهکده ام
رونقِ مزرعـه ام، گندمِ گیسوی شماست
سرخیِ سیبِ رُخت.. برکتِ خلوتکده ام
نـذر کردم کـه اگر حاجتِ دل را بـدهی
تـا ابـد بـوسه بکـارم بـه درِ بتـکده ام
سخت دل داده ای و ساده دلم را بُردی
ساده پس باز بکن.... قفلِ درِ غمکده ام
#محمد_امیری
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مستِ دیـدارِ تـوأم ساقیِ بی میکده ام
منـم آن رعیـتِ دیـوانـه ی وادیِ تنت
گرچه خانزادهام و مالکِ این دهکده ام
رونقِ مزرعـه ام، گندمِ گیسوی شماست
سرخیِ سیبِ رُخت.. برکتِ خلوتکده ام
نـذر کردم کـه اگر حاجتِ دل را بـدهی
تـا ابـد بـوسه بکـارم بـه درِ بتـکده ام
سخت دل داده ای و ساده دلم را بُردی
ساده پس باز بکن.... قفلِ درِ غمکده ام
#محمد_امیری
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شعله ی عشقِ تو شد آتشِ آتشکده ام
مستِ دیـدارِ تـوأم ساقیِ بی میکده ام
منـم آن رعیـتِ دیـوانـه ی وادیِ تنت
گرچه خانزادهام و مالکِ این دهکده ام
رونقِ مزرعـه ام، گندمِ گیسوی شماست
سرخیِ سیبِ رُخت.. برکتِ خلوتکده ام
نـذر کردم کـه اگر حاجتِ دل را بـدهی
تـا ابـد بـوسه بکـارم بـه درِ بتـکده ام
سخت دل داده ای و ساده دلم را بُردی
ساده پس باز بکن.... قفلِ درِ غمکده ام
#محمد_امیری
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مستِ دیـدارِ تـوأم ساقیِ بی میکده ام
منـم آن رعیـتِ دیـوانـه ی وادیِ تنت
گرچه خانزادهام و مالکِ این دهکده ام
رونقِ مزرعـه ام، گندمِ گیسوی شماست
سرخیِ سیبِ رُخت.. برکتِ خلوتکده ام
نـذر کردم کـه اگر حاجتِ دل را بـدهی
تـا ابـد بـوسه بکـارم بـه درِ بتـکده ام
سخت دل داده ای و ساده دلم را بُردی
ساده پس باز بکن.... قفلِ درِ غمکده ام
#محمد_امیری
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
پرستوی غریبیام ، خدایا لانه میخواهم
برایجلد احساسم کمیهم دانه میخواهم
عذاب و درد تنهایی دلیل کوچ من بوده
برای التیام غم، فقط یک شانه میخواهم
ُ#محمد_امیری
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برایجلد احساسم کمیهم دانه میخواهم
عذاب و درد تنهایی دلیل کوچ من بوده
برای التیام غم، فقط یک شانه میخواهم
ُ#محمد_امیری
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
طنینِ بغضِ هر شبم ترانـه ساز می شود
دلِ به خون نشسته ام پُـر از نیاز میشود
هـوای کوی عاشقی گرفتـه از فـراقِ یـار
دعای وصلِ عاشقان چه دلنـواز می شود
سکوت نعـره می زند میـانِ آسمانِ شب
و راهِ بغض در گلـو، دوبـاره بـاز می شود
بـه قبلـه گاهِ عـاشقی ، هزار بوسه میزنم
تمامِ سجده های من به تو نماز می شود
نگاهِ چشمِ من به تو نگاهِ التماس نیست
نگـاهِ بیـنِ چشـمِ مـا، نگـاهِ راز می شود
#محمد_امیری
#ط
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دلِ به خون نشسته ام پُـر از نیاز میشود
هـوای کوی عاشقی گرفتـه از فـراقِ یـار
دعای وصلِ عاشقان چه دلنـواز می شود
سکوت نعـره می زند میـانِ آسمانِ شب
و راهِ بغض در گلـو، دوبـاره بـاز می شود
بـه قبلـه گاهِ عـاشقی ، هزار بوسه میزنم
تمامِ سجده های من به تو نماز می شود
نگاهِ چشمِ من به تو نگاهِ التماس نیست
نگـاهِ بیـنِ چشـمِ مـا، نگـاهِ راز می شود
#محمد_امیری
#ط
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تمـامِ واژه های من بـه نـامِ تـو ترانه شد
وَ نـامِ تـو بـه روی لب سرودِ عاشقانه شد
به انتظارِ ماهِ تو نشسته ام به پُشتِ شب
بیـا امیدِ شب شکن ، دلم پُر از بهانـه شد
بـه زیـرِ هـر قدم کنم نظاره ای به ردِ خود
که اشکِ دیدگانِ من به هرقدم جوانه شد
نگاهِ پـاکِ روشنت، نگاهِ بـا صفـای عشق
نگاهِ من بـه حُرمتت عظیم و بیکرانـه شد
تو ناخدای قلبـمی، و ساحلے بـه موجِ دل
وَ رودِ چشمِ عاشقم، به سمتِ تو روانه شد
نگینِ عشق و شادیت به تاجِ من جلا دهد
سرای قصرِ خالی ام بـه گوهرت خزانه شد
#محمد_امیری
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
وَ نـامِ تـو بـه روی لب سرودِ عاشقانه شد
به انتظارِ ماهِ تو نشسته ام به پُشتِ شب
بیـا امیدِ شب شکن ، دلم پُر از بهانـه شد
بـه زیـرِ هـر قدم کنم نظاره ای به ردِ خود
که اشکِ دیدگانِ من به هرقدم جوانه شد
نگاهِ پـاکِ روشنت، نگاهِ بـا صفـای عشق
نگاهِ من بـه حُرمتت عظیم و بیکرانـه شد
تو ناخدای قلبـمی، و ساحلے بـه موجِ دل
وَ رودِ چشمِ عاشقم، به سمتِ تو روانه شد
نگینِ عشق و شادیت به تاجِ من جلا دهد
سرای قصرِ خالی ام بـه گوهرت خزانه شد
#محمد_امیری
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من از تنهایی و شب های بی دیدار میترسم
از این چشمان خیس و تا سحر بیدارمیترسم
هوای روزگار من هوای سرد دلتنگیست
من از سرمای طاقت سوز، تن تبدار میترسم
#محمد_امیری
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از این چشمان خیس و تا سحر بیدارمیترسم
هوای روزگار من هوای سرد دلتنگیست
من از سرمای طاقت سوز، تن تبدار میترسم
#محمد_امیری
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از غمِ دوریِ توغصه به جان آمده است
مثلِ بیمـارم و گویا سرطان آمده است
چه شود محضِ عیادت به کنارم برسی
و ببینی کـه بهارم به خزان آمده است
آنقـدر ضجـه زدم درشبِ تنهاییِ خود
بلبلِ نغمه سرا هم به فغان آمده است
هـر کسی، شدتِ انـدوهِ فـراوانم دیـد
به نظرمجلسِ ترحیمِ جوان آمده است
قلم و بغض اتاق حسرتِ جانسوزِ فراق
غـزلی رویِ ورق، گریه کُنان آمده است
واژه ها در خفقان، رویِ لبم خیمه زدند
شـاعرِ شعرِ تـو با، قدِ کمان آمده است
#محمد_امیری
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مثلِ بیمـارم و گویا سرطان آمده است
چه شود محضِ عیادت به کنارم برسی
و ببینی کـه بهارم به خزان آمده است
آنقـدر ضجـه زدم درشبِ تنهاییِ خود
بلبلِ نغمه سرا هم به فغان آمده است
هـر کسی، شدتِ انـدوهِ فـراوانم دیـد
به نظرمجلسِ ترحیمِ جوان آمده است
قلم و بغض اتاق حسرتِ جانسوزِ فراق
غـزلی رویِ ورق، گریه کُنان آمده است
واژه ها در خفقان، رویِ لبم خیمه زدند
شـاعرِ شعرِ تـو با، قدِ کمان آمده است
#محمد_امیری
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀