💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
روزی از روی تو من قطع نظر خواهم کرد
مهرِ دیرینه ازین سینه به در خواهم کرد

تا به کی شام غریبان ز تو روشن بینم؟
کارت ای شمع به یک آهِ سحر خواهم کرد!

بخت بد باز به کوی تو گر آورد مرا
بی‌نیازانه ز پیش تو گذر خواهم کرد

#واقف_لاهوری

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
#واقف_لاهوری

یکبار
بزن زخمه
بر این تار
و دگر هیچ.

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
Booye Gisoo
Alireza Ghorbani
فکر زنجیری کنید ای عاقلان بوی گیسویی مرا دیوانه کرد
پیش هر بیگانه گویم راز خود آشنا رویی مرا دیوانه کرد
ای مسلمانان به فریادم رسید طفل هندویی مرا دیوانه کرد
میزنم خورد به آتش بی دریغ آتشین خویی مرا دیوانه کرد
از حرم لبیک گویان میروم جذبه کویی مرا دیوانه
واقف از میخانه و مسجد نیم چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد

#واقف_لاهوری
#خوانند_استاد_علیرضا_قربانی


💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
عنبرین مویی مرا دیوانه کرد
یاسمن‌بویی مرا دیوانه کرد

ای مسلمانان به فریادم رسید
طفل هندویی مرا دیوانه کرد .

باطل‌السحری بیار ای همنشین
چشمِ جادویی مرا دیوانه کرد

ماهِ نو را دیده می‌آیم به شور
طاقِ ابرویی مرا دیوانه کرد

فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسویی مرا دیوانه کرد

انس با مردم نمی‌گیرد دلم
چشم آهویی مرا دیوانه کرد

از حرم لبیک‌گویان می‌روم 
جذبه‌ی کویی مرا دیوانه کرد

پیش هر بیگانه گویم راز خود
آشنارویی مرا دیوانه کرد

میزنم خود را به آتش بی‌دریغ
آتشین خویی مرا دیوانه کرد

«واقف» از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابرویی مرا دیوانه کرد


#واقف_لاهوری

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
تابِ جور و جفا که می‌آرَد؟
جز دلِ مبتلا، که می‌آرَد؟

گر ندارد سری به زلف تو، دل
بر سرم این بلا که می‌آرَد؟

دیده مشتاق خاک پای کسی‌ست
به من این توتیا که می‌آرَد؟

خبرِ دل که گشته دشمن‌کام
دوستان! از شما که می‌آرَد؟

برگ عیشی از آن نهال بهشت
بهر این بینوا که می‌آرَد؟

پیش او، نام ما کسی نبرد
نامه‌ی او به ما که می‌آرَد؟

«واقف» از رنج هجر می‌میرد
هان! نوید شفا که می‌آرَد...؟

#واقف_لاهوری

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
چسان زنم نفسِ خوش، که همدمان رفتند
مرا گذاشته تنها، یکان یکان رفتند

نه سرو ماند درین گُلْسِتان نه آبِ روان
دریغ و درد که پاکان و راستان رفتند

ز صوت زاغ و زغن گوش شد خراشیده
هزار حیف کزین باغ، بلبلان رفتند

کنون به تیرگی خود بساز ای دل
که روشنان همه زین تیره خاکدان رفتند

خزان رسید و من آزاد گشته ام ز قفس
ولی چه سود؟ که گلها ز بوستان رفتند

#واقف_لاهوری

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
تابِ جور و جفا که می‌آرَد؟
جز دلِ مبتلا، که می‌آرَد؟

گر ندارد سری به زلف تو، دل
بر سرم این بلا که می‌آرَد؟

دیده مشتاق خاک پای کسی‌ست
به من این توتیا که می‌آرَد؟

خبرِ دل که گشته دشمن‌کام
دوستان! از شما که می‌آرَد؟

برگ عیشی از آن نهال بهشت
بهر این بینوا که می‌آرَد؟

پیش او، نام ما کسی نبرد
نامه‌ی او به ما که می‌آرَد؟

«واقف» از رنج هجر می‌میرد
هان! نوید شفا که می‌آرَد...؟

#واقف_لاهوری

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
دیدار یار از لب بامی مرا بس است
زآن مَه‌جبین تجلّی عامی مرا بس است

حشرِ مرا چرا به قیامت فکنده‌ای؟
از سرو قامت تو قیامی مرا بس است

کو بخت آنکه نامه نویسی برای من؟
یاد آوری اگر به پیامی مرا بس است

راهم کجا به خلوت خاصِ تو می‌فتد؟
در بار عام، حکم سلامی مرا بس است

از بهرِ صید من به کمند احتیاج نیست
از زلف یار، حلقه‌ی دامی مرا بس است

نامت به نام خویش کنم نقش در نگین
یعنی که از وصال تو نامی مرا بس است

باید برای پختن سودا بهانه‌ای
«واقف!» ز یار، وعده‌ی خامی مرا بس است...

#واقف_لاهوری

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
.
تابِ جور و جفا که می‌آرَد؟
جز دلِ مبتلا، که می‌آرَد؟

گر ندارد سری به زلف تو، دل
بر سرم این بلا که می‌آرَد؟

دیده مشتاق خاک پای کسی‌ست
به من این توتیا که می‌آرَد؟

خبرِ دل که گشته دشمن‌کام
دوستان! از شما که می‌آرَد؟

برگ عیشی از آن نهال بهشت
بهر این بینوا که می‌آرَد؟

پیش او، نام ما کسی نبرد
نامه‌ی او به ما که می‌آرَد؟

«واقف» از رنج هجر می‌میرد
هان! نوید شفا که می‌آرَد...؟

#واقف_لاهوری

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
تابِ جور و جفا که می‌آرَد؟
جز دلِ مبتلا، که می‌آرَد؟

گر ندارد سری به زلف تو، دل
بر سرم این بلا که می‌آرَد؟

دیده مشتاق خاک پای کسی‌ست
به من این توتیا که می‌آرَد؟

خبرِ دل که گشته دشمن‌کام
دوستان! از شما که می‌آرَد؟

برگ عیشی از آن نهال بهشت
بهر این بینوا که می‌آرَد؟

پیش او، نام ما کسی نبرد
نامه‌ی او به ما که می‌آرَد؟

«واقف» از رنج هجر می‌میرد
هان! نوید شفا که می‌آرَد...؟

#واقف_لاهوری

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
.
در نظر چون سایه‌ی شمشاد می‌آید مرا
-سر به پای یار سودن یاد می‌آید مرا

مُرد و کامِ تلخ او روشن نشد از لعلِ یار
گریه بر جان‌کندن فرهاد می‌آید مرا

نیست در طبعم قبولِ تربیت چون طفلِ اشک
رحم بر دل‌خوردن استاد می‌آید مرا

ای هم‌آوازان! وداعِ عندلیبِ من کنید
بوی گل از خانه‌ی صیّاد می‌آید مرا

تر نشد «واقف» لبِ تیغش ز خون خشک من
شرم از ناکامی جلّاد می‌آید مرا...

#واقف_لاهوری

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
گاهی به شهر و گاه به صحرا گریستم
هرجا كه گفت این دل شیدا گریستم

یارب! چه چشمه ای ست محبت؟كه من از آن
یك قطره آب خوردم و دریا گریستم

ایام عمر را گذراندم به اشك و آه
امروز ناله كردم و فردا گریستم

خالی نماند كوچه ای از سیل اشك من
چون ابر در هوای تو رسوا گریستم

طوفان نوح تازه شد از آب دیده‌ام
با آن كه در غمت به مدارا گریستم

پیش تو گریه كردم و بی‌آبرو شدم
گریم به حال خود كه چه بی‌جا گریستم!

با من كسی، شریك غم از بی كسی نشد
در گوشه‌ای نشستم و تنها گریستم

امشب زگریه در جگرم نَم نمانده بود
خون وام كرده از همه اعضا گریستم

یك قطره خون نماند كنون در بدن مرا
واقف! دل و جگر همه یك جا گریستم

#واقف_لاهوری

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
گاهی به شهر و گاه به صحرا گریستم
هرجا كه گفت این دل شیدا گریستم

یارب! چه چشمه ای ست محبت؟كه من از آن
یك قطره آب خوردم و دریا گریستم

ایام عمر را گذراندم به اشك و آه
امروز ناله كردم و فردا گریستم

خالی نماند كوچه ای از سیل اشك من
چون ابر در هوای تو رسوا گریستم

طوفان نوح تازه شد از آب دیده‌ام
با آن كه در غمت به مدارا گریستم

پیش تو گریه كردم و بی‌آبرو شدم
گریم به حال خود كه چه بی‌جا گریستم!

با من كسی، شریك غم از بی كسی نشد
در گوشه‌ای نشستم و تنها گریستم

امشب زگریه در جگرم نَم نمانده بود
خون وام كرده از همه اعضا گریستم

یك قطره خون نماند كنون در بدن مرا
واقف! دل و جگر همه یك جا گریستم

#واقف_لاهوری

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
#غزلی_از واقف لاهوری

____

بر سر کویش گذاری داشتم، نگذاشتند
با دل دیوانه کاری داشتم، نگذاشتند

دل ز من بردند بازی بازی آخر دلبران
آه، یار غمگساری داشتم، نگذاشتند

از نوید وصل او در اضطراب افتاد دل
طاقت صبر و قراری داشتم، نگذاشتند

عاقبت کار دل و چشمم به نومیدی کشید
اشتیاق انتظاری داشتم، نگذاشتند

زخم پهلوی مرا کردند بیدردان علاج
از خدنگش یادگاری داشتم، نگذاشتند

عشق روز و روزگارم تیره و تاریک ساخت
وه که روز و روزگاری داشتم، نگذاشتند

رفت واقف از کفم سررشتۀ اقبال، حیف
تاری از گیسوی یاری داشتم، نگذاشتند


#واقف_لاهوری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
تابِ جور و جفا که می‌آرَد؟
جز دلِ مبتلا، که می‌آرَد؟

گر ندارد سری به زلف تو، دل
بر سرم این بلا که می‌آرَد؟

دیده مشتاق خاک پای کسی‌ست
به من این توتیا که می‌آرَد؟

خبرِ دل که گشته دشمن‌کام
دوستان! از شما که می‌آرَد؟

برگ عیشی از آن نهال بهشت
بهر این بینوا که می‌آرَد؟

پیش او، نام ما کسی نبرد
نامه‌ی او به ما که می‌آرَد؟

«واقف» از رنج هجر می‌میرد
هان! نوید شفا که می‌آرَد...؟

#واقف_لاهوری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاهی به شهر و گاه به صحرا گریستم
هر جا که گفت این دل شیدا گریستم

یا رب چه چشمه‌ای است محبت که من از آن
یک قطره آب خوردم و دریا گریستم ؟


ُ#واقف_لاهوری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شمع پیش جلوه‌اش، آتش به جانی بیش نیست
گل برِ رخسار او، برگ خزانی بیش نیست

دل به زلف دلبران مفْروش ای ناقدردان!
سود این سودا چه می‌پرسی؟ زیانی بیش نیست

کِی تواند شد طرف با ناوَک‌انداز ابرویش؟
ماه نو در قبضه‌اش دیدم کمانی بیش نیست

می‌کند هرچند آهو گردنِ شوخی بلند
پیش آن چشم سخن‌گو، بی‌زبانی بیش نیست

در جناب عشق، شورش‌نامه‌ای خواندم کز آن
قصّه‌ی لیلیّ و مجنون داستانی بیش نیست

سخت دشوار است مردن هرکه را جانِ بقاست
بر سبک‌روحِ فنا، نقل مکانی بیش نیست

پیش تیرِ حادثات، افتادگی باشد سپر
هرکه گردن می‌کشد «واقف» نشانی بیش نیست

#واقف_لاهوری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
از خوبی آفریدند سر تا به پایِ او را
در حیرتم که گویم وصفِ کجای او را؟

اکنون که دل خریدی رد کردنش روا نیست
من با تو گفته بودم عیبِ وفای او را !


ُ#واقف_لاهوری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
نریزم خون دل را، پاس چشم توست منظورم
که این یک شیشه شربت حقّ بیمار است، می‌دانم

#واقف_لاهوری🌹

❀═‎‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
در نظر چون سایه‌ی شمشاد می‌آید مرا
-سر به پای یار سودن یاد می‌آید مرا

مُرد و کامِ تلخ او روشن نشد از لعلِ یار
گریه بر جان‌کندن فرهاد می‌آید مرا

نیست در طبعم قبولِ تربیت چون طفلِ اشک
رحم بر دل‌خوردن استاد می‌آید مرا

ای هم‌آوازان! وداعِ عندلیبِ من کنید
بوی گل از خانه‌ی صیّاد می‌آید مرا

تر نشد «واقف» لبِ تیغش ز خون خشک من
شرم از ناکامی جلّاد می‌آید مرا...

#واقف_لاهوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀