.
آب گردید استخوان از عشقِ جانانم چو شمع
بس که میسوزد در آتش رشتهی جانم چو شمع
چون چنار از خود برآرم آتش و سوزم تمام
آتش از کس عاریت کردن نمیدانم چو شمع
در من از اعجازِ عشقت، جمع شد شادیّ و غم
در لباسِ گریه عمری شد که خندانم چو شمع
بس که گرمِ گریه گشتم در شب هجرانِ تو
درگرفت از اشکِ من هر تارِ مژگانم چو شمع
مردِ جمعیت نیَم "فیّاض"! تا کی روزگار
بهرِ آرایش کند هر دم پریشانم چو شمع؟
#فیاض_لاهیجی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
آب گردید استخوان از عشقِ جانانم چو شمع
بس که میسوزد در آتش رشتهی جانم چو شمع
چون چنار از خود برآرم آتش و سوزم تمام
آتش از کس عاریت کردن نمیدانم چو شمع
در من از اعجازِ عشقت، جمع شد شادیّ و غم
در لباسِ گریه عمری شد که خندانم چو شمع
بس که گرمِ گریه گشتم در شب هجرانِ تو
درگرفت از اشکِ من هر تارِ مژگانم چو شمع
مردِ جمعیت نیَم "فیّاض"! تا کی روزگار
بهرِ آرایش کند هر دم پریشانم چو شمع؟
#فیاض_لاهیجی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
Zaraban
Ali Donyavi
کاش از یک تار مو تدبیر زنجیرم کند،
آن که از هر یک سرِ مویی مرا دیوانه کرد
#فیاض_لاهیجی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آن که از هر یک سرِ مویی مرا دیوانه کرد
#فیاض_لاهیجی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفتمش صدبار و ترکِ صحبت دشمن نکرد
طفل بازیگوش من گوشی به حرف من نکرد
ذوقِ پیراهندریدن را به کام دل ندید
هرکه را چاک گریبان رخنه در دامن نکرد
عاشقان را تیرهبختی سایهی بال هماست
زآن سبب خاکسترم جز جای در گُلخَن نکرد
سالها بیهوده چون شمعِ قرارِ بیکسان
سوختیم و پرتو ما مجلسی روشن نکرد
مهربانیهای او -«فیاض»!- در خونم نشاند
آنچه با من کرد او از دوستی، دشمن نکرد...
#فیاض_لاهیجی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
طفل بازیگوش من گوشی به حرف من نکرد
ذوقِ پیراهندریدن را به کام دل ندید
هرکه را چاک گریبان رخنه در دامن نکرد
عاشقان را تیرهبختی سایهی بال هماست
زآن سبب خاکسترم جز جای در گُلخَن نکرد
سالها بیهوده چون شمعِ قرارِ بیکسان
سوختیم و پرتو ما مجلسی روشن نکرد
مهربانیهای او -«فیاض»!- در خونم نشاند
آنچه با من کرد او از دوستی، دشمن نکرد...
#فیاض_لاهیجی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آب گردید استخوان از عشقِ جانانم چو شمع
بس که میسوزد در آتش رشتهی جانم چو شمع
چون چنار از خود برآرم آتش و سوزم تمام
آتش از کس عاریت کردن نمیدانم چو شمع
در من از اعجازِ عشقت، جمع شد شادیّ و غم
در لباسِ گریه عمری شد که خندانم چو شمع
بس که گرمِ گریه گشتم در شب هجرانِ تو
درگرفت از اشکِ من هر تارِ مژگانم چو شمع
مردِ جمعیت نیَم "فیّاض"! تا کی روزگار
بهرِ آرایش کند هر دم پریشانم چو شمع؟
#فیاض_لاهیجی
#آ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بس که میسوزد در آتش رشتهی جانم چو شمع
چون چنار از خود برآرم آتش و سوزم تمام
آتش از کس عاریت کردن نمیدانم چو شمع
در من از اعجازِ عشقت، جمع شد شادیّ و غم
در لباسِ گریه عمری شد که خندانم چو شمع
بس که گرمِ گریه گشتم در شب هجرانِ تو
درگرفت از اشکِ من هر تارِ مژگانم چو شمع
مردِ جمعیت نیَم "فیّاض"! تا کی روزگار
بهرِ آرایش کند هر دم پریشانم چو شمع؟
#فیاض_لاهیجی
#آ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ما بی کس و کویانِ خراباتِ اَلَستیم
جایی به جز از گوشهی میخانه نداریم
هرکس به جهان راهبری داشته از عقل
ماییم که غیر از دل دیوانه نداریم
دنیاطلبان در گروِ خانه و مالاند
ما مال نیندوخته و خانه نداریم
#فیاض_لاهیجی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جایی به جز از گوشهی میخانه نداریم
هرکس به جهان راهبری داشته از عقل
ماییم که غیر از دل دیوانه نداریم
دنیاطلبان در گروِ خانه و مالاند
ما مال نیندوخته و خانه نداریم
#فیاض_لاهیجی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جنون، تکلیفِ کوه و دشت و صحرا میکند ما را
اگر تن در دهیم آخر که پیدا میکند ما را؟
محبّت شمعِ فانوس است؛ کِی پوشیده میماند؟
غم او عاقبت در پرده رسوا میکند ما را
قمارِ عشق، نقدِ صرفه را در باختن دارد
تمنّای زیان، سرگرم سودا میکند ما را
پس از کشتن، نگاه گوشهی چشمش به جاندادن
برای کشتن دیگر مهیّا میکند ما را
ز سیلِ اشک ما تَر میشود ابرو نمیداند
که رفتهرفته غم همچشمِ دریا میکند ما را
ز حِرمان میلِ دل افزون شود، زآن در وصال او
خلاف وعده سرگرم تمنّا میکند ما را
بیایید -ای هواداران!- یک امشب شاد بنشینیم
که فردا میرود «فیّاض» و تنها میکند ما را...
#فیاض_لاهیجی
#ج
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اگر تن در دهیم آخر که پیدا میکند ما را؟
محبّت شمعِ فانوس است؛ کِی پوشیده میماند؟
غم او عاقبت در پرده رسوا میکند ما را
قمارِ عشق، نقدِ صرفه را در باختن دارد
تمنّای زیان، سرگرم سودا میکند ما را
پس از کشتن، نگاه گوشهی چشمش به جاندادن
برای کشتن دیگر مهیّا میکند ما را
ز سیلِ اشک ما تَر میشود ابرو نمیداند
که رفتهرفته غم همچشمِ دریا میکند ما را
ز حِرمان میلِ دل افزون شود، زآن در وصال او
خلاف وعده سرگرم تمنّا میکند ما را
بیایید -ای هواداران!- یک امشب شاد بنشینیم
که فردا میرود «فیّاض» و تنها میکند ما را...
#فیاض_لاهیجی
#ج
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شب نیست که در خلوتِ این سینهی تاریک
با یادِ رخِ دوست، پریخانه نداریم
ما با نفسِ سوخته در ذکر حبیبیم
این هست که ما سُبحهی صددانه نداریم
در قفلِ فروبستهی غمهای دلِ خویش
آن کهنهکلیدیم که دندانه نداریم
#فیاض_لاهیجی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با یادِ رخِ دوست، پریخانه نداریم
ما با نفسِ سوخته در ذکر حبیبیم
این هست که ما سُبحهی صددانه نداریم
در قفلِ فروبستهی غمهای دلِ خویش
آن کهنهکلیدیم که دندانه نداریم
#فیاض_لاهیجی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شب نیست که در خلوتِ این سینهی تاریک
با یادِ رخِ دوست، پریخانه نداریم
ما با نفسِ سوخته در ذکر حبیبیم
این هست که ما سُبحهی صددانه نداریم
در قفلِ فروبستهی غمهای دلِ خویش
آن کهنهکلیدیم که دندانه نداریم
#فیاض_لاهیجی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با یادِ رخِ دوست، پریخانه نداریم
ما با نفسِ سوخته در ذکر حبیبیم
این هست که ما سُبحهی صددانه نداریم
در قفلِ فروبستهی غمهای دلِ خویش
آن کهنهکلیدیم که دندانه نداریم
#فیاض_لاهیجی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفتمش صدبار و ترکِ صحبت دشمن نکرد
طفل بازیگوش من گوشی به حرف من نکرد
ذوقِ پیراهندریدن را به کام دل ندید
هرکه را چاک گریبان رخنه در دامن نکرد
عاشقان را تیرهبختی سایهی بال هماست
زآن سبب خاکسترم جز جای در گُلخَن نکرد
سالها بیهوده چون شمعِ قرارِ بیکسان
سوختیم و پرتو ما مجلسی روشن نکرد
مهربانیهای او -«فیاض»!- در خونم نشاند
آنچه با من کرد او از دوستی، دشمن نکرد...
#فیاض_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طفل بازیگوش من گوشی به حرف من نکرد
ذوقِ پیراهندریدن را به کام دل ندید
هرکه را چاک گریبان رخنه در دامن نکرد
عاشقان را تیرهبختی سایهی بال هماست
زآن سبب خاکسترم جز جای در گُلخَن نکرد
سالها بیهوده چون شمعِ قرارِ بیکسان
سوختیم و پرتو ما مجلسی روشن نکرد
مهربانیهای او -«فیاض»!- در خونم نشاند
آنچه با من کرد او از دوستی، دشمن نکرد...
#فیاض_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتمش صدبار و ترکِ صحبت دشمن نکرد
طفل بازیگوش من گوشی به حرف من نکرد
ذوقِ پیراهندریدن را به کام دل ندید
هرکه را چاک گریبان رخنه در دامن نکرد
عاشقان را تیرهبختی سایهی بال هماست
زآن سبب خاکسترم جز جای در گُلخَن نکرد
سالها بیهوده چون شمعِ قرارِ بیکسان
سوختیم و پرتو ما مجلسی روشن نکرد
مهربانیهای او -«فیاض»!- در خونم نشاند
آنچه با من کرد او از دوستی، دشمن نکرد...
#فیاض_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طفل بازیگوش من گوشی به حرف من نکرد
ذوقِ پیراهندریدن را به کام دل ندید
هرکه را چاک گریبان رخنه در دامن نکرد
عاشقان را تیرهبختی سایهی بال هماست
زآن سبب خاکسترم جز جای در گُلخَن نکرد
سالها بیهوده چون شمعِ قرارِ بیکسان
سوختیم و پرتو ما مجلسی روشن نکرد
مهربانیهای او -«فیاض»!- در خونم نشاند
آنچه با من کرد او از دوستی، دشمن نکرد...
#فیاض_لاهیجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀