شد بهاران هر طرف، گلها صدایت میزنند
نرگس و یاس و سمن هرجا صدایت میزنند
سبزه هم با بودن گلهای زیبا، خنده لب
بلبلان را شادی است، زیبا صدایت میزنند
میرحمزه طاهری🌹
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نرگس و یاس و سمن هرجا صدایت میزنند
سبزه هم با بودن گلهای زیبا، خنده لب
بلبلان را شادی است، زیبا صدایت میزنند
میرحمزه طاهری🌹
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شعرتان نغمه چکاوک باد
کوچه پرْ عطر ِ یاس و میخک باد
گرچه بگذشته یازده روزش
سال نو بر شما مبارک باد!
شهرزاد واحدی🌹
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کوچه پرْ عطر ِ یاس و میخک باد
گرچه بگذشته یازده روزش
سال نو بر شما مبارک باد!
شهرزاد واحدی🌹
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شـدم مانند رود از بارشـی جریان که می گیرد
که من بد جور دلتنگ توام باران که می گیرد
دلم تنگ است می دانی پناهم شانه های توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که می گیرد
من آن احساس دلتنگی ناگاه پس از شوقم
شبیــه حس دیــدارم ولی پایان که می گیــرد
غروبــی تلـخ و دلگیــرم غــروب دشت تنهایی
دل دشتم من از نی ناله چوپان که می گیرد
چه بی راهم چه از غم ناگزیرم من چه ناچارم
شبیه حس یک قایق شدم طوفان که می گیرد
چقـدر از خاطـراتت ناگــزیرم نه گریزی نیست
منم و باز بــاران بین قــم_تهــران که می گیرد
تو را _ عشــق تو را _آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل می شود کارم دلم آسان که می گیرد
سپردم به فراموشی به سخـــتی خـــاطراتت را
ولی باران که می گیرد ولی باران که می گیرد
#سید_رضا_شرافت
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
که من بد جور دلتنگ توام باران که می گیرد
دلم تنگ است می دانی پناهم شانه های توست
کمی اشک است درمانش دل انسان که می گیرد
من آن احساس دلتنگی ناگاه پس از شوقم
شبیــه حس دیــدارم ولی پایان که می گیــرد
غروبــی تلـخ و دلگیــرم غــروب دشت تنهایی
دل دشتم من از نی ناله چوپان که می گیرد
چه بی راهم چه از غم ناگزیرم من چه ناچارم
شبیه حس یک قایق شدم طوفان که می گیرد
چقـدر از خاطـراتت ناگــزیرم نه گریزی نیست
منم و باز بــاران بین قــم_تهــران که می گیرد
تو را _ عشــق تو را _آسان گرفت اول دلم اما
چه مشکل می شود کارم دلم آسان که می گیرد
سپردم به فراموشی به سخـــتی خـــاطراتت را
ولی باران که می گیرد ولی باران که می گیرد
#سید_رضا_شرافت
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شبِ فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکندهست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکند است
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گل آکند است
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوند است
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است
#سعدی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم
کدام سرو به بالای دوست مانند است
پیام من که رساند به یار مهرگسل
که برشکستی و ما را هنوز پیوند است
قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست
به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است
که با شکستن پیمان و برگرفتن دل
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
بیا که بر سر کویت بساط چهره ماست
به جای خاک که در زیر پایت افکندهست
خیال روی تو بیخ امید بنشاندست
بلای عشق تو بنیاد صبر برکند است
عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی
به زیر هر خم مویت دلی پراکند است
اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی
گمان برند که پیراهنت گل آکند است
ز دست رفته نه تنها منم در این سودا
چه دستها که ز دست تو بر خداوند است
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است
#سعدی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفهاش بشکست
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست
از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت میبرند دست به دست
#حافظ
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفهاش بشکست
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست
از این رباط دودر چون ضرورت است رحیل
رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستیست سرانجام هر کمال که هست
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید
که گفته سخنت میبرند دست به دست
#حافظ
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شـب بخیـر"
امّا" اے ڪاش امشـب
دستـم بہ بودنت میرسیـد
تا خودم با بوسـہهاے عاشقانہام
و با دوستـتدارمهاے عارفانہام
حالیات میڪردم آن
شـب_مهـتابی
ڪہ همہ میڪَویند
نازنینـم چڪَونہ اسـت...
#امیـد_آذر
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امّا" اے ڪاش امشـب
دستـم بہ بودنت میرسیـد
تا خودم با بوسـہهاے عاشقانہام
و با دوستـتدارمهاے عارفانہام
حالیات میڪردم آن
شـب_مهـتابی
ڪہ همہ میڪَویند
نازنینـم چڪَونہ اسـت...
#امیـد_آذر
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی
فغان که چشمه رحمت نزد بر آتشم آبی
دل گرفتهٔ من وا نشد ز هیچ بهاری
دهان غنچهٔ من تر نشد ز هیچ سحابی
نشستم از سر زلفش ولی به روز سیاهی
گذشتم از بر چشمش ولی به حال خرابی
اگر نه با لب و چشمش فتاد کار تو ای دل
پس از برای چه آخر همیشه بی خور و خوابی
#فروغی_بسطامی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
فغان که چشمه رحمت نزد بر آتشم آبی
دل گرفتهٔ من وا نشد ز هیچ بهاری
دهان غنچهٔ من تر نشد ز هیچ سحابی
نشستم از سر زلفش ولی به روز سیاهی
گذشتم از بر چشمش ولی به حال خرابی
اگر نه با لب و چشمش فتاد کار تو ای دل
پس از برای چه آخر همیشه بی خور و خوابی
#فروغی_بسطامی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀