💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
بی چشم زیبای تو دنیایی ندارم
بی خنده هایت شوق فردایی ندارم

با تو دلم حال و هوای عشق دارد
بی چشم تو در سینه غوغایی ندارم

ساحل شدم تا با تو آرامش بگیرم
چشمت نباشد رنگ دریایی ندارم

خودرا در آغوشم رها کن تا بفهمی
تا باتوام ای عشق معنایی ندارم

در کوچه تنها می روم اما کنارم
جز سایه ام غیر از تو همپایی ندارم

وقتی نمی خندد دو چشم مهربانت
جز گوشه ی تنهاییم جایی ندارم

تو همدمی هستی که همتایی نداری
من آتشی هستم که گرمایی ندارم

#حسین_اصغری

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
بی چشم زیبای تو دنیایی ندارم
بی خنده هایت شوق فردایی ندارم

با تو دلم حال و هوای عشق دارد
بی چشم تو در سینه غوغایی ندارم

ساحل شدم تا با تو آرامش بگیرم
چشمت نباشد رنگ دریایی ندارم

خودرا در آغوشم رها کن تا بفهمی
تا باتوام ای عشق معنایی ندارم

در کوچه تنها می روم اما کنارم
جز سایه ام غیر از تو همپایی ندارم

وقتی نمی خندد دو چشم مهربانت
جز گوشه ی تنهاییم جایی ندارم

تو همدمی هستی که همتایی نداری
من آتشی هستم که گرمایی ندارم

#حسین_اصغری

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
بی چشم زیبای تو دنیایی ندارم
بی خنده هایت شوق فردایی ندارم

با تو دلم حال و هوای عشق دارد
بی چشم تو در سینه غوغایی ندارم

ساحل شدم تا با تو آرامش بگیرم
چشمت نباشد رنگ دریایی ندارم

خودرا در آغوشم رها کن تا بفهمی
تا باتوام ای عشق معنایی ندارم

در کوچه تنها می روم اما کنارم
جز سایه ام غیر از تو همپایی ندارم

وقتی نمی خندد دو چشم مهربانت
جز گوشه ی تنهاییم جایی ندارم

تو همدمی هستی که همتایی نداری
من آتشی هستم که گرمایی ندارم

#حسین_اصغری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی چشم زیبای تو دنیایی ندارم
بی خنده هایت شوق فردایی ندارم

با تو دلم حال و هوای عشق دارد
بی چشم تو در سینه غوغایی ندارم

ساحل شدم تا با تو آرامش بگیرم
چشمت نباشد رنگ دریایی ندارم

#حسین_اصغری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
درونش صد نوای نازنین داشت
به گفتارش هزاران آفرین داشت

تمنای دل دیوانه ام بود
سرایش صد گل و صد یاسمین داشت

وجودش ساحلی آرام و خوش بود
توکل را چو سدی آهنین داشت

نگاه مادر آرام دلم بود
کلامش بوی فردوس برین داشت

درون دل محبت های بسیار
به زهرا مهر و عشق آتشین داشت

جهانی درد و غم در سینه اش بود
حکایت ها ز غوغای زمین داشت

شبی رفت و رُخش از ما نهان کرد
مگر دنیا ز مادرها چه کین داشت؟

#حسین_اصغری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای خوش آن روز که آن یوسف کنعان برسد
غم بنهفته ما زود به پایان برسد

هر دم از لطف ندایی به دلم می گوید
مژده بادا که گل و سوسن و ریحان برسد

به مسیحا بفرستید پیام از سر لطف
ناز کم کن که گل نرگس بُستان برسد

جام جمشید درون نگه او پیداست
پادشاه کرم و صاحب فرمان برسد

گر نگه سوی من خسته کند می دانم
که وجودم ز نظر باز به سامان برسد

چه بگویم که تمام دل ما خانه اوست
او که با یک نگهش درد به درمان برسد

به وجودش به یقین باز جهان رونق یافت
ز افق نور عنایت به دل و جان برسد

یار این بار هزاران کرم و لطف نمود
که به لطفش همه جا گنج فراوان برسد

روی بنموده به هر جانب دنیا مهدی
که دعای دل مظلوم به رحمان برسد

#حسین_اصغری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#مجنون_معبود

در مسجد و در میکده مقصود ، فقط اوست
در بزم شهیدان، می و معبود ، فقط اوست

مخمور و خمار رخ خمخانه فقط من
دیوانه و مستانه و محمود ، فقط اوست

#حسین_اصغری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب به خدا دست نیاز آوردم
سرتاسر جانم به نماز آوردم

گفتم که به سویت همه نافرمانی
جرم و گنه و سوز و گداز آوردم

جانم به غم عشق زمینی می سوخت
در خانه خود مطرب و ساز آوردم

در عشق مجاز ، دست و پا گم کردم
یارب همه جا عشوه و ناز آوردم

گفتی که کجا رد و رهایت کردم
شیب هوست را به فراز آوردم

هر جا که هوای یار شیطان کردی
لطف و کرمی بنده نواز آوردم

من شرم زده ز کرده ی خویش شدم
ناساز وجود خود بساز آوردم

#حسین_اصغری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب به خدا دست نیاز آوردم
سرتاسر جانم به نماز آوردم

گفتم که به سویت همه نافرمانی
جرم و گنه و سوز و گداز آوردم

جانم به غم عشق زمینی می سوخت
در خانه خود مطرب و ساز آوردم

در عشق مجاز ، دست و پا گم کردم
یارب همه جا عشوه و ناز آوردم

گفتی که کجا رد و رهایت کردم
شیب هوست را به فراز آوردم

هر جا که هوای یار شیطان کردی
لطف و کرمی بنده نواز آوردم

من شرم زده ز کرده ی خویش شدم
ناساز وجود خود بساز آوردم

#حسین_اصغری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#حدیث_شهود

دوش در بزم غمش صحبت ایثار برفت
آتشی در جگر انداخت شب تار برفت

تا سحر گوهر اشکی به رخم جاری بود
صبح سر زد نفحات سخن یار برفت

دیدگان را به حسین شهدا مژده دهم
چه کنم روشنی و جلوه دیدار برفت

مطمئن باش که خورشید رخش جلوه کند
جان عالم به فدایش چو خریدار برفت

آن قدر تا به قیامت ز فراقش نالم
او خودش رحم کند چون گره در کار برفت

#حسین_اصغری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀