💖کافه شعر💖
2.25K subscribers
4.25K photos
2.77K videos
11 files
919 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
و عشق
صدای فاصله‌هاست
صدای فاصله‌هایی که غرقِ ابهامند
نه؛
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدنِ یک " هیچ " می‌شوند کدر...

#سهراب_سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر کجا برگی هست
شور من می شکفد
مثل یک گلدان
می دهم گوش به موسیقی روییدن..!

#سهراب_سپهری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ابری نیست .
بادی نیست.
می نشینم لب حوض:
گردش ماهی ها ، روشنی ، من ، گل ، آب.
پاکی خوشه زیست.
مادرم ریحان می چیند.
نان و ریحان و پنیر ،
آسمانی بی ابر ، اطلسی هایی تر.
رستگاری نزدیک : لای گل های حیاط.
نور در کاسه مس ،
چه نوازش ها می ریزد!
نردبان از سر دیوار بلند ،
صبح را روی زمین می آرد.
پشت لبخندی پنهان هر چیز.
روزنی دارد دیوار زمان ،
که از آن ، چهره من پیداست.
چیزهایی هست ، که نمی دانم.
می دانم ، سبزه ای را بکنم خواهم مرد.
می روم بالا تا اوج ، من پر از بال و پرم.
راه می بینم در ظلمت ، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت.
پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج.
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست.

#سهراب_سپهری

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح است...
باید بلند شد !
در امتدادِ وقت قدم زد ؛
گل را نگاه کرد، ابهام را شنید!
باید دوید تا تهِ بودن...!

#سهراب_سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است

در دلم چیزے هست
مثل یک بیشهٔ نور
مثل خواب دم صبح

و چنان بی‌تابم
ڪه دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر ڪوه

#سهراب_سپهری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
و من مفسّرِ
گنجشک‌های درهء گَنگم
و گوشوارء
عرفانْ‌ نشانِ تبّت را
برای گوشِ بی آذینِ
دخترانِ بنارسِ
کنارِ جادهء 《 سَرَنات 》
شرح داده‌ام ،

به دوشِ من بگذار
ای سرودِ صبحِ 《 وِدا‌ 》ها
تمامِ وزنِ طراوت را ،
که من
دچارِ گرمی گفتارم !

#سهراب_سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Fasle Parishani ~ Music-Fa.Com
Ali Zand Vakili ~ Music-Fa.Com
من
پُر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پُرم ...
از راه
از پل
از رود
از موج ...
پُرم از ...
سایهٔ برگی در آب؛
چه درونم تنهاست !



#سهراب_سپهری🖋
#علی_زند_وکیلی🎵🎧

   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️


🌹🌹🌹🌹🌹🌹


🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من شب را
به امید صبحی روشن
که آزادی بر پیشانیش سو سو بزند
بیدار مانده ام
و حالا  روشنایی صبح دمیده
بیایید از سایه روشن برویم!
بر لب شبنم بایستیم،
در برگ فرود آییم
و اگر جا پایی دیدیم ،
مسافر کهن را از پی برویم.
نیاویزیم، نه به بند گریز،
نه به دامان پناه.
نشتابیم،نه به سوی روشن نزدیک،
نه به سمت مبهم دور.
برویم ، برویم،
و بی کرانی را زمزمه کنیم...

#سهراب سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آسمان آبی تر
 آب آبی تر
من درایوانم رعنا سر حوض
 رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
 مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است
 من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
 زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند
 من ودا می خوانم گاهی نیز
 طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری
آفتابی یکدست
 سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
 مادرم می خندد
 رعنا هم .

#سهراب_سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"خانه دوست کجاست ؟"
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

"نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازهٔ پرهای صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می‌آرد
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می‌گیرد
در صمیمیت سیّال فضا خش خشی می‌شنوی
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی؛

خانه دوست کجاست؟"

#سهراب_سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀