💖کافه شعر💖
2.28K subscribers
4.27K photos
2.8K videos
11 files
934 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
عشق یعنی؛
بودنت حال مرا ،شیدا ڪند !

عشق یعنی؛
رفتنت "قلب "مرا تنها ڪند !

عشق یعنی؛
انقدر "مست" تو باشم ماه من،

"قصه ی عشقت " مرا
رسواتر از رسوا ڪند
❤️
                                              
#بیدل_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ذوق شهرت ها دلیل فطرت خام است و بس
صورت نقش نگین خمیازهٔ نام است و بس

نوحه‌کن بر خویش اگر مغلوب چشم افتاد دل
آفتاب آنجاکه زبر خاک شد شام است وبس

از قبول عام نتوان زیست مغرور کمال
آنچه تحسین دیده‌ای زین قوم دشنام است و بس

حق‌شناسی کو، مروت کو، ادب کو، شرم کو
جهد اهل فضل بر یکدیگر الزام است و بس

هیچکس را قابل آن جلوه نپسندید عشق
جوهر حیرانی آیینه اوهام است و بس

در ره عشقت‌ که تدبیر آفت بیطاقتی‌ست
هر کجا واماندگی‌ گل‌ کرد آرام است و بس

بال آهی می‌کشد اشکی‌ که می‌ربزیم ما
شبنم ما را هوا گشتن سرانجام است و بس

از تعلق آنقدر خشت بنای کلفتی
اندکی از خود برآ، عالم سر بام است و بس

چون سیاهی رفت از مو، فکر خودرایی خطاست
جامه هرگه شسته‌گردد باب احرام است و بس

فطرت بیدل همان آیینهٔ معجزنماست
هر سخن‌ کز خامه‌اش می‌جوشد الهام است وبس

#بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه می‌داننـد خوبان قیمت دلهای مشتاقان


به کف جنسی‌ که مفت آمد نباشد قدر چندانش
❤️
#بیدل_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نداشت دیده من بی‌تو تاب خنده صبح
زاشک داد چوشبنم جواب خنده صبح

به حال زخم دلم‌کس نسوخت غیراز داغ
جــــز آفتاب ‌که باشد کتاب خندهٔ صبح

#بیدل_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی
چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی

چو ماه نو فلک را زیر دست سجده می‌بینم
نیازم می‌زند ساغر به طاق ابروی چاهی

بهار آرزو نگذاشت در هر رنگ نومیدم
ز چشم انتظار آخر زدم‌ گل بر سر راهی


#بیدل_دهلوی
#صبـح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو مستِ وهم و در این بزم، بوی صهبا نیست
هنوز جز به دل سنگ، جای مینا نیست

بمیر و شهره شو ای دل‌! کز این مزارِ هوس
چراغِ مرده عیان است و زنده پیدا نیست

به چشمِ بسته خیالِ حضور حق پختن
اشاره‌ای‌ست‌ که اینجا نگاه بینا نیست

دلت به عشوهٔ عقبی خوش است، ازین غافل
که هرکجا تویی، آنجا به غیر دنیا نیست

به هرچه وارسی از خودگذشتنی دارد
به‌ هوش باش‌ که امروز رفت و فردا نیست

به ناامیدی ما، رحمی‌؛ ای دلیل فنا!
که آشیان‌هوسیم و در این چمن جا نیست

حریرِ کارگه وهم را چه تار و چه پود؟
قماش ما ز لطافت تمیزفرسا نیست

تو جلوه ساز کن و مدّعای دل دریاب
زبانِ حیرت آیینه بی‌تقاضا نیست

غریق بحر ز فکر حباب مستغنی‌ست
رسیده‌ایم به جایی‌ که
بیدل آنجا نیست

#بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نقاب عارض گلپوش کرده‌ای ما را
تو جلوه داری و روپوش‌کرده‌ای ما را

"ز خود تهی‌شدگان"‌ گر نه از تو لبریزند،
دگر برای چه آغوش‌کرده‌ای ما را؟

خراب میکدهٔ عالم خیال توایم...
چه مشربی؟ ‌که قدح نوش‌کرده‌ای ما را

نمود ذره، طلسم حضور خورشید است
که‌گفته است فراموش کرده‌ای ما را؟

ز طبع قطره نمی جز محیط نتوان‌یافت
"تو" می‌تراوی اگر جوش‌کرده‌ای ما را!

اگر به ناله نیرزیم‌، رخصت آهی
نه‌ایم شعله که خاموش‌کرده‌ای ما را...

چوچشم چشمهٔ خورشید حیرتی داریم
تو ای مژه ز چه خس‌پوش‌کرده‌ای ما را؟

#بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر قَدَر او چهره می‌افروخت ما می‌سوختیم
در خور عرض بهار او خزانی داشتیم

در سر راه خیالش از تپیدن‌های دل
تا غباری بود، ما بر خود گمانی داشتیم

دست ما محروم ماند آخر ز طوف دامنش
خاک نم بودیم گرد ناتوانی داشتیم

روز وصلش باید از شرم آب ‌گردیدن ‌که ما
در فراقش زندگی ‌کردیم و جانی داشتیم

#بیدل_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح
آفتاب آیینه ‌کارد در ره جولان صبح

باطن پیران فروغ ‌آباد چندین آگهی‌ست
فیض دارد گوهری ازگنج بی‌پایان صبح

نور صاحب‌رونق ازگردکساد ظلمت است
کفر شب از کهنه گیها تازه‌ کرد ایمان صبح

گاه خاموشی، نفس آیینهٔ دل می‌شود
سود خورشید است هرجا گل‌ کند نقصان صبح

#بیدل_دهلوی
 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀