💖کافه شعر💖
2.36K subscribers
4.29K photos
2.85K videos
11 files
961 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram

تارِ گیسویت چه آسان ذوالفنونم کرده است
ماه من! عشقت گرفتارِ جنونم کرده است

قلب من مانند خیبر بود قبل از دیدنت...
چشم هایت دستِ خالی سرنگونم کرده است

گرچه عاشق مثلِ من بسیار داری منتها...
عشق بی پروا ترین فرد قشونم کرده است

دل طپیدن ها و دل آشفتگی ها کارِ توست...
خنده هایت با خبر از چند و چونم کرده است

جانِ شیرینم شدی، عشقت مرا فرهادوار...
این چنین آواره در هر بیستونم کرده است

مثل یک ماهی که دور افتاده از دریای خود...
داغِ دلتنگی جگر پر آه و خونم کرده است

آدمی دیگر شدم این روزها با عشقِ تو...
تارِ گیسویت چه آسان ذوالفنونم کرده است

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
عاشق شدن یعنی همین مجبور بودن ها!
بی دام و بی دانه دچارِ تور بودن ها!

این روزها با گریه همزادم بدونِ شرم...
ربطی ندارد عشق با مغرور بودن ها!‌

از آسمانم رفته‌ای ای ماه! بیهوده ست...
بعد از تو دنبالِ امید و نور بودن ها!

یعقوب می‌داند که وقتی یوسفت رفته...
دیگر شرف دارد به دیدن کور بودن ها!

بعد از تو، بی تو، زنده ماندن‌های من یعنی...
عمری به اسم زندگی در گور بودن ها!

تو نیستی و می‌کُشد من را شبی آخر...
این دور بودن، دور بودن، دور بودن ها!

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
عاشق شدن یعنی همین مجبور بودن ها!
بی دام و بی دانه دچارِ تور بودن ها!

این روزها با گریه همزادم بدونِ شرم...
ربطی ندارد عشق با مغرور بودن ها!‌

از آسمانم رفته‌ای ای ماه! بیهوده ست...
بعد از تو دنبالِ امید و نور بودن ها!

یعقوب می‌داند که وقتی یوسفت رفته...
دیگر شرف دارد به دیدن کور بودن ها!

بعد از تو، بی تو، زنده ماندن‌های من یعنی...
عمری به اسم زندگی در گور بودن ها!

تو نیستی و می‌کُشد من را شبی آخر...
این دور بودن، دور بودن، دور بودن ها!

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای مطلع و معشوقِ غزل، حضرتِ ماهَم...
ای کاش شبی بگذری از کوچه ی ما هم!

خورشید به اندازه ی تو جلوه ندارد...
تا بوده به دنبال تو بوده ست نگاهم!

منطق سپر انداخته در جنگِ دل و عقل...
مغلوب نگاهت شده بی جنگ سپاهم!

چشمان تو یک عمر مرا کرده گرفتار...
انداخته گل خنده ات از چاله به چاهم!

وابسته ی چشمت شده احوال دل من...
هم علت لبخندی و هم علت آهم!

تا بین تو و قبله مردد شده مُهری...
هربار به سمتت شده کج قلبم و راهم!

دیوانه تر از این بکن ای ماه دلم را...
بگذر شبی از دور و برِ کوچه ی ما هم!

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
برگرد و برایم غزلی ناب بیاور
من تشنه‌لبم، تشنه‌دلم، آب بیاور

لبریز شده کاسه‌ی صبرم به خداوند!
پیغام بده: جانِ دلم! تاب بیاور!

بیداری شب‌های بدون تو مرا کشت
برگرد و در آغوش خودت خواب بیاور

آن کودک نوپا به خدا پیر شد از عشق
همراه خودت کودکی و "تاب" بیاور

تنهایی و افسوس رفیقم شده بی تو
اصلا تو بیا دوست ناباب بیاور

برگرد و نثار دلِ ناشادِ من و عشق...
حرفی سخنی یا غزلی ناب بیاور...!

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
صد شهر دوری از دلم دیوار لازم نیست
یک بار گفتی می روم تکرار لازم نیست

وقتی دلت با من نباشد بودنت درد است
هر بار می گفتم بمان این بار لازم نیست

چیزی نگو تا بیش از این ها نشکنم دیگر
بی حرف بگذر بی وفا اقرار لازم نیست

حالا که آغوشم فقط در حکم زندان است
آزاد هستی بعد از این اجبار لازم نیست

با چشم هایی خیس راهی کردمت اما...
وقتی نمی خواهی مرا اصرار لازم نیست

پنهان نکن لبخند خود را موقع رفتن...
عاشق نبودی بی گمان انکار لازم نیست

بگذار خوش باشد دلم با زخم تنهایی...
بعد از تو می ‌میرد ولی تیمار لازم نیست

هر چند نزدیکی به من مانند پیراهن...
صد شهر دوری از دلم دیوار لازم نیست

#طاهره_اباذری_هریس🌹


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرچه گیسوی شما دائم پریشان بهتر است
بیش از این از من نگیری دین و ایمان بهتر است

بوسه مےچسبد ولی از گرمیِ لب‌های تو
چایِ هل هم قندپهلو توی فنجان بهتر است

دائما از خنده‌ام من را قضاوت کرده‌ای...
گریه اما از غمی در خنده پنهان بهتر است

با غمت خوش بوده احوال دلم یک جور خاص
همچو مجنونی که حالش در بیابان بهتر است

بعد از این آسوده تر جان مرا آتش بزن
این عمارت بعد تو مخروب و ویران بهتر است

از قفس آزاد مےخواهی دلم را منتها...
زندگی کردن کنارت کنج زندان بهتر است

یا خودت یا هیچکس؛ راضی به این تنهایی‌ام
بی وصال دست‌هایت دردِ هجران بهتر است

بیش از این دلواپس آشفتگی‌هایم نباش
همچو گیسوی شما باشم پریشان بهتر است

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
این بار پاشیدم به زخمِ خود نمک‌ها را!
آتش زدم وقتی نبودی قاصدک ها را!

گفتند می‌آیی به خوابم لااقل یک شب...
باور نکردم! از برم دیگر کلک‌ها را!

در هیچ دنیایی تو سهمِ من نخواهی شد...
ای‌کاشکی مادر نمی‌زاد این فلک‌ها را!

ترسیدم از هر سیبِ سرخ و هر شروعِ نو...
بعد از تو آسان راندم از خود آدمک‌ها را!

در خود شکستم، گرچه آبادم نمی‌خواهی...
ای کاش می‌ماندی که بشماری ترک‌ها را!

دیوانه‌تر کرده منِ دیوانه را دوری...
آتش زدم وقتی نبودی قاصدک ها را!

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
مثلا بغلم کنی و کنار گوشم آهسته بگویی:
بیخیالِ تقویم ها نازخاتونم!
دامن گلدارت را که بپوشی،
بهار می شود...
روسریِ‌ آبیت را که سر کنی،
بهارتر!
مثلا سر روی شانه ات بگذارم و با ناز بگویم:
فروردین و مهر و اسفندش چه فرقی دارد وقتی بهار آغوش شماست آقا.
اصلا به رفت و آمدِ این فصل ها اعتباری نیست، بهار خودِ خودِ شمایی حضرت دلبر!
مثلا یک عمر بهارم باشی...
مثلا چهارفصل بهارت باشم :)

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو لطفِ عیدِ نوروزی، توئی تحویلِ سالِ من
انار سرخ یلدایی، توئی تعبیرِ فالِ من

بهار آغوشِ سبزِ تو، نگاهت پاکیِ باران...
ببین که می شود هر دم، چه بهتر با تو حالِ من

عزیزِ روز و شب هایم، دلت دریای خوبی هاست
چه بی اندازه خوشحالم، که گشتی ساده مالِ من

زمستان هم کنار تو، عزیزم! لطفِ دیگر داشت
ببین عطر تو جان دارد، کماکان توی شالِ من

اگرچه ماهی تُنگم، تو اقیانوسِ من گشتی...
کبوتر می شوم حتی، توئی وقتی که بالِ من!

توئی آن احسن الحال و دعای خیر مادرها...
تو لطفِ عید نوروز و توئی تحویل سال من

#طاهره_اباذری_هریس


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀