💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
گر بر اوجِ فلک آن ماهِ پری‌رو برود
دل دیوانه‌ی من در طلب او برود

طُرفه‌حالی‌ست که خونم شود از دیده روان
چون که از چشم مَنَت خنجرِ ابرو برود

تا دهد جام مِی‌ات غیر و کنم گریه ز رشک
آب من با تو محال است به یک جو برود

تُرک‌چشم تو به یک غمزه مرا ساخت هلاک
پیش از آنی که به بغداد، هُلاکو برود

دید دل خال به روی تو و عاشق شد و رفت
اندر آن آتش سوزنده که هندو برود

ماه، آن لحظه تواند زند از مهر تو دَم
که سرش در خم چوگان تو چون گو برود

گر کنم گریه به یاد قدِ او بر لب جو
سرو را پای به گِل تا سر زانو برود

مدّعی کآمدنش زشت به بزم ما بود
رفتنش را نگر "آتش!" که چه نیکو برود...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
چون سر زلف دلاویز تو را شانه زدند
پشت پا بر دلِ صد سلسله دیوانه زدند

گندمِ خال تو گر رهزن ما شد، چه عجب
که ز جنّت، رهِ آدم به همین دانه زدند

دوریِ گنجِ جمال تو سبب شد که مرا
دشمنان تیشه‌ی غم بر دل ویرانه زدند

می‌توانم کنم از مردمِ چشم تو قیاس
که چرا مُغبچگان تکیه به میخانه زدند

نازم آن موی‌شکافان که به سرپنجه‌ی فکر
به سر زلفِ عروسان سخن شانه زدند

تا که کامل شودش حجّتِ یکتایی حُسن
خال، مُهری‌ست که بر عارض جانانه زدند

نور خورشیدِ محبّت که فلک ذرّه‌ی اوست
آنشی بود که بر محرم و بیگانه زدند

ای بسا غوطه که عشّاق به دریای سرشک
در طلبکاریِ آن گوهر یکدانه زدند

سوختن قسمت هر بوالهوسی نیست به عشق
«آتش!» این سکّه به نام من و پروانه زدند...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
نیست یک دل که‌نتابیده در او کوکبِ‌عشق
هر سری شوری و هر ذرّه هوایی دارد

می‌توان کرد قیاس از دل خود خوردنِ ماه
که ز رخسارِ مُنیر تو حیایی دارد

دل سرگشته به درگاه تواَم راهنماست
خانه‌ی کعبه اگر قبله‌نمایی دارد

همه را زمزمه از عشق تو است ای گل من
گرچه هر بلبل این باغ، نوایی دارد

هر حبابی که زند خیمه به دریای وجود
در سر، از قُلزُمِ عشق تو هوایی دارد

خطّ نوخیز تو دل می‌بَرد آن‌گونه ز دست
که پدیدار بُود تکیه به جایی دارد

چون من آتش! نخروشم، که به دریای‌طلب
کوه با آنکه جماد است، صدایی دارد...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
هرگه نگه در آینه آن دلنواز کرد
هم دل ز خویش برد و هم آغاز ناز کرد

ابروی او علاقه برید از دو گیتی‌ام
تیغ حقیقت آمد و قطع مَجاز کرد

سرّی به دل از اوست که گر بر زبان رسد
می‌بایدم ز سایه‌ی خویش احتراز کرد

دل چون به فکر زلف تو افتاد، گفتمش
پا از گلیم خویش نباید دراز کرد

اشکی که از جدایی چشم تو ریختم
شد سیل و در خرابه‌ی من ترکتاز کرد

تا دل ز دوستیّ دهان تو دَم زده‌ست
خون جگر خورَد که چرا کشف راز کرد

مرغِ دلم ز دانه‌ی خال تو رو نتافت
چندان که عشق، بال و پرش بست و باز کرد

می‌خواست من خراب شوم از شرابِ عشق
آن‌کس که تُرک‌چشم تو را مست ناز کرد

معلوم شد که سوز دل «آتش» از کجاست
روزی که طرح این غزل جان‌گداز کرد...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
دیوانه‌ی محبّتم، از من متاب رو

ای آنکه سختیِ دلت افزون ز سنگ شد!

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
بار دیگر در بَرم آن دلنواز آید؟ نیاید
جان شیرین چون ز قالب رفت، بازآید؟ نیاید

آهِ سردم بر دل سختش اثر دارد؟ ندارد
از نسیمی، کوهِ آهن در گداز آید؟ نیاید

حلقه‌ی زلفش شبی در دست من افتد؟ نیفتد
در کفم سررشته‌ی عمر دراز آید؟ نیاید

من به دست خویش بر آن زلف دل دادم؟ ندادم
کبک تا عاجز نشد، در چنگِ باز آید؟ نیاید...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
شمع‌صفت سوزم و ز سر رَودم دود
تا شوم از آتش فراق تو نابود

زآن رخِ رَخشان و زلفِ غالیه‌گونش
کن حذر ای دل! که آتشی‌ست پر از دود

گر بکُشی ور نوازی‌ام چه تفاوت؟
رنج تو راحت بُود، زبان تواَم سود

جز گل و ریحان به چشم عشق نبینم
با تو خلیل ار رَوم در آتش نمرود

دوش، خیال مکیدن لب لعلت
شد نمک و بر جراحت دلم افزود

کو پر و بالی که تا از این قفس تنگ
بُگذرم از اوج این رِواقِ زراندود

سرخی اشکم به وصل او عجبی نیست
سیل سود فصل نوبهار، گِل‌آلود

بنده‌ی درگاه پیرِ میکده، «آتش!»
باش، که رنگ غمِ وجود تو بزْدود

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
طُرفه‌حالی‌ست که -ای شوخ!- مکان تو به دل
-هست و دل را سر زلف تو مکان خواهد بود

شود از حُسن تو حیران و در اوصاف تو لال
گر ز پا تا سر من چشم و زبان خواهد بود...


#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
آهی گَرَم برون ز دلِ پُرغم اوفتد
آتش کشد زبانه و در عالم اوفتد

توفان نوح در برِ اشکم به روز هجر
مانَد به قطره‌ای که برون از بم اوفتد

ای بی‌جگر! به معرکه‌ی عشق پا مَنِه
کاینجا به ضربِ تیرِ نگه، رستم اوفتد

گر کاسه‌ی سفالی ما بشکند، چه باک
در مجلسی که سنگ به جام جم اوفتد

«آتش!» بنوش باده، مخور غم که مرغِ دل
ترسد طرب نکرده به دام غم اوفتد...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
هرجا کنی تو جلوه، نکویان فنا شوند
چون نور آفتاب که بر شبنم اوفتد

صیّاد گر تو باشی و زلفت بُود کمند
حاشا که در غزالِ بیابان رَم اوفتد

از قتلگاه عشق تو بر آسمان شدن
سهل است بس که کشته به روی هم اوفتد...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
گر تو را دیده‌ی خورشید به رخسار افتد
شود از پیری خود آگه و از کار افتد

بُرده دل حلقه‌ی زلفت ز من و منتظرم
تا که آن مهره برون از دهن مار افتد

آنکه یاقوت لب و گوهر دندان به تو داد
خواست از دیده‌ی من لؤلؤِ شهوار افتد

زلف پُرچین تو آن لحظه که دیدم، گفتم
این کمندی‌ست که بر گنبد دوّار افتد

دیده خونبار و رهِ پرخطر عشق به پیش
دست من گیر که ترسم به گِلم بار افتد

دوست می‌دارمت آن‌گونه که در روز وصال
کُشدم رشک گَرَت سایه به دیوار افتد

از حلاوت شود -«آتش!»- شکر او را به مذاق
پیش طوطی اگرت نسخه‌ی اشعار افتد...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
مکن درنگ به قتلم -خدای را- ای تُرک!
که ترکِ کشتن عاشق گناه خواهد بود

چنان به راه تو بُگذشته‌ام ز باغ بهشت
که حور در نظرم غولِ راه خواهد بود!

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
از منِ پیر چو آن تازه‌جوان می‌گذرد
جانم از جسم، چو تیری ز کمان می‌گذرد

یاد روی تو چو بر خاطرِ جان می‌گذرد
ماهتابی‌ست که بر روی کَتان می‌گذرد

ای که گفتی گذرد روز جدایی، ای‌کاش
جای من باشی و بینی که چه‌سان می‌گذرد

ساقی! از گردش ایّام اگر باخبری
زود مِی ریز به ساغر که جهان می‌گذرد

نیست از غمزه‌ی خون‌ریز تو آسوده دلی
این خدنگی‌ست که از قلب جهان می‌گذرد

بلبلا! عمر طلب کن که به یک چشم زدن
هم بهار آید و هم فصل خزان می‌گذرد

«آتش!» این گردش چشم است بر آن روی نکو
یا غزالی به گلستانِ جَنان می‌گذرد...؟


#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
بازآ که به یاد دهنت ریخت سرشکم

چندان که جهان طعنه به دریای عدم زد...

#اتش_اصفهانی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
فدای آهوی چشمت که گاهِ مدهوشی
به شیر می‌دهد از غمزه، خواب خرگوشی!

به عهدِ حُسن تو آن‌گونه خوار شد گل سرخ
که بلبلش نکند میل بر هم‌آغوشی

چنان به قدّ تو نیکو فتاده جامه‌ی ناز
که کرده سروِ سهی شرم از قباپوشی

خیال لعلِ لبت نقش بست بر دلِ جسم
که کرد تعبیه‌ی جام و قصد مِی‌نوشی

تو را گناه نباشد که عهد می‌شکنی
که نازِ حُسن چنین آورد فراموشی

غلامِ همّت پروانه‌ام که در برِ شمع
به رقص، جان سپرَد با کمال خاموشی

دلم ز کُلفَتِ اسبابِ روز‌گار گرفت
خوشا زمان فقیریّ و خانه‌بردوشی...

#اتش_اصفهانی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
فدای آهوی چشمت که گاهِ مدهوشی
به شیر می‌دهد از غمزه، خواب خرگوشی!

به عهدِ حُسن تو آن‌گونه خوار شد گل سرخ
که بلبلش نکند میل بر هم‌آغوشی

چنان به قدّ تو نیکو فتاده جامه‌ی ناز
که کرده سروِ سهی شرم از قباپوشی

خیال لعلِ لبت نقش بست بر دلِ جسم
که کرد تعبیه‌ی جام و قصد مِی‌نوشی

تو را گناه نباشد که عهد می‌شکنی
که نازِ حُسن چنین آورد فراموشی

غلامِ همّت پروانه‌ام که در برِ شمع
به رقص، جان سپرَد با کمال خاموشی

دلم ز کُلفَتِ اسبابِ روز‌گار گرفت
خوشا زمان فقیریّ و خانه‌بردوشی...

#اتش_اصفهانی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️