💖کافه شعر💖
2.59K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
روزی به جای لعل و گهر سنگریزه‌ای

بردم به زرگری که بر انگشتری نهد

بنشاندش به حلقه زرین عقیق‌وار

آن سان که داغ بر دل هر مشتری نهد

زرگر ز من ستاند و بر او خیره بنگریست
وآنگه به خنده گفت که این سنگریزه چیست؟

حیف آیدم ز حلقه زرین که این نگین

ناچیز و خوارمایه و بی‌قدر و بی‌بهاست

شایان دست مردم گوهرشناس نیست

در زیر پا فکن که بر انگشتری خطاست

هر سنگ بدگهر نه سزاوار زینت است
با زر سرخ سنگ سیه را چه نسبت است؟

گفتم به خشم زرگر ظاهرپرست را

کای خواجه لعل نیز از آغوش سنگ خاست

زآن رو گران‌بهاست که همتای آن کم است

آری هرآنچه نیست فراوان گران‌بهاست

وین سنگریزه‌ای که فراچنگ من بُوَد
خوارش مبین که لعل گران‌سنگ من بود

روزی به کوهپایه من و سرو ناز من

بودیم ره سپر به خم کوچه‌باغ‌ها

این سو روان به شادی و آن سو دوان به شوق

لبریز کردە از می عشرت ایاغ‌ها

ناگاه چون پری‌زدگان آن پری فتاد
وز درد پا ز پویه و بازیگری فتاد

آسیمه سر دویدم و در بر گرفتمش

کز دست رفت طاقتم از درد پای او

بر پای نازنین چو نکو بنگریستم

آگه شدم ز حادثه جان‌گزای او

دریافتم که پنجه آن ماه رنجه است
وز سنگریزه‌ای بت من در شکنجه است

من خم شدم به چاره‌گری در برابر خویش

وآن مه نهاد بر کف من پای نرم خویش

شستم به اشک پای وی و چاره ساختم

آن داغ را به بوسه لب‌های گرم خویش

وین گوهری که در نظرت سنگ ساده است
بر پای آن پری چو رهی بوسه داده است
❤️
#رهی_معیری


#محمدحسن «بیوک» معیری (زادهٔ ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ در تهران – درگذشتهٔ ۲۴ آبان ۱۳۴۷ در تهران) با تخلص رهی از غزلسرایان معاصر ایران و از ترانه‌سرایان و تصنیف‌سرایان به‌نام بود. از ترانه‌های سروده شده توسط وی می‌توان «شد خزان»، «شب جدایی»، «کاروان»، «مرغ حق» و «جوانی» را نام برد.

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای شب جدایی که
چون روزم سیاهی ای شب

کن شتابی آخر،
زجان من چه خواهی ای شب...

#رهی_معیری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم


#رهی_معیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عروس چمن مریم تاب‌ناک

گرو برده از نوعروسان خاک

به رخ نور محض و به تن سیم ناب

به پاکی چواشک و به صافی چو آب

دواند مرا ریشه در قلب ریش

دهم آب‌ش از قطره‌ی اشک خویش

چو در خاک تیره شود منزل‌م

بود داغ آن سیم‌تن بر دل‌م

بهاران چو گل بر چمن در زند

گل مریم از خاک من سر زند



#رهی_معیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبا از من پیامی ده به آن صیاد سنگین دل
که تا گل در چمن باقیست آزادم کند یا نه

رهی از گفته‌ام خون میچکد اما نمیدانم
که آن بیدادگر گوشی به فریادم کند یا نه

#رهی_معیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زلف و رخسارِ تو ره بر دلِ بیتاب زنند
رهزنان قافله را در شبِ مهتاب زنند

شکوه‌ای نیست زِ طوفان حوادث ما را
دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند!


#رهی_معیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب یار من تب است و غم سینه سوز هم
تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم

ای اشک همتی که به کشت وجود من
آتش فکند آه و دل سینه سوز هم

گفتم: که با تو شمع طرب تابناک نیست
گفتا: که سیمگون مه گیتی فروز هم

گفتم: که بعد از آنهمه دلها که سوختی
کس میخورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم

ای غم مگر تو یار شوی ورنه با
دل دشمن است و آن صنم دلفروز هم

#رهی_معیری 

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاهد افلاکی

چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی‌ سر و سامانی

من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی

در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی‌بینی دردی که نمی‌دانی

دل با من و جان بی‌تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی‌جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی


#رهی_معیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گردون مرا ز محنت هستی رها نخواست*
مرگم رسیده بود ولیکن خدا نخواست

آمد اجل که از غمِ دل وارهاندم
امّا زمانه از غم و رنجم رها نخواست


#رهی_معیری
#رباعی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خاطر از آیینه صبح است روشن‌تر مرا
این صفا از صحبت پاکیزه‌رویی یافتم

گرمی شمع شب‌افروز آفت پروانه شد
سوخت جانم تا حریف گرم‌خویی یافتم


#رهی_معیری
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀