زین خوشترت کجا خبری در زَنَد، که دوست
سر بی خبر به ما زد و، از ما خبر گرفت
بار غمی که شانه تهی کرد از او ،فلک
این زلف و شانه ،خواهَدَم از دوش برگرفت
یک تار موی او، به دو عالم نمیدهند
با عشقش این معامله گفتیم و، سرگرفت
چون شعر خواجه، تازه و تر بود شهریار
شعر توهم ،که درس خود از چشمِ تر گرفت...
#شهریار
#شبتون_بخیروعاشقانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر بی خبر به ما زد و، از ما خبر گرفت
بار غمی که شانه تهی کرد از او ،فلک
این زلف و شانه ،خواهَدَم از دوش برگرفت
یک تار موی او، به دو عالم نمیدهند
با عشقش این معامله گفتیم و، سرگرفت
چون شعر خواجه، تازه و تر بود شهریار
شعر توهم ،که درس خود از چشمِ تر گرفت...
#شهریار
#شبتون_بخیروعاشقانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را...
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را...
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
رام دیوانه شدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
شهریارا به درش خاکنشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانیها
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای رخت چشمه خورشید درخشانیها
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
رام دیوانه شدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
شهریارا به درش خاکنشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانیها
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم
چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره اوست که با دیده او می بینم
تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت
هم در آن آینه آن آینه رو می بینم
او صفیری که ز خاموشی شب می شنوم
و آن هیاهو که سحر بر سر کو می بینم
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو می بینم
تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه قاف
کوه در چشمه و دریا به سبو می بینم
زشتئی نیست به عالم که من از دیده او
چون نکو مینگرم جمله نکو می بینم
با که نسبت دهم این زشتی و زیبائی را
که من این عشوه در آیینه او می بینم
در نمازند درختان و گل از باد وزان
خم به سرچشمه و در کار وضو می بینم
جوی را شده ئی از لؤلؤ دریای فلک
باز دریای فلک در دل جو می بینم
ذره خشتی که فراداشته کیهان عظیم
باز کیهان به دل ذره فرو می بینم
غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک
خار را سوزن تدبیر و رفو می بینم
با خیال تو که شب سربنهم بر خارا
بستر خویش به خواب از پر قو می بینم
با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز
نرگس مست ترا عربده جو می بینم
این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
کز فلک پنجه قهرش به گلو می بینم
آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت
شهریار اینهمه زان راز مگو می بینم
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم
چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره اوست که با دیده او می بینم
تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت
هم در آن آینه آن آینه رو می بینم
او صفیری که ز خاموشی شب می شنوم
و آن هیاهو که سحر بر سر کو می بینم
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو می بینم
تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه قاف
کوه در چشمه و دریا به سبو می بینم
زشتئی نیست به عالم که من از دیده او
چون نکو مینگرم جمله نکو می بینم
با که نسبت دهم این زشتی و زیبائی را
که من این عشوه در آیینه او می بینم
در نمازند درختان و گل از باد وزان
خم به سرچشمه و در کار وضو می بینم
جوی را شده ئی از لؤلؤ دریای فلک
باز دریای فلک در دل جو می بینم
ذره خشتی که فراداشته کیهان عظیم
باز کیهان به دل ذره فرو می بینم
غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک
خار را سوزن تدبیر و رفو می بینم
با خیال تو که شب سربنهم بر خارا
بستر خویش به خواب از پر قو می بینم
با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز
نرگس مست ترا عربده جو می بینم
این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
کز فلک پنجه قهرش به گلو می بینم
آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت
شهریار اینهمه زان راز مگو می بینم
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو میبینم ...!
#شهریارِ_جان❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سرو من! صبح بهار است به طرْف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
#شهریار_جان❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
#شهریار_جان❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح است، نشاط و شادمانی دَم کن
پیوندِ لب و خنده به هم محکم کن
میخانهی چشمهای خود را بُگشای
بر زخمیِ شب، پیالهای مرهم کن
#شهریار😍
#پگاهتون_نیکو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پیوندِ لب و خنده به هم محکم کن
میخانهی چشمهای خود را بُگشای
بر زخمیِ شب، پیالهای مرهم کن
#شهریار😍
#پگاهتون_نیکو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟
شده ای قاتل دل؛ حیف ندانی که ندانی
همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی
❤️
#شهریار_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شده ای قاتل دل؛ حیف ندانی که ندانی
همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم
و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی
❤️
#شهریار_جان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران!
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران!
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرد آنست كه وقتي گُلِ او غمگين است
در به رقص آورِيَش، سازِ درايت دارد
مرد آنست كه حتّي جسدِ بي جانش
با رقيبان سرِ معشوق، رقابت دارد!
"اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري"
چشم درويش بكن! عشق، قداست دارد
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در به رقص آورِيَش، سازِ درايت دارد
مرد آنست كه حتّي جسدِ بي جانش
با رقيبان سرِ معشوق، رقابت دارد!
"اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري"
چشم درويش بكن! عشق، قداست دارد
#شهریار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀