Audio
🎸 بیبین کارادا (به لهجهٔ اصفهانی)
🎤 آهنگساز و خواننده: #بابک_رجبی
✍🏻 شاعر: #جواد_زهتاب
🔹@babakrajabii
🔷@Javad_Zehtab
🎤 آهنگساز و خواننده: #بابک_رجبی
✍🏻 شاعر: #جواد_زهتاب
🔹@babakrajabii
🔷@Javad_Zehtab
قصابِ محله گفت با مشتریاش:
هم گردن و هم سینه و هم ران داریم،
ما برهٔ آزاد نداریم اما
گوسالهٔ دولتی فراوان داریم
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
هم گردن و هم سینه و هم ران داریم،
ما برهٔ آزاد نداریم اما
گوسالهٔ دولتی فراوان داریم
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
بهار آنچنان زد شبیخون به باغ
که مرعوبِ بوی گل و سوسنیم
پدر، خیرخواهانه گفتا: بلی!
چهل سال و چندیست آبستنیم
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
که مرعوبِ بوی گل و سوسنیم
پدر، خیرخواهانه گفتا: بلی!
چهل سال و چندیست آبستنیم
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
سرت بر شانهام، دستت اگر بر گردنم باشد
به کتفم هم نباشد اینکه دنیا دشمنم باشد
مرا اهلی کن و بگذار تا وقتی نفس دارم
شمیمِ وحشیِ عطرِ تو در پیراهنم باشد
بیا بنشین که شاید دستهایِ مهربانِ تو
پناهِ خستگیهایِ دویده در تنم باشد
کدام اعجازِ تازه میتوانست این چنین ای زن!
شفایِ زخمهای کهنهٔ مردافکنم باشد؟
مرا هنگام رفتن آمد امشب مهربانتر باش
که آغوشِ تو تنها راهِ از خود رفتنم باشد
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
به کتفم هم نباشد اینکه دنیا دشمنم باشد
مرا اهلی کن و بگذار تا وقتی نفس دارم
شمیمِ وحشیِ عطرِ تو در پیراهنم باشد
بیا بنشین که شاید دستهایِ مهربانِ تو
پناهِ خستگیهایِ دویده در تنم باشد
کدام اعجازِ تازه میتوانست این چنین ای زن!
شفایِ زخمهای کهنهٔ مردافکنم باشد؟
مرا هنگام رفتن آمد امشب مهربانتر باش
که آغوشِ تو تنها راهِ از خود رفتنم باشد
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
بسیار گُندهمُنده و... چیزند گاوها
آهسته و یواش! که تیزند گاوها
یعنی چراچرا مکن و شیر را بدوش
تندی مکن که اهلِ ستیزند گاوها
تعریف کن که اهلِ دل و خوشقریحهاند
دیوانگانِ مدح و مجیزند گاوها
با آفتابه بر سر هر تپه میروند
از بس که طاهرند و تمیزند گاوها
هرجا برای هرچه و هر کار میروند
بعدش بگو که آب بریزند گاوها
شاید که اهلِ روغن و شیر و پنیر نیست
هرکس که گفته بیهمهچیزند گاوها
با باجناقِ خویش زیادی صمیمیاند
مثلِ برادرانِ عزیزند گاوها
بوی طویله میشود از هرطرف بلند
در دورهای که صاحبِ میزند گاوها
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
آهسته و یواش! که تیزند گاوها
یعنی چراچرا مکن و شیر را بدوش
تندی مکن که اهلِ ستیزند گاوها
تعریف کن که اهلِ دل و خوشقریحهاند
دیوانگانِ مدح و مجیزند گاوها
با آفتابه بر سر هر تپه میروند
از بس که طاهرند و تمیزند گاوها
هرجا برای هرچه و هر کار میروند
بعدش بگو که آب بریزند گاوها
شاید که اهلِ روغن و شیر و پنیر نیست
هرکس که گفته بیهمهچیزند گاوها
با باجناقِ خویش زیادی صمیمیاند
مثلِ برادرانِ عزیزند گاوها
بوی طویله میشود از هرطرف بلند
در دورهای که صاحبِ میزند گاوها
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
تکیه بر هیچ میزنی، هرگز
عهد با سایهها نباید بست
مهربانتر ز مادرند، ولی
دل به این دایهها نباید بست
الغرض در میانِ برزخ هم
با میانمایهها نباید بست!
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
عهد با سایهها نباید بست
مهربانتر ز مادرند، ولی
دل به این دایهها نباید بست
الغرض در میانِ برزخ هم
با میانمایهها نباید بست!
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
Forwarded from جواد زهتاب
به شادخواری و شادی سحر کن امشب را
که عمرِ این شبِ دیجور رو به پایان است
امیدوار بمان و به شادنوشی کوش
بهار، نقطهٔ پایان هر زمستان است
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
که عمرِ این شبِ دیجور رو به پایان است
امیدوار بمان و به شادنوشی کوش
بهار، نقطهٔ پایان هر زمستان است
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
نوبهار است و شدم من نگران ای ساقی
که دگرگونه شد اوضاع جهان ای ساقی
زندگی بار گرانیست، مدد کن که دمی
زیستن بیمددِ می نتوان ای ساقی
تا سبکتر گذرد عمرِ گرانمایهٔ ما
چارهای نیست به جز رطلِ گران ای ساقی
بنشین بر لبِ جو جاری کن خون سبو
بگذرد بلکه جهان گذران ای ساقی
مجلسی خواهم همراه دو دولت، یعنی
بادهٔ پیر و حریفانِ جوان ای ساقی
تا نمازی بگزاریم به مستی همه صبح
همهشب مِی ده تا وقتِ اذان ای ساقی
بادهای مست از آن دست که حافظ میگفت
اگرت هست به ما هم بچشان ای ساقی
هم از آن باده که هنگامِ شبیخونِ بلا
"سایه" میخواست، به ما هم برسان ای ساقی
ای مسیحای جوانمرد! از آن باده بیار
تا بیفتیم به یادِ "اخوان" ای ساقی
ماه من! رحمت عام است بده بادهٔ خاص
تا به پایان نرسیده رمضان ای ساقی
شیخ اگر گفت حرام است تو نشنیده بگیر
گوش ما نیست به حرفِ دگران ای ساقی
عمر ما در گذر و فرصت ما محدود است
نگرانم نگرانم نگران ای ساقی
«جواد زهتاب»
____
تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
«سلمان ساوجی»
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
«سایه»
مسیحای جوانمرد من!
ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین...
«اخوان ثالث»
https://t.me/Javad_Zehtab
که دگرگونه شد اوضاع جهان ای ساقی
زندگی بار گرانیست، مدد کن که دمی
زیستن بیمددِ می نتوان ای ساقی
تا سبکتر گذرد عمرِ گرانمایهٔ ما
چارهای نیست به جز رطلِ گران ای ساقی
بنشین بر لبِ جو جاری کن خون سبو
بگذرد بلکه جهان گذران ای ساقی
مجلسی خواهم همراه دو دولت، یعنی
بادهٔ پیر و حریفانِ جوان ای ساقی
تا نمازی بگزاریم به مستی همه صبح
همهشب مِی ده تا وقتِ اذان ای ساقی
بادهای مست از آن دست که حافظ میگفت
اگرت هست به ما هم بچشان ای ساقی
هم از آن باده که هنگامِ شبیخونِ بلا
"سایه" میخواست، به ما هم برسان ای ساقی
ای مسیحای جوانمرد! از آن باده بیار
تا بیفتیم به یادِ "اخوان" ای ساقی
ماه من! رحمت عام است بده بادهٔ خاص
تا به پایان نرسیده رمضان ای ساقی
شیخ اگر گفت حرام است تو نشنیده بگیر
گوش ما نیست به حرفِ دگران ای ساقی
عمر ما در گذر و فرصت ما محدود است
نگرانم نگرانم نگران ای ساقی
«جواد زهتاب»
____
تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
«سلمان ساوجی»
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
«سایه»
مسیحای جوانمرد من!
ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین...
«اخوان ثالث»
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
یک عمر شعار داده باشی اما
وقتِ وقتش گرفته باشی خفهخون...
تندیسِ حقارت است آن که همه عمر
در خانه زبان باشد و در کوچه زبون
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
وقتِ وقتش گرفته باشی خفهخون...
تندیسِ حقارت است آن که همه عمر
در خانه زبان باشد و در کوچه زبون
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
پیشه کردم عاشقی را و به دل پرداختم
کارِ گِل را وانهادم کارِ دل را ساختم
زندگی چون قافیه یکعمر بر من تنگ بود
عاقبت این هردو را یکروز یکجا باختم...
چون که با من غیرِ عشقِ این و آن حرفی نبود
حرفِ خود را در دهانِ این و آن انداختم
از سرِ خود باز کردم عشق را کمکم، ولی
باز خود را در کمندِ دلبران انداختم
خواجه دل را در کفِ ترکانِ شیرازی نهاد
من به پایِ لولیانِ اصفهان انداختم!
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
کارِ گِل را وانهادم کارِ دل را ساختم
زندگی چون قافیه یکعمر بر من تنگ بود
عاقبت این هردو را یکروز یکجا باختم...
چون که با من غیرِ عشقِ این و آن حرفی نبود
حرفِ خود را در دهانِ این و آن انداختم
از سرِ خود باز کردم عشق را کمکم، ولی
باز خود را در کمندِ دلبران انداختم
خواجه دل را در کفِ ترکانِ شیرازی نهاد
من به پایِ لولیانِ اصفهان انداختم!
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خیالت جمع! روزی عاقبت بیباک میرقصی
که مطرب ضرب میگیرد تو هم چالاک میرقصی...
شعرخوانی #جواد_زهتاب
اردیبهشت ۱۴۰۳ - اصفهان
(باسپاس از داوود رضازاده بابت ارسال ویدئو)
https://t.me/Javad_Zehtab
که مطرب ضرب میگیرد تو هم چالاک میرقصی...
شعرخوانی #جواد_زهتاب
اردیبهشت ۱۴۰۳ - اصفهان
(باسپاس از داوود رضازاده بابت ارسال ویدئو)
https://t.me/Javad_Zehtab
Forwarded from جواد زهتاب
🔷
خسته از جنگهای پیدرپی
عاقبت فاتحانه برمیگشت
چشمِ رودابه شد چراغانی
که تهمتن به خانه برمیگشت
سرِ شب بود و اولِ قصه
قهوهچی چایِ تازهدم آورد
با تعجب ولی همه دیدند
نفسِ پیرمرد کم آورد
یکنفر گفت: بعد از این دیگر
چشمِ بد بر وطن نمیافتد
دیگری گفت: قصهٔ رستم
هیچوقت از دهن نمیافتد،
همهٔ هفتخان که فتح شده
هفتخان ای برادران! کم نیست
پشتِ دشمن رسیده است به خاک
هیچکس روبهروی رستم نیست
خاست از جای خود جوانی و گفت:
نوبت چیست؟ عشق دیرینه
رو به نقال کرد و گفت: چه خوب!
بعد از این رستم است و تهمینه،
کش بده قصه را شبِ یلداست
عاشقی در ادامه خوش باشد
نفست تازه شد، روایت کن
آخر شاهنامه خوش باشد
پیرِ نقال گفت:بعد از این
دشمنی نیست پشتِ سنگرها
آه! این روزها ولی سخت است
جان بهدربردن از برادرها!
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
خسته از جنگهای پیدرپی
عاقبت فاتحانه برمیگشت
چشمِ رودابه شد چراغانی
که تهمتن به خانه برمیگشت
سرِ شب بود و اولِ قصه
قهوهچی چایِ تازهدم آورد
با تعجب ولی همه دیدند
نفسِ پیرمرد کم آورد
یکنفر گفت: بعد از این دیگر
چشمِ بد بر وطن نمیافتد
دیگری گفت: قصهٔ رستم
هیچوقت از دهن نمیافتد،
همهٔ هفتخان که فتح شده
هفتخان ای برادران! کم نیست
پشتِ دشمن رسیده است به خاک
هیچکس روبهروی رستم نیست
خاست از جای خود جوانی و گفت:
نوبت چیست؟ عشق دیرینه
رو به نقال کرد و گفت: چه خوب!
بعد از این رستم است و تهمینه،
کش بده قصه را شبِ یلداست
عاشقی در ادامه خوش باشد
نفست تازه شد، روایت کن
آخر شاهنامه خوش باشد
پیرِ نقال گفت:بعد از این
دشمنی نیست پشتِ سنگرها
آه! این روزها ولی سخت است
جان بهدربردن از برادرها!
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
زهتاب! اگر ز باده مستی خوش باش!
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش!
چون عاقبتِ کارِ جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش!
« شعری مشترک از خیام و زهتاب»
🔹@Javad_Zehtab
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش!
چون عاقبتِ کارِ جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش!
« شعری مشترک از خیام و زهتاب»
🔹@Javad_Zehtab