جواد زهتاب
1.2K subscribers
31 photos
5 videos
72 links
شعر و چیزهای دیگر
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
🔹

ای زردِ درازِ خوبِ دلبند!
ای موزِ به زعفران همانند
پوشیده یکی لباسِ زرتار
با کلهٔ همچو کلهٔ قند
چون تو نبوَد به باغِ هستی
خوش‌قامت و خوشگل و خوشایند
تو آیتِ قدرت خدایی
ای آیتِ قدرت خداوند!
مانند به زعفرانْت کردم
ای موز نی‌ام ز گفته خرسند
تو چوبِ بلندِ روزگاری
در پاچهٔ مردم خردمند
تو راستی و کجند جمله
آنها که تو را نمی‌پسندند
دیگر نرسد به دامن تو
دستانِ بلندِ آرزومند
با قیمت سکه بسته پیمان
با نرخ دلار کرده پیوند
خندند به قیمت تو؟ هیهات
باید که به ریشِ خود بخندند
نرخ تو هرآنکه باورش نیست
باید بخورد هویج، یک‌چند
بسیار گران‌تر است امروز
سوگند به زند و نیز پازند،
نرخ تو ز جان آدمیزاد
قدر تو ز خونِ آبرومند
نرخ تو گران شده است اما
ارزان شده قیمت دماوند
جاری‌ست ز اترک و ز کارون
خونِ دلِ زنده‌رود و اروند
مردم همه خسته و تکیده
از خاش بگیر تا به شازند
مردم همه درهم و گرفته
از خواف بگیر تا نهاوند
مردم همه رنگ و رو پریده
از شفت بگیر تا به سالند
باری چه کنم؟ غم زمانه
زد رشتهٔ خاطرم پراکند
شیرینی موز و این فکاهه
شد تلخ و به داغ و درد آکند
ماییم و چه آرزوی دیری:
بر چهرهٔ خلق، نقشِ لبخند
ماییم و چه آرزوی دوری:
آزادی مردمانِ دربند
تا کی همه سوگوار تا کی؟
تا چند غمِ زمانه تاچند؟
بر خاکِ مذلت افتد آن‌کس
کین مُلک به خاکِ ذلت افکند
ای گُه به تمامِ روزگارش
آن‌کس که زده به روزِ ما گند!


#جواد_زهتاب

ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی ای دماوند

#ملک‌_الشعرا_بهار

🔹https://t.me/Javad_Zehtab
Forwarded from سروش داديار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هر بار وارد میدان نقشِ جهان میشوم، انگار اولین بار است.
جاذبه و دلربایی اش بی انتهاست و قصد تکراری شدن هم ندارد.
به هر طرف که سر میچرخانی زیبایی است و رنگ است و هنر.
بی اختیار در میدان پرسه میزنم و این پرسه حس غریبی را ایجاد میکند.
ترکیبی از حیرت، مستی، دلدادگی، شعف،‌ اندوه، آرامش و ...
تمامی بازار و بازاریان و گردشگران و خانواده ها و کودکانی که دنبال هم کنار حوض میدوند هم بخشی از پرفورمنس بی نظیرِ میدان نقشِ جهانند و شما با هر قدم که برمی دارید جزیی از هر خشت میدان، هر کاشی و هر نگاره اش میشوید.
و در میان تمام این زیبایی «کاخ عالی‌قاپو » برایم نگین انگشتری میدان است. میدرخشد و از هر نمایی به آن خیره میشوید بی رحمانه زیباست.
اشعار زیادی را بررسی کردم تا روایتگر این همه احساس پیچیده در کنار هم باشد و به نتیجه نمیرسیدم.
این غزل خواندنی از جواد زهتاب که در تصنیف «لیلای من» میشنوید، راهگشا شد.
.
#تار_و_تاریخ - ( #لیلای_من )/ #کاخ_عالیقاپو #میدان_نقش_جهان #اصفهان
.
#تار و موسیقی : #میدیا_فرج_نژاد
#آواز : #سروش_دادیار
شعر: #جواد_زهتاب
.
میکس و مسترینگ و ضبط: پویا پایور استودیو ۵۴
سر اگر زیرِ بال و پر دارم
آسمانی به زیرِ سر دارم

دشمن از خنده‌ام نمی‌فهمد
خنجری را که در کمر دارم

با همین دستِ بسته می‌خواهم
سنگی از پیشِ پات بردارم

باخبر باش! سرسپرده نی‌ام
برحذر باش! دردسر دارم

گرچه مغرور و سخت و لجبازم
از غمِ عاشقی خبر دارم

در تماشای من نخواهی دید
آتشی را که در جگر دارم


#جواد_زهتاب



🔷@javad_Zehtab
🔷پیشکش به دهه هشتادی‌ها


برآوردیم اگر روزی سر از فردای آزادی
چه خون‌‌ها از سبو ریزیم در شب‌های آزادی

الا ای زاهدِ جوشی! چرا بیهوده می‌کوشی؟
خدا را نیز نتوانی نشاندن جای آزادی

جهنم را در آزادی تحمل می‌توانم کرد
بهشت اما جهنم می‌شود منهای آزادی

تو غم بینی و من شادی، تو ویرانی من آبادی
تو از امروز می‌گویی من از فردای آزادی

بیا ساقی! به هم سازیم و می در ساغر اندازیم
که می‌آید به گوش من صدایِ پایِ آزادی

تو می‌خندی به این رویای شیرین و نمی‌دانی
اِوین را شهرِ بازی می‌کند رویای آزادی


#جواد_زهتاب


پی‌نوشت:
... و با یادِ شاعرِ آزادی، فرخی یزدی که حدود یک قرن پیش سرود:
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دستِ خود ز جان شستم از برای آزادی



🔹@Javad_Zehtab
🔷
اسیرانِ یک شامِ بی‌روزنیم
که هر دم، دم از صبحدم می‌زنیم

که در کربلایی بدون حبیب
گرفتارِ شِمرِ بن‌ ذی‌ الجوشنیم

که با دشمنان بی‌جهت دوستیم
که با دوستان بی‌جهت دشمنیم

که در حسرتِ یک‌‌،دو دم زندگی
به جانِ تو عمری‌ست جان می‌کنیم

که در کسبِ پروانهٔ پر زدن
قفس هر نفس دورِ خود می‌تنیم

ملول از اهورا، فرشته، پری
پیِ دیو و عفریت و اهریمنیم!

بهار آنچنان زد شبیخون به باغ
که مرعوبِ «بویِ گل و سوسنیم»


پدر، خیرخواهانه گفتا: بلی!
چهل‌ سال و چندی‌ست آبستنیم


#جواد_زهتاب

🔹https://t.me/Javad_Zehtab
🔷
با دلهرهٔ چندی و چونی نتوان زیست
در سایهٔ خواری و زبونی نتوان زیست

ایمن نتوان بود از این چرخ ستمکار
در خانهٔ این دشمنِ خونی نتوان زیست

هر لحظه به رنگی و به شکلی نتوان بود
گیرم که شود، بوقلمونی نتوان زیست

بغض و غرض و حقد و حقارت، همه جمعند
با این همه امراضِ درونی نتوان زیست

ای مرد در آن شهر که بی‌مایه و اَمرَد
هرلحظه نهد رو به فزونی نتوان زیست

با هرکس و ناکس به خدا ساختم اما
با این همه پتیاره و ... نتوان زیست

روز دگر و جای دگر شاید، اما
در مقطعِ حساسِ کنونی نتوان زیست
!

#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
«کارآفرینِ نمونه»

اَمرَدی بود در محلهٔ ما
که بسی لوحِ افتخار گرفت

بعدِ یک عمر جنب‌وجوش آخر
سرِ جایِ خودش قرار گرفت

بس که کارآفرین و لوطی بود
از چپ و راست اعتبار گرفت

الغرض باجناق شد با شیخ
منصبی نان‌ و آبدار گرفت

هم زنِ شیخ را به کار گماشت
هم خودِ شیخ را به کار گرفت

#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
من در میانِ راهم و تو ابتدای راه
ای گل خوش آمدی به خزانم خوش آمدی
...

#جواد_زهتاب


(یکم شهریورماه هزار و سیصد و نود و هشت)



🔹@Javad_Zehtab
بی‌‌فَرّ و بی‌فراست و بی‌فضل و بی‌حیاست
آن کو نشاند سنگِ سیه را به جایِ بَدر

باری در این دیار، هنرمند و دانشی
از داوران و حکم‌گذاران ندید قدر

یک سطر شد چکیدهٔ تاریخِ نیم‌قرن
فرزانگان به ذیل و فرومایگان به صدر


#جواد_زهتاب

🔷@Javad_Zehtab
تو می‌خندی به این رویای شیرین و نمی‌دانی
اِوین را شهرِ بازی می‌کند رویای آزادی

#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
خیالت جمع! روزی عاقبت بی‌باک می‌رقصی
که مطرب ضرب می‌گیرد تو هم چالاک می‌رقصی

غزلخوان و صراحی‌درکف و خندان‌لبی آن‌ روز
که زلف‌آشفته و مست و گریبان‌چاک می‌رقصی

سیه‌مست از شرابِ سرخ، می‌بینم تو را وقتی
که داری دست در گیسوی سبزِ تاک می‌رقصی

گهی پا بر زمین بر گردش ایام می‌خندی
گهی سر بر سرِ افلاک با افلاک می‌رقصی

دمی همراهِ برجاماندگان، شادان و دست‌افشان
دمی یادِ شهیدان می‌کنی؛ غمناک می‌رقصی

مرا می‌دیدی آن‌روزی که خاکت را به سر کردم
تو را می‌بینم آن‌روزی که بر این خاک می‌رقصی

درفشِ کاویان در دست می‌بینم تو را آن‌روز
که داری پای‌کوبان بر سرِ ضحاک می‌رقصی

#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
تا سر به تن است خم مکن گردن را
از یاد ببر فکرِ کم‌آوردن را
با خونِ دلِ شکسته می‌پردازیم
تاوانِ درست زندگی کردن را


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
اگر بندِ آزادگان سخت باشد
خیالِ فرومایگان تخت باشد


#جواد_زهتاب
#تک_بیت

🔹@Javad_Zehtab
شوخی با غزلِ مشهور خواجهٔ شیراز
که فقط می‌توانم به دوست و حافظ‌پژوهِ کاملاً معاصر، رضا ضیاء تقدیمش کنم. آن هم در روزِ حافظ.

🔹نقیضه🔹

‏ما اگر یک‌ جو خرد می‌داشتیم
جایِ گندم، کینوآ  می‌کاشتیم

هرکه آمد در دل ما راه یافت
هیچ‌کس را پشت در نگذاشتیم

پرده‌ای بین من و او شد حجاب
پرده را هم از میان برداشتیم

او اگر کاری به کار ما نداشت
ما ولی کاری به کارش داشتیم

او تهِ تجریش ما را جا گذاشت
ما دمِ همت بر او بگذاشتیم

«پردهٔ پندار می‌باید درید»
تا بفهمی ما چه می‌پنداشتیم

این تمامِ ماجرا اما نبود
بعد از آن هم ماجراها داشتیم


میوه که سهل است پشگل هم نداد
چون که ما یک بذرِ تخمی کاشتیم

#جواد_زهتاب


پاورقی(۱):
ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم
تا درختِ دوستی بَر کِی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گُلبُنِ حُسنت نه خود شد دلفروز
ما دَمِ همت بر او بگماشتیم...
#حافظ

پاورقی(۲):
کینوآ گیاهی‌ست که به خاطر دانه‌های خوراکی‌اش کاشته می‌شود. کینوآ گیاه بومی کوه‌های آند در بولیوی، شیلی و پرو، بسیار خوش هضم و منبع غنی از پروتئین، آهن، فسفر، انواع ویتامین‌ها و امگا۳ است.(ویکیپدیا)


#روز_حافظ
#نقیضه
#رضا_ضیا

🔹@hafezxany
🔹@oragheparishan

🔷@Javad_Zehtab
دیگر ز عشق، حوصلهٔ دم زدن کجاست؟
گیرم که دم زدیم مجالِ سخن کجاست؟

گیرم که واشود گره از گیسوی غزل
ذوقی برای زلفِ شکن‌درشکن کجاست؟

گیرم برادرانِ گرامی گذاشتند
بوی خوشِ عزیزترین پیرهن کجاست؟

خرمهره را به قیمتِ زر عرضه می‌کنند
با کاسبانِ شعر، عیارِ سخن کجاست؟

بر سفره‌ای که زاغ و زغن پهن کرده‌اند
جایی برای طوطیِ شکرشکن کجاست؟

بادِ هواست حرفم و نشنیده می‌روی
گویی برای باد بگویی وطن کجاست...

#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
🔹

مگر سکوتِ من و تو به گوش‌ها برسد
میان همهمهٔ این همه رسانهٔ زرد
...


#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
🔳

کدامین راه می‌جوید دلِ گم‌کرده راهم را؟
کدامین سایه می‌پاید سرِ بی‌سرپناهم را؟

اگر از خویش جاماندم چه جای شکوه از یاران؟ 
که در آیینه می‌بینم رفیقِ نیمه‌راهم را

دمی ای پادشاه من! ندارم دستت از دامن
به مژگان بشکنی حتی اگر قلبِ سپاهم را

پیِ دیدارِ خوبان یک‌دم از جستن نمی‌ماند
کدامین شوخ‌چشم آیا نگهدارد نگاهم را؟

سرم را باش! بر سنگ آمد و از سنگ می‌پرسد:
کجایِ این شبِ تیره بیاویزم کلاهم را
؟

#جواد_زهتاب






📸 عکس را فروردین ۱۴۰۱ در مسیر چشمه هورموده گرفتم.


@Javad_Zehtab
🍉

چنان با باجناقِ خویش مشغولند هم‌ریشان
که نامیدند یلدا را شبِ پیوند با خویشان


#جواد_زهتاب


نسخه بدل:
چنان با باجناق خویش پیوستند بدکیشان




⚫️@Javad_Zehtab
گفتم جگرم، کباب منظورم بود
گفتم که لبت، شراب منظورم بود
گفتم که به یک بوسهٔ مست از دو لبت
آبادم کن!... خراب منظورم بود


#جواد_زهتاب




🔹@Javad_Zehtab
خط: استاد غلامرضا جهانشاهی
🍁رباعی: جواد زهتاب

🔹@jahanshahigholamreza
🔹@Javad_Zehtab