جواد زهتاب
1.2K subscribers
31 photos
5 videos
72 links
شعر و چیزهای دیگر
Download Telegram
🔷تقاضای فیلترشکن

به قول دوست عزیزم، علی اکبر یاغی‌تبار:
کارِ سخن رسیده به جایی که ما هم چون انوری مجبوریم قطعهٔ تقاضایی بنویسیم. البته انوری برای کاه و یونجه و باده و ماده می‌نوشت؛ ما برای فیلترشکن.

تقاضای یاغی‌تبار از اعضای کانالش:

ای آن که من و شعر مرا می‌خوانی
یک هدیهٔ معنوی برایم بفرست
لطفی کن و از روی جوانمردی خویش
فیلترشکنی قوی برایم بفرست
#علی_اکبر_یاغی_تبار

تقاضای بنده از یاغی‌تبار:

ای آنکه رفیقی و شفیقی، لطفاً
زآن هدیهٔ معنوی برایم بفرست
فیلترشکنِ قوی به دستت چو رسید
خواهشمندم برای ما هم بفرست
#جواد_زهتاب

و ادامهٔ ماجرا:

گفتی بفرست _گفتم البته به چشم!_
فیلترشکنی که ساعتی کار کند
یاغی که ز جوجگان تنهاخور نیست
از بهرِ رفیق، بذل بسیار کند
#علی_اکبر_یاغی_تبار


برقی زد و لحظه‌ای فقط روشن بود
افسوس که چارهٔ شبِ تار نکرد
فیلترشکنی که مرحمت فرمودی
در گوشیِ من دو دِیقه هم کار نکرد
#جواد_زهتاب

یاران به موافقت چو دیدار کنید
از بهر جواد فکر بسیار کنید
فیلترشکنی که دادمش کار نکرد
ای اهل دلان شُماشْ یک کار کنید
#علی_اکبر_یاغی_تبار

هروقت به اینترنت‌تان وصل شدید
حاشا که رفیق را فراموش کنید
یاغی به شما سفارشِ ما را کرد
ای اهل دلان! به حرف او گوش کنید
#جواد_زهتاب

پایان ماجرا:

پُر باد ز سکهٔ طلا قلک‌تان
افزون‌تر از این بادا مایملک‌تان
فیلترشکنی رسید از اهلِ دلی
ای اهلِ دلان! سپاس از یَک‌یَک‌تان
#جواد_زهتاب


🔹@aliakbaryaghitabar
🔹@Javad_Zehtab
🔹در نقدِ خودمان🔹

بعد از چندبیتی که به مزاح، در موضوع فیلترشکن( که از قضا فیلترینگ و سانسور مشکلِ همهٔ ماست) بین من و یاغی‌تبار عزیز رد و بدل شد، برخی از دوستان تذکر دادند که:«آهای! الان وسطِ اعتراضات، چه وقتِ این حرفها و این کارهاست؟!»
انگار فقط باید خون بگرییم و فحش بدهیم و جنازه جلوی چشممان باشد تا یک معترض واقعی باشیم؛ یک معترضِ تمام‌وقت!
به گمانم شعارِ «زن، زندگی، آزادی» یکی از سه رکنِ اصلی و اصیلش «زندگی»ست.
برخی گمان می‌کنند برای رسیدن به «آزادی» حتما باید همه در همه حال و برای همیشه قیدِ زندگی را بزنند!
نخیر! زندگی را نباید تعطیل کرد. اصلا همهٔ این مصیبت‌ها و خونِ دلها برای زندگی‌ست.
من که آزادی را هم برای زندگی بهتر می‌خواهم.

دیگر نقابِ شیک نمی‌خواهد
دیو است و نامِ نیک نمی‌خواهد

در سلطه حد و مرز نمی‌بیند
می‌تازد و شریک نمی‌خواهد

تأیید می‌ستاند و در کارش
«اما» «اگر» «ولیک» نمی‌خواهد

بی‌پرده زوزه می‌کشد؛ آوازش
عشاق و بوسَلیک نمی‌خواهد

این جغدِ بدقوارهٔ کرکس‌خو
جز مرگِ جیک‌جیک نمی‌خواهد

این خشمِ کورِ کینه‌کش از آدم
چیزی به جز چریک نمی‌خواهد


#جواد_زهتاب


https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

دوستی می‌گفت در جایی همایش بوده است
در همایش هم فقط بحث از گشایش بوده‌ است

گفتمش: دیگر مرا تابِ گشایش نیست، گفت:
آنچه تا امروز دیدی آزمایش بوده است

باری از این آزمایش هیچ‌کس فارغ نشد
گرچه دردش بدتر از صدبار زایش بوده است

از چپ و از راست تا بوده فشار آورده‌اند
کار ما در این میان تنها نیایش بوده است

گفتمش: پس آن کلیدی که به ما بنمود چیست؟
گفت: قفلت را بچسب! این‌ها نمایش بوده است

گفتمش: سایید ما را این همه تدبیر، گفت:
کار این قوم از همان آغاز، سایش بوده است!

#جواد_زهتاب
#گشایش

پی‌نوشت:
این چندبیت را در اواخر دورهٔ موسوم به «تدبیر و امید» سروده بودم. به قول یکی از بزرگان: «هرسال میگیم دریغ از پارسال.»


https://t.me/Javad_Zehtab
پناهی نداریم و جان‌های ماست
که تیرِ بلا را هدف می‌شود

ز سگ‌جانی خویش در حیرتیم
که حیوان در اینجا تلف می‌شود


#جواد_زهتاب

https://t.me/Javad_Zehtab


#پیروز
#یوزپلنگ_ایرانی
مرا آتش بزن ای عشق! آتش‌بازی‌ات شاید
چراغی برفروزد در میان این سیاهی‌ها


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
🔹پس از اینها... 🔹

دوباره شعر و شراب و زن... ولی پس از اینها
دوباره عشق و دوباره من... ولی پس از اینها

چه حرف‌ها و چه واژه‌ها ردیف خواهد شد
به شوقِ قول‌ و غزل شدن، ولی پس از اینها

هواییِ «زلفِ سرکجت» ترانه می‌خواند
دوباره «چین‌چین شکن‌شکن...» ولی پس از اینها

شبی چو گیسوی تو دراز... فراغتی باید
که با تو دارم بسی سخن، ولی پس از اینها

شکوفه‌های تر آورد؛ شکفته‌تر از پیش
بهارِ خشکیده در چمن، ولی پس از اینها

دوباره آب و هوای خوش... چه زود خواهد بود،
که سر برآریم از لجن، ولی پس از اینها

دوباره -گوشِ حسود کر- به عرش خواهد رفت
صدای شادی از انجمن، ولی پس از اینها

نمانده تاب و توان ولی ‏کمی تحمل کن!
«دوباره می‌سازمت وطن!» ولی پس از اینها

#جواد_زهتاب

وزن شعر: مَفاعِلاتُن مَفاعِلُن- مَفاعِلاتُن فَع



https://t.me/Javad_Zehtab
گیرم که هزارسال بودی
محبوب و مقیمِ کویِ دلها

بنگر که چه کرده‌ای که امسال
شد رفتنت آرزویِ دلها


#جواد_زهتاب



🔹https://t.me/Javad_Zehtab
🔹فریب مخاطب با برنامهٔ تکراری🔹

در حالی که ساعد باقری پیشنهاد شبکهٔ چهار را برای اجرای ویژه برنامهٔ سحرهای ماه رمضان امسال نپذیرفت، این شبکه برنامهٔ سالهای قبل را پخش می‌کند بدون اینکه اشاره‌ای به بازپخش و تکراری بودن آن داشته باشد. این کار، نوعی فریب و سردرگم کردن مخاطب است.

اما علاقه‌مندان برنامه‌های ادبی با رویکرد متون کهن می‌توانند ساعد باقری را در پادکست‌های شنوتو با عنوان روشنان، خط اندیشه... از طریق لینک زیر دنبال کنند. 👇

https://shenoto.com/channel/podcast/roshanan-podcast

🔻قسمت اول پادکست روشنان با موضوع 《خسرو شیرین نظامی》 منتشر شد

🔻برای شنیدن این قسمت از طریق لینک زیر اقدام کنید👇
https://shenoto.com/channel/podcast/roshanan-podcast

#ساعد_باقری
#روشنان_خط_اندیشه
#شنو_تو


🔹@Javad_Zehtab
🔷

چه بهتر که سرگرمِ بیهوده باشیم
مگر از جهان یک‌دم آسوده باشیم

نیاید فرو پیشِ هر آستانی
سری را که بر درگهت سوده باشیم

پیاده گذشتیم از اینجا مبادا
غباری بر آیینه افزوده باشیم

به هر عشوه حاشا که بر خود بلرزد
دلی را که در عشق، فرسوده باشیم

به دامن‌کشی خو گرفتیم، باشد
که دامن به خونی نیالوده باشیم

فقط مانده بودیم تا زنده مانیم
فقط زنده بودیم تا بوده باشیم

بیا یک‌ نفس بگذر از ما و بگذار
که در گورِ خود یک‌دم آسوده باشیم


#جواد_زهتاب




🔹@Javad_Zehtab
🔷

چشمه جوشید و جویبار نشد
رود کوشید و آبشار نشد

ماهِ نو بردمید و عید نبود
سالِ نو آمد و بهار نشد

دورِ خود گشت و دور زد ما را
روزگاری که روزگار نشد

چه کسی را در آستین یک‌عمر ،
پروراندم به مهر و ، مار نشد؟

هرکه آمد به سازِ خود رقصید
هیچ‌کس با تو سازگار نشد

باز هم عاشقی...قرار نبود...
ای دلِ من! مگر قرار نشد...؟

#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
خسته از جنگ‌های پی‌درپی
عاقبت فاتحانه برمی‌گشت
چشمِ رودابه شد چراغانی
که تهمتن به خانه برمی‌گشت

سرِ شب بود و اولِ قصه
قهوه‌چی چایِ تازه‌دم آورد
با تعجب ولی همه دیدند
نفسِ پیرمرد کم آورد

یک‌نفر گفت: بعد از این دیگر
چشمِ بد بر وطن نمی‌افتد
دیگری گفت: قصهٔ رستم
هیچ‌وقت از دهن نمی‌افتد،

همهٔ هفت‌خان که فتح شده
هفت‌خان ای برادران! کم نیست
پشتِ دشمن رسیده است به خاک
هیچ‌کس روبه‌روی رستم نیست

خاست از جای خود جوانی و گفت:
نوبت چیست؟ عشق دیرینه
رو به نقال کرد و گفت: چه خوب!
بعد از این رستم است و تهمینه،

کش بده قصه را شبِ یلداست
عاشقی در ادامه خوش باشد
نفست تازه شد، روایت کن
آخر شاهنامه خوش باشد

پیرِ نقال گفت:بعد از این
دشمنی نیست پشتِ سنگرها
آه! این روزها ولی سخت است
جان به‌دربردن از برادرها!


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
بهار غم انگیز
<unknown>
 چرا در هر نسیمی بوی خون است؟
چرا زلف بنفشه سرنگون است؟


آواز: #سعید_شفیعیون
تار: #حسین_حسینی
شعر: #سایه

🔹@javad_zehtab
عاقبت از ما غبار ماند، زنهار!
تا ز تو بر خاطری غبار نماند

پیرو سوال‌های برخی از دوستان لازم دیدم بگویم مدت‌هاست که هیچ مسئولیتی در خانهٔ شاعران(انجمن شاعران ایران و دفتر شعر جوان) ندارم.



🔹@Javad_Zehtab


توضیح عکس:
سال ۱۳۹۳ است؛ ايوان خانه شاعران؛ استاد مشفق کاشانی دارد برایم لطیفه‌ای تعریف می‌كند. اين لحظه را دوست هنرمندم محمدرضا میرفندرسکی ثبت كرده است.


#مشفق_کاشانی
#جواد_زهتاب
#خانه_شاعران_ایران
#دفتر_شعر_جوان
#انجمن_شاعران_ایران
غیر از گرفت و گیر چه می‌بینی؟
آتش به تار و پود شو و بگذر

سودت، چو نسیه است و زیانت نقد
پس بی‌خیالِ سود شو و بگذر

راهی‌ست صعب و مهلک و جانفرسا
زین سنگلاخ، رود شو و بگذر

در قیدِ هیچ‌چیز مباش اینجا
آمادهٔ صعود شو و بگذر

راهی وگر برای صعودت نیست
آتش بگیر و
                 دود شو و
                                بگذر


#جواد_زهتاب


پی‌نوشت:
گرفت و گیر، اصطلاحی‌ برای برخی از نقش‌ها در قالی‌‌بافی و قلم‌زنی و... هم هست.


🔷@Javad_Zehtab
🔹تک بیت🔹

کدامین غبن ازین افزون بود ما بی‌نیازان را
که چرخِ بی‌بصیرت خرجِ دنیا می‌کند ما را


#صائب
#تک_بیت

🔹@Javad_Zehtab
Forwarded from اتچ بات
🔹

ای زردِ درازِ خوبِ دلبند!
ای موزِ به زعفران همانند
پوشیده یکی لباسِ زرتار
با کلهٔ همچو کلهٔ قند
چون تو نبوَد به باغِ هستی
خوش‌قامت و خوشگل و خوشایند
تو آیتِ قدرت خدایی
ای آیتِ قدرت خداوند!
مانند به زعفرانْت کردم
ای موز نی‌ام ز گفته خرسند
تو چوبِ بلندِ روزگاری
در پاچهٔ مردم خردمند
تو راستی و کجند جمله
آنها که تو را نمی‌پسندند
دیگر نرسد به دامن تو
دستانِ بلندِ آرزومند
با قیمت سکه بسته پیمان
با نرخ دلار کرده پیوند
خندند به قیمت تو؟ هیهات
باید که به ریشِ خود بخندند
نرخ تو هرآنکه باورش نیست
باید بخورد هویج، یک‌چند
بسیار گران‌تر است امروز
سوگند به زند و نیز پازند،
نرخ تو ز جان آدمیزاد
قدر تو ز خونِ آبرومند
نرخ تو گران شده است اما
ارزان شده قیمت دماوند
جاری‌ست ز اترک و ز کارون
خونِ دلِ زنده‌رود و اروند
مردم همه خسته و تکیده
از خاش بگیر تا به شازند
مردم همه درهم و گرفته
از خواف بگیر تا نهاوند
مردم همه رنگ و رو پریده
از شفت بگیر تا به سالند
باری چه کنم؟ غم زمانه
زد رشتهٔ خاطرم پراکند
شیرینی موز و این فکاهه
شد تلخ و به داغ و درد آکند
ماییم و چه آرزوی دیری:
بر چهرهٔ خلق، نقشِ لبخند
ماییم و چه آرزوی دوری:
آزادی مردمانِ دربند
تا کی همه سوگوار تا کی؟
تا چند غمِ زمانه تاچند؟
بر خاکِ مذلت افتد آن‌کس
کین مُلک به خاکِ ذلت افکند
ای گُه به تمامِ روزگارش
آن‌کس که زده به روزِ ما گند!


#جواد_زهتاب

ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی ای دماوند

#ملک‌_الشعرا_بهار

🔹https://t.me/Javad_Zehtab
Forwarded from سروش داديار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هر بار وارد میدان نقشِ جهان میشوم، انگار اولین بار است.
جاذبه و دلربایی اش بی انتهاست و قصد تکراری شدن هم ندارد.
به هر طرف که سر میچرخانی زیبایی است و رنگ است و هنر.
بی اختیار در میدان پرسه میزنم و این پرسه حس غریبی را ایجاد میکند.
ترکیبی از حیرت، مستی، دلدادگی، شعف،‌ اندوه، آرامش و ...
تمامی بازار و بازاریان و گردشگران و خانواده ها و کودکانی که دنبال هم کنار حوض میدوند هم بخشی از پرفورمنس بی نظیرِ میدان نقشِ جهانند و شما با هر قدم که برمی دارید جزیی از هر خشت میدان، هر کاشی و هر نگاره اش میشوید.
و در میان تمام این زیبایی «کاخ عالی‌قاپو » برایم نگین انگشتری میدان است. میدرخشد و از هر نمایی به آن خیره میشوید بی رحمانه زیباست.
اشعار زیادی را بررسی کردم تا روایتگر این همه احساس پیچیده در کنار هم باشد و به نتیجه نمیرسیدم.
این غزل خواندنی از جواد زهتاب که در تصنیف «لیلای من» میشنوید، راهگشا شد.
.
#تار_و_تاریخ - ( #لیلای_من )/ #کاخ_عالیقاپو #میدان_نقش_جهان #اصفهان
.
#تار و موسیقی : #میدیا_فرج_نژاد
#آواز : #سروش_دادیار
شعر: #جواد_زهتاب
.
میکس و مسترینگ و ضبط: پویا پایور استودیو ۵۴
سر اگر زیرِ بال و پر دارم
آسمانی به زیرِ سر دارم

دشمن از خنده‌ام نمی‌فهمد
خنجری را که در کمر دارم

با همین دستِ بسته می‌خواهم
سنگی از پیشِ پات بردارم

باخبر باش! سرسپرده نی‌ام
برحذر باش! دردسر دارم

گرچه مغرور و سخت و لجبازم
از غمِ عاشقی خبر دارم

در تماشای من نخواهی دید
آتشی را که در جگر دارم


#جواد_زهتاب



🔷@javad_Zehtab
🔷پیشکش به دهه هشتادی‌ها


برآوردیم اگر روزی سر از فردای آزادی
چه خون‌‌ها از سبو ریزیم در شب‌های آزادی

الا ای زاهدِ جوشی! چرا بیهوده می‌کوشی؟
خدا را نیز نتوانی نشاندن جای آزادی

جهنم را در آزادی تحمل می‌توانم کرد
بهشت اما جهنم می‌شود منهای آزادی

تو غم بینی و من شادی، تو ویرانی من آبادی
تو از امروز می‌گویی من از فردای آزادی

بیا ساقی! به هم سازیم و می در ساغر اندازیم
که می‌آید به گوش من صدایِ پایِ آزادی

تو می‌خندی به این رویای شیرین و نمی‌دانی
اِوین را شهرِ بازی می‌کند رویای آزادی


#جواد_زهتاب


پی‌نوشت:
... و با یادِ شاعرِ آزادی، فرخی یزدی که حدود یک قرن پیش سرود:
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دستِ خود ز جان شستم از برای آزادی



🔹@Javad_Zehtab
🔷
اسیرانِ یک شامِ بی‌روزنیم
که هر دم، دم از صبحدم می‌زنیم

که در کربلایی بدون حبیب
گرفتارِ شِمرِ بن‌ ذی‌ الجوشنیم

که با دشمنان بی‌جهت دوستیم
که با دوستان بی‌جهت دشمنیم

که در حسرتِ یک‌‌،دو دم زندگی
به جانِ تو عمری‌ست جان می‌کنیم

که در کسبِ پروانهٔ پر زدن
قفس هر نفس دورِ خود می‌تنیم

ملول از اهورا، فرشته، پری
پیِ دیو و عفریت و اهریمنیم!

بهار آنچنان زد شبیخون به باغ
که مرعوبِ «بویِ گل و سوسنیم»


پدر، خیرخواهانه گفتا: بلی!
چهل‌ سال و چندی‌ست آبستنیم


#جواد_زهتاب

🔹https://t.me/Javad_Zehtab