«چهارده سال گذشت ! … تابستان هشتاد و هشت و آن ماهِ تیر

چهارده سال گذشت ! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر، روزهای بلندش کوتاه می شد در امتداد شکنجه تن هامان . زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته بود ، می‌رفتیم .. می‌رفتیم.. در میان حصارهای بلند کهریزک دیگر تابی نمانده بود، صدای شکستن استخوان یاران به گوش می‌رسید ، هوشی نمانده بود در زیر تابشی که ما را بی‌تاب کرده بود.انگار زمان ایستاده بود، خورشید مرده بود ! روز شب می شد و شب آنقدر بلند ، که روشنی‌های تیر، تار می‌شد. هر ماه تیری که می.رسد، شب ناله‌های امیر برایم زنده می شود که از مادرش چشم هایش را میخواست، تصویر لب‌های خشک و تشنه‌اش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد، هر تیر که می‌رسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره می‌سوزد.. تو یادت هست محسن ! لباست را درآوردی و مرا با آن باد می زدی ! محسن ؛ هنوز تنم می‌سوزد ، هنوز ! زخم‌هایت بزرگ و بزرگ تر می شد و تو ایستاده‌تر ، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن ؛ میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، ولی هیچ وقت این مهم را عنوان نکردی تا نشان دهد بزرگی آدمی را ، تا نشان دهی که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمی‌شناسد.

من ماه تیر را دوست ندارم، آخر یاد دست‌های بسته‌ی محمد می‌افتم، از آنجا که می‌آمدیم، در اوین، از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی، با دست‌های زنجیر شده بر تخت، در آنجا کهریزک را می گویم او مدام نگران بود و بی‌قرار ، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود. بعداً خبر قبولیش را شنیدم نه، به کنکور نرسید، شنیدم در آزمون دیگری پذیرفته شد.

از تمام آن روزهای سرد و سیاه ، از آن روزی که دوباره در روزنگارمان ، یادآور تلخی و سیاهی شد ... از آن هجده ِ تیر ده سال گذشته بود و هنوز چیزی تمام نشده بود که دوباره روز بد دیگری آغاز شد ، هجده ِ تیری دیگر خون های ریخته و پایمال شده ی هجده تیر ۷۸ و مادری که از آن سال تا به امروز سعیدش ( #سعید_زینالی ) را جستجو می‌کند هنوز ! و دوباره هجده تیری دیگر و زخم‌های من همه از این روز است از این روز ! هر ماه تیری که از راه می رسد ، دوباره باز تنم می لرزد از یادِ آن همه ، از دیدن زخم‌های مانده بر تنم ۱۴ سال گذشت ! و هنوز مانده بر تنم ، مانده بر دلم، زخم‌های آن ماه تیرگی.»

از اینستاگرام مسعود علیزاده، از جان به در بردگان بازداشتگاه کهریزک و شاهد جنایت

masoudalizadeh___

#فاجعه_کهریزک #جنایت_کهریزک #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هاشم ساعدی، پدر جاویدنام سارینا ساعدی، بر سر مزار رامین فاتحی شعری با مضمون زیر می‌خواند:

«به ناحق خون جوانان را ریختند... وطن جان و دل من دِین تو را بر گردن دارم، جان بی‌ارزش و بی‌مایه من فدای راه تو باد»

- سارینا ۱۶ سالش بود، عصر روز ۴ آبان به خانه‌اشان در نایسر سنندج با تنی رنجور و دردناک برمی‌گردد، با سردرد و تن کبودش به رختخواب می‌رود، اما فردای آن روز دیگر از خواب برنمی‌خیزد، به بیمارستان می‌برندش اما سارینا بر اثر ضربات باتوم بر سر با جانی پر از کبودی جان شیرینش را از دست می‌دهد.

به خانواده با تهدید و ارعاب می‌گویند که بگویید که خودکشی کرده، موادمخدر مصرف کرده، حراست مدرسه به پدر سارینا پیشنهاد پول می‌دهد.
اما پدر سارینا در مقابل ظلم قدعلم می‌کند و در اینستاگرامش می‌نویسد: «خون دخترم را نمی‌فروشم.»
او خطاب به فرماندار سنندج درباره علت فوت دخترش با مواد روانگردان می‌نویسد: «شما می‌خواستی اسم بچه من را خراب کنی و با آبروی مردم بازی کنید.»

نهادهای امنیتی خانواده سارینا را تحت‌فشار گذاشتند تا نامش را وارد لیست بنیادشهید کنند اما خانواده هیچگاه زیربار نرفت.

- رامین فاتحی در تاریخ ۲۱ مهرماه توسط وزارت اطلاعات ربوده و در ۲۹ مهرماه توسط ماموران زیر شکنجه کشته می‌شود، آنها او را شبانه دفن می‌کنند و بعد به خانواده خبر می‌دهند و حتی اجازه سوگواری نیز به خانواده‌اش ندادند.

- لازم به ذکر است آقای هاشم ساعدی، پدر سارینا، چند روز پیش از صدور حکم شش ماه و نیم زندان و ۴۰ ضربه شلاق به دلیل حضور بر سر مزار جان‌باختگان خیزش انقلابی در کردستان خبر داده بود.

#رامین_فاتحی #سارینا_ساعدی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #سنندج #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
چهارسال پیش در نخستین ساعات هجدهم دی ماه ۹۸، پرواز شماره ۷۵۲ خطوط هوایی اوکراین با ۱۷۶ سرنشین، توسط پدافند هوایی سپاه پاسداران ساقط شد.


#نه_میبخشیم
#نه_فراموش_میکنیم

💒
Telegram :
@IBCTbsPer
Website :
www.anchor-hope.com
Instagram :
https://instagram.com/anchor.hope
YouTube :
https://youtube.com/channel/UCSLwGwwsLHH-0hJXWtU6AuQ