🔻سمیه پورناستار، سمیه عفیف؛ درآمدی بر “موسیقیِ ابتذال” به مثابه یک سبک
✍حسین پورفرج
✔️این روزها موزیک ویدیوی خواننده پرحاشیه بسیار بر سرزبان است.
به گمانم این سبک از موسیقی را نباید تنها نشانه ابتذال در موسیقی ما دانست. واکنش برخی از خوانندگان و شنوندگان به این کلیپ حاکی از این خوانش علتمندنه و روبنایی است. من فکر میکنم دیگر سبک جدیدی به انواع سبکهای موسیقی افزوده شده و آن سبک، همانا سبک “موسیقی ابتذال” است؛ موسیقیای که نه علتمند، بلکه دلیلمند است.
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
@HosseinPourfaraj
✍حسین پورفرج
✔️این روزها موزیک ویدیوی خواننده پرحاشیه بسیار بر سرزبان است.
به گمانم این سبک از موسیقی را نباید تنها نشانه ابتذال در موسیقی ما دانست. واکنش برخی از خوانندگان و شنوندگان به این کلیپ حاکی از این خوانش علتمندنه و روبنایی است. من فکر میکنم دیگر سبک جدیدی به انواع سبکهای موسیقی افزوده شده و آن سبک، همانا سبک “موسیقی ابتذال” است؛ موسیقیای که نه علتمند، بلکه دلیلمند است.
📎 پیوند به متن کامل این یادداشت در سایت دینآنلاین
@HosseinPourfaraj
دینآنلاین
سمیه پورناستار، سمیه عفیف؛ درآمدی بر "موسیقیِ ابتذال" به مثابه یک سبک | دینآنلاین
این روزها موزیک ویدیوی خواننده پرحاشیه بسیار بر سرزبان است.
میم مثل محمد(ص)*
به مناسبت بعثت پیامبر اسلام(ص)
ما تا پیامبر خود را خوب نشناسیم وحیشناسی ما، امامشناسی ما و اصلاً اسلامشناسی ما پا در هواست و به کارمان نمیآید. در این وضع و حال یتیم است خانهی شریعت ما. بله، میباید اول قدم اسلامشناسی ما شناختِ شأن و شخصیت پیامبرخاتم(ص) باشد و از این گذرگاه عبور کند. ما از طریق اوست که خدا را میشناسیم و واجد تجارب ایمانی میشویم.
پیامبرخاتم(ص) آنچنانهم که میگویند موجود عجیب و غریبی نیست. او همچون خود ماست. مثل ما دست و پا دارد، انگیزههای مادی دارد، به خانوادهاش عشق میورزد، گاهی با آنها دچار اختلاف عقیده میشود، گاهی دلش میگیرد و... پیامبرخاتم(ص) از حیثِ انسان بودن و یا اصلاً از حیثِ «بودن» با ما هیچ فرق فارقی ندارد و ما و او در این امر کاملاً مشترکایم. بودن ما همگانیست نه متفاوت. هرچه که اقتضای یک انسانِ معمولیست برای پیامبراسلام(ص) نیز متصور است. از خشم و هیجان بگیرید تا مهر و مهربانی. پیامبرخاتم(ص) اگر پیامبر میشود به این خاطر نیست که ترکیبات وجودی او مثلاً با منِ حسین از اساس و به گونهی الهی متفاوت است و اصلاً او مادرزاد پیامبر به دنیا میآید. آنچه از پیامبر پیامبر میسازد نه شکل «بودن» او بلکه شمایل «شدن» اوست. به این است که او جسارتِ سفر در سرزمینهای کمرهروی معنویت و اخلاق را دارد و میتواند ریسکِ مومنانه زیستن و اخلاقی عمل کردن را بپذیرد. او مرد شدن است و ما مرد بودن. او ابعاد بکر وجودِ انسانی را کشف و همگانی ساخته است و ما همچنان در گیر و دار انگیزههای مادیمان واماندهایم.
* "میم مثل محمد(ص)" عنوان کتابیست که پیشتر به قلم نگارنده و به همت نشر نقد فرهنگ به چاپ رسیده است، لینک خرید در فروشگاه شهرکتاب: https://bit.ly/2peDHgH و سایت سیبوک: https://bit.ly/342OSHZ )
حسین پورفرج
https://t.me/HosseinPourfaraj
https://www.instagram.com/h.purfaraj
به مناسبت بعثت پیامبر اسلام(ص)
ما تا پیامبر خود را خوب نشناسیم وحیشناسی ما، امامشناسی ما و اصلاً اسلامشناسی ما پا در هواست و به کارمان نمیآید. در این وضع و حال یتیم است خانهی شریعت ما. بله، میباید اول قدم اسلامشناسی ما شناختِ شأن و شخصیت پیامبرخاتم(ص) باشد و از این گذرگاه عبور کند. ما از طریق اوست که خدا را میشناسیم و واجد تجارب ایمانی میشویم.
پیامبرخاتم(ص) آنچنانهم که میگویند موجود عجیب و غریبی نیست. او همچون خود ماست. مثل ما دست و پا دارد، انگیزههای مادی دارد، به خانوادهاش عشق میورزد، گاهی با آنها دچار اختلاف عقیده میشود، گاهی دلش میگیرد و... پیامبرخاتم(ص) از حیثِ انسان بودن و یا اصلاً از حیثِ «بودن» با ما هیچ فرق فارقی ندارد و ما و او در این امر کاملاً مشترکایم. بودن ما همگانیست نه متفاوت. هرچه که اقتضای یک انسانِ معمولیست برای پیامبراسلام(ص) نیز متصور است. از خشم و هیجان بگیرید تا مهر و مهربانی. پیامبرخاتم(ص) اگر پیامبر میشود به این خاطر نیست که ترکیبات وجودی او مثلاً با منِ حسین از اساس و به گونهی الهی متفاوت است و اصلاً او مادرزاد پیامبر به دنیا میآید. آنچه از پیامبر پیامبر میسازد نه شکل «بودن» او بلکه شمایل «شدن» اوست. به این است که او جسارتِ سفر در سرزمینهای کمرهروی معنویت و اخلاق را دارد و میتواند ریسکِ مومنانه زیستن و اخلاقی عمل کردن را بپذیرد. او مرد شدن است و ما مرد بودن. او ابعاد بکر وجودِ انسانی را کشف و همگانی ساخته است و ما همچنان در گیر و دار انگیزههای مادیمان واماندهایم.
* "میم مثل محمد(ص)" عنوان کتابیست که پیشتر به قلم نگارنده و به همت نشر نقد فرهنگ به چاپ رسیده است، لینک خرید در فروشگاه شهرکتاب: https://bit.ly/2peDHgH و سایت سیبوک: https://bit.ly/342OSHZ )
حسین پورفرج
https://t.me/HosseinPourfaraj
https://www.instagram.com/h.purfaraj
Shahreketabonline
میم مثل محمد(نقد فرهنگ) - شهر کتاب آنلاین
خرید کتاب میم مثل محمد(نقد فرهنگ) نوشته حسین پور فرج از انتشارات نقد فرهنگ
قرار است سال تعویض شود!
#حسین_پورفرج
تا چند ساعت دیگر سال تحویل خواهد شد. من میپسندم که به تاسی از #مهدی_شجاری، از فعالین حوزهی تکنولوژی و فنآوری، از اصطلاح #سال_تعویض استفاده کنم. گمان نمیکنم سال قبل و سال بعد ما تفاوت اساسی با یکدیگر داشته باشد. در سال جدید نیز آش همان آش و کاسه همان کاسه است. ما تنها پا به قرنی جدید میگذاریم و هیچ انقلاب خاصی قرار نیست که در ما رخ بدهد. ما با همان عقبهی اخلاقی_فرهنگی که داشتیم، قرار است قرنی جدید را آغاز کنیم. تنها "تیتر سرمقالهی زندگیمان" قرار است تغییر کند نه درونمایهی آن. در قرن جدید نیز خواهیم دید و شنید که سفرهی نیازمندان کوچکتر شده است و یا پدری به خاطر عاشقی دخترش او را از دم تیغ گذرانده. در قرن جدید اگر شمار دورغها بیشتر نشود، کمتر نخواهد شد. تعداد رانتخواریها، شعارهای توخالی عوامفریبانه و حتی خواصفریبانه. تعدادِ بلایای اخلاقی و طبیعی. بله، به راستی این تغییر قرن صرفا یک "تغییر عنوان صرف" است و هیچ تضمینی برای آیندهی نیکوتر و خوشتر نیست. البته، تا آن زمان که ما چنینیم. تا آن زمان که ما اینگونه در هرحال فرسایش اخلاقی_انسانی روزافزون هستیم.
سال نو بر همگان "سالِ نو"
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
تا چند ساعت دیگر سال تحویل خواهد شد. من میپسندم که به تاسی از #مهدی_شجاری، از فعالین حوزهی تکنولوژی و فنآوری، از اصطلاح #سال_تعویض استفاده کنم. گمان نمیکنم سال قبل و سال بعد ما تفاوت اساسی با یکدیگر داشته باشد. در سال جدید نیز آش همان آش و کاسه همان کاسه است. ما تنها پا به قرنی جدید میگذاریم و هیچ انقلاب خاصی قرار نیست که در ما رخ بدهد. ما با همان عقبهی اخلاقی_فرهنگی که داشتیم، قرار است قرنی جدید را آغاز کنیم. تنها "تیتر سرمقالهی زندگیمان" قرار است تغییر کند نه درونمایهی آن. در قرن جدید نیز خواهیم دید و شنید که سفرهی نیازمندان کوچکتر شده است و یا پدری به خاطر عاشقی دخترش او را از دم تیغ گذرانده. در قرن جدید اگر شمار دورغها بیشتر نشود، کمتر نخواهد شد. تعداد رانتخواریها، شعارهای توخالی عوامفریبانه و حتی خواصفریبانه. تعدادِ بلایای اخلاقی و طبیعی. بله، به راستی این تغییر قرن صرفا یک "تغییر عنوان صرف" است و هیچ تضمینی برای آیندهی نیکوتر و خوشتر نیست. البته، تا آن زمان که ما چنینیم. تا آن زمان که ما اینگونه در هرحال فرسایش اخلاقی_انسانی روزافزون هستیم.
سال نو بر همگان "سالِ نو"
@HosseinPourfaraj
مسلنامی
(مسلمانی در کسوف ایمان و اخلاق)
شما وقتی به تلویزیون ایران و خصوصاً سریالها و فیلمهای نمایشی آن نگاه میکنید به خروجیهای جالب توجهی میرسید. یکی از این خروجیها محل کلام من است. در نمایشهای تلویزیونی شما هیچگاه نمیبینید که مثلاً پلیسی را بدکردار یا ناخوب معرفی کنند و او را فاسد نشان دهند. کسی که بر صندلی قضاوت نشسته را نیز همچنین. همچنین کسی که لباس پیامبر (ص) بر تن دارد را. حقیقتاً میدانیم که چنین قرائاتی از اصناف اجتماعی چندان با آنچه در عالم خارج به وقوع میپیوندد همخوانی ندارد و در همه این اصناف بدسگالانی یافت میشوند. البته گفتن ندارد که هیچ عقل سلیمی به خاطر پوسیده بودن میوهای در جعبه میوهها حکم به پوسیدگی همه آنها نمیدهد و دورشان نمیریزد. هم پلیسان وظیفهشناس و شریف وجود دارند، هم قاضیان نانِ حلالخورده و عدالتخواه، و هم روحانیونِ مسئول و مسلمان.
... آفت #مسلنامی برعکس متد رسانه ملی در ایران بیرحم و نافذ است. در اینجا اینکه فلان صنف چون حساس است پس نمیباید آن را فلان و بهمان معرفی کرد، محلی از اعراب ندارد. مسلنامی میتواند در هر فرد و اجتماعی وارد شود و آنگاه کرم خود را بریزد. دامنه وسیع و عام مسلنامی میتواند هم شامل "درس دین خواندهها" شود، هم عامیان و هم دیگر قماش. در وادی دینورزی هیچکس نمیتواند ادعا کند که واکسن «ضدِ_مسلنامی» زده است و مؤمن واقعیست. هر کسی در هر جایگاه و منزلتی که دینورزیاش به مرحله ایمان و رعایت ارزشهای اخلاقی نرسیده است، جز مسلنامی نام دیگری ندارد و نمیتوان او را انسان ربانی خواند. همه میتوانند مسلنام باشند و این امر امر عجیبی نیست. میباید چمدان سفر را بست و از مسلنامی به سوی مسلمانیِ مومنانه اخلاقی کوچید و کاری کارستان نمود.
#حسین_پورفرج
→ @HosseinPourfaraj
(مسلمانی در کسوف ایمان و اخلاق)
شما وقتی به تلویزیون ایران و خصوصاً سریالها و فیلمهای نمایشی آن نگاه میکنید به خروجیهای جالب توجهی میرسید. یکی از این خروجیها محل کلام من است. در نمایشهای تلویزیونی شما هیچگاه نمیبینید که مثلاً پلیسی را بدکردار یا ناخوب معرفی کنند و او را فاسد نشان دهند. کسی که بر صندلی قضاوت نشسته را نیز همچنین. همچنین کسی که لباس پیامبر (ص) بر تن دارد را. حقیقتاً میدانیم که چنین قرائاتی از اصناف اجتماعی چندان با آنچه در عالم خارج به وقوع میپیوندد همخوانی ندارد و در همه این اصناف بدسگالانی یافت میشوند. البته گفتن ندارد که هیچ عقل سلیمی به خاطر پوسیده بودن میوهای در جعبه میوهها حکم به پوسیدگی همه آنها نمیدهد و دورشان نمیریزد. هم پلیسان وظیفهشناس و شریف وجود دارند، هم قاضیان نانِ حلالخورده و عدالتخواه، و هم روحانیونِ مسئول و مسلمان.
... آفت #مسلنامی برعکس متد رسانه ملی در ایران بیرحم و نافذ است. در اینجا اینکه فلان صنف چون حساس است پس نمیباید آن را فلان و بهمان معرفی کرد، محلی از اعراب ندارد. مسلنامی میتواند در هر فرد و اجتماعی وارد شود و آنگاه کرم خود را بریزد. دامنه وسیع و عام مسلنامی میتواند هم شامل "درس دین خواندهها" شود، هم عامیان و هم دیگر قماش. در وادی دینورزی هیچکس نمیتواند ادعا کند که واکسن «ضدِ_مسلنامی» زده است و مؤمن واقعیست. هر کسی در هر جایگاه و منزلتی که دینورزیاش به مرحله ایمان و رعایت ارزشهای اخلاقی نرسیده است، جز مسلنامی نام دیگری ندارد و نمیتوان او را انسان ربانی خواند. همه میتوانند مسلنام باشند و این امر امر عجیبی نیست. میباید چمدان سفر را بست و از مسلنامی به سوی مسلمانیِ مومنانه اخلاقی کوچید و کاری کارستان نمود.
#حسین_پورفرج
→ @HosseinPourfaraj
Forwarded from سروش دباغ
.
چنانکه پیشتر نوشته ام، اثر جدیدم در حوزه سپهری پژوهی که پس از آثار پنج گانه پیشین سر بر می آورد، تحت عنوان « از سهروردی تا سپهری»، متضمنِ جستارهای تطبیقی درباره شعر و عرفان سپهری با اشعار و مکتوبات سالکان سنتی و سالکان مدرن، از جمله سهروردی، عطار، سعدی، مولوی، حافظ، فروغ، شاملو و اکهارت تُله، به همراه دو ضمیمه است. تا کنون هشت فصل از این کتاب، منتشر شده است. طی هفته های پیش رو، جستار ناظر به سپهری و هایدگر انتشار خواهد یافت. فصل یازدهم و انتهایی این کتاب که متکفلِ بحث از سپهری و یونگ است، هنوز آماده نشده. بنا دارم طی هفته های آینده به این مهم بپردازم.
اخیرا، چهار دفتر آخر « هشت کتاب» را با نگاه و نگرش یونگی مجدا در مطالعه گرفتم و یادداشت هایی برداشتم. ریزش ایده های روانشناختی و روانکاوانه یونگی در « هشت کتاب»، از مضامینی است که طی سه سال گذشته توجه مرا به خود جلب کرده، هر چند تا کنون مجال پرداختنِ مستقلِ و مستوفا بدان را پیدا نکرده ام. خرسندم که « از سهروردی تا سپهری»، انگیزه مکفی برای پرداختن به آراء این دو شخصیت جذاب را برایم فراهم کرده است.
پیش از آشنایی جدی با آراء یونگ در سه سال اخیر که به درس و مشق و کار و بار در حوزه روانشناسی و روان درمانگری مشغولم؛ سالها پیش، از دهلیز داریوش شایگان و « بت های ذهنی و خاطره ازلی» اش، پای به سرای یونگ نهادم. از این بابت، از شایگان، سالک مدرنِ روی در نقاب خاک کشیده، سپاسگزارم. روایت و گزینشِ خواندنی و نیکویی از « بت های ذهنی و خاطره ازلی»، در « آمیزش افقها: منتخباتی از آثار شایگان»، اثر دوست عزیزم منصور هاشمی، بدست داده شده، علاقه مندان می توانند آنرا بخوانند.
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر، « از سهروردی تا سپهری»، تیرماه منتشر می گردد و پس از « غربت و غرابت اسپینوزا»، دومین اثری خواهد بود که در سال 1400 خورشیدی، پیش روی علاقه مندان قرار می گیرد.
https://www.instagram.com/p/CM-hJPthVXR/?igshid=13qfnt5qun3qm
چنانکه پیشتر نوشته ام، اثر جدیدم در حوزه سپهری پژوهی که پس از آثار پنج گانه پیشین سر بر می آورد، تحت عنوان « از سهروردی تا سپهری»، متضمنِ جستارهای تطبیقی درباره شعر و عرفان سپهری با اشعار و مکتوبات سالکان سنتی و سالکان مدرن، از جمله سهروردی، عطار، سعدی، مولوی، حافظ، فروغ، شاملو و اکهارت تُله، به همراه دو ضمیمه است. تا کنون هشت فصل از این کتاب، منتشر شده است. طی هفته های پیش رو، جستار ناظر به سپهری و هایدگر انتشار خواهد یافت. فصل یازدهم و انتهایی این کتاب که متکفلِ بحث از سپهری و یونگ است، هنوز آماده نشده. بنا دارم طی هفته های آینده به این مهم بپردازم.
اخیرا، چهار دفتر آخر « هشت کتاب» را با نگاه و نگرش یونگی مجدا در مطالعه گرفتم و یادداشت هایی برداشتم. ریزش ایده های روانشناختی و روانکاوانه یونگی در « هشت کتاب»، از مضامینی است که طی سه سال گذشته توجه مرا به خود جلب کرده، هر چند تا کنون مجال پرداختنِ مستقلِ و مستوفا بدان را پیدا نکرده ام. خرسندم که « از سهروردی تا سپهری»، انگیزه مکفی برای پرداختن به آراء این دو شخصیت جذاب را برایم فراهم کرده است.
پیش از آشنایی جدی با آراء یونگ در سه سال اخیر که به درس و مشق و کار و بار در حوزه روانشناسی و روان درمانگری مشغولم؛ سالها پیش، از دهلیز داریوش شایگان و « بت های ذهنی و خاطره ازلی» اش، پای به سرای یونگ نهادم. از این بابت، از شایگان، سالک مدرنِ روی در نقاب خاک کشیده، سپاسگزارم. روایت و گزینشِ خواندنی و نیکویی از « بت های ذهنی و خاطره ازلی»، در « آمیزش افقها: منتخباتی از آثار شایگان»، اثر دوست عزیزم منصور هاشمی، بدست داده شده، علاقه مندان می توانند آنرا بخوانند.
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر، « از سهروردی تا سپهری»، تیرماه منتشر می گردد و پس از « غربت و غرابت اسپینوزا»، دومین اثری خواهد بود که در سال 1400 خورشیدی، پیش روی علاقه مندان قرار می گیرد.
https://www.instagram.com/p/CM-hJPthVXR/?igshid=13qfnt5qun3qm
Forwarded from سروش دباغ
.
" تنهایی «راه حل» ندارد. تنهایی بخشی از هستی ست، باید با آن رودررو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم. ارتباط با دیگران مهمترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی ست. هر یکی از ما کشتی هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نور کشتی های دیگر را می بینیم، کشتی هایی که به آنها دسترسی نداریم، ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما می بخشد. ما از تنهایی و در ماندگی محضمان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلول های بی روزنمان را بشکافیم، متوجه می شویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی راهی برای همدردی با دیگران به رویمان می گشاید...همدری و همزادش همدلی، نیازمند درجاتی از آرامشند؛ این دو در سراسیمگی به وجود نمی آیند. فرد باید رویارویی با تنهایی را آغاز کند و آنرا تاب آورد" .
فقره فوق را از اثر خواندنیِ اروین یالوم، « روان درمانی اگزیستانسیل» که توسط سپیده حبیب به فارسی روان و سلیسی برگردانده شده، نقل کردم.
اخیرا در یکی از جلسات روان درمانی ام، هین گفتگو درباره تنهایی اگزیستانسیل با مراجعِ اوکراینیِ ساکن کانادا، به استعاره « کشتی تنها در دریای تیره و تار» به روایت یالوم اشاره کردم و آنرا توضیح دادم. استعاره یالوم را در صورتبندیِ وضعیت اگزیستانسیلِ ما انسانهای پیرامونی در روزگار پر تب و تاب امروزی رهگشا می دانم. سالکان مدرنی چون کازنتزاکیس، هایدگر، سپهری، اکهارت تله در آثار خود از تنهایی سخن گفته اند؛ تنهایی ای که پس از در آغوش کشیده شدن و تاب آوری می تواند با آرامش عجین گردد. در عین حال، شخصا استعاره « وضعیت بادکنکی» را برای توصیف وضعیت اگزیستانسیلِ انسانهای پیرامونی، بیشتر می پسندم. ما موجودانی هستیم که در فضای پسا-کانتی نفس می کشیم و اسطوره فراچنگ آوردن مرّ واقیعت، مدتهاست از میانمان رخت بربسته و فهمیده ایم که نصیب مان « جهان پدیداری» است و لا غیر؛ جهانی که بر ما پدیدار می شود و از صافی های چند گانه ای چون «زمان»، «مکان»، «مقولات فاهمه» عبور می کند. تو گویی، هر یک از ما در بادکنکی محصوریم و نمی توانیم به فضای بیرون نقبی بزنیم و دست و پای خود را از بادکنک بیرون آوریم. در حال بالا و و پایین شدن و چرخیدن و غلتیدن و تقلا کردن در بادکنکِ خویشیم. بادکنک ها به هم نزدیک می شوند، از هم دور می شوند، با یکدیگر برخورد می کنند؛ اما کسی نمی تواند از فضای بادکنکیِ خویش خارج شود و وارد فضای بادکنکی انسانی دیگر شود، که « همیشه فاصله ای هست/ وصل ممکن نیست»؛ در عین حال از دیدن بادکنک های دیگر در آسمانِ زندگی خویش، دلخوشیم و قدری از « بار هستی» مان کاسته می شود. تنهاییِ اگزیستانسیلِ ابدیِ از میان رخت بر نابستنیِ من و تو، با « وضعیت بادکنکی» قابل توصیف است. یالوم از کشتیِ واقع شده در دریای تیره و تار سخن گفته؛ به نزد من « وضعیت بادکنکی»، همیشه در فضای تیره و تار نیست؛ هوای تیره و تار و سرد و طوفانی را می بیند؛ آسمان مه آلود را هم تجربه می کند؛ روزهای آفتابی و گرم را هم رصد می کند...و آونگ آسا در درازنای زندگی، چون کشتی بی لنگر کژ و مژ می شود و از اینسو بدان سو می رود و زیر و زبر می گردد؛ اما هیچوقت تنهاییِ اگزیستانسیلِ خویش را فراموش نمی کند؛ که « آدم اینجا تنهاست/ و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاریست».
https://www.instagram.com/p/CNBJHVeh_B8/?igshid=1ovtl7gb6lgvi
" تنهایی «راه حل» ندارد. تنهایی بخشی از هستی ست، باید با آن رودررو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم. ارتباط با دیگران مهمترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی ست. هر یکی از ما کشتی هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نور کشتی های دیگر را می بینیم، کشتی هایی که به آنها دسترسی نداریم، ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما می بخشد. ما از تنهایی و در ماندگی محضمان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلول های بی روزنمان را بشکافیم، متوجه می شویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی راهی برای همدردی با دیگران به رویمان می گشاید...همدری و همزادش همدلی، نیازمند درجاتی از آرامشند؛ این دو در سراسیمگی به وجود نمی آیند. فرد باید رویارویی با تنهایی را آغاز کند و آنرا تاب آورد" .
فقره فوق را از اثر خواندنیِ اروین یالوم، « روان درمانی اگزیستانسیل» که توسط سپیده حبیب به فارسی روان و سلیسی برگردانده شده، نقل کردم.
اخیرا در یکی از جلسات روان درمانی ام، هین گفتگو درباره تنهایی اگزیستانسیل با مراجعِ اوکراینیِ ساکن کانادا، به استعاره « کشتی تنها در دریای تیره و تار» به روایت یالوم اشاره کردم و آنرا توضیح دادم. استعاره یالوم را در صورتبندیِ وضعیت اگزیستانسیلِ ما انسانهای پیرامونی در روزگار پر تب و تاب امروزی رهگشا می دانم. سالکان مدرنی چون کازنتزاکیس، هایدگر، سپهری، اکهارت تله در آثار خود از تنهایی سخن گفته اند؛ تنهایی ای که پس از در آغوش کشیده شدن و تاب آوری می تواند با آرامش عجین گردد. در عین حال، شخصا استعاره « وضعیت بادکنکی» را برای توصیف وضعیت اگزیستانسیلِ انسانهای پیرامونی، بیشتر می پسندم. ما موجودانی هستیم که در فضای پسا-کانتی نفس می کشیم و اسطوره فراچنگ آوردن مرّ واقیعت، مدتهاست از میانمان رخت بربسته و فهمیده ایم که نصیب مان « جهان پدیداری» است و لا غیر؛ جهانی که بر ما پدیدار می شود و از صافی های چند گانه ای چون «زمان»، «مکان»، «مقولات فاهمه» عبور می کند. تو گویی، هر یک از ما در بادکنکی محصوریم و نمی توانیم به فضای بیرون نقبی بزنیم و دست و پای خود را از بادکنک بیرون آوریم. در حال بالا و و پایین شدن و چرخیدن و غلتیدن و تقلا کردن در بادکنکِ خویشیم. بادکنک ها به هم نزدیک می شوند، از هم دور می شوند، با یکدیگر برخورد می کنند؛ اما کسی نمی تواند از فضای بادکنکیِ خویش خارج شود و وارد فضای بادکنکی انسانی دیگر شود، که « همیشه فاصله ای هست/ وصل ممکن نیست»؛ در عین حال از دیدن بادکنک های دیگر در آسمانِ زندگی خویش، دلخوشیم و قدری از « بار هستی» مان کاسته می شود. تنهاییِ اگزیستانسیلِ ابدیِ از میان رخت بر نابستنیِ من و تو، با « وضعیت بادکنکی» قابل توصیف است. یالوم از کشتیِ واقع شده در دریای تیره و تار سخن گفته؛ به نزد من « وضعیت بادکنکی»، همیشه در فضای تیره و تار نیست؛ هوای تیره و تار و سرد و طوفانی را می بیند؛ آسمان مه آلود را هم تجربه می کند؛ روزهای آفتابی و گرم را هم رصد می کند...و آونگ آسا در درازنای زندگی، چون کشتی بی لنگر کژ و مژ می شود و از اینسو بدان سو می رود و زیر و زبر می گردد؛ اما هیچوقت تنهاییِ اگزیستانسیلِ خویش را فراموش نمی کند؛ که « آدم اینجا تنهاست/ و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاریست».
https://www.instagram.com/p/CNBJHVeh_B8/?igshid=1ovtl7gb6lgvi
روزهداری و دریبل زدن خدا
در کنار مطالعات زیباشناختی دین مطالعات آسیبشناختی آن نیز بسیار اهمیت دارد. البته اگر نگوییم اهمیت آن بسی بالاتر از دستهی نخست است. برای به انجام رساندن چنین مهمی توجه و عنایت به برخی مواقع دینی میتواند بسیار کمک حال و رهگشا باشد و بار ما را بار نماید. خودتان بنگرید که چگونه بسیاری از مناسبات دینیمان همچون مزرعهای آفتزدهو بیمارند و در آنها کمتر محصول سالم و طبیعی به چشم میخورد. وقتی ما چشم عقلمان را باز میکنیم میبینیم که دههی محرممان پر از غلو و خرافهپردازیست؛ در اعیادمان _و خصوصاً عید قربان_ کمتر باطنگرایی دیده میشود؛ در تولد این امام یا آن امام کمتر خبری از روایت یا خوانش انسانی نیست؛ و... .
بله، حقیقتاً مناسبات دینی میتواند محل مربوطی برای مطالعاتِ آسیبشناسانهاین نهاد باشد و ما را به یافتههای تازه برساند. اگر میخواهیم از دینورزیِ آماتوری فاصله بگیریم و رسم عقلانیت را به جا آوریم میباید به جای نگاه تمجیدی "نگاه تحلیلی" را برگزینیم و بر احساسات خود مسلط باشیم. نمیتوانیم صرفاً دامان فروع را بچسبیم و اصول را دربازیم.
معهذا، اکنون من برآنم که به اقتضاء ماه رمضان به آفتی از آفات دین ورزی _و البته عیار متشرع بودن برخی از مسلمان_نگاه اجمالی بیاندازم و اندکی آن را شرح دهم. من بر این باورم که این ماه همیشه نمایانگر بیماریهای شریعتمدارانهی متعددی بوده و در آن آسیبهای ریز و درشتی ریشه دوانده. حقا شاید ماه رمضان بهترین مناسبتی باشد که در آن بتوان فرق میان "حرف" و "عمل" را به سنجش درآورد و به سبکِ شریعتمداری پیروان نمره داد. پیش از آنکه به اصل کلام بپردازم در پرانتز جا دارد به این آفت دینی_شرعی اشاره کنم که ماه رمضان برای بسیاری ماهِ "خودآزاریِ شبهمومنانه"است. در این ماه اکثریت روزهداران تنها بطونشان روزهدار است، نه زبانشان. فرقی میان این ماه و مابقی ایام نیست جز در نخوردن و نیاشامیدن. باقی خلقیات همچنان پابرجاست. دروغ که میگوییم، بدزبانی که میکنیم، از کار که میدزدیم و... .
اما حالا خوب است به مسئلهی اصلی این کلام بپردازم. بگذارید با مثالی واقعی شروع کنم. من دوستی دارم که اگرچه چندان متشرع نیست اما در ماه رمضان مومنی دو آتیشه است. به قول معروف در این ماه مسلمانیاش گل میکند. چند روز پیش او را دیدم که ظاهری بسیار پریشان و رنجور داشت. از او پرسیدم: چه خبر است؟! گفت: بیمارم. به او گفتم: چرا دارو مصرف نمیکنی که بهبود بیابی؟! در جواب گفت: آخر من روزهام و نمیتوانم. به او گفتم: روزهداری به چه قیمت! ما روزه نمیگیریم که جسم خود را بکشیم؛ ما روزه میگیریم که روانمان را بسازیم. بهتر است به جای این دیوانگی روحت را تربیت کنی و به ترمیم جانت بپردازی. و... .
بله، برخیها هستند که به قول معروف "اگر سرشان برود، روزهشان را نمیخورند"(به تاسی از: فلانی سرش برود، قولش نمیرود). از نگاه من چنین عملی نوعی آفت در شریعتمداریست؛ به نوعی جلو زدن از خداست. برخی متشرعان حتی خدا را هم دریبل زدهاند و او را نیز پست سر گذاشتهاند. مثلاً خدا گفته فلان کار مجاز است اما آنها پرهیز کردهاند؛ فلان غذا حلال است اما آنها آن را حرام دانستهاند و... . ایشان بیش از حد مسلمانند و اصلاً با "خود و خدا" رو راست نیستند. البته این کار شاید با نیتهای درستی انجام شود، اما اصلا ً توجیه عقلانی ندارد. درست مانند فرزندی که خود را بازیگرانه برای مادرش لوس میکند تا توجه بخرد، ایشان نیز گویی خود را برای خدا لوس میکنند تا سهمی ببرند. البته میدانیم که چنین سختگیریهایی راه به جایی نمیبرد و به پارتیبازی خدا منجر نمیشود. مومن حقیقی خدا را جا نمیگذارد و برای اثبات ایمان خود زیادهروی نمیکند. نمیباید همانند آن دوندهای باشیم که از فرط سرعت بالا از خط پایان که گذشت هیچ، بر سر تماشاچیان میفتد و به اصطلاح به جاده خاکی میزند. متشرع بودن خوب است اما به اندازه، و خداجویی نیکوست اما نه انحرافی و تکروانه.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
در کنار مطالعات زیباشناختی دین مطالعات آسیبشناختی آن نیز بسیار اهمیت دارد. البته اگر نگوییم اهمیت آن بسی بالاتر از دستهی نخست است. برای به انجام رساندن چنین مهمی توجه و عنایت به برخی مواقع دینی میتواند بسیار کمک حال و رهگشا باشد و بار ما را بار نماید. خودتان بنگرید که چگونه بسیاری از مناسبات دینیمان همچون مزرعهای آفتزدهو بیمارند و در آنها کمتر محصول سالم و طبیعی به چشم میخورد. وقتی ما چشم عقلمان را باز میکنیم میبینیم که دههی محرممان پر از غلو و خرافهپردازیست؛ در اعیادمان _و خصوصاً عید قربان_ کمتر باطنگرایی دیده میشود؛ در تولد این امام یا آن امام کمتر خبری از روایت یا خوانش انسانی نیست؛ و... .
بله، حقیقتاً مناسبات دینی میتواند محل مربوطی برای مطالعاتِ آسیبشناسانهاین نهاد باشد و ما را به یافتههای تازه برساند. اگر میخواهیم از دینورزیِ آماتوری فاصله بگیریم و رسم عقلانیت را به جا آوریم میباید به جای نگاه تمجیدی "نگاه تحلیلی" را برگزینیم و بر احساسات خود مسلط باشیم. نمیتوانیم صرفاً دامان فروع را بچسبیم و اصول را دربازیم.
معهذا، اکنون من برآنم که به اقتضاء ماه رمضان به آفتی از آفات دین ورزی _و البته عیار متشرع بودن برخی از مسلمان_نگاه اجمالی بیاندازم و اندکی آن را شرح دهم. من بر این باورم که این ماه همیشه نمایانگر بیماریهای شریعتمدارانهی متعددی بوده و در آن آسیبهای ریز و درشتی ریشه دوانده. حقا شاید ماه رمضان بهترین مناسبتی باشد که در آن بتوان فرق میان "حرف" و "عمل" را به سنجش درآورد و به سبکِ شریعتمداری پیروان نمره داد. پیش از آنکه به اصل کلام بپردازم در پرانتز جا دارد به این آفت دینی_شرعی اشاره کنم که ماه رمضان برای بسیاری ماهِ "خودآزاریِ شبهمومنانه"است. در این ماه اکثریت روزهداران تنها بطونشان روزهدار است، نه زبانشان. فرقی میان این ماه و مابقی ایام نیست جز در نخوردن و نیاشامیدن. باقی خلقیات همچنان پابرجاست. دروغ که میگوییم، بدزبانی که میکنیم، از کار که میدزدیم و... .
اما حالا خوب است به مسئلهی اصلی این کلام بپردازم. بگذارید با مثالی واقعی شروع کنم. من دوستی دارم که اگرچه چندان متشرع نیست اما در ماه رمضان مومنی دو آتیشه است. به قول معروف در این ماه مسلمانیاش گل میکند. چند روز پیش او را دیدم که ظاهری بسیار پریشان و رنجور داشت. از او پرسیدم: چه خبر است؟! گفت: بیمارم. به او گفتم: چرا دارو مصرف نمیکنی که بهبود بیابی؟! در جواب گفت: آخر من روزهام و نمیتوانم. به او گفتم: روزهداری به چه قیمت! ما روزه نمیگیریم که جسم خود را بکشیم؛ ما روزه میگیریم که روانمان را بسازیم. بهتر است به جای این دیوانگی روحت را تربیت کنی و به ترمیم جانت بپردازی. و... .
بله، برخیها هستند که به قول معروف "اگر سرشان برود، روزهشان را نمیخورند"(به تاسی از: فلانی سرش برود، قولش نمیرود). از نگاه من چنین عملی نوعی آفت در شریعتمداریست؛ به نوعی جلو زدن از خداست. برخی متشرعان حتی خدا را هم دریبل زدهاند و او را نیز پست سر گذاشتهاند. مثلاً خدا گفته فلان کار مجاز است اما آنها پرهیز کردهاند؛ فلان غذا حلال است اما آنها آن را حرام دانستهاند و... . ایشان بیش از حد مسلمانند و اصلاً با "خود و خدا" رو راست نیستند. البته این کار شاید با نیتهای درستی انجام شود، اما اصلا ً توجیه عقلانی ندارد. درست مانند فرزندی که خود را بازیگرانه برای مادرش لوس میکند تا توجه بخرد، ایشان نیز گویی خود را برای خدا لوس میکنند تا سهمی ببرند. البته میدانیم که چنین سختگیریهایی راه به جایی نمیبرد و به پارتیبازی خدا منجر نمیشود. مومن حقیقی خدا را جا نمیگذارد و برای اثبات ایمان خود زیادهروی نمیکند. نمیباید همانند آن دوندهای باشیم که از فرط سرعت بالا از خط پایان که گذشت هیچ، بر سر تماشاچیان میفتد و به اصطلاح به جاده خاکی میزند. متشرع بودن خوب است اما به اندازه، و خداجویی نیکوست اما نه انحرافی و تکروانه.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
حسین پورفرج | مدادِ مردمکِ دیده
یادداشتی بر هشتگ: #من_تیمم_رو_نمیفروشم 👇 @HosseinPourfaraj
شکنجه به اذنِ خدایان
یادداشتی بر کلیپ آزار کودک طرفدار تیم استقلال
#حسین_پورفرج
هیچ وقت عادت نکردهایم به علایق و عقاید دیگران احترام بگذاریم. گویی ما همه دادگاه تفتیش عقایدی در درون خود داریم. اگر ما را آزاد بگذارند همیشه در حال بازجویی از مخالفان خودیم. کوچکترین تفاوتِ سلیقهای میتواند بهانهای باشد برای پایمال کردن دیگران؛ برایِ شکنجهگری و سلاخی از جوان و پیر؛ و از آن جذابتر از کودکان و دختران.
جالب اینجاست که این آزار و اذیتها همه به عشق مطلوبی و محبوبی به وقوع میپیوندد. به خاطر فلان امر مقدس و یا بهمان تیم فوتبال. چه کسی میتواند تعداد محبوبهای عالم را بشمارد؟! در فیلم #مارمولک، رضای داستان چه میگفت؟! "به تعداد تکتک انسانها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد". او راست میگفت، اما آن روی سکه نیز گفتنیست. "به تعدادِ تکتک محبوبهای هستی راه برای شکنجهی دیگران باز شده است، و یا میتواند باز شود".
آری، هر محبوبی میتواند خواسته یا ناخواسته مسبب آزار و اذیت دیگران باشد، و اینگونه انواع دادگاههای تفتیش عقاید و علایق را در جهان راه بیاندازد. حال در مقیاسهای بزرگ و کوچک؛ خواه در دادسراهای قضایی و یا ماشینهای شخصی. چه فرقی میکند؟! همهی ما میتوانیم در چنین دادگاهی قاضیانِ مفتش بیشرافتی باشیم و هرآینه به دیگری و دیگران آزار برسانیم.
از محبوبان خود درس مهر و مهربانی بیاموزیم، نه توهمِ ستمکاری و جفا.
@HosseinPourfaraj
یادداشتی بر کلیپ آزار کودک طرفدار تیم استقلال
#حسین_پورفرج
هیچ وقت عادت نکردهایم به علایق و عقاید دیگران احترام بگذاریم. گویی ما همه دادگاه تفتیش عقایدی در درون خود داریم. اگر ما را آزاد بگذارند همیشه در حال بازجویی از مخالفان خودیم. کوچکترین تفاوتِ سلیقهای میتواند بهانهای باشد برای پایمال کردن دیگران؛ برایِ شکنجهگری و سلاخی از جوان و پیر؛ و از آن جذابتر از کودکان و دختران.
جالب اینجاست که این آزار و اذیتها همه به عشق مطلوبی و محبوبی به وقوع میپیوندد. به خاطر فلان امر مقدس و یا بهمان تیم فوتبال. چه کسی میتواند تعداد محبوبهای عالم را بشمارد؟! در فیلم #مارمولک، رضای داستان چه میگفت؟! "به تعداد تکتک انسانها راه برای رسیدن به خدا وجود دارد". او راست میگفت، اما آن روی سکه نیز گفتنیست. "به تعدادِ تکتک محبوبهای هستی راه برای شکنجهی دیگران باز شده است، و یا میتواند باز شود".
آری، هر محبوبی میتواند خواسته یا ناخواسته مسبب آزار و اذیت دیگران باشد، و اینگونه انواع دادگاههای تفتیش عقاید و علایق را در جهان راه بیاندازد. حال در مقیاسهای بزرگ و کوچک؛ خواه در دادسراهای قضایی و یا ماشینهای شخصی. چه فرقی میکند؟! همهی ما میتوانیم در چنین دادگاهی قاضیانِ مفتش بیشرافتی باشیم و هرآینه به دیگری و دیگران آزار برسانیم.
از محبوبان خود درس مهر و مهربانی بیاموزیم، نه توهمِ ستمکاری و جفا.
@HosseinPourfaraj
بیقدرهاییم و شبِ قدر است!
#حسین_پورفرج
شب قدر، شبِ قدردانی خدا از پیامبر است. از پیامبری که کاشف عالمِ معناست. اگر پیامبر نبود، شاید شب قدر همیشه یک راز باقی میماند، یک راز سر به مهر؛ و چه خسران بزرگی بود این رازآلودی. میباید پیامبری را ستود که خدا را به ما شناساند و راه آسمان را نشانمان داد. ما این امکان را از او داریم و ماییم و میراثِ ماندگار او!
اما امروز کدامیک از ما در چنان جایگاهی قرار داریم که خدا قدردانِ ما باشد و به ما بگوید: بیا! "اندکی لای در را باز میگذارم تا وارد شوی!"در این موقعیت چه کسی با جرات میتواند بگوید: "من!" تو میتوانی بگویی؟! من میتوانم بگویم؟! ما میدانیم یا نمیدانیم؟! شب قدر میآید تا به ما نهیب بزند: ای بیقدرها! صدای سالِ پیشِ شما هنوز در گوشام میخواند! چگونه است که کماکان همه العفوگویانید؟! همه به دنبال امیالِ زندگانی خویشید؟! بهشت میخواهید؟! حوری میخواهید؟! شرابِ ناب میخواهید؟! حرف از "جنات تجری من تحت الانهار" میزنید؟! میخواهید فرزندتان آدم حسابی شود؟!
شما را چه شده است؟! کجای لیلهالقدر شما به پیامبرتان میماند؟! من قدردانِ او بودم، درست؛ اما قدردانِ کجای شما میباید باشم؟! شما هر سال میآیید و به دنبال نداشتههای خود میگردید، اما بندگان من! من کجای خواستههای شما هستم؟! انصاف میدهید؟!
آری! بیایید لیلهالقدر امسال را با خدا زندهنگهداریم، نه با خود. اسماً و رسماً اورا صدا بزنیم، نه اسماً او را و رسماً خود را. اگر میخواهیم خدا قدردانِ ما باشد، پیشتر این ماییم که میباید قدردان او باشیم و...
"ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ/خدا را آن گونه که سزاوارش بود قدر ندانستند؛ بدرستی که خداوند حقّاً قوی و شکستناپذیر است."
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
شب قدر، شبِ قدردانی خدا از پیامبر است. از پیامبری که کاشف عالمِ معناست. اگر پیامبر نبود، شاید شب قدر همیشه یک راز باقی میماند، یک راز سر به مهر؛ و چه خسران بزرگی بود این رازآلودی. میباید پیامبری را ستود که خدا را به ما شناساند و راه آسمان را نشانمان داد. ما این امکان را از او داریم و ماییم و میراثِ ماندگار او!
اما امروز کدامیک از ما در چنان جایگاهی قرار داریم که خدا قدردانِ ما باشد و به ما بگوید: بیا! "اندکی لای در را باز میگذارم تا وارد شوی!"در این موقعیت چه کسی با جرات میتواند بگوید: "من!" تو میتوانی بگویی؟! من میتوانم بگویم؟! ما میدانیم یا نمیدانیم؟! شب قدر میآید تا به ما نهیب بزند: ای بیقدرها! صدای سالِ پیشِ شما هنوز در گوشام میخواند! چگونه است که کماکان همه العفوگویانید؟! همه به دنبال امیالِ زندگانی خویشید؟! بهشت میخواهید؟! حوری میخواهید؟! شرابِ ناب میخواهید؟! حرف از "جنات تجری من تحت الانهار" میزنید؟! میخواهید فرزندتان آدم حسابی شود؟!
شما را چه شده است؟! کجای لیلهالقدر شما به پیامبرتان میماند؟! من قدردانِ او بودم، درست؛ اما قدردانِ کجای شما میباید باشم؟! شما هر سال میآیید و به دنبال نداشتههای خود میگردید، اما بندگان من! من کجای خواستههای شما هستم؟! انصاف میدهید؟!
آری! بیایید لیلهالقدر امسال را با خدا زندهنگهداریم، نه با خود. اسماً و رسماً اورا صدا بزنیم، نه اسماً او را و رسماً خود را. اگر میخواهیم خدا قدردانِ ما باشد، پیشتر این ماییم که میباید قدردان او باشیم و...
"ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ/خدا را آن گونه که سزاوارش بود قدر ندانستند؛ بدرستی که خداوند حقّاً قوی و شکستناپذیر است."
@HosseinPourfaraj
Forwarded from حقیقت
کانال تلگرامی حقیقت برگزار میکند:
"انسان در آئینه عرفان و روانشناسی"
مدرّس: دکتر سروش دباغ
@Haghighatznu
برای اطلاع از جزئیات جلسات، عزیزان با آیدی @Ahmadez1993 در تلگرام و یا با شماره 09906700801 در واتساپ تماس حاصل نمایند.
"انسان در آئینه عرفان و روانشناسی"
مدرّس: دکتر سروش دباغ
@Haghighatznu
برای اطلاع از جزئیات جلسات، عزیزان با آیدی @Ahmadez1993 در تلگرام و یا با شماره 09906700801 در واتساپ تماس حاصل نمایند.
سرسرهی U_شکل مرگ و زندگی
این تصویر، تصویر بازیگر فیلمهای ترسناک نیست، تصویر معدنکار شریفیست که در جستجوی نجات همرزمان خود است. گاهی برخیها با چشمان باز میان مرگ و زندگی گیر میکنند و هر آن به این سو و آن سو در حرکتاند. تجربهی چنین انسانهایی را هیچ کس نمیتواند بفهمد. باید در مرز میان مرگ و زندگی باشی تا این حال را دریابی. این تجربه بینهایت شخصیست و هیچگاه قابلانتقال به غیر نیست. تنها میتوان از دور به این وضعیت نزدیک شد و آن را به تصویر کشید.
امیدوارم اینبار این سرسرهی U-شکلِ در رفت و آمد میان مرگ و زندگی، در ساحل زندگی آرام بگیرد و جانِ آن دو معدنکاران شریف از این تنگنا نجات یابد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
این تصویر، تصویر بازیگر فیلمهای ترسناک نیست، تصویر معدنکار شریفیست که در جستجوی نجات همرزمان خود است. گاهی برخیها با چشمان باز میان مرگ و زندگی گیر میکنند و هر آن به این سو و آن سو در حرکتاند. تجربهی چنین انسانهایی را هیچ کس نمیتواند بفهمد. باید در مرز میان مرگ و زندگی باشی تا این حال را دریابی. این تجربه بینهایت شخصیست و هیچگاه قابلانتقال به غیر نیست. تنها میتوان از دور به این وضعیت نزدیک شد و آن را به تصویر کشید.
امیدوارم اینبار این سرسرهی U-شکلِ در رفت و آمد میان مرگ و زندگی، در ساحل زندگی آرام بگیرد و جانِ آن دو معدنکاران شریف از این تنگنا نجات یابد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
وحی نیست، اما تو وحی بخوانش!
#حسین_پورفرج
در نهجالبلاغهی علیابنابیطالب(ع) دعایی وجود دارد که پهلو به پهلویِ مناجاتهای قرآنی میزند. شاید نزدیکترین سخن غیروحیانی به وحی همین ادعیهی امام اول شیعیان باشد. طنین این نیایش و فحوای بیانیِ آن گویی خبر از تجاربِ مومنانهای میدهد که در شبی یا روزی به سراغ امام علی(ع) آمده و روح و روان او را تسخیر نموده. نوعی حالتِ بیخویشی که مومن را منقلب میکند و اختیار او را میستاند. توامانی راز و نازیِ معبود و رخنمایی حیرتافکن او؛ تجلیای که اینبار دانایی و بخشایندگی آن یارِ مهربان را جلوهگر میسازد و زبانِ مومن را از لکنت و من و من میروبد....
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ.
خدايا بر من ببخش آنچه را كه از من بدان داناترى، و اگر بدان بازگشتم تو به بخشايش بازگرد -كه بدان سزاوارترى. خدايا بر من ببخشا وعدههايى را كه نهادم و آن را نزد من وفايى نبود، و بيامرز آنچه را به زبان به تو نزديكى جستم و دل راه مخالف آن را پيمود. خدايا بر من ببخشاى نگاههايى را كه نبايد، و سخنانى كه به زبان رفت و نشايد، و آنچه دل خواست و نبايست، و آنچه بر زبان رفت از ناشايست. خطبهی ۷۸، ترجمهی سیدجعفر شهیدی
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
در نهجالبلاغهی علیابنابیطالب(ع) دعایی وجود دارد که پهلو به پهلویِ مناجاتهای قرآنی میزند. شاید نزدیکترین سخن غیروحیانی به وحی همین ادعیهی امام اول شیعیان باشد. طنین این نیایش و فحوای بیانیِ آن گویی خبر از تجاربِ مومنانهای میدهد که در شبی یا روزی به سراغ امام علی(ع) آمده و روح و روان او را تسخیر نموده. نوعی حالتِ بیخویشی که مومن را منقلب میکند و اختیار او را میستاند. توامانی راز و نازیِ معبود و رخنمایی حیرتافکن او؛ تجلیای که اینبار دانایی و بخشایندگی آن یارِ مهربان را جلوهگر میسازد و زبانِ مومن را از لکنت و من و من میروبد....
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ.
خدايا بر من ببخش آنچه را كه از من بدان داناترى، و اگر بدان بازگشتم تو به بخشايش بازگرد -كه بدان سزاوارترى. خدايا بر من ببخشا وعدههايى را كه نهادم و آن را نزد من وفايى نبود، و بيامرز آنچه را به زبان به تو نزديكى جستم و دل راه مخالف آن را پيمود. خدايا بر من ببخشاى نگاههايى را كه نبايد، و سخنانى كه به زبان رفت و نشايد، و آنچه دل خواست و نبايست، و آنچه بر زبان رفت از ناشايست. خطبهی ۷۸، ترجمهی سیدجعفر شهیدی
@HosseinPourfaraj
گورخری که مرد شاید همان ناقهی صالح باشد!
#حسین_پورفرج
"روزی یکی از آشنایانم برای دیدن فرزندش به انگلیس سفر کرد. یک روز در حال پیادهروی در شهر بود که ناگاه درخت توتی را دید که میوههایش رسیده بود... دستش را بلند کرد و توتی چید و خورد. ناگاه یکی از اهالی آن شهر به او نزدیک شد و با حالتی بازجویانه از او پرسید؟! چه کار میکنی مرد؟! گفت: کاری نمیکنم، توتی کندم و خورد. آن مرد گفت: ماهم میتوانیم این توتها را بچینیم، اینکه کاری ندارد... ما این توتها را روی درخت رها میکنیم تا پرندگان از آن بخورد و غذایی داشته باشند. لطفا حقوق پرندگان را رعایت کن!..."
آیا در جامعه ما حیوانات از چنین حقوقی بهرهمندند؟! مرگ گورخر افریقایی، در نتیجه شر اخلاقی ما انسانهاست. حقوق حیوانات در جامعهی ما حالاحالاها رعایتشدنی نیست. کسی که به خاطر علایق شخصی خود پرندهای را در قفس میچپاند، در خط مقدم حیوانآزاری قرار دارد. من نمیدانم چه اصراریست که باید حیوان بیچاره را از زیستگاه اصلی جدا کنیم و آنگاه این بلا را بر سرش بیآوریم. اگر ما گورخر نبینیم کجای زندگیمان میلنگد. اگر قرار است باغوحشهای ما به بهای آزار گورخرها و تلف شدن آنها پر شود، من حاضرم هیچگاه گورخری نبینم. من حاضرم از باغوحشهای ما فقط باغاش بماند و بس!
خوب است تمام حیوانات و این گورخرهای بیچاره را به چشم ناقهی صالح ببینیم و از پی کردن آن دست بکشیم. هیچ حیوانی را نباید آزاد داد و اینگونه پایمال کرد.
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
"روزی یکی از آشنایانم برای دیدن فرزندش به انگلیس سفر کرد. یک روز در حال پیادهروی در شهر بود که ناگاه درخت توتی را دید که میوههایش رسیده بود... دستش را بلند کرد و توتی چید و خورد. ناگاه یکی از اهالی آن شهر به او نزدیک شد و با حالتی بازجویانه از او پرسید؟! چه کار میکنی مرد؟! گفت: کاری نمیکنم، توتی کندم و خورد. آن مرد گفت: ماهم میتوانیم این توتها را بچینیم، اینکه کاری ندارد... ما این توتها را روی درخت رها میکنیم تا پرندگان از آن بخورد و غذایی داشته باشند. لطفا حقوق پرندگان را رعایت کن!..."
آیا در جامعه ما حیوانات از چنین حقوقی بهرهمندند؟! مرگ گورخر افریقایی، در نتیجه شر اخلاقی ما انسانهاست. حقوق حیوانات در جامعهی ما حالاحالاها رعایتشدنی نیست. کسی که به خاطر علایق شخصی خود پرندهای را در قفس میچپاند، در خط مقدم حیوانآزاری قرار دارد. من نمیدانم چه اصراریست که باید حیوان بیچاره را از زیستگاه اصلی جدا کنیم و آنگاه این بلا را بر سرش بیآوریم. اگر ما گورخر نبینیم کجای زندگیمان میلنگد. اگر قرار است باغوحشهای ما به بهای آزار گورخرها و تلف شدن آنها پر شود، من حاضرم هیچگاه گورخری نبینم. من حاضرم از باغوحشهای ما فقط باغاش بماند و بس!
خوب است تمام حیوانات و این گورخرهای بیچاره را به چشم ناقهی صالح ببینیم و از پی کردن آن دست بکشیم. هیچ حیوانی را نباید آزاد داد و اینگونه پایمال کرد.
@HosseinPourfaraj
شورشی علیهی نگاه علمی_فلسفی به قرآن
#حسین_پورفرج
...این بسآمد آنگونه که من میفهمم هرگز به خاطر این نیست که قرآن اساساً مدعی “علمی بودن” یا “فلسفی بودن” است و لذا میخواهد از سدههای قبل دائماً پارادایم علمی-فلسفی سدههای بعد را به تصویر بکشد. در تکمیل گفتههای سطور گذشتهام باید بگویم که این فراوانی سبب دیگری دارد و هکذا برآیند چنین نگاه ناموجهیِ به متن مقدس نیست. اگر در قرآن آیات علمی-فلسفی پر رفت و آمد است، دلیلش امر دیگریست. ما باید بسآمد این دست آیات را در دستگاه الهیاتی آن دوران جستجو کنیم و شرایط تاریخی آن عصر را نیز در نظر داشته باشیم. قرآن میخواهد نظام خداشناسی مردمان عصر نزول را زیر سؤال ببرد و مقامِ کمرنگشده “الله” خدایِ آفریننده را دوباره بازپس بگیرد. میخواهد بگوید که خدای شما در کنار آنکه الله است، رب نیز هست. خدایی که آسمانها و زمین را خلق کرده، و میتواند بر سرتان باران بباراند. بگذارید دوباره با آرمسترانگ همراه شویم: “گفته میشد که این ربها دختران الله هستند، به ویژه به این خاطر که اعراب تولد دختر را مایه بدبختی میدانستند و غالباً نوزاد دختر را زنده به گور میکردند…“. به گمان من، ما باید بسآمد آیاتِ کیهانی و ظاهراً علمی قرآن را اینگونه بفهمیم که این متن دارد ذهن مخاطبانِ خود را متوجه چیزهایی میکند که ممکن است تا دیروز در باور آنها جوردیگری فهمیده میشده، و معنای دیگری میستانده. شاید خوب باشد اینگونه بگویم که بسآمد این دست آیات پاسخیست به آفاتِ دینداری و شرایط خاص تاریخی آن عصر. در حقیقت قرآن آمد و اعلام کرد که اربابان و بتهای شما اعراب جاهلی هیچ نقشی در زندگیتان ندارد و گرداننده همه چیز، از آسمان رویسرتان تا افتادن هر برگی از درخت، همه به دستان خداست. ما باید آیاتِ علمی-سماوی قرآن را همانا استشهاداتی بدانیم که خدا در جهتِ تأیید مدعای خود و اصلاحِ باورهای غلط آن عصر زده است و این را نیز مدنظر داشته باشیم که این آیات کاملاً جنبههای توجیهی و انتقادی دارند. قرآن در پاسخ به مدعیاتِ اعراب جاهلی که بتها را ربِ جهان میدانستند و برای آنها نقشهای مثبت در زندگی قائل بودند، به بیان شواهدِ روشن و سادهای از امورآفاقی و انفسی میپردازد و اینگونه ذهنِ مردمانِ آن دیار را آماده پذیرش باورهایِ تازهتر میکند. همه آیاتِ اینچنینی در قرآن همین نقشِ مهم را برعهده دارند و هرگز در جهتِ ارائه یک نظریه علمی-فلسفی دهانپرکن نیستند. نظریاتی که شاید در تلقی عوام حتی از عهده هزاران هزار انشتاین یا ارسطو نیز برنیآیند و مختص دین و کتب مقدس دینی باشند. قرآن این آیات را به عنوان نمونههایی میآورد که نشان دهد الله یا خدای آفریننده برخلاف تصور اعراب جاهلی که او را به بازنشستگی فرستادهاند، هنوز و همچنان رب هستی و گرداننده اجزای ریز و درشت طبیعت و فراطبیعت است و البته او همیشه و تا ابد چنین مقامی را دارا بوده است. من بسآمد آیات سماوی- کیهانی قرآن و اساساً هر آیهای با رنگ و بوی علمی-فلسفی را اینگونه میفهمم که در واقع خدا دارد مطابق با زمانه و زمینه نزول وحی و دستگاه الهیاتی آن دوران به تصحیح باورهای دینی آن مردم همت میگمارد و میخواهد جایگاه ربوبی الله را تذکار بدهد. خدا دارد به زبان ساده به ما میگوید که من هرگز به بازنشستگی نرفتهام و هنوز و همیشه در پای کار ایستادهام. چشمتان را باز کنید و ببینید این منم که دارم به شما مُلک و مملکت میبخشم و یا شما را از آن باز میدارم. این منم که همه چیز را خلق کردهام و همه چیز را میمیرانم. به آفرینش شتر نگاه کنید. به هفتطبقه آسمان نگاه کنید. به خانه عنکبوت نگاه کنید. اگر بسیار کوشایید تن به سفر بدهید و سرگذشت گذشتگان را ببینید. ببینید که چطور اقوام کهن به یک عذاب من درنوردیده شدند و کفر آنها هیچ سودی به حالشان نداشت. ببینید سرنوشت عادها و ثمودها را. چشم بگشایید و ببینید این منم که دارم از زمین دانه میرویانم و یا به وقت خزان جان زمین را موقتاً میگیرم. منم که خورشید و ماه را در مدار خودشان به گردش درآوردهام و اجازه نمیدهم که عناصر سماوی به یکدیگر تجاوز کنند. خورشید جای ماه را بگیرد و یا ماه جای خورشید را. و...
اصل مقاله در #دینآنلاین، اینجا.
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
...این بسآمد آنگونه که من میفهمم هرگز به خاطر این نیست که قرآن اساساً مدعی “علمی بودن” یا “فلسفی بودن” است و لذا میخواهد از سدههای قبل دائماً پارادایم علمی-فلسفی سدههای بعد را به تصویر بکشد. در تکمیل گفتههای سطور گذشتهام باید بگویم که این فراوانی سبب دیگری دارد و هکذا برآیند چنین نگاه ناموجهیِ به متن مقدس نیست. اگر در قرآن آیات علمی-فلسفی پر رفت و آمد است، دلیلش امر دیگریست. ما باید بسآمد این دست آیات را در دستگاه الهیاتی آن دوران جستجو کنیم و شرایط تاریخی آن عصر را نیز در نظر داشته باشیم. قرآن میخواهد نظام خداشناسی مردمان عصر نزول را زیر سؤال ببرد و مقامِ کمرنگشده “الله” خدایِ آفریننده را دوباره بازپس بگیرد. میخواهد بگوید که خدای شما در کنار آنکه الله است، رب نیز هست. خدایی که آسمانها و زمین را خلق کرده، و میتواند بر سرتان باران بباراند. بگذارید دوباره با آرمسترانگ همراه شویم: “گفته میشد که این ربها دختران الله هستند، به ویژه به این خاطر که اعراب تولد دختر را مایه بدبختی میدانستند و غالباً نوزاد دختر را زنده به گور میکردند…“. به گمان من، ما باید بسآمد آیاتِ کیهانی و ظاهراً علمی قرآن را اینگونه بفهمیم که این متن دارد ذهن مخاطبانِ خود را متوجه چیزهایی میکند که ممکن است تا دیروز در باور آنها جوردیگری فهمیده میشده، و معنای دیگری میستانده. شاید خوب باشد اینگونه بگویم که بسآمد این دست آیات پاسخیست به آفاتِ دینداری و شرایط خاص تاریخی آن عصر. در حقیقت قرآن آمد و اعلام کرد که اربابان و بتهای شما اعراب جاهلی هیچ نقشی در زندگیتان ندارد و گرداننده همه چیز، از آسمان رویسرتان تا افتادن هر برگی از درخت، همه به دستان خداست. ما باید آیاتِ علمی-سماوی قرآن را همانا استشهاداتی بدانیم که خدا در جهتِ تأیید مدعای خود و اصلاحِ باورهای غلط آن عصر زده است و این را نیز مدنظر داشته باشیم که این آیات کاملاً جنبههای توجیهی و انتقادی دارند. قرآن در پاسخ به مدعیاتِ اعراب جاهلی که بتها را ربِ جهان میدانستند و برای آنها نقشهای مثبت در زندگی قائل بودند، به بیان شواهدِ روشن و سادهای از امورآفاقی و انفسی میپردازد و اینگونه ذهنِ مردمانِ آن دیار را آماده پذیرش باورهایِ تازهتر میکند. همه آیاتِ اینچنینی در قرآن همین نقشِ مهم را برعهده دارند و هرگز در جهتِ ارائه یک نظریه علمی-فلسفی دهانپرکن نیستند. نظریاتی که شاید در تلقی عوام حتی از عهده هزاران هزار انشتاین یا ارسطو نیز برنیآیند و مختص دین و کتب مقدس دینی باشند. قرآن این آیات را به عنوان نمونههایی میآورد که نشان دهد الله یا خدای آفریننده برخلاف تصور اعراب جاهلی که او را به بازنشستگی فرستادهاند، هنوز و همچنان رب هستی و گرداننده اجزای ریز و درشت طبیعت و فراطبیعت است و البته او همیشه و تا ابد چنین مقامی را دارا بوده است. من بسآمد آیات سماوی- کیهانی قرآن و اساساً هر آیهای با رنگ و بوی علمی-فلسفی را اینگونه میفهمم که در واقع خدا دارد مطابق با زمانه و زمینه نزول وحی و دستگاه الهیاتی آن دوران به تصحیح باورهای دینی آن مردم همت میگمارد و میخواهد جایگاه ربوبی الله را تذکار بدهد. خدا دارد به زبان ساده به ما میگوید که من هرگز به بازنشستگی نرفتهام و هنوز و همیشه در پای کار ایستادهام. چشمتان را باز کنید و ببینید این منم که دارم به شما مُلک و مملکت میبخشم و یا شما را از آن باز میدارم. این منم که همه چیز را خلق کردهام و همه چیز را میمیرانم. به آفرینش شتر نگاه کنید. به هفتطبقه آسمان نگاه کنید. به خانه عنکبوت نگاه کنید. اگر بسیار کوشایید تن به سفر بدهید و سرگذشت گذشتگان را ببینید. ببینید که چطور اقوام کهن به یک عذاب من درنوردیده شدند و کفر آنها هیچ سودی به حالشان نداشت. ببینید سرنوشت عادها و ثمودها را. چشم بگشایید و ببینید این منم که دارم از زمین دانه میرویانم و یا به وقت خزان جان زمین را موقتاً میگیرم. منم که خورشید و ماه را در مدار خودشان به گردش درآوردهام و اجازه نمیدهم که عناصر سماوی به یکدیگر تجاوز کنند. خورشید جای ماه را بگیرد و یا ماه جای خورشید را. و...
اصل مقاله در #دینآنلاین، اینجا.
@HosseinPourfaraj
دینآنلاین
آیا “تفاسیر قرآن”به پایان عصر خود نزدیک شدهاند؟
ما دیگر باید دست از تفسیرِ قرآن برداریم و اکنون نوبت آن است که با متن قدسی وارد رابطهای پساتفسیری شویم. شرح و بسط این دوره نوپدید مهمترین پروژهای است که نگارنده به جد آن را دنبال میکند و تاکنون بالغ بر 230 صفحه از کتاباش، در این باب را قلمی کرده است؛…
تیکیتاکای تروریستها
حادثه آنچنان وحشیانه است که عاملان آن هنوز از پذیرش مسئولیتاش شانه خالی میکنند. این نسلکُش آن یکی را مسئول چنین فراجنایتی میداند و آن یکی، دیگری را. آیا عجیب نیست آنها که حیثیتی برای نوع انسان نگذاشتهاند، اینگونه به جلز و ولز افتادهاند؟! گویی آنها که همه از ترسشان فراری هستند، اینبار خودشان از چیزی میترسند. بهراستی، آنها از چه میترسند؟! از من و شما؟! بعید میدانم! از توپ و تفنگ؟! بعید میدانم! از آه آن مادرانِ بیفرزند، بعید میدانم! از آهِ آن فرزندانی که میگفتند: مادر بلند شو، بعید میدانم! از خدا و پیامبر، بعید میدانم! به راستی آنها از چه میترسند؟!
آیا این خندهدار نیست که آنها برای خدایی میکُشند که مهمترین صفتاش "آفریننده بودن" است؟! "به نام خدایی که آفریننده میخوانندش، میکُشند". چه تناقض حالبههمزنی.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
حادثه آنچنان وحشیانه است که عاملان آن هنوز از پذیرش مسئولیتاش شانه خالی میکنند. این نسلکُش آن یکی را مسئول چنین فراجنایتی میداند و آن یکی، دیگری را. آیا عجیب نیست آنها که حیثیتی برای نوع انسان نگذاشتهاند، اینگونه به جلز و ولز افتادهاند؟! گویی آنها که همه از ترسشان فراری هستند، اینبار خودشان از چیزی میترسند. بهراستی، آنها از چه میترسند؟! از من و شما؟! بعید میدانم! از توپ و تفنگ؟! بعید میدانم! از آه آن مادرانِ بیفرزند، بعید میدانم! از آهِ آن فرزندانی که میگفتند: مادر بلند شو، بعید میدانم! از خدا و پیامبر، بعید میدانم! به راستی آنها از چه میترسند؟!
آیا این خندهدار نیست که آنها برای خدایی میکُشند که مهمترین صفتاش "آفریننده بودن" است؟! "به نام خدایی که آفریننده میخوانندش، میکُشند". چه تناقض حالبههمزنی.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
ابراهیم، المثنی ندارد!
به بهانه و در نقد پسرکشی اخیر
دیگر هر پسرکشیای جنایت است. هیچ پدری نمیتواند همانند ابراهیم، خلیلالله(ع) ادعا کند که خدا در رویا او را به کشتن پسرش فرمان داده است. این شیطان است که خود را خدا جا زده، و دارد شرش را میریزد. اگر پدری خود را "ابراهیمِ دوم" معرفی کند و به این بهانه پسرش را به قتلگاه ببرد، ما به او میخندیم. آیا این طور نیست؟! ما هرگز ادعای چنین پدری را باور نخواهیم کرد و خواهیم کوشید حتیالمقدور جلوی جنایت احتمالی را بگیریم. بله، آن ابراهیم در جهان حاضر هیچ المثنایی ندارد و دیگر هیچ "ابراهیم دومی" در کار نخواهد بود.
اما اسماعیل چه؟!
در این جهان، دیگر هیچ پدری ابراهیم نیست، اما همه فرزندان، همچنان اسماعیلاند. فرزندان به اذنِ آن جانآفرین، جانشان آزاد است و هیچ ابراهیمِ مدعیای نمیتواند آن را پایمال کند. وقتی دیگر هیچ ابراهیمی در کار نیست، قربانی شدن هر اسماعیلی جنایت است و حکم جنایت نیز، مشخص.
بهراستی، توهم "ابراهیم بودن" چه خطرناک و زننده است. نباید بگذاریم این توهم در ما ریشه بدواند و مبدل به سنتی فرهنگی شود. هر کس ادعای ابراهیم بودن کند، دیوانه است و باید این توهم از سرش بپرد. هیچ پدری ابراهیم نیست، اما فرزند همان پدر، قطعا اسماعیل است.
#حسین_پورفرج| @HosseinPourfaraj
به بهانه و در نقد پسرکشی اخیر
دیگر هر پسرکشیای جنایت است. هیچ پدری نمیتواند همانند ابراهیم، خلیلالله(ع) ادعا کند که خدا در رویا او را به کشتن پسرش فرمان داده است. این شیطان است که خود را خدا جا زده، و دارد شرش را میریزد. اگر پدری خود را "ابراهیمِ دوم" معرفی کند و به این بهانه پسرش را به قتلگاه ببرد، ما به او میخندیم. آیا این طور نیست؟! ما هرگز ادعای چنین پدری را باور نخواهیم کرد و خواهیم کوشید حتیالمقدور جلوی جنایت احتمالی را بگیریم. بله، آن ابراهیم در جهان حاضر هیچ المثنایی ندارد و دیگر هیچ "ابراهیم دومی" در کار نخواهد بود.
اما اسماعیل چه؟!
در این جهان، دیگر هیچ پدری ابراهیم نیست، اما همه فرزندان، همچنان اسماعیلاند. فرزندان به اذنِ آن جانآفرین، جانشان آزاد است و هیچ ابراهیمِ مدعیای نمیتواند آن را پایمال کند. وقتی دیگر هیچ ابراهیمی در کار نیست، قربانی شدن هر اسماعیلی جنایت است و حکم جنایت نیز، مشخص.
بهراستی، توهم "ابراهیم بودن" چه خطرناک و زننده است. نباید بگذاریم این توهم در ما ریشه بدواند و مبدل به سنتی فرهنگی شود. هر کس ادعای ابراهیم بودن کند، دیوانه است و باید این توهم از سرش بپرد. هیچ پدری ابراهیم نیست، اما فرزند همان پدر، قطعا اسماعیل است.
#حسین_پورفرج| @HosseinPourfaraj
کامنتپژوهی
همیشه در فضای مجازی خواندنِ کامنتها و پیام مخاطبان از تفریحات مورد علاقهی من بوده است. خصوصا کامنتهایی که در زیر پستهای بحثبرانگیز نوشته میشود. منظورم از پستهای بحثبرانگیز پستهاییست که به نقل، یا برگرفته از کلام یا تصویر اشخاص صاحبنام انتشار مییابد، و حاوی سخن یا ادعاییست که با واقعیت جامعه نمیخواند.
رفتهرفته در نتیجهی خواندنِ این کامنتها نگاهام توسعه پیدا کرد. دریافتم که این کامنتها در کنار آنکه میتوانند جنبهی فکاهی داشته باشند، نیز میتوانند از پس پشت خود واقعیتهای جدی و مهمی را برملا کنند. امروز درمییابم که این کامنتها از احساسات و عواطف کنشگران جامعه _ آنهم در باب موضوعات مختلف_ سخن میگویند و از جنبههای آسیبشناختی بالایی برخوردارند. مثلا، آدم با خواندنِ این کامنتها تاحدی میتواند از محبوبیت یا تنفرآمیز بودن فلان شخص یا فلان صنف و یا هزار و اندی چیز دیگر در عرصهی عمومی سردربیآورم و براساس آن دست به اقدامات بعدی بزند. البته خوب میدانم که گستردگی و پریشانی این کامنتها به "بازار شام میمانند" اما در همین بازار شام نیز گشت و گذار امکانپذیر است. به گمانم خوب میشود دربارهی کامنتهای صفحات مجازی کار پژوهشی کرد و از دل آن به نتایج اجتماعی_فرهنگی خیرهکنندهای رسید.
کلام آخر
سخن من بر سر این نیست که این پیامها مثلا در باب فلان شخص یا بهمان صنف کاملا ناظر به حقیقت است و اصلا نظر تائید خدا یا کائنات را نیز به همراه خود دارد. بحث من، بر سر این است که این پیامها به خوبی از عواطف و مکنونات افراد جامعه حکایت میکنند و به نوعی، نظرسنجیِ غیررسمیاند. آدم از خواندن چنین کامنتهایی به قول معروف "حساب خیلی چیزها دستاش میآید" و میتواند به خروجیهای جالبی برسد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
همیشه در فضای مجازی خواندنِ کامنتها و پیام مخاطبان از تفریحات مورد علاقهی من بوده است. خصوصا کامنتهایی که در زیر پستهای بحثبرانگیز نوشته میشود. منظورم از پستهای بحثبرانگیز پستهاییست که به نقل، یا برگرفته از کلام یا تصویر اشخاص صاحبنام انتشار مییابد، و حاوی سخن یا ادعاییست که با واقعیت جامعه نمیخواند.
رفتهرفته در نتیجهی خواندنِ این کامنتها نگاهام توسعه پیدا کرد. دریافتم که این کامنتها در کنار آنکه میتوانند جنبهی فکاهی داشته باشند، نیز میتوانند از پس پشت خود واقعیتهای جدی و مهمی را برملا کنند. امروز درمییابم که این کامنتها از احساسات و عواطف کنشگران جامعه _ آنهم در باب موضوعات مختلف_ سخن میگویند و از جنبههای آسیبشناختی بالایی برخوردارند. مثلا، آدم با خواندنِ این کامنتها تاحدی میتواند از محبوبیت یا تنفرآمیز بودن فلان شخص یا فلان صنف و یا هزار و اندی چیز دیگر در عرصهی عمومی سردربیآورم و براساس آن دست به اقدامات بعدی بزند. البته خوب میدانم که گستردگی و پریشانی این کامنتها به "بازار شام میمانند" اما در همین بازار شام نیز گشت و گذار امکانپذیر است. به گمانم خوب میشود دربارهی کامنتهای صفحات مجازی کار پژوهشی کرد و از دل آن به نتایج اجتماعی_فرهنگی خیرهکنندهای رسید.
کلام آخر
سخن من بر سر این نیست که این پیامها مثلا در باب فلان شخص یا بهمان صنف کاملا ناظر به حقیقت است و اصلا نظر تائید خدا یا کائنات را نیز به همراه خود دارد. بحث من، بر سر این است که این پیامها به خوبی از عواطف و مکنونات افراد جامعه حکایت میکنند و به نوعی، نظرسنجیِ غیررسمیاند. آدم از خواندن چنین کامنتهایی به قول معروف "حساب خیلی چیزها دستاش میآید" و میتواند به خروجیهای جالبی برسد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
لطفا پیامبر را از تاریخ غیب نکنید!
نقدی بر یادداشت اخیر محمد مجتهد شبستری
چند روزیست یادداشتی اصلاحی از سوی استاد #محمد_مجتهد_شبستری در سایت ایشان منتشر شده است. گویی این عزیز بزرگوار دیگر عنوان "قرائت نبوی از جهان" را کنار گذاشتهاند. به دو مدعای ناکافی و قابل نقد: ! تمام متن فعلی قرآن از نگاه تاریخی اثر یک شخص است، یعنی نبی، و !! آن شخص همانا حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام است. ایشان این دو مدعا را مغایر با مطالعات تاریخی جدید میدانند و لذا به جای آن عنوان، "خوانش پدیدارشناسانه" و "خوانش روایی" را ارائه میکنند.
نکته:
مجتهدشبستری بسیار برای من عزیز و محترم، اما به نظرم ایشان در اینجا اندکی شتابان به آب زده است. چند وقتیست پیشنهاداتِ مطالعاتی او را پیگیری میکنم و با آنها در چالشام. خصوصا آخرین آنها که به گفتگوی دوستان #حقلهی_نو با دکتر #محمدعلی_امیرمعزی برمیگشت. گویی اینروزها شبستری سخت متاثر از مطالعات قرآنپژوهان غربی قرن بیستام به این سوست. افرادی مانند "جان ونزبرو"، "پاتریشیا کرونه"، "ویلیام گراهام" و... . افرادی که در اصالت تاریخی قرآن تردید کردهاند و پیدایش آن را مربوط به قرن دوم و گاها سوم هجری قمری دانستهاند. (و حتی از آن بالاتر، گاهی پیامبر را نیز از تاریخ غیب کردند). رویکردی که در میان متفکران ایرانی نیز طرفدارانی دارد و چنانکه آوردم امیرمعزی یکی از آنهاست.
اما این تمام ماجرا نیست. این نگاه اصالتشکن و تجدیدنظرطلب چندیست در خود غرب نیز مورد نقادیهای فراوان قرار گرفته، و روز به روز از اعتبارش کاسته میشود. مثلا #فرانسوا_دوبلوا، از منتقدان این رویکرد بارها در نوشتههایش به نقد دیدگاهِ ونزبرو پرداخته و حتی از منابع تاریخی نزدیکتر به صدر اسلام سخن گفته. او معتقد است تجدیدنظرطلبان درک درستی از فرهنگ زیستهی عربستان عصر پیامبر(ص) ندارند و به علت پایبندی افراطی به منابع باستانشناختی و کتیبهشناختیِ آن دوران از پرداختن به روشهای بومی انتقال معنا عاجزند. البته بماند که اخیرا دوباره رویکرد انتقادی به اسناد اولیه، در جهت اعتباربخشی به اصالت تاریخی قرآن در کار و بار کسانی چون هارلند موتسکی برجسته شده است.
نتیجتا، فکر میکنم دوباره بهتر باشد شبستری به عنوان "قرائت نبوی از جهان" برگردد. با تغییر عنوان صرف نمیتوان محتوایات مندرج در نظریهی مطروحه را منقلب کرد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
نقدی بر یادداشت اخیر محمد مجتهد شبستری
چند روزیست یادداشتی اصلاحی از سوی استاد #محمد_مجتهد_شبستری در سایت ایشان منتشر شده است. گویی این عزیز بزرگوار دیگر عنوان "قرائت نبوی از جهان" را کنار گذاشتهاند. به دو مدعای ناکافی و قابل نقد: ! تمام متن فعلی قرآن از نگاه تاریخی اثر یک شخص است، یعنی نبی، و !! آن شخص همانا حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام است. ایشان این دو مدعا را مغایر با مطالعات تاریخی جدید میدانند و لذا به جای آن عنوان، "خوانش پدیدارشناسانه" و "خوانش روایی" را ارائه میکنند.
نکته:
مجتهدشبستری بسیار برای من عزیز و محترم، اما به نظرم ایشان در اینجا اندکی شتابان به آب زده است. چند وقتیست پیشنهاداتِ مطالعاتی او را پیگیری میکنم و با آنها در چالشام. خصوصا آخرین آنها که به گفتگوی دوستان #حقلهی_نو با دکتر #محمدعلی_امیرمعزی برمیگشت. گویی اینروزها شبستری سخت متاثر از مطالعات قرآنپژوهان غربی قرن بیستام به این سوست. افرادی مانند "جان ونزبرو"، "پاتریشیا کرونه"، "ویلیام گراهام" و... . افرادی که در اصالت تاریخی قرآن تردید کردهاند و پیدایش آن را مربوط به قرن دوم و گاها سوم هجری قمری دانستهاند. (و حتی از آن بالاتر، گاهی پیامبر را نیز از تاریخ غیب کردند). رویکردی که در میان متفکران ایرانی نیز طرفدارانی دارد و چنانکه آوردم امیرمعزی یکی از آنهاست.
اما این تمام ماجرا نیست. این نگاه اصالتشکن و تجدیدنظرطلب چندیست در خود غرب نیز مورد نقادیهای فراوان قرار گرفته، و روز به روز از اعتبارش کاسته میشود. مثلا #فرانسوا_دوبلوا، از منتقدان این رویکرد بارها در نوشتههایش به نقد دیدگاهِ ونزبرو پرداخته و حتی از منابع تاریخی نزدیکتر به صدر اسلام سخن گفته. او معتقد است تجدیدنظرطلبان درک درستی از فرهنگ زیستهی عربستان عصر پیامبر(ص) ندارند و به علت پایبندی افراطی به منابع باستانشناختی و کتیبهشناختیِ آن دوران از پرداختن به روشهای بومی انتقال معنا عاجزند. البته بماند که اخیرا دوباره رویکرد انتقادی به اسناد اولیه، در جهت اعتباربخشی به اصالت تاریخی قرآن در کار و بار کسانی چون هارلند موتسکی برجسته شده است.
نتیجتا، فکر میکنم دوباره بهتر باشد شبستری به عنوان "قرائت نبوی از جهان" برگردد. با تغییر عنوان صرف نمیتوان محتوایات مندرج در نظریهی مطروحه را منقلب کرد.
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
📚لینک خرید"کتاب شوخطبعیخدایان"کلیک کنید.
کتاب "#شوخطبعی_خدایان" به قلم #حسین_پورفرج به همت #نشر_اریش به زیور چاپ آراست.
سخن نویسندهی کتاب:
کتاب #شوخطبعی_خدایان حاصل تاملات من در باب "ایمان و اخلاق" است؛ کتابی آسیبشناختی و انتقادی. کتابی که در آن از ایمان فریضهمدار و تکلیفی فراتر رفتهام، و نیز چنگ به اخلاق عملی زدهام. در این اثر کوچک، شاید شگفتیهای بزرگی بیابید. مطالعهی آن را به شما پیشنهاد میکنم.
اما چند تقدیر و تشکر؛ در چاپ اثر حاضر سخت مدیون دوستانی فرهیختهام. ابتدا دکتر #سروش_دباغ. (چنانکه در کتاب نیز آوردهام،) معلمی ایشان بر من افتخاریست بس بزرگ. نکتهسنجیهای عالمانهی ایشان همیشه دستگیر این خام رهنیافته بوده است. دوم و سوم، دوستان نازنینام #سیدهادی_طباطبایی و #رضا_سجادینژاد. در این سالیان این دو عزیز همیشه حامی و همراه من بودهاند. از ایشان فروتنانه سپاسگزارم. دست هر سه عزیز را به گرمی میفشارم. در پایان، از خانم دکتر تقیزاده، مدیریت نشر اریش نیز کمال سپاس و امتنان را دارم.
با مهر و ادب
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
@arishpub
کتاب "#شوخطبعی_خدایان" به قلم #حسین_پورفرج به همت #نشر_اریش به زیور چاپ آراست.
سخن نویسندهی کتاب:
کتاب #شوخطبعی_خدایان حاصل تاملات من در باب "ایمان و اخلاق" است؛ کتابی آسیبشناختی و انتقادی. کتابی که در آن از ایمان فریضهمدار و تکلیفی فراتر رفتهام، و نیز چنگ به اخلاق عملی زدهام. در این اثر کوچک، شاید شگفتیهای بزرگی بیابید. مطالعهی آن را به شما پیشنهاد میکنم.
اما چند تقدیر و تشکر؛ در چاپ اثر حاضر سخت مدیون دوستانی فرهیختهام. ابتدا دکتر #سروش_دباغ. (چنانکه در کتاب نیز آوردهام،) معلمی ایشان بر من افتخاریست بس بزرگ. نکتهسنجیهای عالمانهی ایشان همیشه دستگیر این خام رهنیافته بوده است. دوم و سوم، دوستان نازنینام #سیدهادی_طباطبایی و #رضا_سجادینژاد. در این سالیان این دو عزیز همیشه حامی و همراه من بودهاند. از ایشان فروتنانه سپاسگزارم. دست هر سه عزیز را به گرمی میفشارم. در پایان، از خانم دکتر تقیزاده، مدیریت نشر اریش نیز کمال سپاس و امتنان را دارم.
با مهر و ادب
#حسین_پورفرج
@HosseinPourfaraj
@arishpub