آینده میتواند پر از کسوف اوصاف خدا باشد!
هميشه وقتي پاي «امر قدسي» به ميان ميآيد، سخن از صفات رنگارنگ و متنوع او ميرود. رحيم، سميع، ودود، رحمن، تواب، غفور، مجيد و... . در «متن قدسي» مسلمانان اين صفات به وفور يافت ميشوند و حتا در دعايي همچون "جوشن کبير" هزار صفت از اوصاف الهي بازگو ميگردد.
معهذا، در اينجا يادداشت من هيچگاه ناظر بر تحليل فيلولوژيک (Philology) اين صفات و بازفهمي معنايي آنها نيست؛ حتا بحثي فلسفي-کلامي هم، هرگز. هدف در اين نوشتار درنگريستن به ميزان اعتبار، و شدت و ضعف يافتن اين اوصاف در اذهان دينورزان ــــ و خاصه دينورزان "معيشتانديش،"ــــ آنهم در اثر عملکرد و حاکميت نظامي دينيست. نظام و حکومتي که رسماً بر اساس احکام و فرامين الهي اداره ميشود و در آن امور غيرديني کمتر به حساب ميآيند.
من برآنم که نحوهي حکمراني نظامهاي ديني ميتواند بر روي داوري خداباوران تأثير بگذارد و روايي آنها را تحتالشعاع قرار دهد. بعضي را بر سر زبان بياندازد و و بعضي را به حاشيه براند. در همين جامعهي ما وقتي اوضاع و احوال مردم را خوب درمينگريم، ميبينيم که چگونه دينورزان ما هر از چندگاهي يک چند از اوصاف الهي را به زبان تمسخر يا انتقاد ميگيرند و يا برخي را منکر ميشوند. اين جملهي اعتراضي که ميگويد: "عدل خدا کجاست؟!" و يا اين جمله که: "خدا خداي ثروتمندان است؛" خوب نشان ميدهد که در جامعه ما صفت "عادل بودن" خداوند سخت درحال کم اعتباري و فرسايش است و حتا چيزي نمانده که رفته رفته جايگاه و اعتبار خود را از کف بدهد. چنانچه آوردم وجود نظام اقتصادي بيمار در اين حکومت ديني و نااميدي مفرط نسبت به آينده به بسياري از اين داوريها دامن زده و آنها را رواج داده.
بله، نحوهي حکمراني و مديريت کشورهاي ديني مستقيماً و مستمراً ميتواند به قضاوتهاي دينورزان در خصوص اوصاف الهي سر و شکل بدهد و آنها را منقلب سازد. بار ديگر به جامعه خودمان برگرديم. در شرايط کنوني يکي از آن صفات الهي که به شدّت تقويت شده و حتا جنبهي جادويي پيدا کرده، "ممتحن" است. خدا خداييست که بندگان خود را ميآزمايد و تاب و توان آنها را ميسنجد. او ميخواهد ببيند آنها چند مرده حلاجاند و چقدر مرد روزهاي سختاند. در چنين فضايي هر نوع فقر، بيماري و هرگونه درد و المي به پاي خدا نوشته ميشود و آزمايش او لقب ميگيرد. او (يعني: خدا) هميشه در حال آزمودن بندگان مؤمن خود است و هيچگاه خسته و دلزده نميشود و... (یکی همین اواخر در تابستان میگفت: قطع برنامهریزیشدهی برق در سراسر کشور نیز امتحان خداست!).
نتيجتاً من برآنم که حکومتهاي ديني عملاً (يعني: در اثر حاکميت خوب يا بد خود) ميتوانند بر اوصاف الهي ــــ آنهم در نگرش دينورزان "و خاصه دينورزان معيشتانديش"ــــ اثر بگذارند و به اصطلاح "خدا را رو سفيد يا خراب کنند". چنانکه از جامعه ديني خودمان درمييابم، اوصاف الهي در ديار ما اين روزها به سرعت در حال نوسان و ديگرگونيست؛ و البته اين اتفاق چندان نمرهي خوبي را نيز نصيب حکمرانان ما نميکند. بهتر است کمي واقعبين باشيم و بدانيم که ادامهي اين بياعتماديها ميتواند همچون آتشي زير خاکستر باشد و ناگهان از کميت و کيفيت دينورزانمان بکاهد. قرار نيست که هميشه بيگانگان بيآيند و به ما و ديانت ما ضربهي کاري بزنند. آنچنان که از شواهد و قرائن اين روزهاي ما برميآيد، اينبار اين خود ماييم که ـــدرحال تضعيفـــ و تيشه زدن به ريشهي اين ديانتايم و ناخواسته درصدديم که دين را رفته رفته به تاريکخانهي ذهن دينورزان برانيم. بله، خوب است از اين دست امور درس بگريم و به فکر ساختن آيندهاي بهتر باشيم.
#حسین_پورفرج | #بازنشر
→ @HosseinPourfaraj
هميشه وقتي پاي «امر قدسي» به ميان ميآيد، سخن از صفات رنگارنگ و متنوع او ميرود. رحيم، سميع، ودود، رحمن، تواب، غفور، مجيد و... . در «متن قدسي» مسلمانان اين صفات به وفور يافت ميشوند و حتا در دعايي همچون "جوشن کبير" هزار صفت از اوصاف الهي بازگو ميگردد.
معهذا، در اينجا يادداشت من هيچگاه ناظر بر تحليل فيلولوژيک (Philology) اين صفات و بازفهمي معنايي آنها نيست؛ حتا بحثي فلسفي-کلامي هم، هرگز. هدف در اين نوشتار درنگريستن به ميزان اعتبار، و شدت و ضعف يافتن اين اوصاف در اذهان دينورزان ــــ و خاصه دينورزان "معيشتانديش،"ــــ آنهم در اثر عملکرد و حاکميت نظامي دينيست. نظام و حکومتي که رسماً بر اساس احکام و فرامين الهي اداره ميشود و در آن امور غيرديني کمتر به حساب ميآيند.
من برآنم که نحوهي حکمراني نظامهاي ديني ميتواند بر روي داوري خداباوران تأثير بگذارد و روايي آنها را تحتالشعاع قرار دهد. بعضي را بر سر زبان بياندازد و و بعضي را به حاشيه براند. در همين جامعهي ما وقتي اوضاع و احوال مردم را خوب درمينگريم، ميبينيم که چگونه دينورزان ما هر از چندگاهي يک چند از اوصاف الهي را به زبان تمسخر يا انتقاد ميگيرند و يا برخي را منکر ميشوند. اين جملهي اعتراضي که ميگويد: "عدل خدا کجاست؟!" و يا اين جمله که: "خدا خداي ثروتمندان است؛" خوب نشان ميدهد که در جامعه ما صفت "عادل بودن" خداوند سخت درحال کم اعتباري و فرسايش است و حتا چيزي نمانده که رفته رفته جايگاه و اعتبار خود را از کف بدهد. چنانچه آوردم وجود نظام اقتصادي بيمار در اين حکومت ديني و نااميدي مفرط نسبت به آينده به بسياري از اين داوريها دامن زده و آنها را رواج داده.
بله، نحوهي حکمراني و مديريت کشورهاي ديني مستقيماً و مستمراً ميتواند به قضاوتهاي دينورزان در خصوص اوصاف الهي سر و شکل بدهد و آنها را منقلب سازد. بار ديگر به جامعه خودمان برگرديم. در شرايط کنوني يکي از آن صفات الهي که به شدّت تقويت شده و حتا جنبهي جادويي پيدا کرده، "ممتحن" است. خدا خداييست که بندگان خود را ميآزمايد و تاب و توان آنها را ميسنجد. او ميخواهد ببيند آنها چند مرده حلاجاند و چقدر مرد روزهاي سختاند. در چنين فضايي هر نوع فقر، بيماري و هرگونه درد و المي به پاي خدا نوشته ميشود و آزمايش او لقب ميگيرد. او (يعني: خدا) هميشه در حال آزمودن بندگان مؤمن خود است و هيچگاه خسته و دلزده نميشود و... (یکی همین اواخر در تابستان میگفت: قطع برنامهریزیشدهی برق در سراسر کشور نیز امتحان خداست!).
نتيجتاً من برآنم که حکومتهاي ديني عملاً (يعني: در اثر حاکميت خوب يا بد خود) ميتوانند بر اوصاف الهي ــــ آنهم در نگرش دينورزان "و خاصه دينورزان معيشتانديش"ــــ اثر بگذارند و به اصطلاح "خدا را رو سفيد يا خراب کنند". چنانکه از جامعه ديني خودمان درمييابم، اوصاف الهي در ديار ما اين روزها به سرعت در حال نوسان و ديگرگونيست؛ و البته اين اتفاق چندان نمرهي خوبي را نيز نصيب حکمرانان ما نميکند. بهتر است کمي واقعبين باشيم و بدانيم که ادامهي اين بياعتماديها ميتواند همچون آتشي زير خاکستر باشد و ناگهان از کميت و کيفيت دينورزانمان بکاهد. قرار نيست که هميشه بيگانگان بيآيند و به ما و ديانت ما ضربهي کاري بزنند. آنچنان که از شواهد و قرائن اين روزهاي ما برميآيد، اينبار اين خود ماييم که ـــدرحال تضعيفـــ و تيشه زدن به ريشهي اين ديانتايم و ناخواسته درصدديم که دين را رفته رفته به تاريکخانهي ذهن دينورزان برانيم. بله، خوب است از اين دست امور درس بگريم و به فکر ساختن آيندهاي بهتر باشيم.
#حسین_پورفرج | #بازنشر
→ @HosseinPourfaraj
در ادبیات و فرهنگ ما شب نماد ظلمت است. صبح نماد آزادیست. مبارزان راه صبح شبستیزند. اما یلدا؛ یلدا واژهای سریانی به معنای زایش و تولد است. در دهخدا یلدا به معنای تاریکی مطلق نیز به کار رفته است. به نظر من یلدا بیشتر به نظر اول نزدیک است. یلدا نوعی زایش و تولد است. گویی شب آبستن است و میخواد بزاید. آنچه من از شب یلدا میفهمم این است: ظلمت هر چقدر هم طولانی باشد، رفتنیست. هراسی از آن نیست. نهایتاً صبح خواهد رسید. تمام اتفاقات در شب یلدا آمادگی برای در رسیدن صبح است. صبح یعنی زندگی در پرتو آزادی.
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
بنابراین، یلدا غایت نیست. یلدا راهیست برای درک زندگی. زندگیای که قرار است سراسر آزاد و آزادیبخش باشد:
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
#حسین_پورفرج | #بازنشر
➖ @HosseinPourfaraj
هنوز با همه دردم امید درمان است
که آخری بود آخر شبان یلدا را
بنابراین، یلدا غایت نیست. یلدا راهیست برای درک زندگی. زندگیای که قرار است سراسر آزاد و آزادیبخش باشد:
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
#حسین_پورفرج | #بازنشر
➖ @HosseinPourfaraj
#ماستمالیزاسیون
"ماستمالیزاسیون" یک بیماری روانشناختیست که با هنجارهای اخلاقی-اجتماعی ربط و نسبت تمام و تمام دارد. فیلمی را میدیدم که در آن مادری با جدیت تمام سعی میکرد خبط و خطاهای فرزندش را توجیه کند و به هر نحوی بداخلاقیها و رفتارهای سوء او را بپوشاند. در صحنهای از فیلم وقتی پسر او به همراه نامزدش تصادف کرد(گویی پسر گواهینامهی رانندگی نداشت) و نامزدش به شدت مجروح شد، پیش از سر رسیدن پلیس او خود را به جای فرزندش به عنوان رانندهی اتومبیل جا زد تا تقصیر فرزندش را به گردن بگیرد و قضیه را فیصله دهد. در جایی دیگر وقتی پسر خام او بدهی چند ده میلیاری به بار آورد با پنهانکاری برآن شد تا این مسئله را از چشم و گوش پدر خانواده و سایرین مخفی نگه دارد و بر روی آن سرپوش بگذارد و... . گفتن ندارد که چنین مادری هر جا که اقتضا کند حاضر است به ماستمالی افعال پسرش دست بزند و با ترفندهای مختلف از واقعیت در برود. فرض کنید پسر این مادر سهوا یا عمدا جان نامزدش را بگیرد، در این وضعیت مادر همه کار میکند که پسرش از مجازات احتمالی بگریزد و به دام نیفتد. مثلا ممکن است او را در اولین فرصت از کشور خارج کند یا بیچارهای را به عنوان قاتل جا بزند...
میبینید در "ماستمالیزاسیون" فرد تمایل دارد که واقعیتکشی کند و اذهان را به جادهی خاکی ببرد. او میداند که اصل داستان چیست اما میلی به افشای آن ندارد. حتا درصدد است واقعیات را برخلاف آنچه هستند نشان دهد. او حاضر است سر همه را چال بگیرد اما گزندی به دلخواه او نرسد. گویی فقط داشتههای اوست که ارزشمندند و مابقی ول معطل. در این بیماری ارزشهای اخلاقی_اجتماعی تا زمانی که وفق مراد شخص هستند (البته نه لزوما) برگرفتنیاند و در غیر این صورت قابل انکار، تحریفشدنی و حتا مزاحم. هیچ چیز در اینجا قدسی و اخلاقی نیست و اصلا خود شخص است که این امور را میآفریند و...
بیماری "ماستمالیزاسیون" چنانکه میدانید میتواند در ساحات مختلف زندگی و در میان اقشار گوناگون سربرآورد و صرفا به دنیای مادر و فرزندی خلاصه نمیشود. اگر مادری به علت مهر مادرانه و عواطف سرشار خود به توجیه و ماستمالی افعال پسر خود میپردازد، قماشی نیز هستند که مکارانه و سیاستمدارانه چنین رویهای را در پیش بگیرند و به جای پذیرش واقعیت آن را دستکاری کنند. این جماعت هیچگاه شجاعت پذیرش خبط و خطای خود را ندارند و همیشه در صددند توپ را در زمین دیگران بیاندازند. حاضرند آسمان و زمین را به هم بدوزند اما یکبار نگویند: ببخشید، مقصرم، اعتراف میکنم و... .
حسین پورفرج | #بازنشر
@HosseinPourfaraj
"ماستمالیزاسیون" یک بیماری روانشناختیست که با هنجارهای اخلاقی-اجتماعی ربط و نسبت تمام و تمام دارد. فیلمی را میدیدم که در آن مادری با جدیت تمام سعی میکرد خبط و خطاهای فرزندش را توجیه کند و به هر نحوی بداخلاقیها و رفتارهای سوء او را بپوشاند. در صحنهای از فیلم وقتی پسر او به همراه نامزدش تصادف کرد(گویی پسر گواهینامهی رانندگی نداشت) و نامزدش به شدت مجروح شد، پیش از سر رسیدن پلیس او خود را به جای فرزندش به عنوان رانندهی اتومبیل جا زد تا تقصیر فرزندش را به گردن بگیرد و قضیه را فیصله دهد. در جایی دیگر وقتی پسر خام او بدهی چند ده میلیاری به بار آورد با پنهانکاری برآن شد تا این مسئله را از چشم و گوش پدر خانواده و سایرین مخفی نگه دارد و بر روی آن سرپوش بگذارد و... . گفتن ندارد که چنین مادری هر جا که اقتضا کند حاضر است به ماستمالی افعال پسرش دست بزند و با ترفندهای مختلف از واقعیت در برود. فرض کنید پسر این مادر سهوا یا عمدا جان نامزدش را بگیرد، در این وضعیت مادر همه کار میکند که پسرش از مجازات احتمالی بگریزد و به دام نیفتد. مثلا ممکن است او را در اولین فرصت از کشور خارج کند یا بیچارهای را به عنوان قاتل جا بزند...
میبینید در "ماستمالیزاسیون" فرد تمایل دارد که واقعیتکشی کند و اذهان را به جادهی خاکی ببرد. او میداند که اصل داستان چیست اما میلی به افشای آن ندارد. حتا درصدد است واقعیات را برخلاف آنچه هستند نشان دهد. او حاضر است سر همه را چال بگیرد اما گزندی به دلخواه او نرسد. گویی فقط داشتههای اوست که ارزشمندند و مابقی ول معطل. در این بیماری ارزشهای اخلاقی_اجتماعی تا زمانی که وفق مراد شخص هستند (البته نه لزوما) برگرفتنیاند و در غیر این صورت قابل انکار، تحریفشدنی و حتا مزاحم. هیچ چیز در اینجا قدسی و اخلاقی نیست و اصلا خود شخص است که این امور را میآفریند و...
بیماری "ماستمالیزاسیون" چنانکه میدانید میتواند در ساحات مختلف زندگی و در میان اقشار گوناگون سربرآورد و صرفا به دنیای مادر و فرزندی خلاصه نمیشود. اگر مادری به علت مهر مادرانه و عواطف سرشار خود به توجیه و ماستمالی افعال پسر خود میپردازد، قماشی نیز هستند که مکارانه و سیاستمدارانه چنین رویهای را در پیش بگیرند و به جای پذیرش واقعیت آن را دستکاری کنند. این جماعت هیچگاه شجاعت پذیرش خبط و خطای خود را ندارند و همیشه در صددند توپ را در زمین دیگران بیاندازند. حاضرند آسمان و زمین را به هم بدوزند اما یکبار نگویند: ببخشید، مقصرم، اعتراف میکنم و... .
حسین پورفرج | #بازنشر
@HosseinPourfaraj
دین، روی دوچرخهی ثابت رکاب میزند!
#حسین_پورفرج
من مهمترین درسی که از حامد نصر ابوزید آموختهام، رها کردن "پاسخهای جا افتاده" در عرصهی دینداریست. عموماً دینداری ما برآمد رفت و آمد پی در پی از سوالات کهنه به جوابهای کهنه است. درست مثل رابطهی مراجع و مقلدان. در دستگاه روحانیت ما هنوز هم سوال اصلی "شکیات نماز"است و تعیین "سهم امام". اگر کمی تیزبین باشیم درمییابیم که خروجی چنین نظام دینداریای جز استیلای ایدئولوژیهای دینی چیز دیگری نمیتواند باشد. مادامی که ما در باب مسائل مختلف پاسخهای از پیش تعیین شده داریم و به امروز و اکنون خود هیچ توجهی نشان نمیدهیم، وضعمان تغییر نخواهد کرد. ما میباید هم "پرسشهای جدید" را دریابیم و هم به دنبال "پاسخهای تازه" بگردیم. حیاتیترین اقدام در رابطه با دین "پرسش و پاسخی" دیدن آن است. البته قرار نیست که دین به همهی پرسشهای ما پاسخ دهد و همیشه کام ما را روا کند. امکان "سکوتِ دین" نیز وجود دارد. دین میتواند با برخی پرسشهای ما دربیفتد و برخی را مسکوت بگذارد. چنانچه پیشتر نیز آوردم، ما یکی از ویژگیهای مهم دین را فراموش کردهایم، و آن "سکوت تعمدی خدا"ست. دین نیز میتواند مثل ما حرفی نزند و حتی سکوت او علامت رضا باشد.
#بازنشر
@HosseinPourfaraj
#حسین_پورفرج
من مهمترین درسی که از حامد نصر ابوزید آموختهام، رها کردن "پاسخهای جا افتاده" در عرصهی دینداریست. عموماً دینداری ما برآمد رفت و آمد پی در پی از سوالات کهنه به جوابهای کهنه است. درست مثل رابطهی مراجع و مقلدان. در دستگاه روحانیت ما هنوز هم سوال اصلی "شکیات نماز"است و تعیین "سهم امام". اگر کمی تیزبین باشیم درمییابیم که خروجی چنین نظام دینداریای جز استیلای ایدئولوژیهای دینی چیز دیگری نمیتواند باشد. مادامی که ما در باب مسائل مختلف پاسخهای از پیش تعیین شده داریم و به امروز و اکنون خود هیچ توجهی نشان نمیدهیم، وضعمان تغییر نخواهد کرد. ما میباید هم "پرسشهای جدید" را دریابیم و هم به دنبال "پاسخهای تازه" بگردیم. حیاتیترین اقدام در رابطه با دین "پرسش و پاسخی" دیدن آن است. البته قرار نیست که دین به همهی پرسشهای ما پاسخ دهد و همیشه کام ما را روا کند. امکان "سکوتِ دین" نیز وجود دارد. دین میتواند با برخی پرسشهای ما دربیفتد و برخی را مسکوت بگذارد. چنانچه پیشتر نیز آوردم، ما یکی از ویژگیهای مهم دین را فراموش کردهایم، و آن "سکوت تعمدی خدا"ست. دین نیز میتواند مثل ما حرفی نزند و حتی سکوت او علامت رضا باشد.
#بازنشر
@HosseinPourfaraj
از مبالغههای حسینی
دیشب تصادفاً چشمم به برنامهی "این شبها" از شبکهی اول سیما افتاد. مهمان برنامه دکتر منصوری لاریجانی بود و موضوعِ آن، تحلیل "زیارت وارث". ایشان بندهای معروفِ این زیارتنامه را ابتدا میخوانند و آنگاه چند دقیقهای در باب هر یک توضیحاتی میدادند...
باور کنید سخنان ایشان آنچنان برایِ من حیرتآور بود که نه میتوانستم کانال تلویزیون را عوض کنم، و نه به کار دیگری بپردازم. رک بگویم، نزدیک بود شاخ دربیآورم. مانده بودم این بزرگوار اینهمه ادعاهای عقلستیز را از کجا پیدا کرده است. مثلا او میگفت: نوح وقتی سوار کشتی شد، مشتی خاک کربلا را با خود به داخل آن برد تا از بلایای دریایی در امان بماند و ماموریتاش به نحو احسن به انجام برسد. یا اینکه میگفت: ابراهیم خلیلالله(ع) وقتی به جنگ مشرکان رفت، بارها بر محمد(ص) و آل او صلوات فرستاد و از این بزرگواران مدد گرفت، و یا همچنین میگفت: اشعار ولایی در دیوان حافظ فراوان است و...
من نمیدانم چه باید گفت؛ اما این را میدانم که امام حسین(ع) خود پیرو پیامبر اسلام(ص) و به تبع او، ملتِ ابراهیمِ خلیل(ع) بود و خود را شاگرد چنین مکتبی میدید. اینگونه "غلو" و بزرگنمایی نوعی آفت است که نه تنها امامان ما را بزرگ نمیکند، بلکه از آنها شخصیتهایی نامانوس میسازد. حرکت و عمل حسینابنعلی(ع) به تنهایی خود آنقدر زیبایی و خوراکِ معرفتی دارد که ما را از این دست سخنان خرافی بینیاز نماید و به ما درس حقانیت و اخلاص بدهد. دورد بر او و یارانِ آزادهاش.
#حسین_پورفرج
#بازنشر/ درج نخست: ۱۳۹۸/۰۶/۱۷
@HosseinPourfaraj
دیشب تصادفاً چشمم به برنامهی "این شبها" از شبکهی اول سیما افتاد. مهمان برنامه دکتر منصوری لاریجانی بود و موضوعِ آن، تحلیل "زیارت وارث". ایشان بندهای معروفِ این زیارتنامه را ابتدا میخوانند و آنگاه چند دقیقهای در باب هر یک توضیحاتی میدادند...
باور کنید سخنان ایشان آنچنان برایِ من حیرتآور بود که نه میتوانستم کانال تلویزیون را عوض کنم، و نه به کار دیگری بپردازم. رک بگویم، نزدیک بود شاخ دربیآورم. مانده بودم این بزرگوار اینهمه ادعاهای عقلستیز را از کجا پیدا کرده است. مثلا او میگفت: نوح وقتی سوار کشتی شد، مشتی خاک کربلا را با خود به داخل آن برد تا از بلایای دریایی در امان بماند و ماموریتاش به نحو احسن به انجام برسد. یا اینکه میگفت: ابراهیم خلیلالله(ع) وقتی به جنگ مشرکان رفت، بارها بر محمد(ص) و آل او صلوات فرستاد و از این بزرگواران مدد گرفت، و یا همچنین میگفت: اشعار ولایی در دیوان حافظ فراوان است و...
من نمیدانم چه باید گفت؛ اما این را میدانم که امام حسین(ع) خود پیرو پیامبر اسلام(ص) و به تبع او، ملتِ ابراهیمِ خلیل(ع) بود و خود را شاگرد چنین مکتبی میدید. اینگونه "غلو" و بزرگنمایی نوعی آفت است که نه تنها امامان ما را بزرگ نمیکند، بلکه از آنها شخصیتهایی نامانوس میسازد. حرکت و عمل حسینابنعلی(ع) به تنهایی خود آنقدر زیبایی و خوراکِ معرفتی دارد که ما را از این دست سخنان خرافی بینیاز نماید و به ما درس حقانیت و اخلاص بدهد. دورد بر او و یارانِ آزادهاش.
#حسین_پورفرج
#بازنشر/ درج نخست: ۱۳۹۸/۰۶/۱۷
@HosseinPourfaraj