حسین پورفرج | مدادِ مردمکِ دیده
602 subscribers
164 photos
24 videos
25 files
181 links
Books:
میم مثل محمد (ص)/نشر نقد فرهنگ(۱۳۹۷)

website: HosseinPourfaraj.blog.ir https://www.instagram.com/h.purfaraj
link: @HPourfaraj
Download Telegram
قرآن، پر از سکوت خداست...
#حسین_پورفرج

شاید یکی از مهمترین موضوعات قرآن‌پژوهی معاصر تحقیق بر روی "آموزه‌های مطرح‌نشده‌ی قرآن" باشد. بگذارید نام این مسئله را "سکوت عمدی خدا" بنامم. در قرآن مسائل فراوانی یا بیان نشده؛ و یا اگر بیان شده، در سطح یک تذکار باقی مانده. نمی‌باید بار اضافه بر دوش قرآن بنهیم و توقع هر اندیشه‌ای را از آن داشته باشیم. سخت برای من مایه‌ی تعجب است که می‌بینم برخی از قرآن‌شناسان ما سعی بر آن دارند که تمام علوم و معارف گیتی را از دل قرآن بیرون بکشند و اینگونه انگیزه‌های پژوهشی خود را با متن قدسی هماهنگ کنند. چرا چنین است، نمی‌دانم.

می‌باید بپذیریم که خدا در قرآن به بسیاری از مسائل مبتلا‌به محیط‌های انسانی ورود ننموده و پرچانگی بی‌مورد نکرده. از قرآن نمی‌توان علم "جنین‌شناسی" و "فیزیک" و "فلسفه‌ی مدرن" و غیره به دست آورد. ساده‌باورانه‌ترین دیدگاه همین دیدگاه حداکثری‌ است که گمان می‌کند قرآن دایرةالمعارفی‌ست که تمام علوم و معارف در آن جای دارد. "قرآن پر از سکوت خداست". پر از موضوعاتی‌ست که می‌توانست مطرح شود، امّا نشد. دلیلی برای طرح این مباحث وجود نداشت، و این یعنی "اعتماد به عقول انسانی".

بله‌، "سکوت تعمدی خدا" به این دلیل است که او عقل آدمی را واجد "صلاحیت نسبی" جهت درک مسائل حساس می‌داند و حاضر نیست به یمن عرضه‌ی خود از حقِ انسان‌ها بزند. چقدر جهان عبث می‌نمود اگر همه‌چیزمان از طریق فرامین‌الهی تأمین می‌شود و ما هیچ نقشی در گیتی و در تعیین چگونگی زندگی‌مان نداشتیم...

البته این حرف بدین معنا نیست که قرآن هیچ حرفی نزده است. برعکس؛ قرآن حامل جهان‌بینی‌ای‌ست که هدایت اُخروی آدمیان را ادعا می‌کند و جان باورداران را آرام می‌سازد. قرآن چنانچه می‌دانید کتاب هدایت است؛ و چه چشم‌روشنی‌ای بالا‌تر از این موهبت ارزنده. یک مؤمن از خدای خویش جز لقای او چه می‌خواهد؟! و چه متاعی طلب می‌کند؟! حقیقتاً هیچ چیز نمی‌تواند جای رستگاری و فلاح نهایی را بگیرد و جایگزین آن باشد. مع‌هذا، گمان نکنید که این جهان‌بینی نسبت به جهان فانی خنثی‌ست. هرگز؛ راه آخرت از دنیا می‌گذرد و "الدنيا مزرعة الآخرة".

نتیجتاً، من چنین در‌می‌یابم که قرآن کتاب همه‌ی علوم و معارف شناخته و ناشناخته نیست و این متن "پر از سکوت خداست". سکوت در باب مسائلی که عقل آدمی بی‌پشتوانه‌ی فرامین‌الهی نیز می‌تواند بدآن دست یابد و حیات انسانی را شکوفا و بالان کند.

و از زبان علی‌ابن‌ابی طالب(ع) امام اوّل شیعیان:
إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَيِّعُوهَا وَ حَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَا تَنْتَهِكُوهَا وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ لَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً فَلَا تَتَكَلَّفُوهَا (همانا خدا واجباتي را بر شما لازم شمرد، آنها را تباه نكنيد، و حدودي براي شما معين فرمود، از آنها تجاوز نكنيد، و از چيزهايي نهي فرمود، حرمت آنها را نگاه داريد، و نسبت به چيزهايي سكوت فرمود نه از روي فراموشي، پس خود را درباره آنها به رنج و زحمت دچار نسازيد).

@HosseinPourfaraj
بیایید از پایانِ دوره‌ی تفسیرِ قرآن سخن بگوییم!
#حسین_پورفرج

اگر پیگیر نوشته‌های من باشید، مطلعید که من معتقدم دیگر "دوران تفسیر قرآن" سپری شده است. وقتی سخن از "تفسیر قرآن" به میان می‌آورم، مراد خاصی در نظر دارم. به تعبیر دیگر، بسیاری از تفاسیر قرآن، از نظر من، تفسیر قرآن نیستند. خود من در نوشته‌های گذشته‌ام از این آثار اشتباها به عنوان "تفسیر قرآن" یاد کرده‌ام. مثلا تفسیر خواندنِ "تفاسیر لغوی" یا "تفاسیر قرآن به قرآن" چندان درست به نظر نمی‌رسند. این آثار در بهترین حالت به تعبیر #محمد_عبده یا تمارین تفسیر، یا پیش‌نیازها یا روش‌های تفسیرِ قرآنند. به گمان‌ من، ما وقتی می‌توانیم آثار ادعایی را تفسیر قرآن بدانیم که چیزی از بیرون بر آن بار، و مرادِ خدا دانسته شود. مثلا نظریه‌ای علمی یا فلسفی، و یا حتا تفاسیر فقهی یا عرفانی، و... . حتی ما می‌توانیم آثار تفسیری مشهور را با این سنگ محک مورد بررسی دوباره قرار دهیم.
همچنین، من اینگونه می‌اندیشم که بسیاری از آثارِ کوچکی که شاید تا کنون تفسیر شناخته نمی‌شدند، می‌توانند اثر تفسیری باشند. محققی که موضوعا قرآن را برمی‌رسد و از دلِ آن نظریه‌‌ای سیاسی یا اقتصادی بیرون می‌کشد، کار تفسیری کرده است. در اینجا نیز نقطه‌نظری بیرونی بر متن سنگینی می‌کند و "منظورِ خدا" لقب می‌گیرد. البته اگر بخواهم نامی برایِ این آثار تفسیری خُرد انتخاب کنم، آن نام شاید "تفاسیر گمنام" باشد‌.
نتیجتا، من برآنم که دیگر دوره‌ی تفسیر، به معنایی که مختصرا در اینجا آوردم، یا به سر رسیده، و یا رفته رفته در حال به سر رسیدن است. دوره‌ی تفسیر، دوره‌ی نگاه نظری خشک و پر تکلف به قرآن است، و دوره‌ای‌ست که در آن جنبه‌های عملی و کاربردی آن پاک به فراموشی سپرده می‌شود...

من در آینده، مقاله‌ی بلندی در تشریح نقد و نظرم به معنا‌ی "تفسیری قرآن" خواهم نوشت و آن را قلمی خواهم کرد، پس، تا آن زمان، این مختصر را از نگارنده بپذیرید.

@HosseinPourfaraj
قرآنِ آنها، قرآنِ ما
#حسین_پورفرج

ما می‌باید در جهت پایایی و پویایی "قرآن" آن را "برایِ خود"، یعنی برایِ زمانه و زمینه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، نازل کنیم. زمانه و زمینه‌ای که دیگر بسیار بسیار از دوران اورجنال متفاوت است و اصلاً گاهی با آن متضاد به نظر می‌رسد. اگرچه متن قدسی کتابی فرادورانی‌ست، امّا تحقق این مهم در دل زمان‌و مکان است که امکان‌پذیر می‌شود. "زمان و مکان من" از "زمان و مکانِ عصر نزول" بسی فاصله دارد و حتا در بسیاری از شرایط با آن بیگانه است.
وقتی ما قرآن را برایِ خود نازل می‌کنیم، نه تنها اعتبار آن را تنزل نمی‌بخشیم، بلکه به عیار آن نیز می‌افزاییم. ممکن است بسیاری از خوانندگان این متن از چنین دعوت شاذی تعجب کنند، اما هیچ جای شگفتی نیست؛ اگر واقع‌بین باشیم نمی‌باید هراسی به دل راه دهیم و عقب‌نشینی کنیم. قرآن تا زمانی که برایِ ما نشده است، چندان تاثیرگذاریِ عملی‌ای ندارد. اینکه قرآن را مقدس و محترم بشماریم و یا آن را وسیله مسابقه‌ی این و آن قرار دهیم، کافی نیست. کافی نیست که به الهی بودنِ قرآن راضی شویم و آن را نفیس و مطلا سازیم. می‌باید سهم خود را از آن نقداً وصول کنیم و به آن اهتمام ورزیم.
بنابراین، من با وجود باور به فرادورانیتِ قرآن، این تقسیم‌بندی را نیز می‌پذیرم و به آن اعتقاد دارم: "قرآن برایِ دیگری" و "قرآن برایِ ما". مسلمانان هر دورانی می‌باید وفق شرایط زندگی خود قرآن را برایِ خود نازل کنند و آن را از مهجوریت برهانند. متن قدسی می‌باید با زندگی معاصران و آیندگان همگام و هماهنگ باشد و از کندروی دور بماند. ابدی_ازلی دانستن جغرافیای عصر نزول آنقدر ناموجه است که می‌تواند امکان هرگونه تغییری را از ما بستاند و ما را با قرآن امّا بی‌قرآن نماید. این شیِ قرآن نیست که اهمیت دارد؛ این کارآمدی آن است که در اولویت است.
نتیجتاً، من برآنم که پایبندی به دیدگاه بالا لاجرم ما را به سمت "فهم روشمند قرآن" می‌کشاند و نگاه‌های سنتی و تاریخ مصرف گذشته را مردود می‌شمرد. دیگر می‌باید قرآن را وفق شرایط اینجا و اکنونِ خود دریابیم و از نزول قرآن برای خود، نهراسیم.

@HosseinPourfaraj
کار از یقه‌ی پیراهن روحانی‌ها گذشته است.
#مهراب_صادق‌نیا

دیروز یکی از دوستانِ ما که روحانی به‌نسبت نام‌آشنایی است و در مرکز مدیریّت حوزه‌های علمیّه هم مسئولیّت مهمی دارد، می‌گفت در جلسه‌ای که با حضور برخی از اساتید حوزه شرکت داشتم، یکی از آن‌ها به من اعتراض کرد که "چرا یقه‌ی پیراهن طلبه‌گی‌ات بلند است." و من هم دستی به یقه‌ی پیراهنم کشیدم و گفتم "مگر یقه‌ی پیراهن ما چقدر باید باشد؟" و جواب شنیدم که: "یقه‌ی پیراهن یک روحانی نباید از یک سانت بیش‌تر شود."

البته بهتر است آن استاد محترم بدانند قیمت پراید، دلار، و سکّه آنقدر مردم را کلافه کرده است، که کسی یقه یک سانت روحانی‌ها را نمی‌بیند. آن‌چه روحانیّت را از چشم مردم می‌اندازد سکوت آن‌ها در برابر گرانی، تورّم، سیاه‌بازی‌های سیاسی، تبعیض، و اختلاس است و نه یقه‌ی پیراهن‌شان.

@sadeghniamehrab
@HosseinPourfaraj
نامربوطی براهین فلسفی وجود خدا به دین
Steven M. Cahn

براهین فلسفی وجود خدا تاریخچه‌ای دیرینه و درخشان دارد. تقریباً همه فیلسوفان بزرگ غربی بجد به دفاع یا رد چنین براهینی پرداخته‌اند. گذشته از این، بسیاری از فیلسوفان معاصر علاقه‌ی شدیدی به این دست براهین نشان داده‌اند. مروری بر ادبیات فلسفی دهه‌ی گذشته نشان می‌دهد که التفاتی تام و تمام به این حوزه شده است .
ممکن است کسی تصور کند که مومنان به این مباحث سخت علاقه‌مندند یا تصور کنند که هنگامی که برهانی برای وجود خدا اقامه و فصیحانه از آن دفاع شود، مومنان بیش از همه نسبت به آن اشتیاق نشان می‌دهند، و هنگامی که به برهانی حمله شود و به نحو متقاعدکننده‌ای رد شود، مومنان عمیقاً مایوس می‌شوند. اما ماجرا به این شکل نیست. مومنان به براهین فلسفی وجود خدا کاملاً بی‌علاقه‌اند. گوی بحث در باب چنین براهینی در نظر ایشان نوعی بازی فکری است که ربطی به باور یا عمل دینی ندارد. این دیدگاه هم میان پیروان دین طبیعت‌گرا و هم میان پیروان دین ماوراءالطبیعه‌گرا مشترک است. مثلاً سورن کیرکگور، که یکی از پیروان نامدار دین ماورا طبیعت‌گرا است، می‌گوید: "لذا هر آن کس که تقلا کند تا وجود خدا را به اثبات رساند... سوژه‌ای است جذاب برای کمدی در باب حماقت اعلی!".
مردخای کاپلان(Mordecai Kaplan) که یکی از پیروان نام‌دار دین طبیعت‌گراست این نکته‌ی اساسی را با تکلف کمتری بیان می‌کند: "جهد فکری فراوان جهت اثبات وجود خداوند... بیهوده است، چه غیرمومنان به ندرت به‌واسطه‌ی استدلال‌های منطقی ایمان می‌آورند"...

@HosseinPourfaraj
دکان‌داران و روشنفکران
#حسین_پورفرج

یک بی‌سواد بت می‌تراشد و می‌پرستید، و البته یک باسواد نیز. عامی و تحصیل‌کرده ندارد. همه‌ی ما بت‌تراشیم، بت‌پرستیم. تفاوت ما تنها در بتی‌ست که با حماقت و خودفروشیِ عقلی خویش آن را افراشته ساخته‌ایم و از آن با وسواس حمایت می‌کنیم. البته بت‌های روزگار فعلی، از سنگ و چوب نیستند. از جنس کلمات مقدس یا الهی هم. بلکه، بت‌های زمانه‌ی ما انسان‌هایِ دیگرند. حال، برای یک سنتی، یک روحانی والامقام و برای یک آدم ظاهراً عقلانی‌تر و بازتر، یک فیلسوف یا دانشمند. باور ندارید؟! کافی‌ست بنگرید که این روزها چه تعداد دکان به نام فلان روشنفکر باز شده است؟! شوربختی داستان اینجاست که این منعمان چرب‌دیگ به دورِ بتِ چین خود حصار نوک‌تیز زده‌اند و اجازه‌ی نقد او را نمی‌دهند، تا چه برسد به نگاهی چپ.

و این شاید همان آفتِ بزرگ جامعه‌ی روشنفکری ماست. روشنفکری که می‌خواست بت‌شکن باشد، خود بت شد. بتی، عجبا سفت و سخت. بتی که به نامش بنگاهِ فرهنگی به راه انداختند و منتقدین‌اش را برچسب‌زنی کردند. با انواع توهین‌ها، با وصله‌های ناجور. همانگونه که در دنیای سیاست مخالفان را حذف می‌کنند، این دکان‌داران در عرصه‌ی فرهنگ چنین کرده‌اند. جای تعجب ندارد؟!

روشنفکران ما باید بیش و پیش از نقد دیگری، خود و خودی را از خواب غفلت بیدار کنند و از توهم آگاهی بیرون بیآیند.

@HosseinPourfaraj
تلۀ فقر و محرومیت در ایران گسترده تر می‌شود
#محمدباقر_تاج‌الدین

بررسی ها و پیمایش های صورت گرفته(برای نمونه بنگرید به آمار درآمد و هزینۀ خانوارهای ایرانی در سایت مرکز آمار ایران) نشان می دهد که تلۀ فقر و محرومیت در ایران هر روز گسترده تر می شود به گونه ای که درصد زیادی از جمعیت مناطق توسعه نیافته روستایی و شهری به این تله می افتند و امکان خروج از این تله برای شان غیر ممکن می شود. تله فقر و محرومیت بر اساس دیدگاه ریچارد چمبرز(Richard Chambers) به این معنا است که مجموعه ای از عواملی چون ضعف جسمانی، بی قدرتی، بی سوادی، انزوا، آسیب پذیری، بیکاری، بی درآمدی و...به هم گره خورده و دور باطلِ فقر و محرومیت را برای افراد رقم می زند.

در ماه های اخیر و در پیِ تشدید روند کرونایی شدن جامعه و همچنین بحرانی شدن شرایط اقتصادی کشور که سبب از دست رفتن بسیاری از مشاغل و در نتیجه افزایش بیکاری شده است می توان نتیجه گرفت که تلۀ قر و محرومیت نیز بسیار گسترده تر از گذشته شده است. اکنون تعداد نسبتا قابل توجهی از کارگران و حتی کارکنان برخی مراکز تولیدی، موسسات و مشاغل آزاد شغل خود را از دست داده اند و در این شرایط بغرنج اقتصادی به هیچ وجه توان پوشش دادن هزینه های زندگی خود را ندارند و در نتیجه هرچه بیشتر در تله فقر و محرومیت گرفتار شده اند. اکنون و در شرایطی که نرخ تورّم و گرانی بیداد می کند بخش مهمی از طبقۀ متوسط جامعه نیز توان اقتصادی خود را از دست داده و در جرگۀ طبقۀ پایین جامعه قرار گرفته و بدتر این که در تلۀ فقر و محرومیت گرفتار شده است. برای مثال امروزه حتی یک استاد دانشگاه یا کارمند رتبه بالا نیز توان پرداخت اجاره بها را ندارد چه برسد به افراد طبقۀ پایین جامعه.

مثالی ساده ابعاد بحث را بیشتر روشن می سازد. فردی فقیر و محروم را در نظر بگیرید که در حاشیه یکی از شهرهای ایران در شرایط دشواری زندگی می کند. او دارای شغلی با درآمد بسیار پایین بوده و تمامی درآمد خود را صرف اجاره بهای منزل مسکونی می کند. در این میان همسرش نیز دچار بیماری می شود و به دلیل نداشتن پول کافی باید مخارج بیماری همسر خود را نیز پرداخت کند که کار بسیار سخت و طاقت فرسایی است. او برای این که هزینه های بیماری همسر خود را پرداخت کند باید هر چه بیشتر و بیشتر کار کند و برای همین مجبور می شود با خودروی فرسودۀ خود به مسافر کشی بپردازد. او به دلیل فشار زیاد اقتصادی با یکی از مسافران خود برای دریافت کرایۀ بیشتر درگیر می شود و در اثر این درگیری به او آسیب می زند. به دلیل این اتفاق وارد دور تازه ای از گرفتاری یعنی رفتن به پلیس و دادگاه می شود و ممکن است کار نیم بند خود را نیز از دست بدهد. این یعنی مشکل روی مشکل و در واقع یعنی گرفتار شدن در تله فقر و محرومیت که در حقیقت به یک دور باطل تبدیل می شود و امکان خروج از این تله هم برای او و افرادی نظیر او بسیار دور از انتظار خواهد بود.

افراد زیادی در جامعه هستند که به چنین درد و رنجی گرفتارند و هر روز در تله فقر و محرومیت فرو می روند که گویی در باتلاقی گرفتار آمده اند و راه رهایی را هم نمی دانند که چیست. این افراد به دلایلی چون بی قدرتی، انزوا، بی پولی، بی سوادی و عدم آگاهی نمی توانند گره های زندگی خود را باز کنند و از زیر بار مشکلات گوناگون و روز افزون رهایی یابند. آنان چون در دایره بسته و محدود گرفتار شده اند دسترسی به کسانی یا مراکزی هم ندارند که بتوانند درد و رنج خود را بازگو کنند و راهی برای خروج از چنین تله ای را بیابند.

اگر عوامل بر شمرده شده در بالا مانند بی قدرتی و انزوا را از جمله عوامل درونی بسط و گسترش تله فقر و محرومیت بدانیم آن گاه مجاز خواهیم بود که توزیع ناعادلانه ثروت و قدرت و وجود نابرابری های گسترده و فاصله طبقاتی را در زمره مهم ترین عوامل بیرونی استمرار تله مزبور تلقی کنیم. تمامی سخن بر سر این است که مجموعه عوامل درونی و بیرونی مورد اشاره دست به دست هم داده و زمینه های گسترش تله فقر و محرومیت را فراهم آورده و راه فرو بسته ای را برای گرفتاران در این تله ترسیم نموده اند. فروشکستن این تله و باز نمودن راهی به رهایی برای گرفتاران در این تله بستگی تام و تمام به رفع موانع درونی و بیرونی دارد و صد البته که عوامل بیرونی یعنی کارگزاران ثروت و قدرت در جامعه باید که به یاری این درماندگان بشتابند و راه رهایی را به آنان بیاموزند، چرا که این درماندگان توان و آگاهی لازم برای برون رفت از چنین موقعیت دردناکی را ندارند.

@tajeddin_mohammadbagher
@HosseinPourfaraj
سوگ بی‌هیئت.
#مهراب_صادق‌نیا

در چند ماه گذشته بسیاری از مناسک دینیِ جمعی به دلیل فراگیری ویروس کرونا تعطیل شد. زیارت، اعتکاف، نماز جمعه، مراسم‌های شب‌های احیاء، و حالا هم حج. شاید در روزهای اول بسیاری از گروه‌های مذهبی‌تر فکرش را هم نمی‌کردند که بدون شرکت در این مناسک دسته‌جمعی هم بتوان دین‌دار بود؛ امّا حالا احتمالاً گونه‌های دیگری از دین‌داری را تجربه کرده و دریافته‌اند تعطیلی مناسک به معنای تعطیلی دین نیست.
با نزدیک شدن محرم و صفر، این گروه‌ها با چالش دیگری در باره‌ی آئین‌های مذهبی روبرو شده‌اند. گروهی فکر می‌کنند سوگواری‌های محرم و صفر با دیگر مناسک قابل مقایسه نیست و به همین دلیل "هیچ هیئتی نباید تعطیل شود" (حریزاوی، معاون راهبردی استان‌ها و ارتباطات سازمان تبلیغات اسلامی). گویی نظر کارشناسان بهداشت و درمان تنها تا دروازه‌ی هیئت‌ها نافذ است.
به دلیل اهمیت سلامتی سوگواران و برخلاف دستور جناب حریزاوی، احتمالاً هیئت‌های عزاداری نیز تعطیل، محدود، و یا در صورت‌بندی متفاوتی برگزار خواهند شد. ولی طبیعی است که علاقه و ارادت مردم به امام حسین علیه السلام نه با دستور کسی آمده است و نه با کرونا از بین می‌رود. اگر این اتفاق بیافتد، ممکن است جامعه‌ی مذهبی سوگ بدون هیئت را نیز تجربه کرده و بیاموزد.
کرونا هنوز چیزهای زیادی دارد که به ما یاد بدهد. فعلا از فهم جهانِ پسا کرونا حرف نزنید.

@sadeghniamehrab
@HosseinPourfaraj
سروش دباغ؛ قدم در طریقتِ تفسیر
#سیدهادی_طباطبایی

از متن: #سروش_دباغ معتقد است که دو گونه تفسیر از قرآن، سبب شده تا روح کلام وحی در نظر نیاید و در پسِ تفسیرهای ناروا، قربان شود.  یکی تفسیرهای سنتی از وحی است و دیگری تفسیر علمی از آن. در نگرش سنتی به وحی، مفسر انتظار هرگونه رطب و یابسی را از قرآن می‌برد. ظاهر کلام را در نظر می‌آورد و هرچه در متن وحی است را بر می‌کشد و برای امروز دینداران قابل تأسی می‌داند. در این نگرش، نه زمینه و زمانه‌ی وحی در نظر آورده می‌شود و نه گره گشاییهای متن برای امروز بشر مورد توجه قرار می‌گیرد. اگر در قرآن سخن از قطع دست و پا رفته، اگر از تنبیه زنان سخنی در میان آمده، اگر احکام کنیز و برده را پیش کشیده، در تفسیر سنتی، ظاهرِ همه‌ی آیات را مقبول و معقول دانسته و آن را مو به مو برای دوران معاصر نیز قابل تبعیت می‌دانند. دباغ این نحوه نگرش به متن را باور ندارد. او با موضوع «قرائت داعشی از قرآن»به نقد اینگونه تلقی‌ها پرداخته و آن را تفسیری ناروا از متن می‌داند.
دباغ حتی دلبستن و بسنده کردن به جنبه‌های فقهی قرآن را نیز مورد نقد قرار می‌دهد. به باور او، کسانی که با سویه‌ای صرفاً فقهی به سراغ قرآن می‌روند، در خوانش قرآن و فهمیدنِ جامعِ آن دچار خطاهایی جدی خواهند شد. وی بر همین اساس عنوان می‌کند که: اگر این کتابِ مقدس فقط متضمن احکام فقهی بود، بعید بود که ماندگار شود و دلی را برباید. نمی‌شود بوسیله­ ی باید و نباید، دل کسی را جذب کرد. مخاطبانِ پیامبر(ص) نیز در ابتدا مفتون احکام فقهی قرآن نشدند، بلکه این مخاطبان به دلیل این که تغییر جهت و پیامهای هستی شناسانه و اخلاقی در پیام پیامبر(ص) دیدند، مفتون و مسحور او شدند.

اصل مقاله را در اینجا بخوانید.

@Soroushdabbagh_Official
@HosseinPourfaraj
از شرشناسی بیوه‌زنان تا فیلسوفان؛
نگاهی از بیرون به سه اثر سروش دباغ در باب مسئله شر
#حسین_پورفرج


از متن: “به‌یاد دارم بیوه‌زنی پا به سن گذاشته از من(دی زد فیلیپس) پرسید که چرا خدا دو پسر او را قبل از خودش از دنیا برده است. پس از این پرسش، پاسخ خود را ارائه کرد و گفت که اگر خودش برای چیدن گل به باغچه‌ای می‌رفت علف‌های هرز را انتخاب نمی‌کرد، بلکه بهترین گل‌ها را بر می‌گزید؛ خدا هم پسران او را به پیش خود برده و با این کار بهترین گل‌ها را چیده است. آیا لازمه این تصویر این است که آدمی هر چه بیشتر زندگی کند در نظر خدا بی‌مقدارتر است؟ واضح است که نه. آن پیرزن تصویر مذکور را به این سمت و سو نمی‌کشاند. پسران خود را حرمت می‌نهاد همین و بس. عمل او تعیین‌کننده است و لزوماً آشفته و یا خرافه‌آمیز نیست...

اصل مطلب را در اینجا بخوانید.

@HosseinPourfaraj
بوسه‌های بی‌دهان یار
#حسین_پورفرج

همیشه قرار نیست که عاشق لب و گونه‌ی معشوق را از بوسه‌های شکرین پر کند، و از آن سو خبری نباشد. معشوق که از سنگ و چوب نیست. به قول ما، برج زهرمار نیست. او عسل است، شکر است. سراسر احساس و زیبایی‌ست. گاهی باید انتظار داشته باشی از او نیز حرکتی ببینی، بوسه‌ای بگیری. او تورا خواهد بوسید، شاید اصلا تو را بوسیده، بی‌دهان، در فضایی عاشقانه و ربانی. هرگاه، در موسم عارفانه‌‌ها و عاشقانه‌ها بر رخسارت دست کشیدی و آن را تَر یافتی، اما معشوق را نه، بدان او تو را بوسیده، و شاید هنوز در همان حوالی باشد‌"...

مانند خیال تو ندیدم،
بوسه دهد و دهان ندارد

این زمان زمان بی‌قراری‌ست.‌ هم عاشق را و هم معشوق را. عشق و وظایف عاشقی تنها بر گردنِ عاشق نیست. بر گردنِ عاشق و معشوق، باهم‌دیگر است. اصلا گاهی معشوق، عاشق است، و گاهی عاشق، معشوق. ما نیز گاهی معشوقِ خدا، آن عشق راستین، می‌شویم و او به گرد ما می‌چرخد. و این راز بزرگی‌ست:

هر که عاشق دیدیش معشوق دان
کو به نسبت هست هم این و هم آن

@HosseinPourfaraj
🔻طنز الهیاتی و اعتراض الهیاتی

سروش دباغ

۱۱ مرداد ۱۳۹۹

✔️پس از انتشار مقاله «الهیات سینوی، طنز الهیاتی و معضل شرّ»، سؤالات و ملاحظات متعددی دریافت کردم؛ ازاین‌رو بر آن شدم تا جهت ایضاح بیشتر، نوشتاری تکمیلی در این باب به رشته تحریر درآورم.

در سه جستار «می‌شود به سراغ “خدا” رفت»، «بحران کرونا، مسئله شر و فلسفه اسلامی» و «الهیات سینوی، طنز الهیاتی و معضل شرّ»، جهت مواجهه جامع‌الاطراف با مسئله شرّ، سویه منطقی- معرفتی آن از سویه اگزیستانسیل تفکیک شده است. عموم الهی‌دانان سنتی، برای پرداختن به مسئله، از الهیات ایجابیِ متعارف بهره برده‌اند. افزون بر این، الهیات تنزیهیِ مبتنی بر آراء عرفای مسلمان که تلقیِ تنزیهی- سلبی از ساحت قدسی دارد و خداوند را بی‌رنگ و بی‌صورت و فوق مقوله می‌انگارد؛ به نحو دیگری مسئله شرّ را توضیح داده است.

📎 پیوند به این مقاله در سایت دین‌آنلاین

🆔 @dinonline
دردهای کشنده‌ی تاریخ‌دار، و دردهای کشنده‌ی بی‌تاریخ
#حسین_پورفرج

#کارن_آرمسترانگ نویسنده‌ی معروف بریتانیایی در پیشگفتار کتاب خواندنی خود، بنیادگرایی(پیکار در راه خدا، در یهودیت، مسیحیت و اسلام)، جمله‌ای دارد که ما امروز به خوبی آن را درک می‌کنیم.

پرانتز باز: شاید بدانید که این کتاب پس از واقعه‌ی "یازدهم‌ سپتامبر" و حمله‌ی تروریستی به برج‌های دو قلو‌ی نیویورک، توسط گروه القاعده به سرکردگی اسامه بن‌لادن، به رشته‌ی تحریر درآمد. در حادثه‌ی یازدهم سپتامبر، چهار هواپیما توسط این گروه تروریستی ربوده شدند که دو هواپیما‌ی آن در نتیجه‌ی یک حمله‌ی انتحاری به برج‌های دو قلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک برخورد کرد و پس از دو ساعت ساختمان‌ها به طور کامل فروریختند. البته هواپیما سوم نیز به پنتاگون، واقع در  ارلینگتون در ویرجینیا برخورد کرد و هواپیمای چهارم در زمینی نزدیک شنکسویل، در ایالت پنسیلوانیا سرنگون شد. در این حادثه‌ی تروریستی روی‌همرفته نزدیک به ۳ هزار نفر جان باختند و اینگونه برگ سیاه دیگری در دفتر تاریخ ثبت شد؛ پرانتز بسته.

اما آن کلام چه است؟! آرمسترانگ در پیشگفتار کتاب خود، درباره‌ی مردم امریکا و توصیف حال و روز آنها می‌گوید:

"دیگر هیچگاه مردم(امریکا) مانند روز دهم سپتامبر احساس امنیت نخواهند کرد".

این جمله به تنهایی خود یک کتاب است. شما می‌توانید این جمله را به تمام تاریخ‌های خوب و بد، و به تمام آدم‌های روی کره‌ی زمین تسری ببخشید. واقعا امریکایی‌ها هیچ‌گاه پس از واقعه‌ی یازدهم سپتامبر خود را آسیب‌ناپذیر و در امنیت نمی‌بینند. آنها هر لحظه بیم فروریختن دارند. بیم انفجاری عظیم. بیم مرگی تراژیک. همیشه، امکانِ یک حادثه‌ی تلخ دیگر در آینده‌ای نامعلوم، برای امریکایی‌ها می‌رود.

درست مانند لبنانی‌ها. آن‌ها نیز شاید هیچگاه پس از این انفجار عظیم و دردناک احساس امنیت نکنند. انفجاری که در بیروت رخ داد اما صدایش در کل جهان شنیده شد. امروز لبنانی‌ها بهتر معنای آن جمله‌ی آرمسترانگ را می‌فهمند. "لبنانی‌ها هیچگاه همانند سوم اوت دوهزاروبیست احساس امنیت نخواهند کرد". آنها نیز همیشه بیم فروریختن دارند.

اما کمی کلان‌تر هم می‌توان اندیشید. "جهان هیچگاه همانند شانزدهم دسامبر احساس امنیت نخواهد کرد". می‌دانید که طبق آخرین تحقیقات میدانی و آزمایشگاهی، هفدهم دسامبر سال گذشته، اولین نمونه‌ی بیماری کویید ۱۹ یا همان کرونا در چین تشخیص داده شد و از آنجا کل جهان را دربرگرفت. از آن تاریخ تا به امروز هنوز جهان و جهانیان نتوانسته‌اند بر این ویروس کوچکِ بزرگ فائق بیآیند و این برهه‌ی حساس را پشت سر بگذارند. ما هنوز در عصر کرونا زندگی می‌کنیم و قطعا در دوران پساکرونا دیگر خود را مصون و آسیب‌ناپذیر تصور نخواهیم کرد. هر لحظه بیم فروریختن دوباره‌ی همه‌ی ما می‌رود و می‌رود که احساس ترس و ناامنی در ما نهادینه شود.

علت این ناامی‌ها اگرچه بسیار با یکدیگر متفاوت است، اما در اصل ماجرا چندان تفاوتی ایجاد نمی‌کند. جهان ما به همان اندازه که روز به روز امن‌تر می‌شود، ناامن‌تر می‌شود. کشنده‌تر از این دردهای تاریخ‌دار، همانند یازدهم سپتامبر، چهارم اوت، هفدهم دسامبر و چندین و چند تاریخ دیگر، این درد است که ما می‌دانیم آینده‌ی ما همین‌گونه باقی خواهد ماند، اما نمی‌دانیم کی و کدام برگ از برگ‌های تقویم جهان به نام حادثه‌ی تراژیک دیگری، در آینده، نامگذاری خواهد شد؟!

@HosseinPourfaraj
جنایتِ عشق به سبک روسویی
#حسین_پورفرج

روسو متفکر عجیب و غریبی بود. او عقاید منحصر به فردی داشت و از افشای اسرار خود ترسی به دل راه نمی‌داد. بسیاری او را فریب‌کار یا متوهم می‌خواندند و هنوز هم وفاق چندانی درباره‌ی او وجود ندارد. اختصارا او بر آن بود که "عشق" می‌تواند ابزار مناسبی برای دروغ‌گویی و بداخلاقی باشد و اگر در نتیجه‌ی این سوء رفتارها معشوقه هم آسیب ببیند، باکی نیست. برای روسو سخنانی همچون "به معشوقه خود نازکتر از گل نگو" بیشتر به یک جک شبیه است تا یک حرف حساب.

"روسو چون دیر را در شهر تورین ترک گفت در خدمت خانمی به نام مادام دو ورسلی به خدمت‌گزاری مشغول شد. این خانم چندماه بعد وفات یافت و روسو را به اتهام دزدیدن قطعه‌ی جواهری از او دستگیر کردند. روسو به پلیس اظهار داشت آن جواهر را از دختر خانمی که محبوبش بود گرفته است. آن دختر خانم به استناد به شهادت او محکوم و مجازات شد و روسو بدون مجازات آزاد گردید. بعدها در کتاب اعترافات، خود را از شهادتی که به دروغ داده، چنین تبرئه می‌کند که او آن دختر خانم را وسیله‌ی فرار خویش قرار داده و این عمل را بدین سبب مجاز شمرده است که آن دختر خانم را عاشق خویش می‌پنداشته است. در اصول غامض روسو، عشق همه‌ی جنایات را حتی علیه معشوقه مجاز می‌کند..." | ماجراهای جاودان فلسفه، هنری و دانلی توماس.


@HosseinPourfaraj
چاپ مجله‌ی #خیمه

پرونده‌ی اختصاصی:
"کرونا، دین و مناسک"

@HosseinPourfaraj
حسین‌ابن‌علی(ع) و خواب زمستانیِ صحابه‌‌ی پیامبر(ص)
#حسین_پورفرج

یکی از مهمترین سخنان حسین‌ابن‌علی(ع) قبل از حادثه‌ی کربلا مربوط به خطابه‌ای‌ست که ایشان در جمع صحابه‌ی نامی پیامبر(ص)، در مکه، ایراد فرموده‌اند. در این سخنرانی، امام سوم شیعیان(ع) بر آن است تا بزرگان قوم را از خواب زمستانی بیدار کند و اندکی آنها را متنبه سازد. اما کو گوش شنوا! گویی تن‌آسایی و تفاخر به گذشته‌، ایشان را از ابن‌الوقتی و انجام رسالتِ دینی_اجتماعی بی‌نیاز ساخته و بار آنها را بار نموده. زهی خیال‌باطل...


سخنان حسین‌ابن‌علی(ع):
"ای کسانی که مشهور به علم، مذکور به خیر، معروف به خیراندیشی و نصیحت و دارای هیبتی در دل مردم هستید. شریف از شما حساب می‌برد و ضعیف شما را احترام می‌گذارد و آنان که هم‌درجه‌ی شما هستند و حق نعتی بر آنها ندارید، شما را بر خود ترجیح می‌دهند و مقدم می‌شمارند. مگر غیر از این است که این مراتبی که به آن نائل شده‌اید، انتظار و امید به قیام در راه خدا را در دل مردم نسبت به شما به وجود آورده است؟! در حالی که در موارد بسیاری از حقوق الهی کوتاهی می‌کنید.
شما حقوق پیشوایان دینی را خوار و خفیف و حق ضعیفان را ضایع کرده‌اید، اما نسبت به مطالبه حق خودتان جدی هستید. نه مالی در راه کسی که شما را آفریده خرج کرده‌اید، نه جانی به خطر انداخته‌اید و نه با خویشاوندان منحرفتان به خاطر خدا درگیر شده‌اید. با این حال آرزوی بهشت و مجاورت رسولان او و ایمنی از عذابش را دارید، ای آرزومندان بی‌عمل، من بیم دارم نقمتی از نقمات خدا بر شما فرود آید، چرا که با انتساب به کرامت خدائی شما به منزلت و برتری‌هایی نسبت به بقیه‌ی مردم رسیده‌اید و فضیلت و احترامی به خاطر خدا پیدا کرده‌اید که دیگران چنین موقعیتی ندارند، با این وصف، مسئولیت و نقش خویش را ایفا نمی‌کنید..." (تحف‌العقول، ابن شعبه حرانی)

@HosseinPourfaraj
استاد شجریان، شجره‌ی فرهنگی ماست.
رد ضربات تبر زیبایی‌ستیزان بر پیکر این درخت را که دنبال کنی، می‌بینی در همه‌جایش شاخه‌ای سبز شده است.

با آرزوی سلامتی این بلبل بی‌دل شیدا

#حسین_پورفرج

@HosseinPourfaraj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این جوان مومن انقلابی هم کل تاریخ ادبیات از رودکی و حافظ و مولانا تا بیدل دهلوی و شهریار را فدای دو بیت نوحه منظوم کرد...

مبارک باشد این شعرشناسی و ادب‌دانیِ مداحان عزیز!

#عبدالحمید_ضیایی

@abdolhamidziaei
@HosseinPourfaraj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعرِ متعهدِ عاشورایی #سعید_بیابانکی

چه سود دل به غمت دادن و زبانم لال
حسین گفتن و... آتش زدن به بیت‌المال

حسین، کوفی پیمان‌شکن نمی‌خواهد
حسین، سینه‌زنِ راهزن نمی‌خواهد

@HosseinPourfaraj