Hesare Aseman
101 subscribers
410 photos
16 videos
2 files
7 links
💠 در زندگی هیچ چیز مهمتر از این نیست که با قلب و وجدان خودت در آرامش باشی. #کارین_مونسن

🌐Blog: Hesare-Aseman.blog.ir
📷 Insta: Instagram.com/hesare.aseman
Download Telegram
توضیح بده، این همه مخلوق؛ چرا من؟!
تا شرح دهم، از همهِ خلق؛ چرا تو ...

#محمد_علی_بهمنی
رفتن ما اتفاق ناگوار کوچکی ست
بازمی گردیم روزی، روزگار کوچکی ست

می گذاری گاه دور از تو جهان را حس کنم
لطف یا قهر است این؟! دورم حصار کوچکی ست

با مرور دوستی هایم به من اثبات شد
هر که جز تو دوستم شد، دوستدار کوچکی ست

در تو من دنبال چیزی ماورای شهرتم
شاعرت بودن برایم افتخار کوچکی ست

من برای عشق می میرم، برای شعر نه!
دفتر شاعر برای او مزار کوچکی ست...

چون "عطارد" گرد تو بیش از همه چرخیده ام
سوختم، شکر خدا عشقت مدار کوچکی ست

بارها از پیش رویت رد شدم صیاد پیر
می پسندیدی نمی گفتی شکار کوچکی ست

بعد ساعت ها نگاه و ذوق و ترس و شرم و شک
انتظار یک تبسم، انتظار کوچکی ست

با دعا شاید به دست آوردمت؛ چون با دعا
دستکاری کردن تقدیر کار کوچکی ست

#کاظم_بهمنی
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟
بگو کجایی و نوک میزنی به دانه ی کی؟

هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت
پناه می بری از غصه ها به شانه ی کی؟

شبی که غمزده باشی تو را بخنداند
ادای مسخره و رقص ناشیانه ی کی؟

اگر شبی هوس یک هوای تازه کنی
فرار مى کنی از خانه با بهانه ی کی؟

تو مست میشوی از بوی بوسه ی چه کسی؟
تو دلخوشی به غزل های عاشقانه ی کی؟

اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این
که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی!

#مهدی_فرجی
احمق انواع مختلفی دارد!
یک نوع احمق داریم که دائما در گذشته اش زندگی میکند!
یک نوع هم هست ، که احمقیتشان به حدیست که با وجود ضربه خوردن دوباره اعتماد میکنند و از یک سوراخ چندین بار گزیده میشوند و درس عبرت هم نمیگیرند!
یک نوع هم داریم که هر چقدر هم بدی ببینند نمیتوانند دوست نداشته باشند!
به آنها میگویند مهربان!
گاهی اوقات مهربان مترادف احمق است!
حالا با خودت تصور کن
احمق نوع چهار که خصوصیات احمق های دیگر را یکجا باهم دارد چقدر باعث عذاب خودش میشود!
میدانی...
آدمها میفهمند که احمقند!
میفهمند که دارند حماقت میکنند
اما زور قلبشان از منطق و عقلشان خیلی بیشتر است...!

#المیرا_دهنوی
میگما آدم وقتی احساسِ خفگی بهش دست میده و گریه کردن آرومش نمیکنه باید چیکار کنه؟
آره میدونم...
باید یکی باشه نوازشش کنه ،بغلش کنه بگه دیوونه من پیشتم غصه چی رو میخوری،که دلش آروم بگیره...!
خب وقتی همچین کسی نباشه چی؟
اگه تموم آدم های دوروبرت به زندگی خودشون مشغول باشن و تو اون وسط درحال جون دادن باشی ، چطور باید حالِ خودتو خوب کنی؟
اصلا چیزی واسه آدم های تنها ام ساخته شده که بهشون آرامش بده؟
خب اره سیگار چیز خوبیه!
میگما...
اگه کارت از سیگار کشیدنم گذشت
و باز هرشب چشات از اشک کبود شد و دلت آروم نگرفت چی؟
میدونی بنظر من فقط یک کادو میتونه این آدمو سرِ حال بیاره!
یک کادو به بزرگی برگشتنِ آدمِ رفته ی زندگیش...
یا پاک کردنِ خاطراتِ تلخ از حافظه ی کوفتیش...
میگما!
خب اینم که ممکن نیست
بنظرت جز مرگ راه دیگه ای هم میمونه...؟!
نگاهم کرد و گفت: کم آوردی نه؟
گفتم معلوم نیست؟
گفت شاید.
گفتم همیشه دیوار حاشا بلنده و هزار راه برای توجیه کردن هست... اما آدم باید با خودش صادق باشه، سر خودش رو که دیگه نمی‌تونه شیره بماله. می‌تونه!؟
شونه‌هاش رو انداخت بالا.
گفتم کم آوردم. این راه رو تنهایی رفتن ساده نیست. من آدم بازی یه‌نفره نیستم. تنهایی مثل خوره می‌مونه، نمی‌دونی از کِی شروع می‌شه، اما به خودت میای و می‌بینی ذره‌ذره کل زندگی‌ت رو گرفته. انقدر از آدم خالی می‌شی که دلت می‌خواد توی خیابون یه نفر، سفت بغلت کنه. تا حالا از سر بدبختی دلت خواسته کسی رو بغل کنی؟
سرش پایین بود و حرفی نزد.
«به کسی که می‌خواد بره، حداقل این شانس رو داری که بگی بمون، اما به کسی که رفته.. امان از اونی که رفته».

#پویا_جمشیدی
#دلتنگی‌های_احمقانه
#تو نه دلت شکسته
نه کسی گذاشته رفته
لابد می گویی چه می گویی ؟
او که رفت دلِ مرا با خود برد
می گویم:
او که رفت اصلا نیامده بود
او مسافری بود تنها... آمده بود تا نفسی تازه کند
ماندنی نبود جانم .. می گویی پس آن همه نجواهایِ #عاشقانه ؟
می گویم گوش هایِ تو انتظارِ چنین حرفهایی را می کشید
تقصیری هم نداری.. احساس گاهی آدم را به بی راهه می کشد
اما گوش کن جانم .. آنکه می آید تا بماند اصلا دل شکستن بلد نیست
اصلا پایِ رفتن ندارد
آنکه می آید #تنها نیست
دنبالِ تنهایی می گردد
خلوت می خواهد با کسی که می داند #می فهمد بودنش را
آنکه می آید صدایِ پاهایش تو را می رقصاند
پس بلند شو... لبخندت را رویِ صورتت بنشان
#آب و جارو کن راهی را که
قرار است با قدمهایتان عبور کنید
و به خلوتتان برسید
بلند شو و محکم به خودت بگو
هیچکس دلی که قرار است عمری
برایِ - او- یِ قصه #عاشقی کند را
نمی تواند
بشکند!

#عادل_دانتیسم
عشق دنیای مرا سوزاند، اما پیشکش
داد از این دارم که دینم سوخت، دنیا پیشکش

ای که می‌گویی طبیب قلب‌های عاشقی!
کاش دردم را نیفزایی، مداوا پیشکش

دشمنانت در پی صلحند اما چشم تو
دوستان را هم فدا کرده‌ست، آنها پیشکش

بس‌که زیبایی اگر یوسف تو را می‌دید نیز
چنگ بر پیراهنت می‌زد، زلیخا پیشکش

ماهیِ تنهای تنگم، کاش دست سرنوشت
برکه‌ای کوچک به من می‌داد، دریا پیشکش !

#سجاد_سامانی
از کتاب #ایما
این سینه زندان بود، اما رفت با شادی
هرکس که خط انداخت بر دیوار من روزی

شاید قسم خوردی فراموشم کنی، اما
سر میکشی در دفتر اشعار من روزی

#مهدی_فرجی
مرا اي ماهي دلمرده ي محبوس، يادت نيست؟
چه خواند اين تنگ در گوش ات كه اقيانوس يادت نيست؟!

همين اندازه مي داني كه از تقدير دلگيري
پريشاني ولي چيزي از آن كابوس يادت نيست!

منِ گمراه، با چشمان كورم تا خدا رفتم
تو اما راه را اي شيخ، بي فانوس يادت نيست!

در اين پيرانه سر، ناگه به ياد توبه افتادي
گناهت را ولي افسوس... آه افسوس! يادت نيست

#فاضل_نظري
من آن پیمبر دردم که درد آگاهم
کسی برون نکشیدم هنوز در چاهم

ببین که رونق بازار قبل در من نیست
ببین چه گشته که حتی دگر زلیخا هم

بخند هر چه توانی به حال من اما
رسد زمانه ی سختی و آن زمان شاهم

نگو هنوز جوانم ، تو که نمیدانی
چه زجر ها که کشیدم به عمر کوتاهم

تویی که واسطه ی هر دعای من بودی
دعا بکن که نگیرد به دامنت آه َ م

براه راست نرفتم به وصل او برسم
خدا ببخش مرا که همیشه گمراهم

بدون عشق به دنبال یار میگردم
بدون هیچ مسیری همیشه در راهم

#سید_تقی_سیدی
تا تو بودی در شبم من ماه ِ تابان داشتم
رو به روی چشم خود ، چشمی غزلخوان داشتم

حال اگرچه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر میشد ، قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم ؟

ساده از " من بی تو میمیرم " گذشتی خوب من !
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه ی تشییع من از دور بویت میرسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم !

#کاظم_بهمنی
با لب سُرخٓت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه, مسجد ساختی

روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی
سهم ماهی های عاشق را چه خوش پرداختی

ما برای باتو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی

من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
می توانستی نتازی بر من, اما تاختی

ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید, ولی هرگز مرا نشناختی

#فاضل_نظری
آنچه از عقل کِشیدم دو عدد دندان بود
چند چیز است که باید سر ِ دل هم بِکِشم
دورم و دورم از آن ساز و صدای نَفَسَت
که برقصم وسط ِ خانه و کِل هم بکشم
پس طبیعی‌ست که شب ها بنشینم یک جا
یاد تو باشم و سیگارِ کَمِل هم بکشم

دل من خوش به همین بسته‌ی آبی رنگ است!

مثل شومینه‌ی برقی وسط ِ فصلی سرد
شعله را در بغل ِ چوب نگه داشته‌ای
آن گلی را که برایت شب عقد آوردم
گرچه خشکیده ولی خوب نگه داشته‌ای
روی هر طاقچه و توی هرآنچه کُمُد است
آن همه شیشه‌ی مشروب نگه داشته‌ای!

من در آن خانه فقط جنس ِ اضافی بودم؟

دورم و دورم از آن شب که مرا خوابی بود
در سرم بین دو افراطی ِ عاشق جنگ است
آه ای فکر ِ عزیزم ! برو و صبح بیا
وقت با حوصله و دل همه با هم تنگ است!
پس طبیعی‌ست که شب ها بنشینم یک جا
دلِ من خوش به همین بسته‌ی آبی رنگ است

هرچه من را به تو نزدیک کند دلخوشی است

آن نبودم که نَگُنجم به دل و حوصله ات
گرچه من شیفته‌ی فلسفه بافی بودم
آن نبودم که نباشم ... که نخواهم باشم
فکر کردم که به اندازه‌ی کافی بودم
هرچه را داشته‌ای خوب نگه داشته‌ای
من در آن خانه فقط جنس اضافی بودم؟

که سپردی به خدا کار نگهداری را

. «دوری» و «زنده به گوری» به هم آمیخته‌اند
بعد تو زندگی من همه‌اش خودکُشی است
دل سپردن به غزل های غم انگیز ِ صفاست
گوش دادن به صدای نَفَس ِ چاوشی است
دلخوشم بعد وَفاتم به تو نزدیک‌ترم
هرچه من را به تو نزدیک کُند دلخوشی ‌است...

بعد از این‌ خانه ی تو خانه ی ارواح ِ من است ...


#یاسر_قنبرلو