#اولمو، خداوندگار آبهای #آردا.
اولمو خداوند آب هاست. او تنهاست. هیچگاه زمانی دراز یک جا درنگ نمیکند، هرگاه اراده کند در تمامی آبهای ژرف گرد زمین یا زیرزمین جابهجا میشود.
پس از #مانوه تواناترین #والار اوست، و پیش از پدید آمدن #والینور در دوستی با او صمیمیترین بود؛ اما ازآنپس به ندرت در انجمن والار شرکت میجست، مگر آنکه امری بس مهم درمیان میبود، زیرا اولمو پروای همهٔ آردا را داشت، و او را نیازی به جای آسودن نیست. افزون بر این، اولمو گام نهادن بر روی زمین را دوست نمیدارد، و به ندرت به رسم همتایانش خود را به کالبدی میآراید.
هرگاه فرزندان #ارو چشم شان بر او میافتاد، دلهاشان از وحشتی عظیم مالامال میگشت؛ چرا که برآمدن شاه دریا دهشتناک بود، همچون موجی اوج گیرنده که به ساحل میتازد، کلاهخودی تیره و کف نشان بر سر و زرهی پرتلألؤ به رنگ سیم با ته رنگی از سایههای سبز بر تن. نوای شیپورهای مانوه بلند است، اما آوای اولمو ژرف است، همچون ژرفای اقیانوس که تنها خود او دیدهاست.
با این حال اولمو، هم الفها و هم آدمیان را دوست میدارد، و هیچ گاه آنان را به حال خویش رها نکرده، حتی آنگاه که والار بر ایشان خشم گرفتهاند. گاه و بی گاه نادیده به کرانههای سرزمین میانه میآید، یا از شاخابههای دریا در میان خشکی میگذرد، و آنجا از کرناهای بزرگش، اولوموری که سالمار مایا برای او از صدفهای سفید ساختهاست، آهنگی برمی آورد؛ و آنکه این آهنگ میشنود از آن پس همیشه این نفیر را به گوش جان مینیوشد، و عشق به دریا هیچ گاه رهایش نمیسازد.
اولمو بیشتر با ساکنان سرزمین میانه به آوایی سخن میگوید که فقط به سان آهنگ آب شنیده میشود. چرا که تمامی دریاها، دریاچهها، رودها، آبگیرها، چشمهها در فرمان اوست؛ از این روی الفها میگویند روح اولمو در رگهای جهان جاری است. بدین گونه خبرها به اولمو میرسد، حتی در ژرفناها، خبر جمله نیازها و رنجهای آردا، که اگر جز این بود از مانوه پنهان میماند.
در ژرفناها به آهنگی عظیم و هولناک میاندیشد؛ و طنین آن آهنگ، اندوهگین و شاد در سرتاسر رگهای جهان در جریان است؛ زیرا اگرچه برآمدن چشمه در برابر آفتاب شادی بخش است، سر منشأ آن از چاههای اندوه ناپیمودهای است که در بنیاد زمین واقع است. #تلهری بسی چیزها از اولمو آموختند، و به همین دلیل آهنگ شان اندوه و سرور را یک جا در خود داشت.
#سالمار با او به آردا آمد، و نیز #اوسه و #اوئینن، که به آنان حکمرانی بر موجها و جنبشهای دریاهای درونی را بخشید، و علاوه بر اینان بسیاری مینویان دیگر.
به قدرت اولمو بود که حتی در تاریکی ملکور زندگی هنوز در بسیاری رگههای پنهان جریان داشت، و زمین نمرد؛ و برای جمله کسانی که در آن تاریکی ره گم کرده یا دور از روشنایی والار سرگردان بودند، اولمو گوشی شنوا داشت؛ و او هیچگاه سرزمین میانه را فراموش نکردهاست، و از آن هنگام هر آنچه از ویرانی و دگرگونی رخ دادهاست، از اندیشه اش دست باز نداشته، و تا به فرجام روزگاران، باز نخواهد داشت.
اولمو در حق الفها و آدمیان نیکیهای بسیار کردهاست، او بود که جزیره بالار را برای بردن الفها به والینور به ساحل سرزمین میانه آورد، او بود که آدمیان را در بدو ورود یاری میداد، او بود که فکر ساختن #نارگوتروند و #گوندولین را در ذهن #فینرود و #تورگون، در هنگام خواب، گذاشت، او بود که #تور پسر #هور را برای آگاه ساختن تورگون فرستاد ، او بود که #الوینگ را از آب های سیریون نجات داد، او بود که در حلقه داوری از #ائارندیل در مقابل خشم #ماندوس دفاع کرد و هزاران کار دیگر که شمارش آن خارج از توان است.
منبع: دانشنامه والیمار
@Gondolin_ir
اولمو خداوند آب هاست. او تنهاست. هیچگاه زمانی دراز یک جا درنگ نمیکند، هرگاه اراده کند در تمامی آبهای ژرف گرد زمین یا زیرزمین جابهجا میشود.
پس از #مانوه تواناترین #والار اوست، و پیش از پدید آمدن #والینور در دوستی با او صمیمیترین بود؛ اما ازآنپس به ندرت در انجمن والار شرکت میجست، مگر آنکه امری بس مهم درمیان میبود، زیرا اولمو پروای همهٔ آردا را داشت، و او را نیازی به جای آسودن نیست. افزون بر این، اولمو گام نهادن بر روی زمین را دوست نمیدارد، و به ندرت به رسم همتایانش خود را به کالبدی میآراید.
هرگاه فرزندان #ارو چشم شان بر او میافتاد، دلهاشان از وحشتی عظیم مالامال میگشت؛ چرا که برآمدن شاه دریا دهشتناک بود، همچون موجی اوج گیرنده که به ساحل میتازد، کلاهخودی تیره و کف نشان بر سر و زرهی پرتلألؤ به رنگ سیم با ته رنگی از سایههای سبز بر تن. نوای شیپورهای مانوه بلند است، اما آوای اولمو ژرف است، همچون ژرفای اقیانوس که تنها خود او دیدهاست.
با این حال اولمو، هم الفها و هم آدمیان را دوست میدارد، و هیچ گاه آنان را به حال خویش رها نکرده، حتی آنگاه که والار بر ایشان خشم گرفتهاند. گاه و بی گاه نادیده به کرانههای سرزمین میانه میآید، یا از شاخابههای دریا در میان خشکی میگذرد، و آنجا از کرناهای بزرگش، اولوموری که سالمار مایا برای او از صدفهای سفید ساختهاست، آهنگی برمی آورد؛ و آنکه این آهنگ میشنود از آن پس همیشه این نفیر را به گوش جان مینیوشد، و عشق به دریا هیچ گاه رهایش نمیسازد.
اولمو بیشتر با ساکنان سرزمین میانه به آوایی سخن میگوید که فقط به سان آهنگ آب شنیده میشود. چرا که تمامی دریاها، دریاچهها، رودها، آبگیرها، چشمهها در فرمان اوست؛ از این روی الفها میگویند روح اولمو در رگهای جهان جاری است. بدین گونه خبرها به اولمو میرسد، حتی در ژرفناها، خبر جمله نیازها و رنجهای آردا، که اگر جز این بود از مانوه پنهان میماند.
در ژرفناها به آهنگی عظیم و هولناک میاندیشد؛ و طنین آن آهنگ، اندوهگین و شاد در سرتاسر رگهای جهان در جریان است؛ زیرا اگرچه برآمدن چشمه در برابر آفتاب شادی بخش است، سر منشأ آن از چاههای اندوه ناپیمودهای است که در بنیاد زمین واقع است. #تلهری بسی چیزها از اولمو آموختند، و به همین دلیل آهنگ شان اندوه و سرور را یک جا در خود داشت.
#سالمار با او به آردا آمد، و نیز #اوسه و #اوئینن، که به آنان حکمرانی بر موجها و جنبشهای دریاهای درونی را بخشید، و علاوه بر اینان بسیاری مینویان دیگر.
به قدرت اولمو بود که حتی در تاریکی ملکور زندگی هنوز در بسیاری رگههای پنهان جریان داشت، و زمین نمرد؛ و برای جمله کسانی که در آن تاریکی ره گم کرده یا دور از روشنایی والار سرگردان بودند، اولمو گوشی شنوا داشت؛ و او هیچگاه سرزمین میانه را فراموش نکردهاست، و از آن هنگام هر آنچه از ویرانی و دگرگونی رخ دادهاست، از اندیشه اش دست باز نداشته، و تا به فرجام روزگاران، باز نخواهد داشت.
اولمو در حق الفها و آدمیان نیکیهای بسیار کردهاست، او بود که جزیره بالار را برای بردن الفها به والینور به ساحل سرزمین میانه آورد، او بود که آدمیان را در بدو ورود یاری میداد، او بود که فکر ساختن #نارگوتروند و #گوندولین را در ذهن #فینرود و #تورگون، در هنگام خواب، گذاشت، او بود که #تور پسر #هور را برای آگاه ساختن تورگون فرستاد ، او بود که #الوینگ را از آب های سیریون نجات داد، او بود که در حلقه داوری از #ائارندیل در مقابل خشم #ماندوس دفاع کرد و هزاران کار دیگر که شمارش آن خارج از توان است.
منبع: دانشنامه والیمار
@Gondolin_ir
Telegram
attach 📎
#متن_کتاب #سیلماریلیون
____________
در برابر دروازه های #والمار، #ملکور خود را به پای #مانوه انداخت و بخشایش خواست و پیمان بست که اگر او را یکی از کمترین مردمان آزاد #والینور گردانند، در تمامی کارها یاری گر #والار باشد، و بیش از همه در التیام زخم هایی که خود بر دنیا وارد آورده است، بکوشد. و #نیه_نا در نمازش او را یاری کرد، اما #ماندوس خاموش بود.
آنگاه #مانوه پوزش را پذیرفت... به گمان مانوه پلیدی ملکور شفا یافته بود. زیرا مانوه از پلیدی رها بود و آن را در نمی یافت، و می دانست که در آغاز، در اندیشهٔ #ایلوواتار، ملکور درست به سان خود او بود؛ و از ژرفای دل ملکور آگاه نبود و نمی توانست بپذیرد که هرچه عشق، از دل او برای همیشه رخت بربسته است...
اما #اولمو را نمیشد فریفت، و #تولکاس هرگاه ملکور، خصم خود را در رفت و آمد می دید؛ دندان بر جگر می فشرد؛ زیرا اگرچه تولکاس دیر به خشم می آید، دیر نیز فراموش می کند. اما همه بر داوری مانوه گرده نهاده بودند؛ چه، آنان که اقتدار را بر شوریدن ارج می نهند، نباید سودای شورش را در سر بپرورند.
@Gondolin_ir
____________
در برابر دروازه های #والمار، #ملکور خود را به پای #مانوه انداخت و بخشایش خواست و پیمان بست که اگر او را یکی از کمترین مردمان آزاد #والینور گردانند، در تمامی کارها یاری گر #والار باشد، و بیش از همه در التیام زخم هایی که خود بر دنیا وارد آورده است، بکوشد. و #نیه_نا در نمازش او را یاری کرد، اما #ماندوس خاموش بود.
آنگاه #مانوه پوزش را پذیرفت... به گمان مانوه پلیدی ملکور شفا یافته بود. زیرا مانوه از پلیدی رها بود و آن را در نمی یافت، و می دانست که در آغاز، در اندیشهٔ #ایلوواتار، ملکور درست به سان خود او بود؛ و از ژرفای دل ملکور آگاه نبود و نمی توانست بپذیرد که هرچه عشق، از دل او برای همیشه رخت بربسته است...
اما #اولمو را نمیشد فریفت، و #تولکاس هرگاه ملکور، خصم خود را در رفت و آمد می دید؛ دندان بر جگر می فشرد؛ زیرا اگرچه تولکاس دیر به خشم می آید، دیر نیز فراموش می کند. اما همه بر داوری مانوه گرده نهاده بودند؛ چه، آنان که اقتدار را بر شوریدن ارج می نهند، نباید سودای شورش را در سر بپرورند.
@Gondolin_ir
حاصل ازدواج #فئانور و #نردانل ، هفت پسر بود که همگی اسیر سوگند هولناک پدر برای بازپسگیری سیلماریل ها و نفرین #ماندوس در پی خویشاوند کشی شدند.
@Gondolin_ir
@Gondolin_ir
#نامو، ملقب به #ماندوس ، ارباب تقدیر و سرنوشت است و ارواح الفها پس از مرگ نزد او در تالارهایش میروند. او به همراه برادرش #ایرمو، اربابهای جان و برادران فئانتوری در میان #والار هستند.
@Gondolin_ir
@Gondolin_ir
#نامو معروف به #ماندوس. او نگاهدار خانههای مردگان است و فراخوانندهی جانهای درگذشته. هیچ چیز را فراموش نمی کند؛ و از همه حوادثی که رخ خواهد داد باخبر است، مگر آنهایی که منحصرا در قلمرو دانش #ایلوواتار است.
@Gondolin_ir
@Gondolin_ir
سوزاندن کشتیهای #تلهری به فرمان #فئانور و آغاز شکاف و خیانت در #نولدور و اولین تحقق پیشگویی #ماندوس
@Gondolin_ir
@Gondolin_ir
#لوتین #تینوویل
لوتین دختر #ملیان و #الوه
او که حاصل عشق یک #مایا و یک الف بود، بعدها عاشق یک انسان به نام #برن شد. او در راه این عشق، تالارهای تاریک #مورگوت در #آنگباند تا پیشگاه #ماندوس در غربیترین کرانههای #آردا را پشت سر گذاشت و در نهایت به انتخاب خود، فانی شد و همراه با برن درگذشت...
@Gondolin_ir
لوتین دختر #ملیان و #الوه
او که حاصل عشق یک #مایا و یک الف بود، بعدها عاشق یک انسان به نام #برن شد. او در راه این عشق، تالارهای تاریک #مورگوت در #آنگباند تا پیشگاه #ماندوس در غربیترین کرانههای #آردا را پشت سر گذاشت و در نهایت به انتخاب خود، فانی شد و همراه با برن درگذشت...
@Gondolin_ir
#فینگولفین و #فینگون
بعد از مرگ فینگولفین در دوئل با #مورگوت، پسرش فینگون پادشاه برین #نولدور شد، وی بعدها همراه با #مایدروس مقدمات نبرد اشکهای بیشمار را فراهم کرد، نبردی که در آن تا دوقدمی پیروزی پیش رفت اما با تحقق نفرین #ماندوس و خیانت شماری از همپیمانانش، شکست خورد و از پای درآمد.💔
@Gondolin_ir
بعد از مرگ فینگولفین در دوئل با #مورگوت، پسرش فینگون پادشاه برین #نولدور شد، وی بعدها همراه با #مایدروس مقدمات نبرد اشکهای بیشمار را فراهم کرد، نبردی که در آن تا دوقدمی پیروزی پیش رفت اما با تحقق نفرین #ماندوس و خیانت شماری از همپیمانانش، شکست خورد و از پای درآمد.💔
@Gondolin_ir