🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (53)
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 18)
⭕️ لطافت و اعتدال روح بخاری
گفتیم که روح بخاری پس از اینکه در قلب تولید شد به اعضای دیگر بدن رفته و مناسب با هر عضوی، مزاج جدیدی به خود می گیرد. لذا میزان اعتدال و لطافت روح بخاری در اعضای بدن، مختلف و متفاوت است و این امر از آن جهت لازم است که قوای نفس، از حیث مرتبه و شرافت مختلف اند و روح بخاری به عنوان آیینۀ نفس حیوانی جهت حکایت گری از این مراتبِ مختلف، نیازمند اخذ ترکیبات مختلف است تا همۀ این مراتب را در خود ظهور دهد.
📚 شرح این مطلب به قلم محمد كريم خان كرمانی در کتاب «ازهاق الباطل» اینگونه بیان شده است:
▫️بدان كه هر ظاهری باطنِ خاصِ خود را كه مناسبِ او است جذب ميكند بر حسب لطافت و غلظت و زيادی و كمیِ اعتدالی كه دارد؛ پس هرچه كه در ظاهر معتدلتر و در تركيب محكمتر بوده و صفای آن بيشتر باشد باطنِ بالاتر و شريفتر و لطيفتر و قويتر و معتدلتری را حكايت ميكند بر حسب درجه ای كه دارد؛ و هرچه در اعتدال و تركيب، ضعيفتر باشد و صفای كمتری داشته باشد باطنی پائينتر و پست تر و غليظتر و ضعيفتر را حكايت ميكند بر حسب مرتبهاش. و علتِ اين امر آن است كه «ظاهر» وِعاء و ظرفِ «باطن» است و آئينۀ حكايت كنندۀ آن و قابلی است كه جذبِ آن باطن را نموده و اين دو ناچار بايد با هم متناسب باشند.
👈 از اینروست که مزاج روح بخاری در کبد، اقتضای ظهور قوای نفس نباتی را دارد، که به لحاظ مرتبه از نفس حیوانی پایینتر است و نفس حیوانی فقط در اعتدالِ ایجاد شده در روح نفسانیِ دِماغی، امکان ظهور دارد. در واقع، روح بخاریِ ایجاد شده در قلب، که خود از لطیف ترین اجزاء بدن است، دارای حرارتی است که وقتی به دِماغ(مغز سر) می رسد، به جهت بارِد بودنِ آن، مقداری از حرارت خود را از دست می دهد و به اعتدالی فوق العاده دست می یابد که نهایتِ مرتبۀ اعتدال در عالم طبیعت است بطوری که از منظر حکما این اعتدال، روح نفسانی را شبیه به اجرام سماوی و عوالم عِلوی می کند که به علت بساطتی که دارند خالی از اضدادند.
📚 ملا هادی سبزواری در «شرح مثنوی» می گوید:
▫️روح دماغى در اعتدال اشبه به سماوات است كه «المتوسط بين الاضداد كالخالى منها». پس فلك لا حار و لا بارد و لا رطب و لا يابس [است]، و روح بخارى دماغى [نیز] چنين است، چه در قلب كه احرّ اعضاست، حرارت كسب كرده و در دِماغ كه زمهرير بدن است برودت و اعتدال يافته.
💡لطافت روح بخاری به حدی است که برخی حکما با الهام از آيۀ نور(آیۀ 35 سورۀ نور)، این لطافت را به صافی و لطافتِ روغن مورد اشاره در آيه نور تشبيه کرده اند که قرآن کریم در وصف آن می فرماید: «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»، یعنی: این روغن نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور گردد؛ لذا ملاصدرا از باب تشبیه، بیان میکند که روح انسانی همچون نار ملکوتی است و روح بخاری از شدت لطافت، نزديک است که بدون تماس با این نار، بخودیِ خود فروزان شود و بارقه ای از عالم ملکوت گردد.
📚 بر این اساس، عزیزالدین نسفی در «انسان کامل» بیان می دارد:
▫️روح نباتى كه در جگر است بمثابه زجاجه است و روح حيوانى كه در دل است بمثابه فتيله است و روح نفسانى كه در دماغ است بمثابه روغن است و اين روغن از غايت لطافت میخواست كه اشياء و حكمت اشيا را كما هى بداند پیش از آنكه نار بوى پيوندد «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» پس اين روغن نور باشد و چون نار كه روح انسان است بروغن پيوست نور على نور شد و چون نور الله بروح انسان پيوست نور نور نور شد «يهدى الله بنوره من يشاء».
🔻این صفا و آمادگیِ روح نفسانی، آن را همانند آیینه ای می کند که از فرط جلاء، محل ظهور صور مثالیِ نفس می گردد و بدن را مستعد حصول نفس می سازد شیخ اشراق(سهروردی) در عالم فلسفه، قبل از ملاصدرا به این خاصیت روح بخاری اشاره ای اجمالی کرده و می گوید: «و فيه من الاقتصاد ما يظهر عنده المثال...» یعنی روح بخاری در مرتبه ای از اعتدال قرار دارد که موجودات مثالی در آن ظهور مي يابند.
📚شهرزوری در «شرح حكمة الاشراق» عبارت سهروردی را اينگونه شرح ميدهد:
▫️روح بخاری هنگامی که به دماغ راه يافته و به تهيگاه های آن نفوذ ميکند، مزاجش اعتدال يافته و ويژگیِ نورانيت بر آن غلبه می يابد و در نتيجه، چون در نهايت [اعتدال از حیث] صفا و شفافيت و لطافت است، شرايط برای ظهور اشباح مثالی ـ که مجرد و غير مادی هستند ـ در آن فراهم می شود... و از شئون روح نفسانی، ظهور عالم مثالی و اشباح خیالی در وی است (و من شأن الروح النفسانى ظهور العالم المثالى و الاشباح الخيالية فيه).
💢مبحث «نحوۀ تعلق نفس به بدن» در اینجا خاتمه می یابد اما قبل از ورود به فصل بعدی، لطائفی را در ارتباط با این موضوع ذکر خواهیم کرد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#اعتدال_مزاج
#روح_بخاری
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 18)
⭕️ لطافت و اعتدال روح بخاری
گفتیم که روح بخاری پس از اینکه در قلب تولید شد به اعضای دیگر بدن رفته و مناسب با هر عضوی، مزاج جدیدی به خود می گیرد. لذا میزان اعتدال و لطافت روح بخاری در اعضای بدن، مختلف و متفاوت است و این امر از آن جهت لازم است که قوای نفس، از حیث مرتبه و شرافت مختلف اند و روح بخاری به عنوان آیینۀ نفس حیوانی جهت حکایت گری از این مراتبِ مختلف، نیازمند اخذ ترکیبات مختلف است تا همۀ این مراتب را در خود ظهور دهد.
📚 شرح این مطلب به قلم محمد كريم خان كرمانی در کتاب «ازهاق الباطل» اینگونه بیان شده است:
▫️بدان كه هر ظاهری باطنِ خاصِ خود را كه مناسبِ او است جذب ميكند بر حسب لطافت و غلظت و زيادی و كمیِ اعتدالی كه دارد؛ پس هرچه كه در ظاهر معتدلتر و در تركيب محكمتر بوده و صفای آن بيشتر باشد باطنِ بالاتر و شريفتر و لطيفتر و قويتر و معتدلتری را حكايت ميكند بر حسب درجه ای كه دارد؛ و هرچه در اعتدال و تركيب، ضعيفتر باشد و صفای كمتری داشته باشد باطنی پائينتر و پست تر و غليظتر و ضعيفتر را حكايت ميكند بر حسب مرتبهاش. و علتِ اين امر آن است كه «ظاهر» وِعاء و ظرفِ «باطن» است و آئينۀ حكايت كنندۀ آن و قابلی است كه جذبِ آن باطن را نموده و اين دو ناچار بايد با هم متناسب باشند.
👈 از اینروست که مزاج روح بخاری در کبد، اقتضای ظهور قوای نفس نباتی را دارد، که به لحاظ مرتبه از نفس حیوانی پایینتر است و نفس حیوانی فقط در اعتدالِ ایجاد شده در روح نفسانیِ دِماغی، امکان ظهور دارد. در واقع، روح بخاریِ ایجاد شده در قلب، که خود از لطیف ترین اجزاء بدن است، دارای حرارتی است که وقتی به دِماغ(مغز سر) می رسد، به جهت بارِد بودنِ آن، مقداری از حرارت خود را از دست می دهد و به اعتدالی فوق العاده دست می یابد که نهایتِ مرتبۀ اعتدال در عالم طبیعت است بطوری که از منظر حکما این اعتدال، روح نفسانی را شبیه به اجرام سماوی و عوالم عِلوی می کند که به علت بساطتی که دارند خالی از اضدادند.
📚 ملا هادی سبزواری در «شرح مثنوی» می گوید:
▫️روح دماغى در اعتدال اشبه به سماوات است كه «المتوسط بين الاضداد كالخالى منها». پس فلك لا حار و لا بارد و لا رطب و لا يابس [است]، و روح بخارى دماغى [نیز] چنين است، چه در قلب كه احرّ اعضاست، حرارت كسب كرده و در دِماغ كه زمهرير بدن است برودت و اعتدال يافته.
💡لطافت روح بخاری به حدی است که برخی حکما با الهام از آيۀ نور(آیۀ 35 سورۀ نور)، این لطافت را به صافی و لطافتِ روغن مورد اشاره در آيه نور تشبيه کرده اند که قرآن کریم در وصف آن می فرماید: «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»، یعنی: این روغن نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور گردد؛ لذا ملاصدرا از باب تشبیه، بیان میکند که روح انسانی همچون نار ملکوتی است و روح بخاری از شدت لطافت، نزديک است که بدون تماس با این نار، بخودیِ خود فروزان شود و بارقه ای از عالم ملکوت گردد.
📚 بر این اساس، عزیزالدین نسفی در «انسان کامل» بیان می دارد:
▫️روح نباتى كه در جگر است بمثابه زجاجه است و روح حيوانى كه در دل است بمثابه فتيله است و روح نفسانى كه در دماغ است بمثابه روغن است و اين روغن از غايت لطافت میخواست كه اشياء و حكمت اشيا را كما هى بداند پیش از آنكه نار بوى پيوندد «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» پس اين روغن نور باشد و چون نار كه روح انسان است بروغن پيوست نور على نور شد و چون نور الله بروح انسان پيوست نور نور نور شد «يهدى الله بنوره من يشاء».
🔻این صفا و آمادگیِ روح نفسانی، آن را همانند آیینه ای می کند که از فرط جلاء، محل ظهور صور مثالیِ نفس می گردد و بدن را مستعد حصول نفس می سازد شیخ اشراق(سهروردی) در عالم فلسفه، قبل از ملاصدرا به این خاصیت روح بخاری اشاره ای اجمالی کرده و می گوید: «و فيه من الاقتصاد ما يظهر عنده المثال...» یعنی روح بخاری در مرتبه ای از اعتدال قرار دارد که موجودات مثالی در آن ظهور مي يابند.
📚شهرزوری در «شرح حكمة الاشراق» عبارت سهروردی را اينگونه شرح ميدهد:
▫️روح بخاری هنگامی که به دماغ راه يافته و به تهيگاه های آن نفوذ ميکند، مزاجش اعتدال يافته و ويژگیِ نورانيت بر آن غلبه می يابد و در نتيجه، چون در نهايت [اعتدال از حیث] صفا و شفافيت و لطافت است، شرايط برای ظهور اشباح مثالی ـ که مجرد و غير مادی هستند ـ در آن فراهم می شود... و از شئون روح نفسانی، ظهور عالم مثالی و اشباح خیالی در وی است (و من شأن الروح النفسانى ظهور العالم المثالى و الاشباح الخيالية فيه).
💢مبحث «نحوۀ تعلق نفس به بدن» در اینجا خاتمه می یابد اما قبل از ورود به فصل بعدی، لطائفی را در ارتباط با این موضوع ذکر خواهیم کرد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#اعتدال_مزاج
#روح_بخاری
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (55)
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 20)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت دوم)
💠 تسویه و نفخ روح
یکی از مهم ترین مباحث در «ارتباط میان نفس و مزاج»، افاضۀ نفس ناطقه در هنگام ایجادِ اعتدال مزاج در شخصِ انسانی است (جلسه32). یعنی نفخ روح در جنین، هنگامی انجام می شود که مزاج جسمانی جنین (که در واقع، مزاج روح بخاریِ موجود در قلب جنین است) به حد اعتدالِ انسانی برسد.
🔻حکمای الهی در آثار خود آیاتی از قرآن کریم را ناظر به همین معنا می دانند که مهمترین آن، آیۀ کریمۀ 72 سورۀ ص است ـ که در آیۀ 29 سورۀ حجر نیز بیان گردیده است ـ و اشاره به خلقت حضرت آدم علیه السلام و سجدۀ ملائکه به ایشان دارد:
▪️فإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ.
پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم،سجدهكنان براى او به خاك افتيد.
👈 به عقیدۀ مفسرین، «سَوَّيْتُهُ» از «اِستواء» به معناى اعتدال و استوارى در آفرينش گرفته شده است و ناظر به مساوات و برابری و تسویه است.
👈 فلاسفه و عرفای مسلمان نیز معتقدند که منظور از «سَوَّيْتُهُ» در این آیه «تسویه» است که به معنای مساوی کردن و به اعتدال رساندن است و از مصادیق آن، اعتدال در مزاج انسانی است. بر این مبنا، آیۀ مذکور اشاره به این دارد که بعد از رسیدنِ مزاج انسان به حد اعتدال و تسویۀ جسمانی، نفس ناطقۀ انسانی(روح) از سوی حضرت حق به او نفخ می شود.
❓اما نکته ای در مورد این آیه وجود دارد که ممکن است باعث سردرگمی شود.
در مباحث عرفانی، این آیه را به گونه ای دیگر نیز تفسیر کرده اند و «سَوَّيْتُهُ» را برقراری اعتدال و اِستوا در نفس انسانی دانسته اند (و نه اعتدال در مزاج بدن) و مراد از نفخ روح را نفخ «روح الهی» به انسان دانسته اند و نه نفخ «روح بشری».
💡بدین معنا که روح بشری(انسانی) در همۀ انسان ها پس از تعدیل مزاجِ بدن به ایشان افاضه می شود و این امر، بین همه مشترک است و دارای آنچنان شأنی نیست که مستلزم مسجودیت ملائکه شود. اما برخی از انسان ها در اثر تزکیه و ریاضت، نفس بشریِ خود را ارتقاء می بخشند و به حد تسویۀ نفسانی می رسانند (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها) و در این حالت، مستعد پذیرش روحی والاتر از جانب خداوند متعال می شوند که روح الهی و ملکوتی است و از این رو شأنیت این را پیدا می کنند که مسجود ملائکه واقع شوند.
📚 لذا جناب ملاصدرا در شرح این آیه در کتاب «أسرار الآيات» توجه می دهد که «تسویه» دارای دو معنا می باشد:
▫️تسويه دو نوع است: يکی از آن دو به جهت فيضانِ نفس بر او است، که انسانِ بشری حاصل می شود؛ و ديگری به واسطۀ فيضان و تابش روح الهی است بر نفسِ او که انسانِ ملکوتی حاصل می شود. پس تسويۀ اوّلی برای بدن و دومی برای نفس است.
📚ایشان در «إيقاظ النائمين» با توجه به همین دیدگاه میگوید:
▫️و المراد من هذا «النفخ» ليس هو الروح الحيواني الحاصل في بداية النشأه الإنسانية...بل النفخ الإلهي الحاصل يسببه الروح الإضافي إنما أوجب مسجودية الملائكه لآدم تعظيما له و تكريما لشأن روحه المنسوب إلى الحق...
یعنی مراد از «نفخ» در این آیه، آن روح حیوانی که در ابتدای حیات انسانی پدید می آید نیست، بلکه مراد، نفخ روح الهی است که حضرت آدم را سزاوار مسجودیت ملائکه کرد از باب تعظیم و تکریمِ روح والای او که منسوب به حضرت حق بود.
💡نکته: جناب صدرالمتألهین در این فراز، روح بشری را که در ابتدا به انسان افاضه می شود، روح حیوانی نامیده است. چون همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم (جلسه38) قوۀ عاقله که قوۀ اصلی نفس انسانی است، در ابتدای خلقت انسان در مرتبۀ هیولانی است و هنوز انسانیتِ او به فعلیت نرسیده است و فعلیتِ نفسِ او در مرتبۀ نفس حیوانی است که به بدن حیات می دهد و متوجه تدبیر امور آن است.
❗️اما ملاصدرا با وجود چنین دیدگاهی که در تفسیر آیۀ مذکور دارد، در مواردی دیگر، با رویکردی کاملاً مخالف، همین آیه را به عنوان شاهدی برای نگرش اول ذکر کرده است.
📚برای نمونه ایشان در «أسرار الآيات» می گوید:
▫️اگر روح بخاری در لطافت و اعتدال به حد اعلا برسد، مشابهت با جرم فلکی پیدا میکند و محل اِستواء نفس ناطقه می گردد که خداوند می فرماید: فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي.
❓حال این سوال پیش می آید که براستی این آیه به کدام تسویه اشاره دارد و چرا دو رویکرد متناقض در قبال آن ایراد شده است. در نگاه اول، به نظر حق با نگرش دوم است زیرا افاضۀ نفس بر مزاج معتدل، در شأن مسجودیت ملائکه نیست و این امر غایت بالاتری را میطلبد. اما نکته ای ظریف در این موضوع تعبیه شده که با نظر به آن، این تناقض مرتفع خواهد شد...
💢 ادامه در جلسۀ بعد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 20)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت دوم)
💠 تسویه و نفخ روح
یکی از مهم ترین مباحث در «ارتباط میان نفس و مزاج»، افاضۀ نفس ناطقه در هنگام ایجادِ اعتدال مزاج در شخصِ انسانی است (جلسه32). یعنی نفخ روح در جنین، هنگامی انجام می شود که مزاج جسمانی جنین (که در واقع، مزاج روح بخاریِ موجود در قلب جنین است) به حد اعتدالِ انسانی برسد.
🔻حکمای الهی در آثار خود آیاتی از قرآن کریم را ناظر به همین معنا می دانند که مهمترین آن، آیۀ کریمۀ 72 سورۀ ص است ـ که در آیۀ 29 سورۀ حجر نیز بیان گردیده است ـ و اشاره به خلقت حضرت آدم علیه السلام و سجدۀ ملائکه به ایشان دارد:
▪️فإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ.
پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم،سجدهكنان براى او به خاك افتيد.
👈 به عقیدۀ مفسرین، «سَوَّيْتُهُ» از «اِستواء» به معناى اعتدال و استوارى در آفرينش گرفته شده است و ناظر به مساوات و برابری و تسویه است.
👈 فلاسفه و عرفای مسلمان نیز معتقدند که منظور از «سَوَّيْتُهُ» در این آیه «تسویه» است که به معنای مساوی کردن و به اعتدال رساندن است و از مصادیق آن، اعتدال در مزاج انسانی است. بر این مبنا، آیۀ مذکور اشاره به این دارد که بعد از رسیدنِ مزاج انسان به حد اعتدال و تسویۀ جسمانی، نفس ناطقۀ انسانی(روح) از سوی حضرت حق به او نفخ می شود.
❓اما نکته ای در مورد این آیه وجود دارد که ممکن است باعث سردرگمی شود.
در مباحث عرفانی، این آیه را به گونه ای دیگر نیز تفسیر کرده اند و «سَوَّيْتُهُ» را برقراری اعتدال و اِستوا در نفس انسانی دانسته اند (و نه اعتدال در مزاج بدن) و مراد از نفخ روح را نفخ «روح الهی» به انسان دانسته اند و نه نفخ «روح بشری».
💡بدین معنا که روح بشری(انسانی) در همۀ انسان ها پس از تعدیل مزاجِ بدن به ایشان افاضه می شود و این امر، بین همه مشترک است و دارای آنچنان شأنی نیست که مستلزم مسجودیت ملائکه شود. اما برخی از انسان ها در اثر تزکیه و ریاضت، نفس بشریِ خود را ارتقاء می بخشند و به حد تسویۀ نفسانی می رسانند (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها) و در این حالت، مستعد پذیرش روحی والاتر از جانب خداوند متعال می شوند که روح الهی و ملکوتی است و از این رو شأنیت این را پیدا می کنند که مسجود ملائکه واقع شوند.
📚 لذا جناب ملاصدرا در شرح این آیه در کتاب «أسرار الآيات» توجه می دهد که «تسویه» دارای دو معنا می باشد:
▫️تسويه دو نوع است: يکی از آن دو به جهت فيضانِ نفس بر او است، که انسانِ بشری حاصل می شود؛ و ديگری به واسطۀ فيضان و تابش روح الهی است بر نفسِ او که انسانِ ملکوتی حاصل می شود. پس تسويۀ اوّلی برای بدن و دومی برای نفس است.
📚ایشان در «إيقاظ النائمين» با توجه به همین دیدگاه میگوید:
▫️و المراد من هذا «النفخ» ليس هو الروح الحيواني الحاصل في بداية النشأه الإنسانية...بل النفخ الإلهي الحاصل يسببه الروح الإضافي إنما أوجب مسجودية الملائكه لآدم تعظيما له و تكريما لشأن روحه المنسوب إلى الحق...
یعنی مراد از «نفخ» در این آیه، آن روح حیوانی که در ابتدای حیات انسانی پدید می آید نیست، بلکه مراد، نفخ روح الهی است که حضرت آدم را سزاوار مسجودیت ملائکه کرد از باب تعظیم و تکریمِ روح والای او که منسوب به حضرت حق بود.
💡نکته: جناب صدرالمتألهین در این فراز، روح بشری را که در ابتدا به انسان افاضه می شود، روح حیوانی نامیده است. چون همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم (جلسه38) قوۀ عاقله که قوۀ اصلی نفس انسانی است، در ابتدای خلقت انسان در مرتبۀ هیولانی است و هنوز انسانیتِ او به فعلیت نرسیده است و فعلیتِ نفسِ او در مرتبۀ نفس حیوانی است که به بدن حیات می دهد و متوجه تدبیر امور آن است.
❗️اما ملاصدرا با وجود چنین دیدگاهی که در تفسیر آیۀ مذکور دارد، در مواردی دیگر، با رویکردی کاملاً مخالف، همین آیه را به عنوان شاهدی برای نگرش اول ذکر کرده است.
📚برای نمونه ایشان در «أسرار الآيات» می گوید:
▫️اگر روح بخاری در لطافت و اعتدال به حد اعلا برسد، مشابهت با جرم فلکی پیدا میکند و محل اِستواء نفس ناطقه می گردد که خداوند می فرماید: فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي.
❓حال این سوال پیش می آید که براستی این آیه به کدام تسویه اشاره دارد و چرا دو رویکرد متناقض در قبال آن ایراد شده است. در نگاه اول، به نظر حق با نگرش دوم است زیرا افاضۀ نفس بر مزاج معتدل، در شأن مسجودیت ملائکه نیست و این امر غایت بالاتری را میطلبد. اما نکته ای ظریف در این موضوع تعبیه شده که با نظر به آن، این تناقض مرتفع خواهد شد...
💢 ادامه در جلسۀ بعد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (56)
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 21)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت سوم)
💠 توجه به انطباق مراتب عالم
در ادامۀ مباحث جلسۀ قبل، باید توجه داشت که یکی از عللی که موجب اشکال در فهم مسائل اینچنینی می شود، عدم توجه به خصوصیاتِ مراتب وجود، در موضوعاتِ مورد بحث است. بدین معنا که در ابتدا باید توجه داشت که مثلاً وقتی یک حکیم در مورد «تسویه» در آیۀ مذکور، به بحث می پردازد در حال بررسی آن در کدام لایه از مراتب وجود است. چون همانطور که در بحث انطباق عوالم اشاره کردیم، هر لایه و مرتبه، در عین اینکه اقتضائات خاص خود را داراست، دارای تناسباتی است که آن را با مراتب دیگر مطابق و هماهنگ می کند.
📚 از این رو جناب ملاصدرا در «مفاتیح الغیب» آیۀ فوق را ناظر به هر دو معنای تسویه دانسته و می فرماید:
▫️و إطلاق «التسوية» و «النفخ» و «الروح» في كل نشأة و طور بمعنى آخر إلا أن النشآت متحاذية متطابقة تطابق الظاهر مع الباطن و البدن مع النفس.
یعنی اطلاق «تسویه» و «نفخ» و «روح» در هر نشئه و مرتبه ای از مراتب عالم، معنای خاص خود را دارد در عین اینکه این عوالم با یکدیگر مطابق اند مانند تطابق «ظاهر با باطن» و «بدن با نفس».
📚 لذا ایشان در «تفسير القرآن الكريم» بعد از ذکر این آیه، تذکر می دهد که اشاره به اعتدال در کیفیات و صفات جسمانیِ اجزای بدن(تسویۀ جسمانی) در آیاتی اینچنین، منافی اشارۀ آیه به برقراری عدالت در اخلاق نفسانی (تسویۀ نفسانی) نیست و دلیل آن را اینطور توضیح می دهد:
▫️أما علمت أن وجوه فهم القرآن لا ينحصر في واحد، فإن للقرآن ظهرا و بطنا ...بل ذلك الوجه يلائم هذا الوجه و يطابقه تطابق الظاهر للباطن، إذ العوالم متطابقة، و النشآت متحاذية، فالاعتدال في المزاج يستدعي أن تكون الصورة الإنسانية الفائضة عليه عدلا في الصفات المعنوية و اصول الأخلاق النفسانية...
ملاصدرا در این سطور بیان می کند که فهم قرآن منحصر در یک وجه نیست، چون قرآن دارای وجوه ظاهری و باطنی است و اشاره به تسویۀ جسمانی در این آیه از آنجهت موافق با تسویۀ نفسانی است که بین این دو تطابقی از سنخ تطابق ظاهر با باطن وجود دارد چون نفس انسانی، مناسب با میزانِ اعتدالی که بر مزاج حاکم است به آن افاضه می شود و لذا صورت و معنی با یکدیگر هماهنگ و مطابق اند.
❓اما آنچه باعث تردید در پذیرفتن معنای ظاهری می شود، اشارۀ آیه به سجدۀ ملائکه است که مرتبط با امری والا و معنوی است. لذا توجیه این موضوع نیاز به توضیح دیگری دارد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 21)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت سوم)
💠 توجه به انطباق مراتب عالم
در ادامۀ مباحث جلسۀ قبل، باید توجه داشت که یکی از عللی که موجب اشکال در فهم مسائل اینچنینی می شود، عدم توجه به خصوصیاتِ مراتب وجود، در موضوعاتِ مورد بحث است. بدین معنا که در ابتدا باید توجه داشت که مثلاً وقتی یک حکیم در مورد «تسویه» در آیۀ مذکور، به بحث می پردازد در حال بررسی آن در کدام لایه از مراتب وجود است. چون همانطور که در بحث انطباق عوالم اشاره کردیم، هر لایه و مرتبه، در عین اینکه اقتضائات خاص خود را داراست، دارای تناسباتی است که آن را با مراتب دیگر مطابق و هماهنگ می کند.
📚 از این رو جناب ملاصدرا در «مفاتیح الغیب» آیۀ فوق را ناظر به هر دو معنای تسویه دانسته و می فرماید:
▫️و إطلاق «التسوية» و «النفخ» و «الروح» في كل نشأة و طور بمعنى آخر إلا أن النشآت متحاذية متطابقة تطابق الظاهر مع الباطن و البدن مع النفس.
یعنی اطلاق «تسویه» و «نفخ» و «روح» در هر نشئه و مرتبه ای از مراتب عالم، معنای خاص خود را دارد در عین اینکه این عوالم با یکدیگر مطابق اند مانند تطابق «ظاهر با باطن» و «بدن با نفس».
📚 لذا ایشان در «تفسير القرآن الكريم» بعد از ذکر این آیه، تذکر می دهد که اشاره به اعتدال در کیفیات و صفات جسمانیِ اجزای بدن(تسویۀ جسمانی) در آیاتی اینچنین، منافی اشارۀ آیه به برقراری عدالت در اخلاق نفسانی (تسویۀ نفسانی) نیست و دلیل آن را اینطور توضیح می دهد:
▫️أما علمت أن وجوه فهم القرآن لا ينحصر في واحد، فإن للقرآن ظهرا و بطنا ...بل ذلك الوجه يلائم هذا الوجه و يطابقه تطابق الظاهر للباطن، إذ العوالم متطابقة، و النشآت متحاذية، فالاعتدال في المزاج يستدعي أن تكون الصورة الإنسانية الفائضة عليه عدلا في الصفات المعنوية و اصول الأخلاق النفسانية...
ملاصدرا در این سطور بیان می کند که فهم قرآن منحصر در یک وجه نیست، چون قرآن دارای وجوه ظاهری و باطنی است و اشاره به تسویۀ جسمانی در این آیه از آنجهت موافق با تسویۀ نفسانی است که بین این دو تطابقی از سنخ تطابق ظاهر با باطن وجود دارد چون نفس انسانی، مناسب با میزانِ اعتدالی که بر مزاج حاکم است به آن افاضه می شود و لذا صورت و معنی با یکدیگر هماهنگ و مطابق اند.
❓اما آنچه باعث تردید در پذیرفتن معنای ظاهری می شود، اشارۀ آیه به سجدۀ ملائکه است که مرتبط با امری والا و معنوی است. لذا توجیه این موضوع نیاز به توضیح دیگری دارد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
👆👆👆👆👆👆 ادامۀ جلسۀ 56:
💠 توجه به انطباق عوالم کبیر و صغیر
همانطور که اختلاف در معنای «تسویه» با توجه به انطباق میان مراتب عالم روشن می شود، اشارۀ آیه به سجدۀ ملائکه نیز از دریچۀ انطباق عالم صغیر انسانی بر عالم کبیر، معنای وسیع تری می یابد.
💡گفتیم که طبق قواعد حکمت، از هرآنچه در عالم کبیر موجود است مثال و نظیری در انسان(عالم صغیر) وجود دارد و حکما در شرح این نظایر، به طرق مختلف بیان کرده اند که قوای نفس در انسان، در واقع ملائکۀ عالم صغیر اند و گاهی نیز ملائکۀ عالم کبیر را قوای عالم کبیر دانسته اند.
📚 چنانکه ابن عربی در «فصوص الحکم» می گوید:
▫️فكانت الملائكة له كالقوى الروحانية و الحسية التي في النشأة الإنسانية.
پس ملائكه براى عالم کبیر چون قواى روحانيه و حسيه در نشئه انسانيه است.
📚 از اینرو جناب ملاصدرا در «إيقاظ النائمين» بیان می کند:
▫️نفخ الروح الحيواني يحصل بواسطة بعض الملائكة كما ورد في الأحاديث و النفخ الملكي لا يوجب إلا خضوع الملائكة التي هي أنزل منه و تحت تسخيره في العالم الصغير و لا يستلزم لمسجودية الملائكة كلهم أجمعين بل النفخ الإلهي الحاصل يسببه الروح الإضافي إنما أوجب مسجودية الملائكه لآدم...
یعنی نفخ روح حیوانی به بدن که نتیجۀ تسویۀ جسمانی است، به واسطۀ برخی ملائکه (همان عقل فعال در فلسفه) انجام میگیرد و لذا این نفخ مَلکی فقط باعث خضوع ملائکه ای می شود که در مرتبه ای پایینتر از این ملک و نازل شده از او در عالم صغیر هستند و در حدّی نیست که مستلزم سجدۀ ملائکه در تمام مراتب گردد. اما آن نفخ الهی که خدای متعال به خود نسبت داده(مِن روحی) و انسان ملکوتی را ایجاد می کند، واجب می کند سجدۀ تمام ملائکه را بر آدم.
👈 پس قوای نفس حیوانی که شامل قوۀ مدرکه (علّامه) و محرّکه (عمّاله) میباشد، همان ملائکه ای هستند که در عالم صغیر، برابر آدم بشریِ منفوخ به روحِ حیوانی به سجده می افتند.
📚 ملا ابراهیم سبزواری در «شرح گلشن راز» با قلمی شیوا به شرح این لطیفه پرداخته است:
▫️انسان، عالم صغيرى است مضاهى عالم كبير، و نيست شيئى در عالم الا آنكه نمونه و انموذجى در اوست... پس فيضانِ نفس حيوانى بر بدن موقوف بر تسويه و تعديل مزاجى است؛ چنانكه فيضان روحِ امرىِ ربانى بر نفس حيوانى مشروط به تسويه و تعديل اخلاقى است، المتوسط بين الاطراف المتضادة بحصول ملكة العدالة. قال تعالى: «فإذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين». اين است كه در تسويۀ اولى مستحق میشود انسان، مسجوديتِ قواى حيوانيه را كه به اعتبارى ملائكۀ علّامه و عمّالۀ حق اند؛ و اِستواى روحِ امرى -كه سرّ الهى است- بر عرشِ روح بخارى، مظهر خلافتِ حق است در ارضِ بدن.
💢 پس تعدیل و تسویۀ مزاجی قبل از تسویۀ نفسانی، شرط لازم برای تعالی انسان و بسترِ سیر او در طریق قرب حق است و اتصال انسان به عالم انوار ابتدا از تسویۀ جسمانی آغاز می شود که مقدمۀ تسویۀ نفسانی است و تأکید حکمای الهی بر این امر گواهی بر اهمیت آن است، چنانکه در جلسات آتی به آن اشاره خواهیم کرد... إن شاء الله
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💠 توجه به انطباق عوالم کبیر و صغیر
همانطور که اختلاف در معنای «تسویه» با توجه به انطباق میان مراتب عالم روشن می شود، اشارۀ آیه به سجدۀ ملائکه نیز از دریچۀ انطباق عالم صغیر انسانی بر عالم کبیر، معنای وسیع تری می یابد.
💡گفتیم که طبق قواعد حکمت، از هرآنچه در عالم کبیر موجود است مثال و نظیری در انسان(عالم صغیر) وجود دارد و حکما در شرح این نظایر، به طرق مختلف بیان کرده اند که قوای نفس در انسان، در واقع ملائکۀ عالم صغیر اند و گاهی نیز ملائکۀ عالم کبیر را قوای عالم کبیر دانسته اند.
📚 چنانکه ابن عربی در «فصوص الحکم» می گوید:
▫️فكانت الملائكة له كالقوى الروحانية و الحسية التي في النشأة الإنسانية.
پس ملائكه براى عالم کبیر چون قواى روحانيه و حسيه در نشئه انسانيه است.
📚 از اینرو جناب ملاصدرا در «إيقاظ النائمين» بیان می کند:
▫️نفخ الروح الحيواني يحصل بواسطة بعض الملائكة كما ورد في الأحاديث و النفخ الملكي لا يوجب إلا خضوع الملائكة التي هي أنزل منه و تحت تسخيره في العالم الصغير و لا يستلزم لمسجودية الملائكة كلهم أجمعين بل النفخ الإلهي الحاصل يسببه الروح الإضافي إنما أوجب مسجودية الملائكه لآدم...
یعنی نفخ روح حیوانی به بدن که نتیجۀ تسویۀ جسمانی است، به واسطۀ برخی ملائکه (همان عقل فعال در فلسفه) انجام میگیرد و لذا این نفخ مَلکی فقط باعث خضوع ملائکه ای می شود که در مرتبه ای پایینتر از این ملک و نازل شده از او در عالم صغیر هستند و در حدّی نیست که مستلزم سجدۀ ملائکه در تمام مراتب گردد. اما آن نفخ الهی که خدای متعال به خود نسبت داده(مِن روحی) و انسان ملکوتی را ایجاد می کند، واجب می کند سجدۀ تمام ملائکه را بر آدم.
👈 پس قوای نفس حیوانی که شامل قوۀ مدرکه (علّامه) و محرّکه (عمّاله) میباشد، همان ملائکه ای هستند که در عالم صغیر، برابر آدم بشریِ منفوخ به روحِ حیوانی به سجده می افتند.
📚 ملا ابراهیم سبزواری در «شرح گلشن راز» با قلمی شیوا به شرح این لطیفه پرداخته است:
▫️انسان، عالم صغيرى است مضاهى عالم كبير، و نيست شيئى در عالم الا آنكه نمونه و انموذجى در اوست... پس فيضانِ نفس حيوانى بر بدن موقوف بر تسويه و تعديل مزاجى است؛ چنانكه فيضان روحِ امرىِ ربانى بر نفس حيوانى مشروط به تسويه و تعديل اخلاقى است، المتوسط بين الاطراف المتضادة بحصول ملكة العدالة. قال تعالى: «فإذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين». اين است كه در تسويۀ اولى مستحق میشود انسان، مسجوديتِ قواى حيوانيه را كه به اعتبارى ملائكۀ علّامه و عمّالۀ حق اند؛ و اِستواى روحِ امرى -كه سرّ الهى است- بر عرشِ روح بخارى، مظهر خلافتِ حق است در ارضِ بدن.
💢 پس تعدیل و تسویۀ مزاجی قبل از تسویۀ نفسانی، شرط لازم برای تعالی انسان و بسترِ سیر او در طریق قرب حق است و اتصال انسان به عالم انوار ابتدا از تسویۀ جسمانی آغاز می شود که مقدمۀ تسویۀ نفسانی است و تأکید حکمای الهی بر این امر گواهی بر اهمیت آن است، چنانکه در جلسات آتی به آن اشاره خواهیم کرد... إن شاء الله
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 در حاشیۀ جلسۀ 56:
💠 اعتدال روح حیوانی و روح انسانی در بیان شیخ الرئیس ابوعلی سینا:
ابن سینا در «رسالۀ اضحویه» به دو نوع تسویۀ جسمانی و نفسانی اشاره می کند و بیان می کند که تسویۀ جسمانی در روح حیوانی(یعنی روح بخاری که در حکم نفس حیوانی است) اتفاق می افتد تا شایستۀ این باشد که مرکبِ روح انسانی(نفس ناطقه) شود و حفظ اعتدال در این روح حیوانی، توسط علم طب انجام می گیرد، همچنانکه روح انسانی نیز دارای اعتدالی است که حفظ آن بر عهدۀ علم اخلاق است:
📚ترجمه:
▫️اكنون بدان كه اين روح حيوانى از اين عالم سفلى است كه مُركب است از لطافتِ بخار اخلاط. و اخلاط چهار است: خون و بلغم و صفرا و سودا. و اصلِ اين چهار، آب و آتش و خاك و هواست. و اختلاف و اعتدالِ مزاج از اين تفاوتِ مقاديرِ حرارت و برودت و رطوبت و يبوست است. و مقصود صنعت طبّ آن است كه اعتدال اين چهار طبع در اين روح نگاه دارد، تا بدان شايسته باشد كه مَركب و آلتِ آن روحِ ديگر گردد كه آن را روح انسانى گفتيم. و آن از اين عالم نيست، بلكه از عالم عِلوى است و از جواهرِ ملايكه است. و هبوط وى بدين عالم غريب است از طبيعت ذات وى؛ و لكن اين غربت وى را براى آن است تا از هدى زاد خويش برگيرد، چنانكه حق- تعالى- گفت: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً، فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ».
▫️و اين كه حق- تعالى- گفت: «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي». اشارت به اختلاف اين دو روح است كه يكى را با طين حوالت كرد، و از اعتدال مزاجِ وى بدين عبارت كرد كه گفت: «سَوَّيْتُهُ»، وى را راست و مهيّا بكردم- و اعتدال اين بود- آنگاه گفت: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»، اين با خود اضافت كرد. و اين بر مثال آن بود كه كسى خرقۀ كرباس، سوخته كند تا مهيا شود قبول آتش را، پس آنگه نزديك آتش برد و نفخ كند تا آتش در وى افتد.
▫️و چنانكه آن روح حيوانىِ سفلى را اعتدالى است، و طبيب اسبابِ اعتدال آن بشناسد تا بيمارى از وى دفع كند و از هلاك وى را نگاه دارد، همچنين روح انسانى علوى را -كه آن حقيقت دل است- اعتدالى است كه علم اخلاق و رياضت -كه از شريعت بشناسند- اعتدال اين نگاه دارد و آن سبب صحت وى باشد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💠 اعتدال روح حیوانی و روح انسانی در بیان شیخ الرئیس ابوعلی سینا:
ابن سینا در «رسالۀ اضحویه» به دو نوع تسویۀ جسمانی و نفسانی اشاره می کند و بیان می کند که تسویۀ جسمانی در روح حیوانی(یعنی روح بخاری که در حکم نفس حیوانی است) اتفاق می افتد تا شایستۀ این باشد که مرکبِ روح انسانی(نفس ناطقه) شود و حفظ اعتدال در این روح حیوانی، توسط علم طب انجام می گیرد، همچنانکه روح انسانی نیز دارای اعتدالی است که حفظ آن بر عهدۀ علم اخلاق است:
📚ترجمه:
▫️اكنون بدان كه اين روح حيوانى از اين عالم سفلى است كه مُركب است از لطافتِ بخار اخلاط. و اخلاط چهار است: خون و بلغم و صفرا و سودا. و اصلِ اين چهار، آب و آتش و خاك و هواست. و اختلاف و اعتدالِ مزاج از اين تفاوتِ مقاديرِ حرارت و برودت و رطوبت و يبوست است. و مقصود صنعت طبّ آن است كه اعتدال اين چهار طبع در اين روح نگاه دارد، تا بدان شايسته باشد كه مَركب و آلتِ آن روحِ ديگر گردد كه آن را روح انسانى گفتيم. و آن از اين عالم نيست، بلكه از عالم عِلوى است و از جواهرِ ملايكه است. و هبوط وى بدين عالم غريب است از طبيعت ذات وى؛ و لكن اين غربت وى را براى آن است تا از هدى زاد خويش برگيرد، چنانكه حق- تعالى- گفت: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً، فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ».
▫️و اين كه حق- تعالى- گفت: «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي». اشارت به اختلاف اين دو روح است كه يكى را با طين حوالت كرد، و از اعتدال مزاجِ وى بدين عبارت كرد كه گفت: «سَوَّيْتُهُ»، وى را راست و مهيّا بكردم- و اعتدال اين بود- آنگاه گفت: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»، اين با خود اضافت كرد. و اين بر مثال آن بود كه كسى خرقۀ كرباس، سوخته كند تا مهيا شود قبول آتش را، پس آنگه نزديك آتش برد و نفخ كند تا آتش در وى افتد.
▫️و چنانكه آن روح حيوانىِ سفلى را اعتدالى است، و طبيب اسبابِ اعتدال آن بشناسد تا بيمارى از وى دفع كند و از هلاك وى را نگاه دارد، همچنين روح انسانى علوى را -كه آن حقيقت دل است- اعتدالى است كه علم اخلاق و رياضت -كه از شريعت بشناسند- اعتدال اين نگاه دارد و آن سبب صحت وى باشد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (59)
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 2)
💠 مزاج و اعتدالِ آن در انسان
در فصل اول، در سیر آشنایی با تکوّن مزاج در عالم طبیعت دانستیم که «مزاج» کیفیتِ متوسطۀ متشابهه ایست که از تفاعل کیفیات متضادۀ موجود در عناصر اربعه ایجاد می شود. (جلسه30).
🔻این تعریف، اگرچه در مورد مزاج انسانی نیز صادق است، اما از جهت اینکه «مزاج» نقشی محوری در سلامت جسمی و روانی انسان دارد، به چهارچوبی نیاز است که از طریق آن، معیاری جهت سنجش اعتدال مزاج در بدن داشته باشیم تا در مقام عمل بتوانیم این اعتدال را حفظ کنیم و در صورتی که از دست رفت، با تصرف در مزاج، دوباره آن را به بدن باز گردانیم.
👈 این چهارچوب در نظامی مدوّن و مبسوط و مبتنی بر حکمت طبیعی و الهیِ قدیم، تنظیم شده و در قالب علم طب ارائه گشته است.
👈 بر این اساس، علم طب، بنیان جسمیِ عالم صغیر انسانی را بر ارکان اربعه ای قرار می دهد که نمودارِ عناصر اربعه در عالم کبیر است و شاکلۀ جسمی انسان از ترکیبات مختلف این ارکان اربعه ایجاد می گردد.
🔹ارکان اربعۀ تشکیل دهندۀ بدن انسان در علم طب، شامل چهار خِلط است که هر کدام از این اخلاط، نظیر یکی از عناصر اربعه و دارای کیفیت و طبعی همانند آن می باشد:
▫️خلط صفرا: طبع گرم و خشک که نظیر آتش عنصری است.
▫️خلط دَم(خون): طبع گرم و تر که نظیر هوای عنصری است.
▫️خلط بَلغَم: طبع سرد و تر که نظیر آب عنصری است.
▫️خلط سودا: طبع سرد و خشک که نظیر خاک عنصری است.
💡این اخلاط همانند عناصر اربعه بسیط نیستند بلکه خود ترکیبی از عناصر اربعه ای هستند که در یکدیگر فعل و انفعال نموده اند و در نهایت همانند آنچه در مورد عناصر اربعه نیز بیان کردیم (جلسه30) دو کیفیت از کیفیات اربعه (گرمی، سردی،تری و خشکی) بر هرکدام از آن ها غالب گشته و طبع هرکدام را نظیر طبع یکی از عناصر نموده و آن را رکنی از ارکان اربعۀ بدن می نماید؛ اما برخلاف عناصر که اجسام بسیط هستند ـ و بدین لحاظ لفظ مزاج در مورد آن ها بکار نمی رود ـ اخلاط اربعه دارای مزاج هستند که معادلِ همان طبع و طبیعتِ ایشان است.
📚لذا علامه حسن زاده آملی در کتاب « ممد الهمم در شرح فصوص الحكم» در توضیح عبارتی از ابن عربی که ارکان اربعۀ نشئۀ عنصری انسان را اخلاط می داند می فرماید:
▫️جهت اينكه اركان اربعه را در جسد انسان «اخلاط» ناميده است اين است كه اركان اربعه در انسان، عناصر اربعۀ فعل و انفعال شده اند و الّا از مجردِ انضمام اركان اربعه يعنى صِرف عناصر، مزاج حاصل نمی شود و روح به آن تعلق نمی گيرد و جسم مُركب، حيات نمی يابد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
.
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 2)
💠 مزاج و اعتدالِ آن در انسان
در فصل اول، در سیر آشنایی با تکوّن مزاج در عالم طبیعت دانستیم که «مزاج» کیفیتِ متوسطۀ متشابهه ایست که از تفاعل کیفیات متضادۀ موجود در عناصر اربعه ایجاد می شود. (جلسه30).
🔻این تعریف، اگرچه در مورد مزاج انسانی نیز صادق است، اما از جهت اینکه «مزاج» نقشی محوری در سلامت جسمی و روانی انسان دارد، به چهارچوبی نیاز است که از طریق آن، معیاری جهت سنجش اعتدال مزاج در بدن داشته باشیم تا در مقام عمل بتوانیم این اعتدال را حفظ کنیم و در صورتی که از دست رفت، با تصرف در مزاج، دوباره آن را به بدن باز گردانیم.
👈 این چهارچوب در نظامی مدوّن و مبسوط و مبتنی بر حکمت طبیعی و الهیِ قدیم، تنظیم شده و در قالب علم طب ارائه گشته است.
👈 بر این اساس، علم طب، بنیان جسمیِ عالم صغیر انسانی را بر ارکان اربعه ای قرار می دهد که نمودارِ عناصر اربعه در عالم کبیر است و شاکلۀ جسمی انسان از ترکیبات مختلف این ارکان اربعه ایجاد می گردد.
🔹ارکان اربعۀ تشکیل دهندۀ بدن انسان در علم طب، شامل چهار خِلط است که هر کدام از این اخلاط، نظیر یکی از عناصر اربعه و دارای کیفیت و طبعی همانند آن می باشد:
▫️خلط صفرا: طبع گرم و خشک که نظیر آتش عنصری است.
▫️خلط دَم(خون): طبع گرم و تر که نظیر هوای عنصری است.
▫️خلط بَلغَم: طبع سرد و تر که نظیر آب عنصری است.
▫️خلط سودا: طبع سرد و خشک که نظیر خاک عنصری است.
💡این اخلاط همانند عناصر اربعه بسیط نیستند بلکه خود ترکیبی از عناصر اربعه ای هستند که در یکدیگر فعل و انفعال نموده اند و در نهایت همانند آنچه در مورد عناصر اربعه نیز بیان کردیم (جلسه30) دو کیفیت از کیفیات اربعه (گرمی، سردی،تری و خشکی) بر هرکدام از آن ها غالب گشته و طبع هرکدام را نظیر طبع یکی از عناصر نموده و آن را رکنی از ارکان اربعۀ بدن می نماید؛ اما برخلاف عناصر که اجسام بسیط هستند ـ و بدین لحاظ لفظ مزاج در مورد آن ها بکار نمی رود ـ اخلاط اربعه دارای مزاج هستند که معادلِ همان طبع و طبیعتِ ایشان است.
📚لذا علامه حسن زاده آملی در کتاب « ممد الهمم در شرح فصوص الحكم» در توضیح عبارتی از ابن عربی که ارکان اربعۀ نشئۀ عنصری انسان را اخلاط می داند می فرماید:
▫️جهت اينكه اركان اربعه را در جسد انسان «اخلاط» ناميده است اين است كه اركان اربعه در انسان، عناصر اربعۀ فعل و انفعال شده اند و الّا از مجردِ انضمام اركان اربعه يعنى صِرف عناصر، مزاج حاصل نمی شود و روح به آن تعلق نمی گيرد و جسم مُركب، حيات نمی يابد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
.
👆👆👆👆👆👆 ادامۀ جلسۀ 59:
در واقع، عناصر اربعه در قالب ترکیبات غذایی وارد بدن انسان شده و طی عبور از دستگاه هاضمه و اندام مختلف بدن، بصورت اخلاط اربعه ظهور می یابند و جهت ساخت و ترمیم هر عضوی از اعضای بدن، به نسبت های گوناگون با هم ترکیب می شوند و این نسبت، مزاج آن عضو را تعیین می کند. بر این اساس، هرکدام از اندام بدن، دارای مزاج خاصی است که از ترکیب اخلاط اربعه به نسبت خاصی که مناسب آن عضو است حاصل شده است و این مزاج، مناسب ترین مزاج برای آن عضو است تا بتواند افعال خود را به درستی انجام دهد. لذا هر عضوی ـ مشابه آنچه در جلسۀ 34 بیان شد ـ در مزاجِ مخصوص خود به «اعتدال طبی» می رسد که به آن «اعتدال عضوی» گفته می شود.
این اندام با اینکه هرکدام دارای مزاجی مناسبِ خود هستند، اما اعتدال انسانی با این امزجه فاصله دارد، لذا اندام مختلف با کیفیات مزاجیِ خود در اندام دیگر اثر کرده و یکدیگر را متعادل می کنند و از برآیند این فعل و انفعالات، مزاج عمومی بدن ایجاد می گردد که نسبت به مزاج هریک از اندام، دارای اعتدالی نزدیک تر به «اعتدال حقیقی» (جلسه33) است و منظور از اعتدال مزاج در انسان، این اعتدال است.
📚جناب شیخ الرئیس ابو علی سینا در کتاب گرانقدر خود «قانون فی الطب» می فرماید:
▫️وهَذَا الإنْسَانُ أيْضاً إنَّمَا يَقْرُبُ مِنَ الاعْتِدَالِ الْحَقِيقِىِّ الْمَذْكُورِ، لا كَيْفَ اتَّفَقَ، وَ لَكِنْ تَتَكَافَأُأَعْضَاؤُهُ الْحَارَّةُ كَالْقَلْبِ، وَ الْبَارِدَةُ كَالدِّمَاغِ، وَ الرَّطْبَةُ كَالْكَبِدِ، وَ الْيَابِسَةُ كَالْعِظَامِ، فَإذَا تَوَازَنَتْ وَ تَعَادَلَتْ، قَرُبَتْ مِنَ الاعْتِدَالِ الْحَقِيقِىِّ، وَ أمَّا بِاعْتِبَارِ كُلِّ عُضْوٍ فِى نَفْسِهِ، فَكَلا...
ترجمه: اين انسان، با اين خصوصيت از اعتدال مزاج به اعتدال حقيقىِ ياد شده نزديك است، نه هرطور كه باشد، بلكه به اين صورت كه اعضاى گرم او، مانند: قلب، و سرد او، مانند: مغز و تر او، مانند: كبد و خشك او، مانند: استخوانها، با يكديگر در تعامل باشند، پس هرگاه به تعادل و برابرى رسيدند، به اعتدال حقيقى نزديك شده اند. ليكن اگر اعتدال مزاج به اعتبار خودِ عضو در نظر باشد، هرگز آن اعتدال بر قرار نبوده...
🔻همانطور که قبلاً بیان کردیم، اعتدال طبی در موجودات، بر خلاف اعتدال حقیقی، توازن بالسّویه میان کیفیات اربعه نیست، بلکه عدل در قسمت است (جلسه34) تا آن موجود را جهت افعال خاصِ خود آماده کند.
📚 لذا علامه حسن زاده آملی در «شرح الاشارات و التنبيهات» می فرمایند:
▫️و اعلم أن الاعتدال المزاجي الحقيقي غير الاعتدلال الحقيقي العنصري، و الأول اعتدال طبي صحيح بخلاف الثاني.
یعنی بدان که «اعتدال مزاجی حقیقی»، غیر از «اعتدال حقیقی عنصری» است و اوّلی همان اعتدال طبی است که امری صحیح و مقبول است، برخلاف دوّمی که در خارج موجود نیست.
📚اما این اعتدال در انسانِ معتدل، بسیار به اعتدال حقیقی نزدیک است تا جایی که جناب ابن سینا در «طبیعیات شفا» بیان می دارد که این اعتدال از فرط نزدیکی به اعتدال حقیقی، کأنه غیر از آن نیست:
▫️قد يعرض أن تكون هذه القسمة التي تتوفر على جملة الإنسان المعتدل، قريباً جدّاً من المعتدل الحقيقى. و كأنه ليس ذلك لغيره.
💡در میان انواع موجودات، مزاج نوع انسان به اعتدال حقیقی نزدیک تر است و این اعتدال را «اعتدال نوعی» می گویند و به عقیدۀ حقّ حکما، معتدلترین مزاج انسانی، از آن نبیّ اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ است و در هر عصری این مزاج متعلق به انسان کامل (امام عصر) می باشد که قطب و کانونِ مرکزیِ سایر مزاجها و دارای اعتدال مزاجیِ حقیقی است که همه به دور او طواف می کنند و بر معیار و میزان او سنجه می شوند.
💢 ادامه در حلسۀ بعد....
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
در واقع، عناصر اربعه در قالب ترکیبات غذایی وارد بدن انسان شده و طی عبور از دستگاه هاضمه و اندام مختلف بدن، بصورت اخلاط اربعه ظهور می یابند و جهت ساخت و ترمیم هر عضوی از اعضای بدن، به نسبت های گوناگون با هم ترکیب می شوند و این نسبت، مزاج آن عضو را تعیین می کند. بر این اساس، هرکدام از اندام بدن، دارای مزاج خاصی است که از ترکیب اخلاط اربعه به نسبت خاصی که مناسب آن عضو است حاصل شده است و این مزاج، مناسب ترین مزاج برای آن عضو است تا بتواند افعال خود را به درستی انجام دهد. لذا هر عضوی ـ مشابه آنچه در جلسۀ 34 بیان شد ـ در مزاجِ مخصوص خود به «اعتدال طبی» می رسد که به آن «اعتدال عضوی» گفته می شود.
این اندام با اینکه هرکدام دارای مزاجی مناسبِ خود هستند، اما اعتدال انسانی با این امزجه فاصله دارد، لذا اندام مختلف با کیفیات مزاجیِ خود در اندام دیگر اثر کرده و یکدیگر را متعادل می کنند و از برآیند این فعل و انفعالات، مزاج عمومی بدن ایجاد می گردد که نسبت به مزاج هریک از اندام، دارای اعتدالی نزدیک تر به «اعتدال حقیقی» (جلسه33) است و منظور از اعتدال مزاج در انسان، این اعتدال است.
📚جناب شیخ الرئیس ابو علی سینا در کتاب گرانقدر خود «قانون فی الطب» می فرماید:
▫️وهَذَا الإنْسَانُ أيْضاً إنَّمَا يَقْرُبُ مِنَ الاعْتِدَالِ الْحَقِيقِىِّ الْمَذْكُورِ، لا كَيْفَ اتَّفَقَ، وَ لَكِنْ تَتَكَافَأُأَعْضَاؤُهُ الْحَارَّةُ كَالْقَلْبِ، وَ الْبَارِدَةُ كَالدِّمَاغِ، وَ الرَّطْبَةُ كَالْكَبِدِ، وَ الْيَابِسَةُ كَالْعِظَامِ، فَإذَا تَوَازَنَتْ وَ تَعَادَلَتْ، قَرُبَتْ مِنَ الاعْتِدَالِ الْحَقِيقِىِّ، وَ أمَّا بِاعْتِبَارِ كُلِّ عُضْوٍ فِى نَفْسِهِ، فَكَلا...
ترجمه: اين انسان، با اين خصوصيت از اعتدال مزاج به اعتدال حقيقىِ ياد شده نزديك است، نه هرطور كه باشد، بلكه به اين صورت كه اعضاى گرم او، مانند: قلب، و سرد او، مانند: مغز و تر او، مانند: كبد و خشك او، مانند: استخوانها، با يكديگر در تعامل باشند، پس هرگاه به تعادل و برابرى رسيدند، به اعتدال حقيقى نزديك شده اند. ليكن اگر اعتدال مزاج به اعتبار خودِ عضو در نظر باشد، هرگز آن اعتدال بر قرار نبوده...
🔻همانطور که قبلاً بیان کردیم، اعتدال طبی در موجودات، بر خلاف اعتدال حقیقی، توازن بالسّویه میان کیفیات اربعه نیست، بلکه عدل در قسمت است (جلسه34) تا آن موجود را جهت افعال خاصِ خود آماده کند.
📚 لذا علامه حسن زاده آملی در «شرح الاشارات و التنبيهات» می فرمایند:
▫️و اعلم أن الاعتدال المزاجي الحقيقي غير الاعتدلال الحقيقي العنصري، و الأول اعتدال طبي صحيح بخلاف الثاني.
یعنی بدان که «اعتدال مزاجی حقیقی»، غیر از «اعتدال حقیقی عنصری» است و اوّلی همان اعتدال طبی است که امری صحیح و مقبول است، برخلاف دوّمی که در خارج موجود نیست.
📚اما این اعتدال در انسانِ معتدل، بسیار به اعتدال حقیقی نزدیک است تا جایی که جناب ابن سینا در «طبیعیات شفا» بیان می دارد که این اعتدال از فرط نزدیکی به اعتدال حقیقی، کأنه غیر از آن نیست:
▫️قد يعرض أن تكون هذه القسمة التي تتوفر على جملة الإنسان المعتدل، قريباً جدّاً من المعتدل الحقيقى. و كأنه ليس ذلك لغيره.
💡در میان انواع موجودات، مزاج نوع انسان به اعتدال حقیقی نزدیک تر است و این اعتدال را «اعتدال نوعی» می گویند و به عقیدۀ حقّ حکما، معتدلترین مزاج انسانی، از آن نبیّ اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ است و در هر عصری این مزاج متعلق به انسان کامل (امام عصر) می باشد که قطب و کانونِ مرکزیِ سایر مزاجها و دارای اعتدال مزاجیِ حقیقی است که همه به دور او طواف می کنند و بر معیار و میزان او سنجه می شوند.
💢 ادامه در حلسۀ بعد....
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 شکل جلسۀ 60: اقسام مزاج انسانی
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (60)
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 3)
💠 تقسیم بندی مزاج ها
گفتیم که مزاج معتدل در انسان، بسیار نزدیک به اعتدال حقیقی است و این مزاج معتدل در نوع انسان، به عنوان مبنا و معیار قرار می گیرد، و سایر مزاج ها نسبت به آن سنجیده می شوند.
📚جناب ابن رشد، فیلسوف مشهور اندلسی در شرح خود بر ارجوزۀ ابن سینا می گوید:
▫️امتزجت الأسطقسات في هذا المزاج المعتدل على مقدار سواء، فكان هذا المزاج مسبارا تسبر به سائر الأمزجة، فمتى وجدنا مزاجا قد خالف هذا المزاج وصفناه بالكيفية التي خالفه فيها، فإن كان أكثر حرارة منه قلنا إنه حار، و إن كان أكثر يبسا قلنا فيه إنه يابس، فصار المزاج المعتدل به يعرف المعتدل و غير المعتدل.
یعنی امتزاج عناصر اربعه در مزاج معتدل انسانی به مقدار مساوی و شایسته انجام می گیرد و این مزاج، معیار و شاخصی می شود که سایر امزجه نسبت به آن سنجیده می شوند. بدین صورت که اگر مزاجی را یافتیم که دارای اعتدال نبود، آن مزاج را با آن کیفیتی که از حد اعتدال خارج شده است نامگذاری و دسته بندی می کنیم. مثلاً اگر آن مزاج در کیفیت حرارت، بیش از مزاج معتدل بود آن را مزاج حارّ (گرم) می نامیم و اگر کیفیت یبوست در آن بیشتر بود آن را مزاج یابس(خشک) می نامیم. پس مزاج معتدل، مزاجی است که همۀ امزجۀ معتدل و غیر معتدل نسبت به آن شناخته می شوند.
🔻بر این اساس، حکما برای دسته بندی مزاج ها، آن را با مزاج معتدل می سنجند و اگر خارج از اعتدال باشد، دو حالت کلی بر آن حاکم است:
1️⃣ یا خروج از تعادل به واسطۀ غلبۀ یک کیفیت از کیفیات اربعه است که آن را «مزاج مفرد» می خوانند.
2️⃣و یا خروج از اعتدال به واسطۀ غلبۀ دو کیفیت از کیفیات اربعه است که آن را «مزاج مرکب» می گویند.
💡جهت توضیح این موضوع می توانیم از نمودار کیفیات اربعه که در جلسۀ 34 رسم کردیم استفاده نماییم. (شکل ضمیمۀ این جلسه)
اینبار این نمودار را در محدودۀ مزاج انسانی در نطر می گیریم که نوع انسان در آن امکان ظهور خواهد داشت. این محدوده را «عَرْض مزاج طبی نوع انسانی» می نامند که همان محدوده ایست که در جلسۀ 35، مرتبۀ انسانی را از سایر موجودات جدا می کرد (شکل مربوطه).
البته برخلاف نمودار قبلی، در قسمت مرکزیِ این نمودار، مزاج معتدل انسانی قرار دارد که دارای اعتدال حقیقیِ مزاجی است (نه اعتدال حقیقیِ عنصری). هر نقطه ای در نمودار که خارج از مرکز باشد، دارای «مزاج نامعتدل» خواهد بود و این انحراف از اعتدال در دو حالت کلی رخ می دهد:
1️⃣ در حالت اول، انحراف فقط در یکی از کیفیات اربعه است که در این صورت آن مزاج بر روی محورِ همان کیفیت و به میزان شدت انحرافِ خود از مرکز فاصله خواهد گرفت. در شکل ضمیمه شده، شخص (الف) فقط در کیفیت یبوست(خشکی) از اعتدال انحراف دارد و لذا مزاج این شخص را بر همین مبنا «مزاج یابس» می نامیم و بر این اساس، وجود چهار مزاج مفرد در این نمودار امکان پذیر است که عبارتند از:
▫️حارّ (گرم)
▫️بارِد (سرد)
▫️رطب (تر)
▫️یابِس (خشک)
2️⃣ در حالت دوم، انحراف در دو کیفیت از کیفیات اربعه رخ می دهد که در این صورت، آن مزاج بین دو محور از نمودار کیفیات قرار می گیرد که شامل چهار ناحیه می گردد. به عنوان مثال، در شکل ضمیمه شده، مزاج شخص (ب) در ناحیه ای که تحت تأثیر حرارت و یبوست است قرار گرفته است و بر این مبنا، مزاج این شخص را «حار یابس» یا «گرم و خشک» می نامیم که مزاجی مرکب از دو کیفیت است و مزاج شخص (ج) نیز «گرم و تر» می باشد. پس مشخص می شود که امزجۀ مرکب، امکان حضور در چهار دسته را خواهند داشت که عبارتند از:
▫️حارّ رطب (گرم و تر)
▫️حارّ یابس (گرم و خشک)
▫️بارد رطب (سرد و تر)
▫️بارد یابس (سرد و خشک)
👈 پس امزجۀ انسانی، شامل نه مزاج کلّی می گردد که عبارتند از: مزاج معتدل و 8 قسم نامعتدل؛ و اقسام نامعتدل شامل چهار مزاج مفرد و چهار مزاج مرکب می گردد.
💢 ادامه در حلسۀ بعد....
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 3)
💠 تقسیم بندی مزاج ها
گفتیم که مزاج معتدل در انسان، بسیار نزدیک به اعتدال حقیقی است و این مزاج معتدل در نوع انسان، به عنوان مبنا و معیار قرار می گیرد، و سایر مزاج ها نسبت به آن سنجیده می شوند.
📚جناب ابن رشد، فیلسوف مشهور اندلسی در شرح خود بر ارجوزۀ ابن سینا می گوید:
▫️امتزجت الأسطقسات في هذا المزاج المعتدل على مقدار سواء، فكان هذا المزاج مسبارا تسبر به سائر الأمزجة، فمتى وجدنا مزاجا قد خالف هذا المزاج وصفناه بالكيفية التي خالفه فيها، فإن كان أكثر حرارة منه قلنا إنه حار، و إن كان أكثر يبسا قلنا فيه إنه يابس، فصار المزاج المعتدل به يعرف المعتدل و غير المعتدل.
یعنی امتزاج عناصر اربعه در مزاج معتدل انسانی به مقدار مساوی و شایسته انجام می گیرد و این مزاج، معیار و شاخصی می شود که سایر امزجه نسبت به آن سنجیده می شوند. بدین صورت که اگر مزاجی را یافتیم که دارای اعتدال نبود، آن مزاج را با آن کیفیتی که از حد اعتدال خارج شده است نامگذاری و دسته بندی می کنیم. مثلاً اگر آن مزاج در کیفیت حرارت، بیش از مزاج معتدل بود آن را مزاج حارّ (گرم) می نامیم و اگر کیفیت یبوست در آن بیشتر بود آن را مزاج یابس(خشک) می نامیم. پس مزاج معتدل، مزاجی است که همۀ امزجۀ معتدل و غیر معتدل نسبت به آن شناخته می شوند.
🔻بر این اساس، حکما برای دسته بندی مزاج ها، آن را با مزاج معتدل می سنجند و اگر خارج از اعتدال باشد، دو حالت کلی بر آن حاکم است:
1️⃣ یا خروج از تعادل به واسطۀ غلبۀ یک کیفیت از کیفیات اربعه است که آن را «مزاج مفرد» می خوانند.
2️⃣و یا خروج از اعتدال به واسطۀ غلبۀ دو کیفیت از کیفیات اربعه است که آن را «مزاج مرکب» می گویند.
💡جهت توضیح این موضوع می توانیم از نمودار کیفیات اربعه که در جلسۀ 34 رسم کردیم استفاده نماییم. (شکل ضمیمۀ این جلسه)
اینبار این نمودار را در محدودۀ مزاج انسانی در نطر می گیریم که نوع انسان در آن امکان ظهور خواهد داشت. این محدوده را «عَرْض مزاج طبی نوع انسانی» می نامند که همان محدوده ایست که در جلسۀ 35، مرتبۀ انسانی را از سایر موجودات جدا می کرد (شکل مربوطه).
البته برخلاف نمودار قبلی، در قسمت مرکزیِ این نمودار، مزاج معتدل انسانی قرار دارد که دارای اعتدال حقیقیِ مزاجی است (نه اعتدال حقیقیِ عنصری). هر نقطه ای در نمودار که خارج از مرکز باشد، دارای «مزاج نامعتدل» خواهد بود و این انحراف از اعتدال در دو حالت کلی رخ می دهد:
1️⃣ در حالت اول، انحراف فقط در یکی از کیفیات اربعه است که در این صورت آن مزاج بر روی محورِ همان کیفیت و به میزان شدت انحرافِ خود از مرکز فاصله خواهد گرفت. در شکل ضمیمه شده، شخص (الف) فقط در کیفیت یبوست(خشکی) از اعتدال انحراف دارد و لذا مزاج این شخص را بر همین مبنا «مزاج یابس» می نامیم و بر این اساس، وجود چهار مزاج مفرد در این نمودار امکان پذیر است که عبارتند از:
▫️حارّ (گرم)
▫️بارِد (سرد)
▫️رطب (تر)
▫️یابِس (خشک)
2️⃣ در حالت دوم، انحراف در دو کیفیت از کیفیات اربعه رخ می دهد که در این صورت، آن مزاج بین دو محور از نمودار کیفیات قرار می گیرد که شامل چهار ناحیه می گردد. به عنوان مثال، در شکل ضمیمه شده، مزاج شخص (ب) در ناحیه ای که تحت تأثیر حرارت و یبوست است قرار گرفته است و بر این مبنا، مزاج این شخص را «حار یابس» یا «گرم و خشک» می نامیم که مزاجی مرکب از دو کیفیت است و مزاج شخص (ج) نیز «گرم و تر» می باشد. پس مشخص می شود که امزجۀ مرکب، امکان حضور در چهار دسته را خواهند داشت که عبارتند از:
▫️حارّ رطب (گرم و تر)
▫️حارّ یابس (گرم و خشک)
▫️بارد رطب (سرد و تر)
▫️بارد یابس (سرد و خشک)
👈 پس امزجۀ انسانی، شامل نه مزاج کلّی می گردد که عبارتند از: مزاج معتدل و 8 قسم نامعتدل؛ و اقسام نامعتدل شامل چهار مزاج مفرد و چهار مزاج مرکب می گردد.
💢 ادامه در حلسۀ بعد....
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (61)
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 4)
💠 مزاج جبلّی
همانطور که در جلسۀ 34 بیان کردیم، هر موجودی به فراخور استعدادها و غایات خلقتِ خود دارای مزاجی ویژه می باشد که اعتدالِ مناسب او در همان مزاج تحقق می یابد.
🔻بر همین مبنا هر انسانی به تناسب ویژگی های شخصیتی و شاکلۀ نفسانی خود دارای مزاجی مخصوص می باشد و اعتدال او در همین مزاج شخصی محقق خواهد شد که به آن «مزاج معتدل شخصی» گفته می شود. این مزاج، مزاجی است که بر اثر فرایندهای مختلف طبیعی و روحانی، از ابتدای خلقت انسان از جانب خداوند حکیم برای او مقدّر شده و به او تعلق می گیرد.
مقدِّرى كه به گُل نكهت و به گِل جان داد
به هركس آنچه سزا بود حكمتش آن داد
🔻شاکلۀ هر انسان با این مزاج مرتبط است و شخص در عرصه های مختلف حیات خود بر مبنای این مزاج و خصوصیاتِ برآمده از آن عمل می کند، و به عبارتی، انسان در افعال خود از حیثی به آن مجبول و مجبور است و از این جهت به آن «مزاج جِبِلّی» نیز گفته می شود.
📚 علامه حسن زاده آملی در کتاب «خير الاثر در رد جبر و قدر» در این باره می فرماید:
چيزهايى كه غريزى و جبلّىِ چيزى يعنى طبيعت و سرشت وى است گويند: «بر آن مجبول است» ... كيفياتِ نفسانى و مزاجى، و احوال ظاهر و باطن والدين در كيفيت مزاجى و حصول استعدادِ نطفۀ انسانى سخت دخيلند، و اشخاص، مطابق همان كيفيات داراى اخلاق و احوال گوناگون مى شوند، چنان كه داراى اشكال گوناگونند، همچنان كه مبادىِ طين آنان از ناحيۀ اختلاف آفاق و اوضاعِ اجرام عِلوى و احوال كائنات سِفلى همه دخيلند و نطفه، به خوئى و روئى منعقد مى شود؛ ذلك تقدير العزيز العليم. و هر چه لياقت و قابليت او بود، از مبدأ فياض مى گيرد، و به مَثَل نطفۀ آدمى لوح محفوظ اوست كه هر چه بدواً در وى نوشته شده است، بر آن مجبول است، و مطابق همان استعداد در افعالِ خود مختار است. و به مَثَل چون درختى [می ماند] كه در تخمى نهفته است و آن متن و فشردۀ درخت بتدريج به فعليت رسد و درخت بالفعل گردد.
👈 این مزاج به نام های دیگر نیز خوانده می شود از جمله: مزاج سرشتی، مادرزادی، مولودی، اصلی، ذاتی، طبیعی و طبعی.
💡باید توجه داشت که هرچند 8 قسم از مزاج های نه گانه، به عنوان «مزاج نامعتدل» شناخته می شوند اما این نامگذاری در مقایسه با مزاج معتدل انجام پذیرفته که بسیار نزدیک به اعتدال حقیقی است و مزاج جبلّیِ هر شخص ـ که می تواند هرکدام از این مزاج های نه گانه باشد ـ برای آن شخص، مزاج طبیعیِ او محسوب می شود و صحّت و نشاط او در این مزاج فراهم می گردد. یعنی مزاج جبلّیِ شخص می تواند معتدل یا «گرم و خشک» یا «سرد و تر» یا... باشد و هرچند که در مقایسه با مزاج معتدل، نامعتدل قلمداد شود اما در مقایسه با احوال شخص، معتدل محسوب می شود.
👈 یعنی مثلاً اگر مزاج یک شخص عادی با مزاج انبیاء الهی سنجیده شود، چون نسبت به ایشان از اعتدال حقیقی دورتر است، در این قیاس، نامعتدل محسوب می گردد اما در عین حال می تواند اعتدالی مناسب با شأن و جبلّتِ خود داشته باشد.
💠 سوء مزاج
با توجه به مطالب فوق، می توان فهمید که داشتن مزاج نامعتدل به معنای بیمار بودن شخص نیست، بلکه بیماری هنگامی پدید می آید که مزاج یک شخص، از «اعتدال شخصی» که مناسبِ آن شخص است انحراف یابد که به این حالت «سوء مزاج» گفته می شود.
💡مثلاً اگر مزاج جبلّی یک شخص «گرم و تر» بود، به این معنا نیست که آن شخص بیمار است هرچند که مزاج او در مقایسه با مزاجِ معتدل در نوعِ انسان (معتدل نوعی) نامعتدل باشد، بلکه بیماریِ او زمانی حادث می گردد که اثرات ناشی از سوء مزاج، این مزاج جبلّی را که بهترین حالتِ مزاجیِ اوست منحرف نماید. فرضاً این فرد که دارای طبع «گرم و تر» است، اگر تحت شرایطی قرار گیرد که حرارت و رطوبت مزاجش بیشتر از حد طبیعی اش گردد، دچار سوء مزاجِ «گرم و تر» شده است. پس آن مزاجِ گرم و تری که مزاجِ جبلّیِ او بود، باعث سلامتی و آن سوء مزاجِ گرم و تری که عارض او شد، باعث بیماری او می گردد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
.
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 4)
💠 مزاج جبلّی
همانطور که در جلسۀ 34 بیان کردیم، هر موجودی به فراخور استعدادها و غایات خلقتِ خود دارای مزاجی ویژه می باشد که اعتدالِ مناسب او در همان مزاج تحقق می یابد.
🔻بر همین مبنا هر انسانی به تناسب ویژگی های شخصیتی و شاکلۀ نفسانی خود دارای مزاجی مخصوص می باشد و اعتدال او در همین مزاج شخصی محقق خواهد شد که به آن «مزاج معتدل شخصی» گفته می شود. این مزاج، مزاجی است که بر اثر فرایندهای مختلف طبیعی و روحانی، از ابتدای خلقت انسان از جانب خداوند حکیم برای او مقدّر شده و به او تعلق می گیرد.
مقدِّرى كه به گُل نكهت و به گِل جان داد
به هركس آنچه سزا بود حكمتش آن داد
🔻شاکلۀ هر انسان با این مزاج مرتبط است و شخص در عرصه های مختلف حیات خود بر مبنای این مزاج و خصوصیاتِ برآمده از آن عمل می کند، و به عبارتی، انسان در افعال خود از حیثی به آن مجبول و مجبور است و از این جهت به آن «مزاج جِبِلّی» نیز گفته می شود.
📚 علامه حسن زاده آملی در کتاب «خير الاثر در رد جبر و قدر» در این باره می فرماید:
چيزهايى كه غريزى و جبلّىِ چيزى يعنى طبيعت و سرشت وى است گويند: «بر آن مجبول است» ... كيفياتِ نفسانى و مزاجى، و احوال ظاهر و باطن والدين در كيفيت مزاجى و حصول استعدادِ نطفۀ انسانى سخت دخيلند، و اشخاص، مطابق همان كيفيات داراى اخلاق و احوال گوناگون مى شوند، چنان كه داراى اشكال گوناگونند، همچنان كه مبادىِ طين آنان از ناحيۀ اختلاف آفاق و اوضاعِ اجرام عِلوى و احوال كائنات سِفلى همه دخيلند و نطفه، به خوئى و روئى منعقد مى شود؛ ذلك تقدير العزيز العليم. و هر چه لياقت و قابليت او بود، از مبدأ فياض مى گيرد، و به مَثَل نطفۀ آدمى لوح محفوظ اوست كه هر چه بدواً در وى نوشته شده است، بر آن مجبول است، و مطابق همان استعداد در افعالِ خود مختار است. و به مَثَل چون درختى [می ماند] كه در تخمى نهفته است و آن متن و فشردۀ درخت بتدريج به فعليت رسد و درخت بالفعل گردد.
👈 این مزاج به نام های دیگر نیز خوانده می شود از جمله: مزاج سرشتی، مادرزادی، مولودی، اصلی، ذاتی، طبیعی و طبعی.
💡باید توجه داشت که هرچند 8 قسم از مزاج های نه گانه، به عنوان «مزاج نامعتدل» شناخته می شوند اما این نامگذاری در مقایسه با مزاج معتدل انجام پذیرفته که بسیار نزدیک به اعتدال حقیقی است و مزاج جبلّیِ هر شخص ـ که می تواند هرکدام از این مزاج های نه گانه باشد ـ برای آن شخص، مزاج طبیعیِ او محسوب می شود و صحّت و نشاط او در این مزاج فراهم می گردد. یعنی مزاج جبلّیِ شخص می تواند معتدل یا «گرم و خشک» یا «سرد و تر» یا... باشد و هرچند که در مقایسه با مزاج معتدل، نامعتدل قلمداد شود اما در مقایسه با احوال شخص، معتدل محسوب می شود.
👈 یعنی مثلاً اگر مزاج یک شخص عادی با مزاج انبیاء الهی سنجیده شود، چون نسبت به ایشان از اعتدال حقیقی دورتر است، در این قیاس، نامعتدل محسوب می گردد اما در عین حال می تواند اعتدالی مناسب با شأن و جبلّتِ خود داشته باشد.
💠 سوء مزاج
با توجه به مطالب فوق، می توان فهمید که داشتن مزاج نامعتدل به معنای بیمار بودن شخص نیست، بلکه بیماری هنگامی پدید می آید که مزاج یک شخص، از «اعتدال شخصی» که مناسبِ آن شخص است انحراف یابد که به این حالت «سوء مزاج» گفته می شود.
💡مثلاً اگر مزاج جبلّی یک شخص «گرم و تر» بود، به این معنا نیست که آن شخص بیمار است هرچند که مزاج او در مقایسه با مزاجِ معتدل در نوعِ انسان (معتدل نوعی) نامعتدل باشد، بلکه بیماریِ او زمانی حادث می گردد که اثرات ناشی از سوء مزاج، این مزاج جبلّی را که بهترین حالتِ مزاجیِ اوست منحرف نماید. فرضاً این فرد که دارای طبع «گرم و تر» است، اگر تحت شرایطی قرار گیرد که حرارت و رطوبت مزاجش بیشتر از حد طبیعی اش گردد، دچار سوء مزاجِ «گرم و تر» شده است. پس آن مزاجِ گرم و تری که مزاجِ جبلّیِ او بود، باعث سلامتی و آن سوء مزاجِ گرم و تری که عارض او شد، باعث بیماری او می گردد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
.
👆👆👆👆👆👆 ادامۀ جلسۀ 61:
💠 نسبت میان مزاج جبلّی و اعتدال حقیقی
هرچند که مزاج جبلّی از حیث شخصی، معتدل محسوب می گردد و به لحاظ طبی مقارن صحّت است، اما به هر حال، این مزاج از حیث دوری و نزدیکی از اعتدال حقیقی می تواند به درجاتِ مختلفی خارج از اعتدال محسوب شود، زیرا هر انسانی که مزاج جبلیِ او به این اعتدال نزدیکتر باشد، در قیاس با سایر افراد انسان دارای مزاجی معتدلتر می باشد. به عنوان مثال در شکل ضمیمۀ جلسۀ قبل، مزاج شخص (ج) نسبت به مزاج شخص (ب) به مزاج معتدل و اعتدال حقیقی نزدیکتر است، لذا با اینکه هرکدام اعتدال شایستۀ مربوط به خود را دارند اما شخص (ج) در مجموع دارای اعتدالی بیشتر در مزاج خود است.
❓حال سؤال این است که این عدم اعتدالی که در قیاس با اعتدال حقیقی(یا مزاج معتدل) به مزاج انسان نسبت داده می شود، آیا موجب اثراتی در او می گردد یا اثرات مزاجی، منحصر در آثار مربوط به مزاج جبلّی است؟
👈 با توجه به آنچه از آراء حکما به دست می آید می توان گفت که علاوه بر آثاری که از قرب و بُعد مزاج انسان از طبیعت جبلّی اش برای او حاصل می شود، درجات قرب و بعد انسان از اعتدال حقیقی نیز در احوالات او مؤثر می باشد. در واقع، نزدیکیِ مزاج به اعتدال حقیقی باعث می شود که نفسی که به آن مزاج تعلق می گیرد شریفتر باشد و انسان در مسیر استکمالیِ خود با موانع کمتری مواجه شده و راه خود را سریعتر طی نماید و آسانتر از سایر افراد به فهم حقایق نائل گردد. (در جلسات آبنده به این موضوع خواهیم پرداخت)
💠 معانی اعتدال مزاج در آثار حکما
همانطور که در ادامه خواهیم دید، در بسیاری از کتب فلسفی، طبی، اخلاقی و عرفانی به فراخور موضوع، بحث از مزاج معتدل و آثار آن و تبعات انحراف از آن به میان می آید اما باید توجه داشت که برخی از این موارد مربوط به «اعتدال شخصی» است و برخی دیگر متوجه درجۀ نزدیکی به «اعتدال حقیقی» است.
🔻معمولاً در مواردی که به اهمیت کسب اعتدال در مزاج، توسط خودِ شخص اشاره می شود و یا آثار مخرب خروج از این اعتدال بر حالات نفسانی و جسمانی بیان می گردند، منظور از اعتدال مزاج، تحقق «اعتدال شخصی» است، که مبتنی بر حفظ مزاج جبلّی است و منظور از انحراف مزاج، «سوء مزاج» است که انحراف از مزاج جبلّی می باشد.
📚 برای نمونه، احمد هروی در «شرح حکمت الاشراق» بیان می دارد:
در زمان انحرافِ مزاج از اعتدال، نفس مشغول حفظ بدن مى شود و ادراك معقولات نمى تواند كرد. و بعضى اوقات در زمان انحراف مزاج، به سبب غلبۀ قوت جسمانيه، به موهومات مبتلا شده از تفكر در الهيات باز مى ماند.
🔻از طرفی، حکما بر این عقیده اند که تغییر در مزاج جبلّی غیر ممکن و یا بسیار سخت است، لذا در جایی که کسب مزاج معتدل و یا تغییر مزاج توسط خود شخص منتفی باشد ـ مثلاً در هنگام حدوث نفس و قبل از آن که والدین در ایجاد مزاج و اعتدال آن نقش دارند ـ منظور از اعتدال مزاج، درجۀ نزدیکی به «اعتدال حقیقی» است که مزاج جبلّیِ فرد، بصورت فطری و ذاتی از ابتدای تولد دارای آن شده است و در طول حیات و توسط خود شخص حاصل نشده است.
📚 به عنوان مثال، علامه حسن زاده در «هزار و یک کلمه» می نویسد:
خوى والدين و حتى أحوال آنها در اوقات و نيّات آنها، بلكه احوالِ نفسِ اوقات، در گاهِ انعقاد نطفه و غذاى مادر در زمان حمل چون ديگر اوصافِ روانى و جسمانى او، همه را تأثيرى خاص در [اعتدال] مزاج طفل است.
💢با در نظر داشتن این مقدمات به بحث تأثیرات متقابل نفس و مزاج ورود می کنیم...
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💠 نسبت میان مزاج جبلّی و اعتدال حقیقی
هرچند که مزاج جبلّی از حیث شخصی، معتدل محسوب می گردد و به لحاظ طبی مقارن صحّت است، اما به هر حال، این مزاج از حیث دوری و نزدیکی از اعتدال حقیقی می تواند به درجاتِ مختلفی خارج از اعتدال محسوب شود، زیرا هر انسانی که مزاج جبلیِ او به این اعتدال نزدیکتر باشد، در قیاس با سایر افراد انسان دارای مزاجی معتدلتر می باشد. به عنوان مثال در شکل ضمیمۀ جلسۀ قبل، مزاج شخص (ج) نسبت به مزاج شخص (ب) به مزاج معتدل و اعتدال حقیقی نزدیکتر است، لذا با اینکه هرکدام اعتدال شایستۀ مربوط به خود را دارند اما شخص (ج) در مجموع دارای اعتدالی بیشتر در مزاج خود است.
❓حال سؤال این است که این عدم اعتدالی که در قیاس با اعتدال حقیقی(یا مزاج معتدل) به مزاج انسان نسبت داده می شود، آیا موجب اثراتی در او می گردد یا اثرات مزاجی، منحصر در آثار مربوط به مزاج جبلّی است؟
👈 با توجه به آنچه از آراء حکما به دست می آید می توان گفت که علاوه بر آثاری که از قرب و بُعد مزاج انسان از طبیعت جبلّی اش برای او حاصل می شود، درجات قرب و بعد انسان از اعتدال حقیقی نیز در احوالات او مؤثر می باشد. در واقع، نزدیکیِ مزاج به اعتدال حقیقی باعث می شود که نفسی که به آن مزاج تعلق می گیرد شریفتر باشد و انسان در مسیر استکمالیِ خود با موانع کمتری مواجه شده و راه خود را سریعتر طی نماید و آسانتر از سایر افراد به فهم حقایق نائل گردد. (در جلسات آبنده به این موضوع خواهیم پرداخت)
💠 معانی اعتدال مزاج در آثار حکما
همانطور که در ادامه خواهیم دید، در بسیاری از کتب فلسفی، طبی، اخلاقی و عرفانی به فراخور موضوع، بحث از مزاج معتدل و آثار آن و تبعات انحراف از آن به میان می آید اما باید توجه داشت که برخی از این موارد مربوط به «اعتدال شخصی» است و برخی دیگر متوجه درجۀ نزدیکی به «اعتدال حقیقی» است.
🔻معمولاً در مواردی که به اهمیت کسب اعتدال در مزاج، توسط خودِ شخص اشاره می شود و یا آثار مخرب خروج از این اعتدال بر حالات نفسانی و جسمانی بیان می گردند، منظور از اعتدال مزاج، تحقق «اعتدال شخصی» است، که مبتنی بر حفظ مزاج جبلّی است و منظور از انحراف مزاج، «سوء مزاج» است که انحراف از مزاج جبلّی می باشد.
📚 برای نمونه، احمد هروی در «شرح حکمت الاشراق» بیان می دارد:
در زمان انحرافِ مزاج از اعتدال، نفس مشغول حفظ بدن مى شود و ادراك معقولات نمى تواند كرد. و بعضى اوقات در زمان انحراف مزاج، به سبب غلبۀ قوت جسمانيه، به موهومات مبتلا شده از تفكر در الهيات باز مى ماند.
🔻از طرفی، حکما بر این عقیده اند که تغییر در مزاج جبلّی غیر ممکن و یا بسیار سخت است، لذا در جایی که کسب مزاج معتدل و یا تغییر مزاج توسط خود شخص منتفی باشد ـ مثلاً در هنگام حدوث نفس و قبل از آن که والدین در ایجاد مزاج و اعتدال آن نقش دارند ـ منظور از اعتدال مزاج، درجۀ نزدیکی به «اعتدال حقیقی» است که مزاج جبلّیِ فرد، بصورت فطری و ذاتی از ابتدای تولد دارای آن شده است و در طول حیات و توسط خود شخص حاصل نشده است.
📚 به عنوان مثال، علامه حسن زاده در «هزار و یک کلمه» می نویسد:
خوى والدين و حتى أحوال آنها در اوقات و نيّات آنها، بلكه احوالِ نفسِ اوقات، در گاهِ انعقاد نطفه و غذاى مادر در زمان حمل چون ديگر اوصافِ روانى و جسمانى او، همه را تأثيرى خاص در [اعتدال] مزاج طفل است.
💢با در نظر داشتن این مقدمات به بحث تأثیرات متقابل نفس و مزاج ورود می کنیم...
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#اعتدال_مزاج
#مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (73)
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 16)
⭕️ تأثیر مزاج بر سلوک عرفانی (قسمت پنجم)
💠 اثر اعتدال مزاج در کیفیت سلوک عرفانی
بحث مزاج در آثار عرفانی، در ابعاد مختلفی مورد توجه قرار گرفته است و یکی از این ابعاد مربوط به اثر اعتدال مزاج در کیفیت سلوک عرفانی است. در یگ نگاه کلّی می توان گفت که اعتدال مزاج از دو جهت در مباحث سلوکی اثرگذار است:
1️⃣ اول: از جهت میزان اعتدالی که بر جبلّت مزاج اشخاص حاکم است و باعث ظهور استعدادها و ظرفیت های مختلف در سالکان می گردد.
2️⃣ دوم: از جهت آثاری که حفظ اعتدال شخصی و دوری از سوء مزاج در سلوک عرفانی ظاهر می سازد.
در ادامه، نمونه هایی از این موارد در آثار عرفا مورد بررسی قرار می گیرد.
⭕️ مزاج و اختلاف در سلوک عرفانی
در مباحث پیش بیان گردید که اختلاف در مزاج باعث اختلاف در سلوک اخلاقی می گردد (جلسه66)؛ شبیه همین مسأله در سلوک عرفانی نیز مطرح می شود و عرفا در آثار خود به وجوه مختلفی از این اختلافات سلوکی اشاره کرده اند که نمایانگر اهمیت و تأثیر مزاج جبلّی در روحیه و سلایق سالکان و مبیّن نحوۀ متفاوت سلوک ایشان است.
💠 1- مزاج و اختلاف در احوال سالکان
مزاج تأثیر عمیقی بر روحیۀ سالک و سیر او در طریق قرب حق دارد تا جایی که سیر سالکان بر مبنای مزاج ایشان از یکدیگر متفاوت می شود.
📚 شیخ اکبر، محییالدین ابن عربی در «رسالة الأنوار» می فرماید: «با وجود اینکه طریق حق واحد است، اما وجوه آن به اختلاف احوال سالکان، مختلف شده است»؛ و از جمله مواردی که باعث اختلافِ احوال سالکان می شود را اعتدال و انحراف در مزاج ایشان می داند:
▫️و مع ان طريق الحق واحدة فانه يختلف وجوهه باختلاف احوال سالكيه من اعتدال المزاج و انحرافه و...
💡نظر جناب شیخ ریشه در نظراتی دارد که فلاسفه و عرفا در بارۀ وحدت حقیقت انسانی بیان کرده اند. در واقع، از نظر حکمای الهی، نفوس انسانی در حقیقتِ خود واحد اند و اختلافی در ذات ندارند، بلکه آنچه باعث تمایز میان آن ها می شود، اختلاف در مزاجی است که نفس به آن تعلق می گیرد. زیرا مزاج ها، طبق اعتدالی که دارند قابلیت های مختلفی را در ظهور حقایق روح واحده از خود نشان می دهند.
📚 پلاسی شیرازی در رسالۀ « تحفة الروح» ناظر به این معنا می گوید:
▫️أن النفس الانسانية التي هي خاصية الانسان واحدة لا اختلاف فيها بالحقيقة و الذات بل الأخلاق و الصفات التي هي من توابع مزاج البدن، و هي من العوارض العارضة لذات النفس، هو أن النفوس كلها فاضت من مبدأ واحد بسيط هو المسمى عند الحكماء بالعقل الأخير الفعال الواهب للصور، و هو لا تركيب فيه و لا اختلاف، فيستحيل أن يكون في النفوس الفائضة منه اختلاف بالحقيقة... أن حقيقة الانسان هي حقيقة واحدة مقدسة عن الاختلاف في ذاتها، و أن جميع ما يطرأ عليها ليس إلا من المزاج المعبر عنه بالاستعداد، و هو باب رحمة الملك الجواد. و القبول إنما هو بحسب الاستعداد...
معنای سخن پلاسی این است که نفس انسانی، از حیث حقیقت و ذاتش واحد است و آنچه باعث اختلاف در نفوس می شود، اخلاق و صفاتی است که از توابع مزاج بدن هستند و بر ذات نفس عارض می گردند؛ زیرا تمام نفوس از مبدأ واحد بسیطی که نزد حکما به عقل فعال و واهب الصّور موسوم است افاضه می گردند که هیچ ترکیب و اختلافی در آن(مبدأ بسیط) وجود ندارد و لذا طبق قاعدۀ «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» در نفوسِ فائض از آن نیز از حیث حقیقتشان اختلافی نخواهد بود؛ پس حقیقت انسان، حقیقت واحده ای است که از اختلاف در ذات منزه است و تمام آنچه بر آن عارض می شود، جز به سبب مزاج نیست که از آن تعبیر به «استعداد» می کنند. و قبول فیضان نفس از جانب واهب الصور به حسب همین استعداد مزاجی است. یعنی هر مزاجی به اندازۀ اعتدالی که دارد شایستۀ پذیرش کمالات روحانی خواهد شد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
.
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 16)
⭕️ تأثیر مزاج بر سلوک عرفانی (قسمت پنجم)
💠 اثر اعتدال مزاج در کیفیت سلوک عرفانی
بحث مزاج در آثار عرفانی، در ابعاد مختلفی مورد توجه قرار گرفته است و یکی از این ابعاد مربوط به اثر اعتدال مزاج در کیفیت سلوک عرفانی است. در یگ نگاه کلّی می توان گفت که اعتدال مزاج از دو جهت در مباحث سلوکی اثرگذار است:
1️⃣ اول: از جهت میزان اعتدالی که بر جبلّت مزاج اشخاص حاکم است و باعث ظهور استعدادها و ظرفیت های مختلف در سالکان می گردد.
2️⃣ دوم: از جهت آثاری که حفظ اعتدال شخصی و دوری از سوء مزاج در سلوک عرفانی ظاهر می سازد.
در ادامه، نمونه هایی از این موارد در آثار عرفا مورد بررسی قرار می گیرد.
⭕️ مزاج و اختلاف در سلوک عرفانی
در مباحث پیش بیان گردید که اختلاف در مزاج باعث اختلاف در سلوک اخلاقی می گردد (جلسه66)؛ شبیه همین مسأله در سلوک عرفانی نیز مطرح می شود و عرفا در آثار خود به وجوه مختلفی از این اختلافات سلوکی اشاره کرده اند که نمایانگر اهمیت و تأثیر مزاج جبلّی در روحیه و سلایق سالکان و مبیّن نحوۀ متفاوت سلوک ایشان است.
💠 1- مزاج و اختلاف در احوال سالکان
مزاج تأثیر عمیقی بر روحیۀ سالک و سیر او در طریق قرب حق دارد تا جایی که سیر سالکان بر مبنای مزاج ایشان از یکدیگر متفاوت می شود.
📚 شیخ اکبر، محییالدین ابن عربی در «رسالة الأنوار» می فرماید: «با وجود اینکه طریق حق واحد است، اما وجوه آن به اختلاف احوال سالکان، مختلف شده است»؛ و از جمله مواردی که باعث اختلافِ احوال سالکان می شود را اعتدال و انحراف در مزاج ایشان می داند:
▫️و مع ان طريق الحق واحدة فانه يختلف وجوهه باختلاف احوال سالكيه من اعتدال المزاج و انحرافه و...
💡نظر جناب شیخ ریشه در نظراتی دارد که فلاسفه و عرفا در بارۀ وحدت حقیقت انسانی بیان کرده اند. در واقع، از نظر حکمای الهی، نفوس انسانی در حقیقتِ خود واحد اند و اختلافی در ذات ندارند، بلکه آنچه باعث تمایز میان آن ها می شود، اختلاف در مزاجی است که نفس به آن تعلق می گیرد. زیرا مزاج ها، طبق اعتدالی که دارند قابلیت های مختلفی را در ظهور حقایق روح واحده از خود نشان می دهند.
📚 پلاسی شیرازی در رسالۀ « تحفة الروح» ناظر به این معنا می گوید:
▫️أن النفس الانسانية التي هي خاصية الانسان واحدة لا اختلاف فيها بالحقيقة و الذات بل الأخلاق و الصفات التي هي من توابع مزاج البدن، و هي من العوارض العارضة لذات النفس، هو أن النفوس كلها فاضت من مبدأ واحد بسيط هو المسمى عند الحكماء بالعقل الأخير الفعال الواهب للصور، و هو لا تركيب فيه و لا اختلاف، فيستحيل أن يكون في النفوس الفائضة منه اختلاف بالحقيقة... أن حقيقة الانسان هي حقيقة واحدة مقدسة عن الاختلاف في ذاتها، و أن جميع ما يطرأ عليها ليس إلا من المزاج المعبر عنه بالاستعداد، و هو باب رحمة الملك الجواد. و القبول إنما هو بحسب الاستعداد...
معنای سخن پلاسی این است که نفس انسانی، از حیث حقیقت و ذاتش واحد است و آنچه باعث اختلاف در نفوس می شود، اخلاق و صفاتی است که از توابع مزاج بدن هستند و بر ذات نفس عارض می گردند؛ زیرا تمام نفوس از مبدأ واحد بسیطی که نزد حکما به عقل فعال و واهب الصّور موسوم است افاضه می گردند که هیچ ترکیب و اختلافی در آن(مبدأ بسیط) وجود ندارد و لذا طبق قاعدۀ «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» در نفوسِ فائض از آن نیز از حیث حقیقتشان اختلافی نخواهد بود؛ پس حقیقت انسان، حقیقت واحده ای است که از اختلاف در ذات منزه است و تمام آنچه بر آن عارض می شود، جز به سبب مزاج نیست که از آن تعبیر به «استعداد» می کنند. و قبول فیضان نفس از جانب واهب الصور به حسب همین استعداد مزاجی است. یعنی هر مزاجی به اندازۀ اعتدالی که دارد شایستۀ پذیرش کمالات روحانی خواهد شد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
.
👆👆👆👆👆👆 ادامۀ جلسۀ 73:
💡بیان عرفانیِ این مطلب چنین است که بر طبق اعتقادات عرفا، تجلّی حضرت حق، تجلّی واحدِ اَحدی است و تکرار و اختلافی در آن وجود ندارد (لا تکرار فی التجلی) و این تجلی نسبت به همه اشیاء یکسان است؛ اما آنچه باعث اختلاف در مظاهر می گردد، قابلیتِ مظاهر در ظهور این تجلی است.
📚 لذا ابن عربی در «فتوحات مکیه» می گوید:
▫️فإنّه من حیث النفخ الإلهی لا تفاضل و إنّما التفاضل فی القوابل.
یعنی: اختلاف نفوس از جهت اختلاف در نفخ الهی نیست بلکه علت اختلاف، قابلیت موجودات است.
👈 در عالم طبیعت، «مزاج» همان قابلیتی است که باعث اختلاف نفوس می گردد و عرفا جهت تفهیم رابطۀ میان تجلی حق [یا نفسی که امتداد آن تجلی است] و مزاج، از مثال نور شمس استفاده کرده اند.
📚 چنانکه ابن عربی در همان کتاب بیان می دارد:
▫️إن هذه النفوس الإنسانية نتيجة عن هذه الأجسام العنصرية و متولدة عنها فإنها ما ظهرت إلا بعد تسوية هذه الأجسام و اعتدال أخلاطها فهي للنفوس المنفوخة فيها من الروح المضاف إليه تعالى كالأماكن التي تطرح الشمس شعاعاتها عليها فتختلف آثارها باختلاف القوابل أين ضوء نور الشمس في الأجسام الكثيفة منه في الأجسام الصقيلة فلهذا تفاضلت النفوس لتفاضل الأمزجة.
یعنی: همانا نفوس انسانی نتیجۀ اجسام عنصری و متولد از آن است و نفس ظاهر نمی شود مگر بعد از تسویۀ جسم و تحقق اعتدال در اخلاط آن، پس جسم عنصری برای نفسِ منفوخ در آن - که از جانب حق تعالی است - همچون مکانی می ماند که شعاع نور خورشید بر آن می تابد و آثار این نور واحد به حسب اختلافی که در مکان های تابیده شده وجود دارد، متفاوت می شود. پس همانطور که اثر نور خورشید در اجسام کدر با اجسام صیقلی متفاوت است، نفوس نیز به حسب تفاوت امزجه متفاوت می شوند.
💡در واقع، مخلوقات، آیینه هایی هستند که تجلی حق در مقابل ایشان تمام قد ایستاده است، اما آیینه ها به حسب تفاوتی که در میزان جلاء دارند تصاویر متفاوتی را منعکس مى کنند. أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا (رعد: 17). همین امر نیز باعث ظهور احوال مختلف در میان انسان ها می گردد و به تبع آن احوال و اذواق سالکین نیز به حسب میزان صفای آیینۀ مزاج از یکدیگر متفاوت و متمایز می گردد.
📚 اسیدی در «مشارق أنوار القلوب» می نویسد:
▫️و اعلم أن جوهر النفوس القدسية الإلهية كلها واحد، و إنما أوجب لها الكثرة اختلاف استعداد القوة الحيوانية التي في الجسم و تتفاوت لتفاوت مزاج الجسم في الاعتدال... و لأجل هذا الاختلاف اختلفت العلوم و المعارف و الإدراكات و الأذواق و منازل العارفين.
یعنی: بدان که جوهر نفوس قدسیۀ الهیه، همگی واحدند و آنچه باعث کثرت آن می شود، استعداد قوۀ حیوانی است که در جسم وجود دارد و به تفاوت مزاج جسم از حیث اعتدال، متفاوت می گردد... و به سبب این اختلاف، علوم و معارف و ادراکات و اذواق و منازل عارفین نیز مختلف می گردند.
💢 در ادامه به وجوهی از این اختلافات اشاره خواهیم کرد.
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💡بیان عرفانیِ این مطلب چنین است که بر طبق اعتقادات عرفا، تجلّی حضرت حق، تجلّی واحدِ اَحدی است و تکرار و اختلافی در آن وجود ندارد (لا تکرار فی التجلی) و این تجلی نسبت به همه اشیاء یکسان است؛ اما آنچه باعث اختلاف در مظاهر می گردد، قابلیتِ مظاهر در ظهور این تجلی است.
📚 لذا ابن عربی در «فتوحات مکیه» می گوید:
▫️فإنّه من حیث النفخ الإلهی لا تفاضل و إنّما التفاضل فی القوابل.
یعنی: اختلاف نفوس از جهت اختلاف در نفخ الهی نیست بلکه علت اختلاف، قابلیت موجودات است.
👈 در عالم طبیعت، «مزاج» همان قابلیتی است که باعث اختلاف نفوس می گردد و عرفا جهت تفهیم رابطۀ میان تجلی حق [یا نفسی که امتداد آن تجلی است] و مزاج، از مثال نور شمس استفاده کرده اند.
📚 چنانکه ابن عربی در همان کتاب بیان می دارد:
▫️إن هذه النفوس الإنسانية نتيجة عن هذه الأجسام العنصرية و متولدة عنها فإنها ما ظهرت إلا بعد تسوية هذه الأجسام و اعتدال أخلاطها فهي للنفوس المنفوخة فيها من الروح المضاف إليه تعالى كالأماكن التي تطرح الشمس شعاعاتها عليها فتختلف آثارها باختلاف القوابل أين ضوء نور الشمس في الأجسام الكثيفة منه في الأجسام الصقيلة فلهذا تفاضلت النفوس لتفاضل الأمزجة.
یعنی: همانا نفوس انسانی نتیجۀ اجسام عنصری و متولد از آن است و نفس ظاهر نمی شود مگر بعد از تسویۀ جسم و تحقق اعتدال در اخلاط آن، پس جسم عنصری برای نفسِ منفوخ در آن - که از جانب حق تعالی است - همچون مکانی می ماند که شعاع نور خورشید بر آن می تابد و آثار این نور واحد به حسب اختلافی که در مکان های تابیده شده وجود دارد، متفاوت می شود. پس همانطور که اثر نور خورشید در اجسام کدر با اجسام صیقلی متفاوت است، نفوس نیز به حسب تفاوت امزجه متفاوت می شوند.
💡در واقع، مخلوقات، آیینه هایی هستند که تجلی حق در مقابل ایشان تمام قد ایستاده است، اما آیینه ها به حسب تفاوتی که در میزان جلاء دارند تصاویر متفاوتی را منعکس مى کنند. أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا (رعد: 17). همین امر نیز باعث ظهور احوال مختلف در میان انسان ها می گردد و به تبع آن احوال و اذواق سالکین نیز به حسب میزان صفای آیینۀ مزاج از یکدیگر متفاوت و متمایز می گردد.
📚 اسیدی در «مشارق أنوار القلوب» می نویسد:
▫️و اعلم أن جوهر النفوس القدسية الإلهية كلها واحد، و إنما أوجب لها الكثرة اختلاف استعداد القوة الحيوانية التي في الجسم و تتفاوت لتفاوت مزاج الجسم في الاعتدال... و لأجل هذا الاختلاف اختلفت العلوم و المعارف و الإدراكات و الأذواق و منازل العارفين.
یعنی: بدان که جوهر نفوس قدسیۀ الهیه، همگی واحدند و آنچه باعث کثرت آن می شود، استعداد قوۀ حیوانی است که در جسم وجود دارد و به تفاوت مزاج جسم از حیث اعتدال، متفاوت می گردد... و به سبب این اختلاف، علوم و معارف و ادراکات و اذواق و منازل عارفین نیز مختلف می گردند.
💢 در ادامه به وجوهی از این اختلافات اشاره خواهیم کرد.
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (74)
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 17)
⭕️ تأثیر مزاج بر سلوک عرفانی (قسمت ششم) - مزاج و اختلاف در سلوک عرفانی
💠 2- مزاج و اختلاف در عبادات سلوکی
اختلاف احوال سالکین، که ناشی از اختلاف مزاج ایشان است مسألۀ مهمی است که باید در اعمال سلوکی مورد توجه قرار گیرد زیرا سلوک حکیمانه، سلوکی است که اقتضائات برآمده از شاکلۀ وجودیِ هر سالک را مد نظر قرار داده و مبتنی بر آن، او را سیر دهد.
🔻به عنوان نمونه در منابع روایی، دعاها و اعمال عبادی متعددی وارد شده که هر شخصی مبتنی بر شرایط و نیاز خاص خود به آن ها رجوع می کند.
📚 محمدکریم خان کرمانی در «رساله نخبه» می فرماید:
▫️دعاهای وارده از ائمه طاهرین – سلام الله علیهم اجمعین – در تعقیبات نمازهای یومیه بسیار است به طوری كه احصا نمی شود و بسیاری از آن ها به جهت اختلاف احوال سائلین است چرا كه هر یك از آن ها را حاجتی بوده و درجه و مقامی و بعضی را معرفتی بوده و بعضی را نبوده و معلوم است كه كسی نمی تواند كه جمیع آنها را به جا آورد و هر كس چیزی از آنها را انتخاب كرده است برای خود.
📚 ایشان در كتاب «طريق النجاة» اختلاف در طبیعت و مزاج را از مصادیق اختلاف احوال سائلین دانسته و می گوید:
▫️آل محمد – علیهم السلام – ذكرها و دعاها و اعمال فراوانی را تعلیم داده اند به جهت زیادی سائلین و اختلاف طبیعت ها و مزاج ها و حاجت ها و زمان ها و مكان ها و مناسبت ها و اشخاص.
👈 از اینرو مزاج سالک، نوعی میل و رغبت به برخی اعمال عبادی را در او ایجاد می کند که این اعمال، مناسب حال او بوده و هیچ گونه سختی و کراهتی را به نفس سالک تحمیل نمی کند.
📚 بر این اساس علامه طهرانی در رساله «لب اللّباب» عبادت مؤثر در سلوک را عبادتی می دانند که ناشی از میل و رغبت سالک باشد:
▫️مثل سالك در به جاى آوردن عبادات مانند شخصى است كه می خواهد غذا تناول كند، اوّلا بايد غذائى را انتخاب كند كه مساعد با مزاج او باشد، و ثانيا قبل از اينكه سير شود دست از خوردن باز دارد تا پيوسته ميل و رغبت در او باقى باشد... كه عبادت مؤثّر در سير و سلوك فقط و فقط عبادت ناشى از ميل و رغبت است و به اين معنى دلالت دارد این روایت که فرمود: و لا تكرهوا على انفسكم العبادة (و عبادت را بر خودتان تحميل نكنيد).
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
.
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 17)
⭕️ تأثیر مزاج بر سلوک عرفانی (قسمت ششم) - مزاج و اختلاف در سلوک عرفانی
💠 2- مزاج و اختلاف در عبادات سلوکی
اختلاف احوال سالکین، که ناشی از اختلاف مزاج ایشان است مسألۀ مهمی است که باید در اعمال سلوکی مورد توجه قرار گیرد زیرا سلوک حکیمانه، سلوکی است که اقتضائات برآمده از شاکلۀ وجودیِ هر سالک را مد نظر قرار داده و مبتنی بر آن، او را سیر دهد.
🔻به عنوان نمونه در منابع روایی، دعاها و اعمال عبادی متعددی وارد شده که هر شخصی مبتنی بر شرایط و نیاز خاص خود به آن ها رجوع می کند.
📚 محمدکریم خان کرمانی در «رساله نخبه» می فرماید:
▫️دعاهای وارده از ائمه طاهرین – سلام الله علیهم اجمعین – در تعقیبات نمازهای یومیه بسیار است به طوری كه احصا نمی شود و بسیاری از آن ها به جهت اختلاف احوال سائلین است چرا كه هر یك از آن ها را حاجتی بوده و درجه و مقامی و بعضی را معرفتی بوده و بعضی را نبوده و معلوم است كه كسی نمی تواند كه جمیع آنها را به جا آورد و هر كس چیزی از آنها را انتخاب كرده است برای خود.
📚 ایشان در كتاب «طريق النجاة» اختلاف در طبیعت و مزاج را از مصادیق اختلاف احوال سائلین دانسته و می گوید:
▫️آل محمد – علیهم السلام – ذكرها و دعاها و اعمال فراوانی را تعلیم داده اند به جهت زیادی سائلین و اختلاف طبیعت ها و مزاج ها و حاجت ها و زمان ها و مكان ها و مناسبت ها و اشخاص.
👈 از اینرو مزاج سالک، نوعی میل و رغبت به برخی اعمال عبادی را در او ایجاد می کند که این اعمال، مناسب حال او بوده و هیچ گونه سختی و کراهتی را به نفس سالک تحمیل نمی کند.
📚 بر این اساس علامه طهرانی در رساله «لب اللّباب» عبادت مؤثر در سلوک را عبادتی می دانند که ناشی از میل و رغبت سالک باشد:
▫️مثل سالك در به جاى آوردن عبادات مانند شخصى است كه می خواهد غذا تناول كند، اوّلا بايد غذائى را انتخاب كند كه مساعد با مزاج او باشد، و ثانيا قبل از اينكه سير شود دست از خوردن باز دارد تا پيوسته ميل و رغبت در او باقى باشد... كه عبادت مؤثّر در سير و سلوك فقط و فقط عبادت ناشى از ميل و رغبت است و به اين معنى دلالت دارد این روایت که فرمود: و لا تكرهوا على انفسكم العبادة (و عبادت را بر خودتان تحميل نكنيد).
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
.
👆👆👆👆👆👆 ادامۀ جلسۀ 74:
💠 3- مزاج و اختلاف در استعداد سلوکی
طبق آراء حکما، اعتدال مزاج، دخل عظیمی در قوت نفس و شرافت آن دارد تا جایی که وِزان نفوس مطابق با وزان این اعتدال تعیین می گردد، بدین معنا که هرچه اعتدال مزاج بیشتر باشد، نفس فائض بر آن افضل و اکمل و اشرف خواهد بود. بنابراین چون انسان از طریق این نفس و قابلیت های آن از عوالم عِلوی کسب معارف می نماید، پس هر سالکی به فراخور استعداد و قابلیتی که ریشه در اعتدال مزاجش دارد، مستعد دریافت فیوضات عالم قدسی خواهد شد.
📚 شیخ الرئیس ابوعلی سینا در این باره می فرماید:
▫️وكلما كان المزاج أقرب إلى الاعتدال كان الشخص أكثر استعدادا لقبول الملكات الفاضلة العلمية والعملية.
یعنی: هرچه مزاج به اعتدال نزدیک تر باشد، استعداد شخص جهت قبول ملکات فاضلۀ علمیه و عملیه بیشتر خواهد بود.
📚این حقیقت به قلم علامه حسن زاده آملی چنین بیان گشته است:
إذا كان (وكلما كان) المزاج أعدل كانت النفس الفائضة عليه أفضل، والحقائق الفائضة على النفس أيضا على مراتبها فى الفضل متفاوتة فضلا ودرجة «والذين أوتوا العلم درجات».
یعنی: مزاج، هرچه به اعتدال نزدیک تر باشد، نفس فائض بر آن افضل خواهد بود و به همین مناسبت، حقایق فائضه بر نفس نیز از حیث مرتبه ای که دارد، در فضل و درجه متفاوت خواهد بود [چنانکه خداوند متعال می فرماید:] «والذين أوتوا العلم درجات»(مجادله: 11).
👈 بر این مبنا، با اینکه فیض مبدأ فیاض، واحد است اما هر شخصی مطابق استعداد خویش از آن فیض بهره مند می شود و به فراخور همان استعداد و قابلیت، کسب معارف می نماید.
📚 لذا ملاهادی سبزواری در «منظومه حکمت» می فرماید:
▫️إن العقل العاشر الذى يكمل البشر فهو بإذن الله (تعالى) يوحى إلى الأنبياء (صلوات الله عليهم)، ويلهم الأولياء (سلام الله عليهم)، ويعلم العلماء.
یعنی: عقل عاشری که بشر را تکمیل می نماید، به اذن خداوند متعال به انبیاء «وحی» می کند و به اولیاء «الهام» می نماید و به علما «علم» می آموزد.
👈 و اینگونه است که سالک در علم و عمل، روزی خورِ استعداد جبلّی خویش است و واردات قلبی سالکان حق نیز طبق همین استعداد مزاجی متفاوت می گردد.
📚 چنانکه علامه حسن زاده آملی در «هزار و يك نكته» می فرماید:
براى هر شخص بوفق اقتضاى استعداد و تركيب مزاج و قابليت او در اثناى سير و سلوك وارداتى روى مى آورد. همانطوركه چهره ها و لهجه ها مختلف اند استعدادها نيز مختلف اند و مطابق اختلاف استعداد، واردات قلبى نيز گوناگون اند، پس اگر پشت به اين ده و رو به شهر آورده اى اين نكته حلقۀ گوشت باد و فراموشت مباد.
💢 ادامه دارد...
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💠 3- مزاج و اختلاف در استعداد سلوکی
طبق آراء حکما، اعتدال مزاج، دخل عظیمی در قوت نفس و شرافت آن دارد تا جایی که وِزان نفوس مطابق با وزان این اعتدال تعیین می گردد، بدین معنا که هرچه اعتدال مزاج بیشتر باشد، نفس فائض بر آن افضل و اکمل و اشرف خواهد بود. بنابراین چون انسان از طریق این نفس و قابلیت های آن از عوالم عِلوی کسب معارف می نماید، پس هر سالکی به فراخور استعداد و قابلیتی که ریشه در اعتدال مزاجش دارد، مستعد دریافت فیوضات عالم قدسی خواهد شد.
📚 شیخ الرئیس ابوعلی سینا در این باره می فرماید:
▫️وكلما كان المزاج أقرب إلى الاعتدال كان الشخص أكثر استعدادا لقبول الملكات الفاضلة العلمية والعملية.
یعنی: هرچه مزاج به اعتدال نزدیک تر باشد، استعداد شخص جهت قبول ملکات فاضلۀ علمیه و عملیه بیشتر خواهد بود.
📚این حقیقت به قلم علامه حسن زاده آملی چنین بیان گشته است:
إذا كان (وكلما كان) المزاج أعدل كانت النفس الفائضة عليه أفضل، والحقائق الفائضة على النفس أيضا على مراتبها فى الفضل متفاوتة فضلا ودرجة «والذين أوتوا العلم درجات».
یعنی: مزاج، هرچه به اعتدال نزدیک تر باشد، نفس فائض بر آن افضل خواهد بود و به همین مناسبت، حقایق فائضه بر نفس نیز از حیث مرتبه ای که دارد، در فضل و درجه متفاوت خواهد بود [چنانکه خداوند متعال می فرماید:] «والذين أوتوا العلم درجات»(مجادله: 11).
👈 بر این مبنا، با اینکه فیض مبدأ فیاض، واحد است اما هر شخصی مطابق استعداد خویش از آن فیض بهره مند می شود و به فراخور همان استعداد و قابلیت، کسب معارف می نماید.
📚 لذا ملاهادی سبزواری در «منظومه حکمت» می فرماید:
▫️إن العقل العاشر الذى يكمل البشر فهو بإذن الله (تعالى) يوحى إلى الأنبياء (صلوات الله عليهم)، ويلهم الأولياء (سلام الله عليهم)، ويعلم العلماء.
یعنی: عقل عاشری که بشر را تکمیل می نماید، به اذن خداوند متعال به انبیاء «وحی» می کند و به اولیاء «الهام» می نماید و به علما «علم» می آموزد.
👈 و اینگونه است که سالک در علم و عمل، روزی خورِ استعداد جبلّی خویش است و واردات قلبی سالکان حق نیز طبق همین استعداد مزاجی متفاوت می گردد.
📚 چنانکه علامه حسن زاده آملی در «هزار و يك نكته» می فرماید:
براى هر شخص بوفق اقتضاى استعداد و تركيب مزاج و قابليت او در اثناى سير و سلوك وارداتى روى مى آورد. همانطوركه چهره ها و لهجه ها مختلف اند استعدادها نيز مختلف اند و مطابق اختلاف استعداد، واردات قلبى نيز گوناگون اند، پس اگر پشت به اين ده و رو به شهر آورده اى اين نكته حلقۀ گوشت باد و فراموشت مباد.
💢 ادامه دارد...
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (75)
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 18)
⭕️ تأثیر مزاج بر سلوک عرفانی (قسمت هفتم) - مزاج و اختلاف در سلوک عرفانی
💠 4- مزاج و اختلاف در رسالات انبیاء (علیهم السلام)
اشراق حضرت حق بر هر موجودی به قدر تحقق صفت عدالت در آن موجود است و اثر این عدالت در عالم طبیعت، بصورت اعتدال در مزاج عنصری نمایان می گردد؛ لذا همانطور که نفوس انسانی متناسب با اعتدال حاکم بر مزاج بدن بر یکدیگر تفاضل می یابند، درجات انبیاء و اولیاء الهی نیز بر همین معیار از یکدیگر متفاوت می گردد.
📚 علامه حسن زاده آملی در «رساله رتق و فتق» می فرماید:
▫️انسان های کامل که سفرای الهی اند برای ارشاد آدمیان مبعوث می شوند، و به اختلاف تکوّن امزجۀ آنان درجات امامت و نبوّت و رسالت آن ها متفاوت خواهد بود که «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ»؛ «وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَىٰ بَعْضٍ»، در حق آنان صادق است.
📚 ابن عربی نیز در «فتوحات مکیه» ضمن اشاره به این مطلب، فراگیری رسالت هر نبی را متناسب با میزان اعتدال در مزاج او دانسته است:
▫️إن الرسل أعدل الناس مزاجا لقبولهم رسالات ربهم و كل شخص منهم قبل من الرسالة قدر ما أعطاه الله في مزاجه من التركيب فما من نبي إلا بعث خاصة إلى قوم معينين لأنه على مزاج خاص مقصور و إن محمدا ص ما بعثه الله إلا برسالة عامة إلى جميع الناس كافة و لا قبل هو مثل هذه الرسالة إلا لكونه على مزاج عام يحوي على مزاج كل نبي و رسول فهو أعدل الأمزجة و أكملها.
👈 یعنی: رسولان الهی، دارای معتدل ترین مزاج جهت قبول رسالات پروردگارشان هستند و هر شخصی از آنان، از رسالت آن اندازه ای را قبول می کند که خداوند متعال در ترکیب مزاج او عطا کرده است. پس پیامبری نیست مگر آنکه مبعوث شده به رسالت خاصّه بسوی قومی معیّن [و زمانی خاص]، زیرا مزاج هر پیامبری خاص و منحصر است، و همانا محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ مبعوث نشد مگر به رسالت عامّه بسوی جمیع مردم [و زمان ها] و قبول نمی کند مثل چنین رسالتی را مگر آنکه دارای مزاج عامی باشد که [از حیث جمعیتش] شامل مزاج هر نبی و رسولی گردد، پس او دارای معتدل ترین و کاملترین مزاج ها است.
🔻از سوی دیگر، عرفا در آثار خود متذکر شده اند که بر مردم هر عصر و زمانی نیز مزاجی کلّی حاکم است که آن مزاج، دین و شریعتی متناسب با خود را می پذیرد. این مطلب برگرفته از همان اصلی است که پیش از این بیان کردیم. یعنی تجلّی واحد حق، در هر موجودی به میزان قابلیت آن موجود ظاهر می شود و بر همین معیار، رسولان حق نیز به قدر استعداد امت ها بر ایشان نازل می گردند و معجزات ایشان هم متناسب با همین ظرفیت و استعداد ظاهر می شود.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
.
💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 18)
⭕️ تأثیر مزاج بر سلوک عرفانی (قسمت هفتم) - مزاج و اختلاف در سلوک عرفانی
💠 4- مزاج و اختلاف در رسالات انبیاء (علیهم السلام)
اشراق حضرت حق بر هر موجودی به قدر تحقق صفت عدالت در آن موجود است و اثر این عدالت در عالم طبیعت، بصورت اعتدال در مزاج عنصری نمایان می گردد؛ لذا همانطور که نفوس انسانی متناسب با اعتدال حاکم بر مزاج بدن بر یکدیگر تفاضل می یابند، درجات انبیاء و اولیاء الهی نیز بر همین معیار از یکدیگر متفاوت می گردد.
📚 علامه حسن زاده آملی در «رساله رتق و فتق» می فرماید:
▫️انسان های کامل که سفرای الهی اند برای ارشاد آدمیان مبعوث می شوند، و به اختلاف تکوّن امزجۀ آنان درجات امامت و نبوّت و رسالت آن ها متفاوت خواهد بود که «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ»؛ «وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَىٰ بَعْضٍ»، در حق آنان صادق است.
📚 ابن عربی نیز در «فتوحات مکیه» ضمن اشاره به این مطلب، فراگیری رسالت هر نبی را متناسب با میزان اعتدال در مزاج او دانسته است:
▫️إن الرسل أعدل الناس مزاجا لقبولهم رسالات ربهم و كل شخص منهم قبل من الرسالة قدر ما أعطاه الله في مزاجه من التركيب فما من نبي إلا بعث خاصة إلى قوم معينين لأنه على مزاج خاص مقصور و إن محمدا ص ما بعثه الله إلا برسالة عامة إلى جميع الناس كافة و لا قبل هو مثل هذه الرسالة إلا لكونه على مزاج عام يحوي على مزاج كل نبي و رسول فهو أعدل الأمزجة و أكملها.
👈 یعنی: رسولان الهی، دارای معتدل ترین مزاج جهت قبول رسالات پروردگارشان هستند و هر شخصی از آنان، از رسالت آن اندازه ای را قبول می کند که خداوند متعال در ترکیب مزاج او عطا کرده است. پس پیامبری نیست مگر آنکه مبعوث شده به رسالت خاصّه بسوی قومی معیّن [و زمانی خاص]، زیرا مزاج هر پیامبری خاص و منحصر است، و همانا محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ مبعوث نشد مگر به رسالت عامّه بسوی جمیع مردم [و زمان ها] و قبول نمی کند مثل چنین رسالتی را مگر آنکه دارای مزاج عامی باشد که [از حیث جمعیتش] شامل مزاج هر نبی و رسولی گردد، پس او دارای معتدل ترین و کاملترین مزاج ها است.
🔻از سوی دیگر، عرفا در آثار خود متذکر شده اند که بر مردم هر عصر و زمانی نیز مزاجی کلّی حاکم است که آن مزاج، دین و شریعتی متناسب با خود را می پذیرد. این مطلب برگرفته از همان اصلی است که پیش از این بیان کردیم. یعنی تجلّی واحد حق، در هر موجودی به میزان قابلیت آن موجود ظاهر می شود و بر همین معیار، رسولان حق نیز به قدر استعداد امت ها بر ایشان نازل می گردند و معجزات ایشان هم متناسب با همین ظرفیت و استعداد ظاهر می شود.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
.
👆👆👆👆👆👆 ادامۀ جلسۀ 75:
📚 کلام قیصری در «شرح فصوص الحکم» شاهدی بر این مدعا است:
▫️اصل طرق الأنبياء واحد، و إن اختلفت أديانهم و شرائعهم لأجل اختلاف أممهم. و ذلك لأن أهل كل عصر يختص باستعداد كلي خاص يشمل استعدادات أفراد أهل ذلك العصر و قابلية معينة كذلك و مزاج يناسب ذلك العصر. و النبي المبعوث إليهم إنما يبعث بحسب قابلياتهم و استعداداتهم فاختلفت شرائعهم باختلاف القوابل. و ذلك لا يقدح في وحدة أصل طرقهم و هو الدعوة إلى الله و دين الحق، كما لا يقدح اختلاف المعجزات في وحدة حقيقة المعجزة. و لذلك كان معجزات كل من الأنبياء، عليهم السلام، بحسب ما هو غالبة على ذلك القوم: كما أتى موسى بما يبطل السحر لغلبته عليهم، و عيسى، عليه السلام، بإبراء الأكمة و الأبرص، لما غلب على قومه الطب، و نبينا، صلى الله عليه و سلم، بالقرآن الكريم المعجز بفصاحته كل مغلق بليغ و مصقع فصيح، لما كان الغالب على قومه التفاخر بالفصاحة و البلاغة.
👈 سخن قیصری بدین معناست که اصل راه انبیاء ـ علیهم السلام ـ واحد است، و ادیان و شرایع آن ها بخاطر اختلاف امت های ایشان مختلف می گردد. و آن بدین خاطر است که اهل هر عصری دارای استعداد کلّی خاص خود هستند که مشتمل بر استعدادات افراد آن عصر است که قابلیت معیّن و مزاج مناسب آن عصر را به ایشان اختصاص می دهد. و نبی مبعوث به سوی مردم هر عصری، به حسب قابلیت ها و استعدادهای ایشان مبعوث می شود. پس شرایع انبیاء به اختلاف فابلیت هایی که بر آن ها مبعوث شده اند مختلف می گردد. و این اختلاف آسیبی به وحدتِ اصل راه ایشان که دعوت بسوی خدا و دین حق است نمی رساند، همانطور که اختلاف در معجزات، در وحدت حقیقت معجزه خللی وارد نمی کند. چون معجزات همۀ انبیاء ـ علیهم السلام ـ به حسب آنچه غالب بر قوم ایشان بود ظاهر گشته، همانطور که موسی ـ علیه السلام ـ با معجزۀ باطل کنندۀ سحر آمد بخاطر غالب بودن چنین اموری بر مردم آن عصر، و عیسی ـ علیه السلام ـ با معجزۀ درمان کوری و برص مبعوث شد بخاطر غالب بودن علم طب بر قومش، و نبی ما ـ صلی الله علیه و سلّم ـ با قرآن کریم که دارای معجزۀ فصاحت و بلاغت است مبعوث گردید، بخاطر اینکه قوم ایشان مبتلا به تفاخر در فصاحت و بلاغت بودند.
📚 لذا عارف جیلی در «الأسفار عن رسالة الأنوار» می گوید:
▫️اعلم أن طريق الأنبياء إنما اختلفت من حيث الفروع، و اختلاف الفروع من اختلاف الأمزجة، و اختلاف الأمزجة باختلاف الأعصار، و اختلاف البواعث لاختلاف الأمزجة، فالطريق في الحقيقة واحد و وجوهه مختلفة، و لكل نبي و رسول في كل عصر وجه على حسب حقيقته و حقائق أمته، و رسول كل أمة مجموع تلك الأمة، و لرسولنا صلى الله عليه و سلم جميع الوجوه لأنه مجموع العالم
👈 یعنی: بدان که طریق انبیاء از حیث فروع مختلف می شود، و اختلاف فروع از اختلاف امزجه ایجاد می گردد، و اختلاف امزجه به اختلاف اعصار پدید می آید، و اختلاف بعث ها بخاطر اختلاف امزجه است، پس راه حق واحد است و وجوه آن مختلف است، و برای هر نبی و رسولی در هر عصری وجهی به حسب حقیقت او و حقایق امت او وجود دارد و رسول هر امتی مجموع آن امت است و رسول ما ـ صلی الله علیه و سلّم ـ دارای جمیع وجوه است زیرا او مجموع حقایق عالم است.
💡 جهت توضیح این مطلب، می توان چنین مثال زد که در بدن انسان، اجزاء مختلفی وجود دارد که هر کدام مزاجی ویژۀ خود دارند؛ مثلاً مزاج قلب گرم و خشک، کبد گرم و تر، مغز سرد و تر و استخوان سرد و خشک است و به همین ترتیب هر عضوی دارای مزاجی در بدن می باشد. هر کدام از اعضاء به حسب مزاج خود قابل صورتی خاص می گردد، مثلاً صورت معده به حسب مزاج خاصی که دارد بدان تعلق می گیرد اما مجموع این مزاج ها در کنار یکدیگر تشکیل مزاج کلّی و واحدی را می دهند که بدن را شایستۀ صورت واحد انسانی می گرداند که مزاج این انسان شامل جمیع امزجۀ اجزاء بدن است. بر همین منوال، روح هر امتی، نبی مبعوث به سوی آن امت است که مزاج او جامع امزجۀ اهل آن امت می باشد و مزاج نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز جامع جمیع امزجه عالم است و از این رو جهان در حکم کالبد و نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ به مثابه روح فائض بر این جهان است.
💢 از جلسۀ بعد به سایر وجوه تاثیر اعتدال مزاج بر سلوک عرفانی خواهیم پرداخت...
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
📚 کلام قیصری در «شرح فصوص الحکم» شاهدی بر این مدعا است:
▫️اصل طرق الأنبياء واحد، و إن اختلفت أديانهم و شرائعهم لأجل اختلاف أممهم. و ذلك لأن أهل كل عصر يختص باستعداد كلي خاص يشمل استعدادات أفراد أهل ذلك العصر و قابلية معينة كذلك و مزاج يناسب ذلك العصر. و النبي المبعوث إليهم إنما يبعث بحسب قابلياتهم و استعداداتهم فاختلفت شرائعهم باختلاف القوابل. و ذلك لا يقدح في وحدة أصل طرقهم و هو الدعوة إلى الله و دين الحق، كما لا يقدح اختلاف المعجزات في وحدة حقيقة المعجزة. و لذلك كان معجزات كل من الأنبياء، عليهم السلام، بحسب ما هو غالبة على ذلك القوم: كما أتى موسى بما يبطل السحر لغلبته عليهم، و عيسى، عليه السلام، بإبراء الأكمة و الأبرص، لما غلب على قومه الطب، و نبينا، صلى الله عليه و سلم، بالقرآن الكريم المعجز بفصاحته كل مغلق بليغ و مصقع فصيح، لما كان الغالب على قومه التفاخر بالفصاحة و البلاغة.
👈 سخن قیصری بدین معناست که اصل راه انبیاء ـ علیهم السلام ـ واحد است، و ادیان و شرایع آن ها بخاطر اختلاف امت های ایشان مختلف می گردد. و آن بدین خاطر است که اهل هر عصری دارای استعداد کلّی خاص خود هستند که مشتمل بر استعدادات افراد آن عصر است که قابلیت معیّن و مزاج مناسب آن عصر را به ایشان اختصاص می دهد. و نبی مبعوث به سوی مردم هر عصری، به حسب قابلیت ها و استعدادهای ایشان مبعوث می شود. پس شرایع انبیاء به اختلاف فابلیت هایی که بر آن ها مبعوث شده اند مختلف می گردد. و این اختلاف آسیبی به وحدتِ اصل راه ایشان که دعوت بسوی خدا و دین حق است نمی رساند، همانطور که اختلاف در معجزات، در وحدت حقیقت معجزه خللی وارد نمی کند. چون معجزات همۀ انبیاء ـ علیهم السلام ـ به حسب آنچه غالب بر قوم ایشان بود ظاهر گشته، همانطور که موسی ـ علیه السلام ـ با معجزۀ باطل کنندۀ سحر آمد بخاطر غالب بودن چنین اموری بر مردم آن عصر، و عیسی ـ علیه السلام ـ با معجزۀ درمان کوری و برص مبعوث شد بخاطر غالب بودن علم طب بر قومش، و نبی ما ـ صلی الله علیه و سلّم ـ با قرآن کریم که دارای معجزۀ فصاحت و بلاغت است مبعوث گردید، بخاطر اینکه قوم ایشان مبتلا به تفاخر در فصاحت و بلاغت بودند.
📚 لذا عارف جیلی در «الأسفار عن رسالة الأنوار» می گوید:
▫️اعلم أن طريق الأنبياء إنما اختلفت من حيث الفروع، و اختلاف الفروع من اختلاف الأمزجة، و اختلاف الأمزجة باختلاف الأعصار، و اختلاف البواعث لاختلاف الأمزجة، فالطريق في الحقيقة واحد و وجوهه مختلفة، و لكل نبي و رسول في كل عصر وجه على حسب حقيقته و حقائق أمته، و رسول كل أمة مجموع تلك الأمة، و لرسولنا صلى الله عليه و سلم جميع الوجوه لأنه مجموع العالم
👈 یعنی: بدان که طریق انبیاء از حیث فروع مختلف می شود، و اختلاف فروع از اختلاف امزجه ایجاد می گردد، و اختلاف امزجه به اختلاف اعصار پدید می آید، و اختلاف بعث ها بخاطر اختلاف امزجه است، پس راه حق واحد است و وجوه آن مختلف است، و برای هر نبی و رسولی در هر عصری وجهی به حسب حقیقت او و حقایق امت او وجود دارد و رسول هر امتی مجموع آن امت است و رسول ما ـ صلی الله علیه و سلّم ـ دارای جمیع وجوه است زیرا او مجموع حقایق عالم است.
💡 جهت توضیح این مطلب، می توان چنین مثال زد که در بدن انسان، اجزاء مختلفی وجود دارد که هر کدام مزاجی ویژۀ خود دارند؛ مثلاً مزاج قلب گرم و خشک، کبد گرم و تر، مغز سرد و تر و استخوان سرد و خشک است و به همین ترتیب هر عضوی دارای مزاجی در بدن می باشد. هر کدام از اعضاء به حسب مزاج خود قابل صورتی خاص می گردد، مثلاً صورت معده به حسب مزاج خاصی که دارد بدان تعلق می گیرد اما مجموع این مزاج ها در کنار یکدیگر تشکیل مزاج کلّی و واحدی را می دهند که بدن را شایستۀ صورت واحد انسانی می گرداند که مزاج این انسان شامل جمیع امزجۀ اجزاء بدن است. بر همین منوال، روح هر امتی، نبی مبعوث به سوی آن امت است که مزاج او جامع امزجۀ اهل آن امت می باشد و مزاج نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز جامع جمیع امزجه عالم است و از این رو جهان در حکم کالبد و نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ به مثابه روح فائض بر این جهان است.
💢 از جلسۀ بعد به سایر وجوه تاثیر اعتدال مزاج بر سلوک عرفانی خواهیم پرداخت...
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#عرفان
#مزاج
#اعتدال_مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb