گفتمان طب اسلامی
506 subscribers
59 photos
13 videos
8 files
81 links
این کانال به بررسی مسائل مختلف فکری و اعتقادی، پیرامون «طب اسلامی» میپردازد ... قطعا نظرات مطرح شده در این کانال مصون از خطا نیست و قابل نقد خواهند بود.

👈 ارتباط با مدیر کانال: @Hre_Rahimi
Download Telegram
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (108)

💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 51)

⭕️ مزاج روحانی (قسمت پنجم)

💠 قوای اربعه

در میان صاحب نظران علم اخلاق و فلسفه، نگرش دیگری در مورد تعداد رئوس قوای انسانی وجود دارد که از شهرت و اهمیت بالایی برخوردار است. در این نگرش، قوۀ چهارمی در کنار قوای ثلاثۀ سابق، قرار می گیرد و تعداد قوای اصلی نفس را به چهار قوه افزایش می دهد. البته این قوۀ چهارم که قوۀ «وهم» نام دارد، در نگرش قبلی نیز ذیل قوۀ عاقله و مستتر در قوای ادراکی حضور دارد؛ اما در این نگرش جدید، نقش قوۀ مذکور، پررنگ شده و در مرتبۀ ریاست می نشیند.

💢 بررسی جوانب این ماجرا و اختلاف نظرهایی که حول آن وجود دارد(از جمله اختلاف در معنای عقل عملی)، بحثی جدا از مباحث این رساله می باشد؛ لذا بدون وارد شدن به دقائق این موضوع، به ذکر اشاراتی متناسب با بحث خود بسنده می نماییم.

💠 قوۀ وهم

می دانیم که قوای شهوت و غضب، جهت تشخیص نفع و ضرر خود نیاز به قوۀ ادراکی دارند. این دو قوه در حیوانات نیز وجود دارند، پس حیوانات نیز دارای قوۀ ادراکی مناسب شأن خود می باشند. در بحث قوای ثلاثه، قوۀ ادراکی مربوط به انسان را قوۀ عاقله دانستیم و این قوه ای است که حیوانات از آن بی بهره اند. اما اگر به مباحث پیشین باز گردیم به یاد می آوریم که قوۀ عاقلۀ انسان نیز در ابتدای ولادت، در مرتبۀ هیولانی است و لذا فاقد فعلیت و اثرگذاری می باشد. پس این سؤال پیش می آید که در آن بازه، مرجع تشخیصی قوای شهوت و غضب در انسان چیست؟

💡در پاسخ به این سؤال باید توجه داشت که نفسی که در ابتدای ولادت به انسان نفخ می گردد، مرتبۀ حیوانیِ نفس انسانی است که به واسطۀ آن، قوای حیوانی بر بدن افاضه می گردند. در آن زمان، که هنوز قوۀ عاقله در انسان طلوع نکرده است، انسان نیز همانند حیوانات، از قوۀ ادراکیِ ویژه ای که اختصاص به مرتبۀ حیوانی نفس دارد، جهت تشخیص نفع و ضرر خویش بهره می برد. این قوه «وهم» نام دارد که تا مدت ها وظیفۀ هدایت قوای تحریکی بدن را بر عهده دارد. پس تا هنگامی که قوۀ عاقله به میدان بیاید، هر سه قوۀ شهوت، غضب و وهم، فرصت کافی را برای تسخیر مملکت انسانی داشته اند و این «عقل» است که به عنوان چهارمین قوه، به مصاف قوای حاکمِ حیوانی می آید، تا انسان را از مرتبۀ حیوانی خود خارج کرده به سوی غایات انسانی سوق دهد.

📚 امام خمینی (قدس سره الشریف) در این باره می فرماید:

این قوه(عقل) در مملکت بدن، بعد از اینها (شهوت، غضب و وهم) حاصل می شود و چون‌‎ ‌‏بعد حاصل می شود غلبه اش بر این قوا سخت است، به جهت اینکه او‌‎ ‌‏باید قلعه گیری کند و طوری مستقر شود که اینها را تحت تسخیر‌‎ ‌‏حکومت خود بیاورد؛ و حال آنکه اینها قبلاً مستقر شده اند و خودشان‌‎ ‌‏را در صفحۀ قلب با تمام توابع گسترده اند، پس غلبه بر اینها مشکل‌‎ ‌‏است و تسلط بر اینها بدون ارتیاض نفس ـ که در حقیقت همان به‌‎ ‌‏تضعیف کشاندن اینها است ـ کار دشواری است، و اگر اینها به هرچه‌‎ ‌‏مایل شدند، عنانشان را شل نگه داریم، قوی می شوند؛ چون اینها‌‎ ‌‏سابقۀ تصرف در قلب دارند و خارج کردن ریشه های واردۀ اینها از‌‎ ‌‏قلب، امر مشکلی است.‏

ادامه در نویسۀ بعدی👇👇👇👇👇

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#اخلاق
#وهم
#قوا
.
👇👇👇👇👇 ادامۀ جلسۀ108:

🔻در مورد قوۀ واهمه، باید بدانیم که این قوه، سلطان حاکم بر وجود حیوانات است و به تعبیر جناب ابن سینا: «هى الرئيسة الحاكمة فى الحيوان». ‏ملاصدرای شیرازی نیز سیطرۀ وهم را بر همۀ قوای حیوانی ــ ادراکی و تحریکی ــ مطلق دانسته و می فرماید: ««القوة الوهمیة.. أنها الرئیس المطلق فی الحیوان». این سلطۀ مطلقۀ واهمه به گونه ای است که ایشان، هر چند محل قوۀ واهمه را بخش مؤخّر از تجویف وسط مغز دانسته، اما همانند ابن سینا تمام مغز را آلت تصرف واهمه می‌ داند. در توضیح این عقیده باید گفت که روح بخاری، لشکرگاه قوای حیوانی است (جلسه45) و ادراكات حيوان ــ که ادراك صور و معانى جزئى است ــ به واسطۀ روح بخارى او حاصل مى‌شوند. بنابراين، از آنجايى كه قوۀ وهم در حيوان حاكم است، همۀ افعالى كه به واسطۀ روح بخارى حاصل مى‌شوند و قوايى كه به واسطۀ آن عمل مى‌كنند، همگى در اختيار وهم قرار دارند و چون آن قوا در سرتاسر مغز و دِماغ پراكنده‌اند، مى‌توان گفت كه همۀ دماغ محلّ قوۀ وهم است.

📚 این ریاست مطلقۀ وهم، تا جایی پیش می رود که حکیم سبزواری در تعلیقیۀ خود بر عبارتی از جناب ملاصدرا در «شواهد الربوبیه»، به این­همانیِ نفس حیوانی و قوۀ وهم حکم می دهد و می نویسد:

▫️إن النفس الحیوانیة هی الوهم و ما عداه من القوى آلات له.
یعنی: نفس حیوانی همان وهم است و سایر قوای حیوانی، آلات آن‌ می‌باشند.

💡در واقع، مرتبۀ حیوان، مرتبۀ وهم است و این شامل انسان هایی که هنوز به مرتبۀ عقل بالفعل نرسیده اند نیز می شود. به عبارت دیگر، انسان هایی که در مرحلۀ عقل هیولانی و عقل بالملکه(جلسه40) به سر میبرند، و قوۀ عقل در ایشان قوت نیافته است، نفس ایشان نفس حیوانی است و افعالی که از ایشان صادر می شود نیز به اغراض حیوانی است؛ و چون وهم، رئیس قوای حیوانی است، پس به این معنا می توان گفت که: یکپارچه وهم اند.

روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق
روحِ بخاری و نفسِ سائله باشد

👈 اما قوۀ وهم انسانی، این تفاوت را با وهم حیوانی دارد که مستعد حرکت و رسیدن به مرتبۀ عقل است. لذا نفسی که در مرتبۀ وهم است می تواند که در یک سیر متعالی به عقل مبدل گردد.

📚 علامه حسن زاده آملی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند» می نویسد:

▫️علامه قيصرى در اواخر شرح فص آدمى فصوص الحكم فرمايد: «و من امعن النظر يعلم ان القوة الوهمية»... يعنى: كسى نظرى عميق بيفكند می ‏داند كه قوه وهم چون قوى گردد و نورانى شود عقلِ مدركِ كليات گردد، زيرا كه وهم، نورى از انوار عقلِ كلى است كه در عالم سفلى با روح انسانى نازل شده است، و به سبب دوريش از انوار عقلى، كوچك شده و نور و ادراك او ضعيف گرديده است لذا به وهم ناميده شده است، پس چون به اصل خود بازگشت كند و نور بگيرد، به حسب اعتدال مزاج انسانى، ادراك او قوى گردد و عقلى از عقول خواهد شد، و همچنين عقل ترقى می ‏كند تا عقل مستفاد می ‏گردد.

👈 بر این اساس، جناب صدرالمتألهین در حکمت متعالیه، وهم را عقل منزَّل ــ یعنی مرتبۀ نازل عقل ــ و یا عقل ساقط می داند: «و الوهم كأنه عقل ساقط عن مرتبته»؛ لذا برای آن، وجودی مستقل از عقل لحاظ نمی کند.

💡عقل و وهم هر دو از قوای ادراکی اند، که قادر به ادراک معانی هستند. با این تفاوت که عقل، معانی کلی را ادراک می کند و وهم معانی جزئی را که در عالم عين همراه با ماده است. به عنوان مثال، کودک محبت مادر خود را ادراک می کند، اما این محبت، محبتی است که مقید به شخصی خاص و موجودی جزئی شده که مادر او محسوب می شود، لذا کلیت ندارد و این محبت غیر از محبت پدر، خاله، عمو و ... است؛ هر کدام از این محبت ها، مقید به شخصی متفاوت است و هر شخص، غیر از دیگری است و محبت او قابل تعمیم به دیگری نیست؛ لذا این محبت ها، معانی جزئی محسوب شده و توسط وهم قابل ادراک اند.

💡 اما پس از ادراکات متعددی که قوۀ واهمه از این محبت های جزئی دارد، یک ادراک کلی از معنای محبت، که فارغ از تقید به اشخاص است در انسان ایجاد می شود. این محبت خالص و کلی، وقتی که به شخص جزئی، مثل «مادر» اضافه شود، معنای جزئیِ «محبت مادر» از آن درک می شود؛ اما خود آن محبت کلی نیازی به اضافه شدن به اشخاص و جزئیات ندارد، لذا معنایی کلی است یعنی همان محبت خالص است که توسط قوۀ عقل دریافت می گردد و قوۀ وهم قادر به دریافت آن نیست.


ادامه در نویسۀ بعدی👇👇👇👇👇

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#اخلاق
#وهم
#قوا
.
👇👇👇👇👇 ادامۀ جلسۀ108:


🔻 این تفاوت میان عقل و وهم، جایگاه وهم را در قوای نفس انسانی معلوم می نماید. زیرا تمام افعال بدنی انسان، از حیث این که به بدن ارتباط دارند، جزئی محسوب می شوند و عقل قادر نیست بدون واسطۀ قوه ای که مدرک امور جزئیه است، به تدبیر افعال بدنی بپردازد. پس قوۀ عاقله یا نفس، جهت افعال بدنی و تصرف در جزئیات، ناچار از به کارگیری قوۀ واهمه است و قوۀ واهمه، خلیفه و وزیر عقل در افعال بدنی و حیوانی محسوب می گردد.

📚 ملاصدرا در کتاب «اسفار» در اشاره به این موضوع می فرماید:

▫️و اعلم أن الوهم عندنا.. ليس له ذات‏ مغايرة للعقل بل هو عبارة عن إضافة الذات العقلية إلى شخص جزئي و تعلقها به و تدبيرها له‏.

یعنی: بدان که «وهم» نزد ما، مغايرتی با عقل ندارد. بلكه عبارت از اضافۀ ذات عقلی به شخص جزئی و تعلقش به آن[شخص] و تدبير او است.

👈 بر این اساس، قوۀ وهم خادم قوۀ عقل است، چنانکه حکما قوۀ وهم را خادم عقل عملی، و عقل عملی را خادم عقل نظری دانسته اند؛ و این ارتباط میان قوۀ عاقله و واهمه، قوای اربعۀ نفس را با عقل عملی مرتبط می سازد. زیرا عقل عملی، که نیروی محرکه (و بنا بر نگرش مشهور: قوۀ ادراک عملی) جهت صدور افعال بدنی محسوب می گردد، با استخدام قوۀ واهمه که مدرک امور جزئی است به این مقصود دست می یابد. از این جهت، برخی حکما قوۀ وهم را در حکم قوۀ عملی دانسته اند.

📚 ملا احمد نراقی در کتاب شریف «معراج السعاده» می نویسد:

▫️بدان كه: شأن قوّۀ عقليه و وهميّه، ادراك امور است. و ليكن اوّلى ادراك كليات را كند و دومى تصور جزئيات را. و چون هر فعلى كه از بدن صادر می ‏شود، افعال جزئيه است، پس مبدأ تحريك بدن در جزئياتِ افعال، به تفكر و رويۀ قوۀ وهميه است، و از اين جهت آن را «عقل عملى» و «قوه عامله» می ‏نامند، و اولى را «عقل نظرى» و «قوه عاقله».

📚 لذا در تقسیم بندی اربعۀ قوای نفس، به جای قوای «عقل و وهم»، از قوای «عقل نظری و عقل عملی» نیز استفاده می شود. چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی، پس از ذکر تقسیم بندی قوای ثلاثه در کتاب «اخلاق ناصری»، تقسیم بندی دیگری را که مبتنی بر اربعه بودن قوای اصلی است بدین شرح ارائه می نماید:

▫️و بعبارتى ديگر، پيش از اين گفته آمد كه نفس را دو قوت است: يكى ادراك بذات و ديگرى تحريك بآلات. و هر يكى از اين دو منشعب شود بدو شعبه. اما قوت ادراك: بقوت «نظرى» و قوت «عملى». و اما قوت تحريك بآلات: بقوت دفع يعنى «غضبى»، و قوت جذب يعنى «شهوى»، پس بدين اعتبار، قوى چهار شوند.

👈 صفات انسانی حاصل از قوای انسانی هستند، و چنانکه قوای مختلف انسانی ذیل این قوای چندگانه تعریف می شوند، صفاتی که از این قوا پدید می آید نیز ذیل صفاتی چند، به گروه های مختلف تقسیم می گردند؛ از این جهت این صفات را «رئوس صفات انسانی» دانسته اند.

💢 در ادامه به بحث «رئوس صفات انسانی» می پردازیم...


#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#اخلاق
#وهم
#قوا

•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (109)

💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 52)

🔶 مزاج روحانی (قسمت ششم)


⭕️ هـ ـ رئوس صفات انسانی

💠 مبادی طبیعی صفات و خلقیات انسانی

ظهور قوای نفس در بدن به قدر قابلیت ارواح است، و ارواح نیز برخاسته از اخلاطی هستند که از امتزاج عناصر اربعه تکوّن یافته اند؛ لذا قوای نفس، در هر انسانی بر وفق مزاج بدن او ظاهر می گردد؛ و چون قوا مبدأ صفات اند، خُلقیات و خصوصیات رفتاری هر انسانی، در ابتدا ریشه در مزاج طبیعی او دارد (خُلق طبیعی). به عبارت دیگر، هر مزاج به حسب قابلیت و استعداد ویژۀ خود، شدت ظهور قوای مختلف نفس، و به تبع آن، قوت و میزان ظهور صفات مختلف انسانی را در هر شخص تعیین می نماید و او را از حیث خصوصیات و ویژگی های رفتاری از سایرین متمایز می سازد.

📚 ملا مهدی نراقی در کتاب «جامع السعادات» در فصلی با عنوان: «تأثیر مزاج بر اخلاق»، بیان می دارد:

▫️للمزاج مدخلية تامة في الصفات؛... الخ.

یعنی: مزاج دخالت تامی در صفات انسانی دارد؛ بعضی مزاج ها در اصلِ خلقت، مستعد بعضی اخلاق ها هستند و برخی اقتضای خلاف آن را دارند؛ و ما مطمئن هستیم که بعضی اشخاص، اخلاق خاصی را به حسب خلقت ذاتی و جبلّیِ خود دارند که ربطی به اسباب خارجی ندارد؛ به طوری که با کوچکترین علتی غضب می کند و می ترسد و ناراحت می شود و با کوچک ترین امر خنده داری می خندد؛ و برخی این گونه نیستند و حتی برخلاف این، افرادی به دشواری عصبانی می شوند. اعتدال قوا امری ذاتی است به طوری که انسانی که عقلش کامل است و اخلاق فاضلی دارد قوت عاقله اش بر قوت های غضب و شهوت غلبه می کند، همان طور که در انبیا و ائمه ـ علیهم السلام ـ مشاهده می شود. اما وقتی که قوای او از تعادل تجاوز کند ناقص العقل می شود و صفات بد و زشت پیدا می کند و قوۀ عاقله اش مغلوب قوای غضب و شهوت قرار می گیرد.

👈 پس در عین حالی که قوای اصلیِ نفس را مبدأ صفات انسانی می دانیم، باید ربط میان این قوا و مبادی طبیعیِ مؤثر در ظهور آن را در نظر داشته باشیم تا ارتباط عمیق میان نفس و مزاج را در نشئات ظاهری و باطنی عالم دریابیم.

📚 ابن عربی در کتاب «فتوحات مکیه» می فرماید:

▫️خلق اللَّه الجسم الحيواني من أربع طبائع و هما المرتان و الدم و البلغم و جعل سبحانه في هذه الأخلاط قوى روحانية تظهر آثارها في الجسم المركب عنها.

یعنی: خداوند سبحان جسم حیوانی را از چهار طبع(خلط) خلق کرد که عبارتند از: صفرا، سودا، دم و بلغم؛ و در این اخلاط، قوایی روحانی قرار داد که آثار آن قوا در جسمِ مرکّب از آن اخلاط ظاهر می گردد.

💡در واقع، قوایی چون وهم، غضب و شهوت، به واسطۀ تعلق نفس به بدن، که بُعد حیوانی انسان محسوب می گردد در او پدید می آید و گرنه حقیقت انسان، عقلی است که مجرد از اموری اینچنینی می باشد؛ و بدن نیز از ترکیب اخلاط اربعه پدید آمده است که هرچند در ظاهر، اموری مادی هستند که جسمیت انسان را ایجاد نموده اند اما از حیث باطن خود دارای قوای روحانی لطیفی می باشند که از طبایع عناصر اربعه اخذ نموده اند و این قوای روحانی نیز صفات روحانی انسانی را ایجاد می نمایند.

📚 عارف نسفی در کتاب «انسان کامل» می نویسد:

▫️بدانكه خاك و آب و هوا و آتش اُمّهات‏ اند و هريكى صورتى دارند و معنى [ای] دارند. صورت هريكى ظلمت است و معنى هريكى نور است. صورت هريك را عنصر می ‏گويند و معنى هريك را طبيعت می‏خوانند.. چون امهات بياميزند البته صورتِ هر چهار آميخته شود و معنىِ هر چهار هم آميخته شود. از صورت هر چهار، چيزى متشابه الأجزا پيدا آيد و آن را جسم گويند؛ و از معنى هر چهار، چيزى متشابه الأجزا پيدا آيد و آن را روح می‏خوانند. پس «مزاج» هم در جسم باشد و هم در روح بود؛ تا مادام كه امهات با همديگر نياميخته بودند و مفرد بودند، عناصر و طبايع می‏گفتند، و چون با يكديگر بياميختند و مزاج پيدا آمد، جسم و روح می‏خوانند.

در ميان چار خصم مختلف
كى تواند شد به وحدت متصف؟
گرميت در خشم و شهوت مى كشد
خشكيت در كبر و نخوت مى كشد
سرديت افسرده دارد بر دوام
وز ترى رعناييت آيد مدام
(عطار)


ادامه در نویسۀ بعدی👇👇👇👇👇

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#اخلاق
#مزاج
#قوا
.
👇👇👇👇👇 ادامۀ جلسۀ 109:


آری، صفات انسانی که اموری روحانی هستند برآمده از طبایع اربعه (گرمی، سردی، خشکی و تری) اند که معانیِ عناصر اربعه محسوب می گردند و از این جهت، حکما ظهور این صفات را در انسان از لوازم عناصر اربعه برشمرده اند.

📚 چنانکه ملاّ عبدالباقی تبریزی در «شرح نهج البلاغه» می گوید:

▫️ چون مركّب است اين روح حيوانى از اركان اربعۀ عالم سفلىِ عناصر، ميل او به سفل است و كثافت، و بُعد از حق تعالى، و رغبت و حرص در دنياويات و شهوت و غضب و غيرذلك كه از لوازم و نتايجِ اركان عالم طبيعت است، چنان كه ساير حيوانات.

👈 پس در هر حال نباید فراموش کرد که نفس ولیدۀ طبیعت است؛ و عناصر اربعه که اجزاء سازندۀ عالم طبیعت اند، امّهات اربعه اند و مادر نفس محسوب می گردند؛ از این رو، قوای حیوانی نفس، و در رأس آن قوای شهوت و غضب، که در پی غلبه بر حقیقت عقلانی و نورانی انسان هستند، قدرت و خاصیت خود را از عناصر اربعه وام گرفته اند.

📚 نجم الدين رازى در «مرصاد العباد» می نویسد:

▫️اكنون چون معرفت نفس فراخور اين مختصر بدانستى كه نفس كيست، رمزى بشنو كه تربيت و تزكيت او در چيست. بدانكه نفس را دو صفت ذاتى است كه مادرآورد است، و باقى صفات ذميمه ازين دو اصل تولّد می‏كند و آن صفات فعل اوست. امّا آن دو صفت كه ذاتى اوست هوا(شهوت) و غضب است، و اين هر دو از خاصيّت عناصر اربعه است كه مادرِ نفس بود، «هوا» ميل و قصد باشد بسوى سفل، چنانكه [در قرآن] فرمود: «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى؛ يعنى ستاره چون فرو مى‏ شود».. و اين ميل و قصد بسفل از خاصيت آب و خاك است [که عناصر سنگین اند و میل به پایین دارند]، و «غضب»، ترفّع و تكبّر و تغلّب است و آن صفت باد و آتش است [که عناصر سبک اند و میل به بالا دارند]. پس اين دو صفت ذاتى، نفس را مادرآوردست، و خميرمايۀ دوزخ اين دو صفت است، و ديگر دركاتِ دوزخ از آن تولّد كند. و اين دو صفت هوا و غضب به ضرورت در نفس مى‏ بايست تا به صفت هوا جذب منافع خويش كند، و به صفت غضب دفع مضرّات از خويش كند، تا در عالم كون و فساد وجود او باقى ماند و پرورش يابد.

🔻اما نکتۀ مهمی که در ادامه باید به آن توجه داشت، این حقیقت است که هرچند قوای مذکور در همۀ انسان ها وجود دارد و از عناصر اربعه نیز اخذ شده است، اما شدت و ضعف و نحوۀ بروز و ظهور آن ها در هر شخصی متفاوت است، زیرا نسبت های ترکیب و امتزاج این عناصر در بدن اشخاص، متفاوت از هم بوده و بسته به اینکه کدام عنصر در اعضای بدنِ شخص حضور بیشتری داشته باشد، قوای روحانی آن عنصر در آن عضو نمود بیشتری خواهد داشت.

👈 حال، از آنجایی که اعضای رئیسه در میان اعضای بدن، سمت ریاست داشته و مبدأ قوا محسوب می گردند، کیفیت امتزاج عناصر در این سه عضو مهم، شدت و ضعف قوای اصلی را تعیین کرده و بیشترین تأثیر را در احوال و خُلقیات اشخاص خواهد گذاشت. بدین معنا که اگر مزاج هرکدام از اعضای رئیسه، بر مزاج دو عضو دیگر غلبه نماید، قوۀ صادره از آن عضو نیز بر دو قوۀ دیگر غلبه خواهد یافت و اخلاق طبیعی شخص را به سوی خود متمایل خواهد کرد. مثلاً اگر مزاج قلب که گرم و خشک است، بر مزاج کبد و مغز غلبه داشته باشد، قوۀ غضب که از قلب صادر می گردد نمود بیشتری از قوای شهوت و عقل در آن شخص خواهد داشت و صفات مربوط به این قوه، همچون شجاعت و دلیری و خشم و... در او بیشتر دیده می شود.


ادامه در نویسۀ بعدی👇👇👇👇👇

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#اخلاق
#مزاج
#قوا
.
👇👇👇👇👇 ادامۀ جلسۀ 109:


📚 حکیم اخوینی، طبیب نامی ایرانی، در کتاب مهم خود «هداية المتعلمين في الطب» در اشاره به این واقعیت می نویسد:

▫️(با کمی بازنویسی:) و ببايد دانست كه اخلاقِ نفسى تابع بود مر مزاج تن را. اگر مزاج دِماغ چنان افتد كه قوّت نفسانى قوى ‏تر آيد و اين دو قوّتِ ديگر را قهر كند ــ اعنى قوّت حيوانى را و قوّت طبيعى را ــ آنگاه اين كس حليم‏ آيد و عادل و عفيف؛ و اگر مزاج دل چنان افتد كه اين قوّت حيوانى كه به دل است قوى ‏تر آيد و آن دو قوّت ديگر را قهر كند ــ اعنى قوّت نفسانى را و طبيعى را ــ اين كس خشمگين بود و شجاع‏ بود و متكبر آيد و بى ‏رحم و ستم كاره‏ و قاهر و مهترفش آيد و با ننگ و نبرد بود و بى ‏مكر و خداع بود و آشكارا هرج [و مرج] كند؛ و اگر مزاج جگر چنان افتاده بود كه قوّت طبيعى قوى ‏تر آيد و آن دو قوّت را قهر كند ــ اعنى قوّت نفسانى و حيوانى را ــ اين كس بسيار خوار آيد و شراب ‏خوار و شادى ‏دوست و جماع ‏كننده و دون ‏همت بود و ستم‏ كش، و هر خوارى كه پيش آيدش بردارد.

💡این مطلب، مقدمه ای است جهت آشنایی با نگرشی که به حکیمانه ترین شکل، نقش مزاج طبیعی و بدن را در شکل گیری تدریجی مزاج روحانی معلوم می نماید و زمینۀ تحلیل و تشریحِ پیدایش و دسته بندی انواع مختلف انسانی را در عالم آخرت فراهم می آورد.

📚 چنانکه اخوان الصفا در رسائل خود چنین آورده اند:

▫️و اعلم يا أخي أن النفوس المتجسدة لما كانت ثلاثة أنواع، كما قالت الحكماء و الفلاسفة، صارت معشوقاتها أيضا ثلاثة أنواع: فمنها النفس النباتية الشهوانية، و عشقها يكون نحو المأكولات و المشروبات و المناكح. و منها النفس الغضبية الحيوانية، و عشقها يكون نحو القهر و الغلبة و حبّ الرئاسة. و منها النفس الناطقة، و عشقها يكون نحو المعارف و اكتساب الفضائل. و اعلم يا أخي، أيدك اللّه و إيانا بروح منه، أنه ليس أحد من الناس يخلو من نوع من هذه الأنواع الثلاثة التي ذكرناها، أو يكون آخذا بنصيب من كل واحد منها قلّ أو كثر. و العلّة في ذلك أنه لما كان من شأن النفوس‏ أن تتبع أمزجة الأبدان في إظهار أفعالها و أخلاقها و معارفها، و بخاصّة ما كان أغلب منها في المزاج، و أقوى في أصل التركيب.

یعنی: بدان ای برادر! که نفس، آنطور که حکما و فلاسفه می گویند سه گونه است و معشوقات آنها نیز بر سه گونه هستند: یکی نفس نباتیِ شهوانی است، و عشق او رسیدن به مأکولات و مشروبات و لذائذ شهوانی است؛ و دیگری نفس غضبیۀ حیوانی است، و عشق او خشم و غلبه و حبّ ریاست است؛ و دیگری نفس ناطقه است که عشق او رسیدن به معارف و اکتساب فضائل است. و بدان که نیست احدی از مردم که خارج باشد از یکی از این انواع ثلاثه ای که ذکر کردیم، یا بهره ای از هرکدام از این ها نبرده باشد، چه کم و چه زیاد، و علت آن این باشد که همانا از شئون نفس، پیروی کردنِ او از مزاج بدن است در اظهار افعال و اخلاق و معارف خویش، و بخصوص پیروی از آنچه در مزاج غالب و در اصلِ ترکیبِ آن قوی تر است.

💢 ادامه دارد...

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#اخلاق
#مزاج
#قوا

•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (110)

💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 53)

🔶 مزاج روحانی (قسمت هفتم)


💠 رئوس فضائل و رذائل نفسانی

آنچه عقل و فطرت آسمانی انسان را اسیر خاک می کند، تعلق به بدن و گرفتار شدن در دام قوای حیوانی است. شهوت و غضب، در هر انسانی بسته به مزاج طبیعی او، مجال ظهور می یابند تا قوای روحانی نفس را به سمت خویش کشانده و مانع از عروج طائر روح به آشیان حقیقی اش گردند. نفس در حیات دنیایی خود چاره ای جز همنشینی با قوای حیوانی ندارد، زیرا که استکمال او در گرو این همنشینی و مصاحبت با مزاج چموش عنصری است! مزاج، صفات بدِ ناشی از عدم اعتدال خود را در قوا ظاهر کرده و با تحمیل افعالی که در تضاد با طبع تجرد طلب نفس اند، او را بطور مداوم به چالش می کشد. پس نفس در تقابل با این قوای مزاحم، باید چاره ای بیاندیشد.

👈 شاید حذف این قوا، در نگاه اول راه مناسبی به نظر برسد، اما چنین چیزی ممکن نیست؛ چون وجود این قوا، لازمۀ زندگی دنیایی است و بدون قوای شهوت و غضب، انسان در پی نیازهای واجب خود همچون تحصیل خوراک، ازدواج، تقابل با دشمن، و حفظ جان و اموال و.. نخواهد رفت و این گونه حرث و نسل انسانی از میان می رود.

💡 پس چارۀ کار، در تدبیری است که ضمن حفظ این قوا، اثرات سوء آن ها را خنثی و بی اثر نماید. لذا حکما و فلاسفه در بررسی صفات ناشی از قوا، دریافتند که هر قوه ای در ظهور خود، دارای طیفی است که در یک طرف آن، در نهایت قوت، و در طرف دیگر در نهایت ضعف است.

هرکدام از این دو طرف، باعث پدید آمدن صفات مذموم و ناشایست در انسان می گردند زیرا:

⬅️ وقتی قوای حیوانی قوت بگیرند، از حیث افراط، بر عقل چیره می شوند و انسانیت انسان از میان می رود؛

⬅️ و آن زمانی که در مقام ضعف و تفریط قرار بگیرند، جنبۀ بدنی و حیوانی انسان رو به زوال می رود و حیات طبیعی غیر ممکن می گردد.

پس باید نقطه ای را در این طیف انتخاب کرد که دو طرفِ افراط و تفریط، در آن مکان خاصیت خود را از دست داده و بی اثر گردند؛ بدین سان، نفس بدون حذف قوای حیوانی، از قید امور ناملائمی که از سوی آن ها تحمیل می شود آزاد خواهد شد، به گونه ای که انگار قوای حیوانی در او وجود ندارد؛ و انسانی که در بند تمایلات حیوانی نباشد، انسان حقیقی است. این نقطه در علم حکمت و اخلاق «حد وسط» نام دارد که حالت متوسط بین افراط و تفریط است و باعث تعدیل قوا می گردد.

📚 ملاصدرا در اشاره به این قاعده در کتاب «اسفار» می فرماید:

▫️فإن المتوسط بين الأضداد بمنزلة الخالي عنها فإن الخلو المحض و البراءة الصرفة عن آثار هذه القوى غير ممكنة للنفس ما دامت في هذا الكون الدنياوي لكن التوسط بينها بمنزلة الخلوص عنها حتى لا تنفعل عنها و لا تذعنها

یعنی: حالت توسّط بین امور متضاد، به منزلۀ خُلو و رهایی از آن ها است؛ پس همانا رهایی محض و جدایی صِرف از آثار قوای حیوانی، تا هنگامی که نفس در زندگی دنیایی است امکان پذیر نمی باشد؛ اما ایجاد توسط بین این قوا، به منزلۀ خلاص شدن نفس از بند آن ها است بطوری که از آن ها منفعل نمی شود و در خواسته هايشان از آن ها اطاعت نمی کند.

💡این قاعده در مورد مزاج طبیعی نیز صادق است. عناصر اربعه که متمایز از یکدیگر اند و هر کدام در نهایت فاصله از اعتدال حقیقی قرار دارند، وقتی که به واسطۀ تشکیل مزاج گرد یکدیگر می آیند، سورت و حدّت یکدیگر را می شکنند و آنچه از ایشان باقی می ماند، یک وضعیت اعتدالی است که در آن خبری از گرمی، سردی، خشکی و تریِ افراطی و صِرف نیست. زیرا به واسطۀ قرار گرفتنِ مزاج در حد وسطِ میان این امور متضاد، حالتی در آن ایجاد گشته که گویا از همۀ این امور خالی شده است و وقتی ضدی در میان نباشد، دیگر تضادی هم در کار نخواهد بود؛ لذا با اینکه عالم طبیعت عالم ترکیب و مَزج است و امکان تحقق وحدت و بساطت حقیقی در آن منتفی است، اما تحقق توسّط میان اضداد، به گونه ای فعل و خاصیت آن ها را از میان بر می دارد که در مزاجِ مرکّب طبیعی، حالتی شبیه به بساطت ایجاد می گردد و همۀ اجزاء متمایز آن را متحد و متشابه می سازد. همین امر آن را شایستۀ پذیرش فیض وحدانی وجود می نماید و نفس نیز بدین سبب با مزاج پیوند می خورد.


ادامه در نویسۀ بعدی👇👇👇👇👇

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#عدالت
#اخلاق
#مزاج
#قوا
.
👇👇👇👇👇 ادامۀ جلسۀ 110:


ظهور نيكويى در اعتدال است
عدالت جسم را اقصى الكمال است‏

مركّب چون شود مانند يك چيز
ز اجزا دور گردد فعل و تمييز

بسيط الذات را مانند گردد
ميان اين و آن پيوند گردد
(شبستری)

📚 امام خمینی (قدس سرّه الشریف) در توضیح این قاعده می فرماید:

▫️برای انسان لازم است که عقل عملی داشته و قوا و آینۀ طبیعت را‌‎ ‌‏تعدیل کند و آن را از افراط و تفریط به در آورد، و اگر تعدیل کرد،‌‎ ‌‏چنان می شود که گویا قوای طبیعی و شیطانی و حیوانی ندارد؛ زیرا‌‎ ‌‏وقتی متضادین تعادل کردند از خاصیت می افتند؛ مثل اینکه اگر آب‌‎ ‌‏سرد و گرم را به یک اندازه ممزوج کنند، حرارت و برودت تعدیل‌‎ ‌‏شده و ملایم می شود و گویا حرارت و برودت نیستند.. با اینکه هر دو هست و ماء‌‎ ‌‏فاتر، بالنسبة الی الحراره، برودت دارد؛ و بالنسبة الی البروده، حرارت‌‎ ‌‏دارد.. اوصافی که‌‎ ‌‏مقتضای خود را خواهان هستند نیز چنین هستند، مثلاً شهوت‌‎ ‌‏مقتضای خود را می خواهد اگرچه عالم خراب شود؛ و هکذا غضب‌‎ ‌‏می خواهد به مقتضای خود برسد هرچه می خواهد بشود.‏. باید در انسان‌‎ ‌‏قوۀ عدالتی باشد که بتواند با آن قوه، اینها را تعدیل کند و مُشتَهی و‌‎ ‌‏لا مُشتَهای اینها را جمع نماید.. مثلاً تغضّب و لا تغضّب یکی‌‎ ‌‏باشد، به این معنی که آنچه تغضّب است و از او غضب دارد، اگر شرع‌‎ ‌‏اجازه نداد، مثل لا تغضّب باشد، و آنچه لا تغضّب است، اگر شارع به او‌‎ ‌‏امر کرد، بر او غضب داشته باشد، و هکذا در مقتضیات قوای دیگر.‏ ‌‏به هر حال باید نفس بر این قوا استعلا داشته باشد و اینها از آن‌‎ ‌‏منقهر گردند و نفس، قهاریت داشته باشد و هر چیزی را که بر قوا‌‎ ‌‏تحمیل کرد، قبول کنند و از هر چیز که باز داشت بازداشته شوند.. و البته‌‎ ‌‏انسان وقتی توانست قوا را تعدیل کند و افراط و تفریط را به مقام‌‎ ‌‏عدالت بیاورد، انسان می شود.‏

👈 با توجه به این قاعده، معلوم می شود که برای هر قوه ای، سه جهت متصور خواهد بود: «افراط، تفریط و تعادل»؛ که دو طرفِ افراط و تفریط باعث ظهور صفات مذموم و ناپسند می گردند، و حالت تعادل، باعث ظهور اخلاق حمیده و صفات پسندیده می شود.

🔻حال، از آنجایی که سه قوۀ «عقل، غضب و شهوت» در رأس قوای انسان قرار دارند و سایر قوا و صفات، از این سه قوه ناشی می گردد، پس در ابتدا از هر قوۀ اصلی، دو صفت مذموم و یک صفت پسندیده صادر می گردد که این صفات مذموم، رأس تمام صفات رذیله، و آن صفات پسندیده نیز، رأس تمام صفات فاضله می باشند. یعنی در ابتدا شش صفت رذیله و سه صفت فاضله در رأس تمام صفات قابل تصور است که به منزلۀ «جنس» برای انواع صفات انسانی می باشند و از این جهت به اجناس فضائل و رذائل معروف اند و در علم اخلاق بدین گونه نامگذاری شده اند:

(قوۀ عقل)
(افراط) (تفریط)
جُربزه ➡️ حکمت ⬅️ بلاهت


(قوۀ غضب)
(افراط) (تفریط)
تهوّر ➡️ شجاعت ⬅️ جبن


(قوۀ شهوت)
(افراط) (تفریط)
شَرَه ➡️ عفّت ⬅️ خمود


🔻اما رئوس صفات انسانی به این موارد ختم نمی شوند، زیرا این صفات مربوط به حالاتی است که هر قوه به تنهایی لحاظ شده باشد. لذا اگر همۀ این قوا و نسبت میان آن ها با هم لحاظ گردد، حالت مهم دیگری قابل تصور خواهد بود که به منزلۀ برآیند این صفات است.

💡جهت توضیح این حالت، باید توجه داشت که خُلقیات انسانی، مرتبط با اعمال بدنی هستند و تمام اعمال بدنی «جزئی» محسوب می شوند، لذا به واسطۀ «عقل عملی» (با استخدام قوۀ وهم) انجام می پذیرند (جلسه108) و این قوه در انجام همۀ افعال انسانی حضور دارد. حال اگر عقل عملی بتواند، قوای «عقل، غضب و شهوت» را به گونه ای تدبیر نماید که همه در نقطۀ حد وسط خود قرار گیرند، و هر سه فضیلت «حكمت، شجاعت و عفت» حاصل گردد، پس از آن، مهمترین صفت اخلاقی در انسان ظهور می نماید که در علم اخلاق «عدالت» نام گرفته است و خود دارای دو طرف افراط و تفریط است که از آن ها به «ظلم» و «انظلام» تعبیر کرده اند.

👈 بر این اساس، دیدگاهی که رئوس قوا را اربعه می داند، این صفات را مرتبط با «عقل عملی» تعریف می کند:

(قوۀ عقل عملی)
(افراط) (تفریط)
ظلم ➡️ عدالت ⬅️ انظِلام

اینگونه، رئوس فضائل نفسانی به چهار صفت، و رئوس رذائل نفسانی نیز به هشت صفت خواهد رسید.


ادامه در نویسۀ بعدی👇👇👇👇👇

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#عدالت
#اخلاق
#مزاج
#قوا
.
👇👇👇👇👇 ادامۀ جلسۀ 110:


اصول خُلق نيك آمد عدالت
پس از وى، حكمت و عفت، شجاعت

حكيمى راست‏ كردارست و گفتار
كسى كو متصف گردد بدين چار

به «حكمت» باشدش جان و دل آگه
نه گربز باشد و نه نيز ابله‏

به «عفت» شهوت خود كرده مستور
شره همچون خمود از وى شده دور

«شجاع» و صافى از ذل و تكبر
مبرا ذاتش از جبن و تهور

«عدالت» چون شعار ذات او شد
ندارد ظلم از آن خلقش نكو شد
(شبستری)

🔻برخی نیز، عدالت را همۀ فضیلت می دانند و لذا در مقابل آن فقط یک رذیلت یعنی صفت ظلم (جور) را قرار می دهند که مجموع تمام رذیلت ها محسوب می شود.

📚 امام خمینی (قدس سرّه الشریف) در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» در این باره می نویسد:

▫️‌‏پس «عدالت» که عبارت از حد وسط بین افراط و تفریط، و غُلوّ‌‎ّّ ‌‏و تقصیر است، ازفضایل بزرگ انسانیت است؛ بلکه از فیلسوف‌‎ ‌‏عظیم الشأن «ارسطاطالیس» منقول است که: «عدالت جزوی نَبُوَد از‌‎ ‌‏فضیلت؛ بلکه همۀ فضیلتها بُوَد، و جور ـ که ضد آن است ـ جزوی‌‎ ‌‏نَبُوَد از رذیلت؛ بلکه همۀ رذیلتها بُوَد».

👈 مطابق این دیدگاه، رئوس صفات رذیله به هفت صفت می رسد.

📚 شیخ محمود شبستری در «گلشن راز» این هفت صفت را با هفت در دوزخ تطابق می دهد که در معارف اسلامی بدان اشاره شده است: «لها سبعة أبواب لكل باب منهم جزء مقسوم»؛ بدین معنا که اتصاف به هر کدام از این رذایل نفسانی، به منزلۀ بابی از ابواب هفتگانه ای است که از درون انسان به سوی جهنم گشوده می شود؛ از این رو «حد وسط» را نیز چون «صراط مستقیم» می داند که عدول از آن ــ چه در جانب افراط و چه در جانب تفریط ــ به منزلۀ پای گذاشتن در دوزخ می باشد:

همه اخلاق نيكو در ميانه است
كه از افراط و تفريطش كرانه است‏

ميانه چون صراط المستقيم است
ز هر دو جانبش قعر جحيم است‏

به باريكى و تيزى، موى و شمشير
نه روى گشتن و بودن بر او دير

عدالت چون يكى دارد ز اضداد
همى هفت آمد اين اضداد ز اعداد

به زير هر عدد سرى نهفته است
از آن درهاى دوزخ نيز هفت است‏

چنان كز ظلم شد دوزخ مهيا
بهشت آمد هميشه عدل را جا

جزاى عدل، نور و رحمت آمد
سزاى ظلم، لعن و ظلمت آمد

📚 به تعبیر حضرت امام (قدّس ا‌لله‌ نفسه الزّکیه):

▫️‌‏و ‌‏[‌‏این که‌‏]‌‏ در احادیث شریفه است که «صراط» از مو باریکتر و از‌‎ ‌‏شمشیر تیزتر است‌‎ (أدَقَّ مِن الشَّعرِ و أحَدَّ مِنَ السَّيف) برای همان است که حد اعتدال، وسطیّت حقیقیّه‌‎ ‌‏را دارد؛ از این جهت، در تمثّل در عالمِ ظهورِ حقایق، باید بدین نحو‌‎ متمثّل شود.‏

👈 توجه به معنای «عدالت» و نسبتی که با فضائل سه گانۀ «حكمت، شجاعت و عفت» دارد، چگونگی شکل گیری مزاج روحانی را آشکار می نماید.


💢 ادامه دارد...

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#عدالت
#اخلاق
#مزاج
#قوا

•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (111)

💢تأثیرات متقابل نفس و مزاج (جلسه 54)

🔶 مزاج روحانی (قسمت هشتم)


💠 امتزاج روحانی

انسان دارای قوای عقل نظری و غضب و شهوت است، که هر کدام در پی کسب امور مطبوع خود اند؛ و عقل عملی در این میان موظف است که حق هر ذی حقی را به اندازه و عادلانه به او برساند تا نه افراطی در آن پیش بیاید و نه تفریطی. پس هر کدام از این قوا در امور مختلفی که مربوط به او است، به افعالی دست می زند که نتیجۀ آن برای نفس، کسب یک هیئت نفسانی(جلسه63) است که این هیئت ــ بسته به نحوۀ عملکرد عقل عملی ــ یا هیئتی است که بر صراط میانه ایجاد گشته، که ملائم طبع نفس است؛ و یا هیئتی نفسانی است که در اثر افراط و تفریطِ آن قوه از حد عدالت به دست آمده، که در تضاد با طبع نفس می باشد. (جلسه98)

👈 حال، همۀ این هیئات مختلف و گوناگون وقتی در کنار یکدیگر قرار گیرند، در نهایت دارای یک برآیند مشخص و واحدی می گردند که حال روحانی شخص را معلوم می نمایند. این برآیند روحانی در بهترین حالت خود، منجر به کسب ملکۀ عدالت می شود؛ و این زمانی محقق می گردد که عقل عملی موفق به ایجاد تعادل در همۀ قوای ثلاثه شده باشد. اما به هر میزان که عقل عملی در انجام وظیفۀ خود کوتاهی کند، حال روحانی شخص از نقطۀ میانی عدالت منحرف گشته و بسته به میزان غلبۀ هرکدام از جوانب افراط و تفریط در هر یک از قوای ثلاثه، از این حالت اعتدالی دور می گردد و به سوی ظلم یا انظلام کشیده می شود.

💡پس هرچند که هر کدام از قوا و هیئات حاصل از افعال آن برای خود، حد تعادل و افراط و تفریطی دارد، اما یک روح جمعی بر همۀ هیئات و ملکات کسب شده از این قوا حاکم است که میزان و معیار این روح جمعی، ملکۀ «عدالت» است، همانطور که میزان در مزاج طبیعی، اعتدال حقیقی یا مزاج معتدل انسانی است که سایر مزاج ها با او سنجیده می شوند (جلسه60). توجه به این معنی، وجود نوعی امتزاج را در میان هیئات و ملکات نفسانی تداعی می کند.

📚 چنانکه جناب صدر المتألهین، ملاصدرای شیرازی در تفسیر قرآن خود می نویسد:

▫️و من تركيب هذه القوى الثلاثة و امتزاج أوساطها الثلاثة تحصل قوة اخرى لها توسط هي الفضيلة المعبّر عنها بالعدالة.

یعنی: از ترکیب این قوای ثلاثه (عقل، غضب و شهوت) و امتزاج حد وسط آن ها، قوۀ دیگری حاصل می گردد که در حالت توسُط دارای فضیلتی است که از آن به «عدالت» تعبیر می کنند.

📚 خواجه نصیرالدین طوسی (رحمة الله علیه) نیز در کتاب «اخلاق ناصری» می فرماید:

▫️و چون اين سه جنس فضيلت (حكمت و شجاعت و عفت) حاصل شود و هر سه با يكديگر متمازج و متسالم شوند از تركيب هر سه حالتى متشابه حادث گردد كه كمال و تمام آن فضايل بآن بود، و آنرا فضيلت «عدالت» خوانند، و از اين جهت است كه اجماع و اتفاق جملگى حكماى متأخر و متقدم حاصلست بر آنكه اجناس فضايل چهار است: «حكمت و شجاعت و عفت و عدالت». و هيچكس مستحق مدح و مستعد مباهات و مفاخرت نشود الا بيكى از اين چهار يا بهر چهار.

👈 جناب خواجه در این فراز، فضیلت عدالت را حاصل امتزاج سه فضیلت دیگر دانسته است که منجر به پدید آمدن حالتی متشابه میان این سه فضیلت می گردد. این رویکرد، مشابه همان نگرشی است که در مورد نحوۀ امتزاج عناصر اربعه وجود دارد. هرکدام از عناصر خاک و آب و باد و آتش، پیش از اینکه در مزاج با یکدیگر جمع شوند، صورت نوعیۀ خاص خود را دارند و از یکدیگر متمایز اند. اما وقتی امتزاج یافتند و به حد مشخصی از تعادل رسیدند، جسم جدیدی تشکیل می شود که هرچند این عناصر در آن وجود دارند، اما دیگر تمایزی از یکدیگر ندارند و متشابه و متماثل اند (جلسه31)، زیرا صورت نوعیۀ اولیه از آن ها خلع شده و یک صورت واحده و جمعی بر همۀ آن ها حاکم شده است. (جلسه70)

💡باید توجه داشت که این حالت، فقط با در کنار هم قرار گرفتن عناصر اربعه ایجاد نمی شود، همانطور که ترکیب کردن شکر و نمک، موجود جدیدی را ایجاد نمی کند؛ بلکه برهمکنش میان عناصر اربعه به واسطۀ طبایع متضادی که دارند، منجر به پدید آمدن یک کیفیت متشابهۀ جدید به نام «مزاج» می گردد که تمایز و ترکیب از آن رخت بربسته، و یکپارچه و بسیط شده است. مزاج جدید نیز پذیرای صورت نوعیۀ جدید و بعبارتی علت موجود شدن خلقتی جدید است. در پدید آمدن فضیلت عدالت نیز چنین امری روی می دهد.


ادامه در نویسۀ بعدی👇👇👇👇👇

#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
#استکمال_نفس
#مزاج_روحانی
#عدالت
#اخلاق
#مزاج
#قوا
.