اصفهان
60K subscribers
39.3K photos
22.6K videos
88 files
7.06K links
کانال رسمی اصفهان


ارسال خبر ، سوژه

@Esfahanaddd

اصغر عبدلی

تبلیغات

@Aryanlook

احراز هویت در سامانه ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد
http://t.me/itdmcbot?start=esfahan
Download Telegram
⭕️⭕️⭕️ #حرف_حساب

بجای نذر های بی مورد و خرافات یاد بگیریم چه نذری باید بدهیم ؟؟!!

برای نذر كردن حتما نبايد خيلی هزينه كنيم❗️🌾

هیچ وقت فکر کرده اید که میتوان تعریف نذر کردن را تغییر داد!

مثلا بجای پول...
میتوانید برای مدت معین هیچ چیز را دور نریزید و حتی خرده نان را هم برای کنجشک ها بریزید.

میتوانید نذر کنید تا یک ماه هیچ جا آشغال نریزید و اگر کسی ریخت آن را بردارید و آن را در سطل زباله بریزید.

میتوانید نذر کنید تا چهل روز آب به اندازه نیاز مصرف کنید.

می توانید نذر کنید تا چهل روز ریا نکنید. از کارتان نزنید. دروغ نگید.

میتوانید نذر کنید تا چهل روز به کسی تعارف بیجا نکنید. راجع به زندگی خصوصی دیگران پرس و جو نکنید.

میتوانید نذر کنید تا چهل روز با واقعیت ها زندگی کنید. مثلا تا زمانیکه از صحت چیزی مطمین نیستید آن را در گروه تان پخش نکنید. یا برای کسی تعریف نکنید.

میتوانید نذر کنید تا چهل روز چراغ اضافی را خاموش کنید.

میتوانید نذر کنید یک هسته میوه کنار خیابان بکارید و تا سبز شدن آن، از او نگهداری كنيد

میتوانید کتابی مفید را ترجمه کنید و به صورت رایگان در اینترنت از طریق سایتهای مرتبط نشر دهید.

نذز کردن فقط قیمه و مرغ بخاطر چشم و هم چشمی نیست...

میتوان نذر کرد انسان بودن را...

✌️ @ESFAHAN
#حرف_حساب


#مولانا در مثنوی داستان شیخی را تعریف می کند؛ که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد.

دزد گفت چرا داد و بیداد می‌کنی؟
شیخ گفت ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه می‌کند؟
دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم می‌کنی.
شیخ پرسید:
پس چرا الاغ را ندزدیدی؟
دزد گفت:
تو الاغت را به من سپردی من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپرده‌اند به آن خیانت نمی‌کنم.

مولانا سپس ادامه می‌دهد که:
به اندازه این دزد شرافت داشته باشید و به کسانی که اموال و سرنوشت خودشان را به شما سپرده‌اند خیانت نکنید.

حال صحبت من با مسئولین است
به اندازه دزد شرافت داشته باشید
مسئولین ما زاینده رودمان را به شما سپردیم
ما هوای پاکمان را به شما سپردیم
ما سلامتیمان را به شما سپردیم
ما.......
به اندازه دزد داستان مولانا شرف داشته باشید

#اصغر_عبدلی

#پایگاه_خبری_باخبرباش


❇️ #کانال_رسمی_اصفهان

@ESFAHAN
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
#حرف_حساب


❇️ #کانال_رسمی_اصفهان

@ESFAHAN
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حرف_حساب


#استوری


❇️ #کانال_رسمی_اصفهان

@ESFAHAN
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حرف_حساب


#استوری


❇️ #کانال_رسمی_اصفهان

@ESFAHAN
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#حرف_حساب

در حال حاضر چند نفر کثافت پشت میز های مدیریتی در این کشور وجود دارند


#پایگاه_خبری_باخبرباش


❇️ #کانال_رسمی_اصفهان

@ESFAHAN
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حرف_حساب

❇️ #کانال_رسمی_اصفهان

@ESFAHAN
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حرف_حساب


عمرمون از اون چیزی که فکر میکنیم خیلی کمتره

هوای همو داشته باشیم


@Esfahan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حرف_حساب

❇️ #کانال_رسمی_اصفهان

@ESFAHAN
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
#حرف_حساب


*تئوریِ سوسک*

این داستان  منسوب به *ساندار پیچای* است.
*ساندار پیچای* یک مهندس و مدیر اجرایی هندی تبار در حوزه فناوری اطلاعات است که  آگوست ۲۰۱۵ به عنوان مدیر عامل اجرایی *شرکت گوگل* انتخاب شد.
این داستان را *ساندار* در سخنرانی خود در گوگل بیان کرده است....

"تئوری سوسک در توسعه شخصی"

در رستورانی، یک "سوسک"
ناگهان از جایی پر میزند و بر روی
یک خانم می نشیند.
آن خانم از روی ترس شروع به فریاد میکند.
وحشت زده بلند میشود و سعی ‌میکند
با پریدن و تکان دادن دست هایش،
"سوسک" را از خود دور کند.
واکنش او مُسری بوده و افراد دیگری هم
که سر همان میز بودند وحشت زده میشوند.
بالاخره آن خانم موفق می شود، سوسک را از خود دور کند.
"سوسک" پر میزند و روی خانم دیگری
نزدیکی او می نشیند.
این بار نوبت او و افراد نزدیکش میشود
که همان حرکت ها را تکرار کنند !
"پیشخدمت" به سمت آنها می‌دود تا
کمک کند.
در اثر واکنش های خانم دوم، این بار
"سوسک" پر میزند و روی"پیشخدمت"
می نشیند.
پیشخدمت محکم می ایستد و به
رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه
میکند.
در زمانی مطمئن
"سوسک"
را با انگشتانش میگیرد و به خارج
رستوران پرت میکند ...

در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه
میکردم، شاهد این جریانات بودم و
ذهنم درگیر این موضوع شد.
آیا "سوسک" باعث این رفتارِ
"هیستریک" شده بود؟
اگر اینطور بود، چرا "پیشخدمت" دچار
این رفتار نشد؟
چرا او تقریباً به شکل ایده آلی این
مسئله را حل کرد، بدون اینکه آشفتگی
ایجاد کند؟
این "سوسک" نبود که باعث این
ناآرامی و ناراحتی خانم ها شده بود،
بلکه عدم توانایی افراد در برخورد
با "سوسک" موجب ناراحتیشان
شده بود.
من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من میشود،
بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت میکند.

این ترافیک بزرگراه نیست که من
را ناراحت میکند، این ناتوانی من دربرخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتیم میشود.

من فهمیدم در زندگی نباید " *واکنش*" نشان داد،
بلکه باید *"پاسخ"* داد !

           *آن خانم‌ها*
         به اتفاق رخ داده                                                                                          *             *"واکنش"*
             نشان دادند،

             در حالیکه
          *"پیشخدمت"،*
          *"پاسخ"* داد.

*”واکنش" ها همیشه غریزی هستند*
*در حالی‌که "پاسخ" ها همراه با تفکرند!*
*«این مفهوم مهمی در فهم زندگیست،...»*

*آدمی که خوشحال است، به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است؛*

او به این خاطر خوشحال است که:
*“دیدگاهش” و پاسخش*
          نسبت به مسائل
       *درست است....!!*

@Esfahan
#حرف_حساب



#مرد شدن شاید تصادفی باشد ، اما مرد ماندن و مردانگی ، کار هر کسی نیست....!!!*
بهرام گرامی ، معروف به "بهرام قصاب" ، میلیاردر ایرانی که بزرگترین کوره آجر پزی خصوصی  در منطقه "تمبی" مسجدسلیمان را با‌ بیش از ۲۰۰ هزار سفال و آجر ، وقف خیریه کرده است....!!!
او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است ، بازگو می‌کند....!!!

می‌گويد : من در خانواده‌ای بسیار فقیر و در روستای "گلی خون" در حوالی "پاگچ امام رضا" زندگی می‌کردم .

هنگامی که از بچه‌های مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو "یک ریال" با خود بیاورند ، خانواده‌ام به رغم گریه‌های شدید من ، از پرداخت آن عاجز ماندند....!!!

یک روز قبل از اردو ، در کلاس به یک سؤال درست جواب دادم و معلمِ من که از اهالی "کلگیر" بود و از وضعیت فقرِ خانواده ما هم آگاه بود ، به عنوان جایزه به من "یک ریال" داد و از بچه‌ها خواست برایم کف بزنند، غم وغصه من ، تبدیل به شادی شد و به سرعت با همان "یک ریال" در اردوی مدرسه ثبت نام کردم....!!!

دوران مدرسه تمام شد و من بزرگ شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار ، ثروت زیادی هم به دست آوردم و بخشی از آن را وارد اعمال خیریه نمودم، در این زمان به یاد آن «معلم کلگیری» افتادم و با خود فکر می‌کردم که آیا آن "یک ریالی" که به من داد ، صدقه بود یا جایزه....؟؟!!

به جواب این سئوال نرسیدم و با خود گفتم : نیتش هرچه که بود ، من را خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن "یک ریال" چه بود . تصمیم گرفتم که او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد ، او را  در بازار "نمره یک" یافتم . در زندگی سختی به سر می‌برد و قصد داشت که از آن مکان هم کوچ کند....!!!
بعد از سلام و احوال پرسی به او گفتم : "استاد عزیز ، تو حق بزرگی به گردن من داری" . او گفت : "من اصلاً به گردن کسی حقی ندارم" . من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت : "لابد آمده‌ای که آن "یک ریال" را به من پس بدهی"...؟؟ گفتم : " آری"  و با اصرار زیاد ، او را سوار بر ماشین خود کردم و به سمت یکی از ویلاهایم در "چم آسیاب" به راه افتادم .

هنگامی که به ویلا رسیدم ، به استادم گفتم : "استاد ، این ویلا و این ماشین را باید به پاداش آن" یک ریال" از من قبول کنی و مادام العمر هم حقوق ماهیانه ای نزد من خواهی داشت" . استاد که خیلی شگفت زده شده بود گفت : "اما این خیلی زیاد است" .
من گفتم : "به اندازه آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی نیست" . من هنوز هم لذت آن شادی را در درونِ خودم احساس می‌کنم‌....!!!

مرد شدن‌ ، شاید تصادفی باشد ،  ولی مرد ماندن و مردانگی ، کار هر کسی نیست....!!!
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ....!!!
اما ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ" باشند....!!!

که ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭت است....!!!

ﻭ اما ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ...!!!؟

@ESFAHAN