اصل و نسبِ کریمخانِ زند و ایلِ زند(از ایلاتِ لک)
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
بعضی برآنند که این طایفه زند را به جهتِ آن خوانند که زرتشت، محافظت از کتابِ زند و اوستا را به ایشان محول کرده بود... طایفهی زند اگرچه بسیار نیست و شعبهای است از لک ، لکن در میانِ سایرِ قبایل اعتباری عظیم و امتیازی خاص دارد...
📚بنمایه: تاریخ ایران سرجان ملکم، عهد قاجار، ترجمهی میرزا اسماعیل حیرت، رویهی ۵۱۹
#زند
#زندیه
#زند_لک
@Doroodfaraman
#ایرانشناسی
#پژوهشگاه_ایرانشناسی
بعضی برآنند که این طایفه زند را به جهتِ آن خوانند که زرتشت، محافظت از کتابِ زند و اوستا را به ایشان محول کرده بود... طایفهی زند اگرچه بسیار نیست و شعبهای است از لک ، لکن در میانِ سایرِ قبایل اعتباری عظیم و امتیازی خاص دارد...
📚بنمایه: تاریخ ایران سرجان ملکم، عهد قاجار، ترجمهی میرزا اسماعیل حیرت، رویهی ۵۱۹
#زند
#زندیه
#زند_لک
@Doroodfaraman
انور شیرازی/شاهزاده نابینا
شاهزاده ابراهیم خان #زند کوچکترین پسر کریم خان #زند سرسلسله پادشاهی #زندیه ایران بود. وی در ۱۱۸۲ ق/۱۱۴۷ ش / ۱۷۶۸م متولد شد. وقتی به سن تحصیل رسید به آموختن علوم روی آورد.
پس از چند سال از درگذشت وکیل الرعایا، علی مراد خان #زند که از منسوبان کریمخان بود بر فرزندان و دیگر مدعیان زندیه پیروز شد، پسران کریمخان زند از جمله ابراهیم خان متخلص به انور را کور کرده و آنها را زندانی نمود تا مدعی حکومت نباشند. انور شیرازی یازده ساله بود که به دستور علی مرادخان زند از هر دو چشم نابینا شده و زندانی گردید. بعضی نوشتهاند که ابراهیم خان زند متخلص به انور شیرازی به دستور آقا محمد خان قاجار از هر دو چشم نابینا گردید." مهدی بامداد قائل است در سال ۱۲۰۹ ق، آقا محمد خان قاجار او را نابینا ساخته است.
" این مورد نمیتواند درست باشد چون قبل از تسلط محمدخان قاجار بر شیراز، علی مرادخان زند که پسر عموی آنها بود، بر حکومت دست یافته و پسران کریم خان را کور و زندانی کرده بود. ابراهیم خان زند که نابینا و زندانی بود، بعد از مدتی از زندان آزاد شد، و به آموختن علوم، مخصوصاً ادبیات روی آورده و شعر میسرود. احمد اختر صاحب کتاب تل کره اختر، ایشان را در شیراز دیده، از استعداد و شوق و اشتیاق زیادش به شعر و شاعری وصفات نیکو ایشان سخن گفته است."
بعد از تسلط آقا محمد خان قاجار بر شیراز و انقراض کامل سلسله زندیه از حکومت، فرزندان کریم خان از جمله ابراهیم خان را به مازندران - شهر ساری - تبعید کرد، وی در ساری روزگار میگذراند، گروسی ایشان را در سال ۱۲۱۶ ق در ساری دیده است. انور در این دیدار از گروسی خواست تا شعرهای او را تصحیح و نقد کند. "
در زمان فتحعلی شاه قاجار، شاهزاده ابراهیم خان زند از قاجاریه اجازه خواست تا به زیارت عتبات مشرف شود.
بعضی نوشتهاند ایشان بعد از زیارت در همان جا ساکن گردید و دیگر به ایران بازنگشت؛ اما به بنا بر قول مشهور ایشان در بازگشت در نهاوند به علت عارضه مریضی ماندگار شد و در سال ۱۲۱۹ ق ۱۱۸۰ ش، در سن سی و چهار سالگی در نهاوند در گذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
نمونه اشعار:
یاری که ز آرزویش می فرسایم
یک لحظه نشد ز یاریش آسایم
میرفت و ز رفتنش دل و جان می گفت
آهسته که من از قفا می آیم
****
آنشوخ که می کشد دل من سویش
درمانده ام از رد و قبول خویش
گوید که برو چون بدرش جای کنم
گوید که بیا چون بروم از کویش!
****
ای راحت جان که جان و دل منزل توست
ای آفت دل که مرغ دل بسمل توست
با این همه بیداد توام زنده هنوز
جانی دارم که سخت تر از دل توست
***
(( ناشر: دفتر فرهنگ معلولین))
#زندهبادایرانوایرانی
#زندهبادقوملک
#زندهبادلکزبان
#زندهبادلکتبار
#زندهبادلکستان
#اتحادوسربرزیدورودفرامان
@Doroodfaraman
#قوملکگیانسپارایراناست
https://telegram.me/Doroodfaraman
شاهزاده ابراهیم خان #زند کوچکترین پسر کریم خان #زند سرسلسله پادشاهی #زندیه ایران بود. وی در ۱۱۸۲ ق/۱۱۴۷ ش / ۱۷۶۸م متولد شد. وقتی به سن تحصیل رسید به آموختن علوم روی آورد.
پس از چند سال از درگذشت وکیل الرعایا، علی مراد خان #زند که از منسوبان کریمخان بود بر فرزندان و دیگر مدعیان زندیه پیروز شد، پسران کریمخان زند از جمله ابراهیم خان متخلص به انور را کور کرده و آنها را زندانی نمود تا مدعی حکومت نباشند. انور شیرازی یازده ساله بود که به دستور علی مرادخان زند از هر دو چشم نابینا شده و زندانی گردید. بعضی نوشتهاند که ابراهیم خان زند متخلص به انور شیرازی به دستور آقا محمد خان قاجار از هر دو چشم نابینا گردید." مهدی بامداد قائل است در سال ۱۲۰۹ ق، آقا محمد خان قاجار او را نابینا ساخته است.
" این مورد نمیتواند درست باشد چون قبل از تسلط محمدخان قاجار بر شیراز، علی مرادخان زند که پسر عموی آنها بود، بر حکومت دست یافته و پسران کریم خان را کور و زندانی کرده بود. ابراهیم خان زند که نابینا و زندانی بود، بعد از مدتی از زندان آزاد شد، و به آموختن علوم، مخصوصاً ادبیات روی آورده و شعر میسرود. احمد اختر صاحب کتاب تل کره اختر، ایشان را در شیراز دیده، از استعداد و شوق و اشتیاق زیادش به شعر و شاعری وصفات نیکو ایشان سخن گفته است."
بعد از تسلط آقا محمد خان قاجار بر شیراز و انقراض کامل سلسله زندیه از حکومت، فرزندان کریم خان از جمله ابراهیم خان را به مازندران - شهر ساری - تبعید کرد، وی در ساری روزگار میگذراند، گروسی ایشان را در سال ۱۲۱۶ ق در ساری دیده است. انور در این دیدار از گروسی خواست تا شعرهای او را تصحیح و نقد کند. "
در زمان فتحعلی شاه قاجار، شاهزاده ابراهیم خان زند از قاجاریه اجازه خواست تا به زیارت عتبات مشرف شود.
بعضی نوشتهاند ایشان بعد از زیارت در همان جا ساکن گردید و دیگر به ایران بازنگشت؛ اما به بنا بر قول مشهور ایشان در بازگشت در نهاوند به علت عارضه مریضی ماندگار شد و در سال ۱۲۱۹ ق ۱۱۸۰ ش، در سن سی و چهار سالگی در نهاوند در گذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
نمونه اشعار:
یاری که ز آرزویش می فرسایم
یک لحظه نشد ز یاریش آسایم
میرفت و ز رفتنش دل و جان می گفت
آهسته که من از قفا می آیم
****
آنشوخ که می کشد دل من سویش
درمانده ام از رد و قبول خویش
گوید که برو چون بدرش جای کنم
گوید که بیا چون بروم از کویش!
****
ای راحت جان که جان و دل منزل توست
ای آفت دل که مرغ دل بسمل توست
با این همه بیداد توام زنده هنوز
جانی دارم که سخت تر از دل توست
***
(( ناشر: دفتر فرهنگ معلولین))
#زندهبادایرانوایرانی
#زندهبادقوملک
#زندهبادلکزبان
#زندهبادلکتبار
#زندهبادلکستان
#اتحادوسربرزیدورودفرامان
@Doroodfaraman
#قوملکگیانسپارایراناست
https://telegram.me/Doroodfaraman
Telegram
اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
این کانال جهت پیشرفت و سربلندی کشورعزیزمان ایران مردم خونگرم و مهماندار #لکستان اهالی #منطقهدورودفرامان دهستانهای #فرامان #قرهسو با حدود ۱۰۰ روستا در شرق شهر #کرمانشاه در نظر گرفته شده است.
ارتباط با گرداننده: گودرزجیحونیپور
👇👇👇
@Doroodfaramans
ارتباط با گرداننده: گودرزجیحونیپور
👇👇👇
@Doroodfaramans
ستونهای دیوانخانه زندیه شیراز واقع در کاخ گلستان تهران!
پس از سقوط زندیه، خان قاجار دستور داد تا این ستونها را از عمارت دیوانخانه کندند و غلت کنان به کاخ گلستان تهران بردند، پولاک در سفرنامهاش در شرح این دو ستون مینویسد:
👇👇👇
«دو ستون زیبای مرمر بدنه بالا را نگاه داشتهاند؛ این ستونها را در دوره سلطنت اولین شاه قاجار آغا محمد خان با رنج و مرارتی ناگفتنی از راههای ناهموار، از کوه و رود و دره عبور دادهاند و بیشتر به کمک دست از شیراز به تهران آوردهاند.»
@Doroodfaraman
ایل #زند یکی از ایلات #قوملک است
پس از سقوط زندیه، خان قاجار دستور داد تا این ستونها را از عمارت دیوانخانه کندند و غلت کنان به کاخ گلستان تهران بردند، پولاک در سفرنامهاش در شرح این دو ستون مینویسد:
👇👇👇
«دو ستون زیبای مرمر بدنه بالا را نگاه داشتهاند؛ این ستونها را در دوره سلطنت اولین شاه قاجار آغا محمد خان با رنج و مرارتی ناگفتنی از راههای ناهموار، از کوه و رود و دره عبور دادهاند و بیشتر به کمک دست از شیراز به تهران آوردهاند.»
@Doroodfaraman
ایل #زند یکی از ایلات #قوملک است
مینیاتور زیبا و ارزشمند لطفعلی خان زند که سال گذشته در موزه ملی ایران بخش پس از اسلام در معرض نمایش عموم قرار گرفت..
@Doroodfaraman
ایل #زند یکی از یلات #قوملک است
@Doroodfaraman
ایل #زند یکی از یلات #قوملک است
سلام و ارادت
#زندها یکی از ایلات #لک هستند که خود متشکل از چند طایفه بودهاند. جدای از کتابهای مختلفی که در خصوص آنها نوشته شده(خصوصاً کتابهای پروفسور جان پری)، جمعیتهایی از آنها وجود دارد که هنوز به #زبانلکی تکلم میکنند. علاوه بر این در فرهنگ عامه مردم لک مثلها، ابیات، ترانهها و ... وجود دارد که پیوستگی تباری زندها را به قوم لک نشان میدهد.
متاسفانه ایل #زند به طور اخص و #قوملک به طور عام بعد از روی کار آمدن قاجاریه به شدت دچار از هم گسیختگی شد و در سراسر ایران و کشورهای پیرامون پراکنده شدند. زندها به درون فدراسیونهای ایلی مختلفی چون قشقایی، بختیاری، سوران، اردلان و ... پناهنده شدند. به نظر میرسد که #لکها پس از ورود به این فدراسیونهای ایلی و قومی آنچه که برایشان حیاتی بود بازگو نکردن هویت لکی خویش بر اساس ترس از عوامل قاجاریه بود. تا جایی که این خود سانسوری چنان جمعیتها را از هویت خویش دور کرده که برخیها در حال حاضر کوچکترین شناختی از تبار خود ندارند.
یکی از ماجراها، اشعار و ترانههای لکی را در ذیل تقدیم حضور میکنم که پیوستگی ایل زند را با قوم لک نشان میدهد:
وقتی که ایلات مختلف لک فوج فوج در پشتیبانی از کریم خان زند اعلام آمادگی میکنند ترانهای رایج میشود که به شکل حماسی توسط لکها و به زبان لکی خوانده شده است با این مضمون:
دانه دانه! زِر زَنگانه، هی وِرکانه، کریم خانه، اژ وژمانه، شای ایرانه
ترجمه:
فوج فوج ایلات! اعلام آمادگی میکنند! خیزشی به پا شده است! در حمایت از کریم خان! که از خودمان است! شاه ایران است.
این ترانه بعدها به صورت یک بازی کودکانه درآمده بود به این صورت که کودکان با گرفتن دست هم دیگر دایره ای را تشکیل داده و با چرخش بر خلاف عقربههای ساعت این ترانه را با هم میخواندند.
ترانه فوق ابتدا دهه ها پیش توسط علی اکبر شکارچی و سپس توسط ایرج رحمانپور با محتوای دیگر بازخوانی شده است. اما اصل ترانه و مضمون آن همین است که خدمتتان عرض کردم.
ارادتمند شما.
#داودی.
#زندهبادایرانوایرانی
#زندهبادقوملک
#زندهبادلکزبان
#زندهبادلکتبار
#زندهبادلکستان
#هویتقومیجزئیازهویتملیماست
#اتحادوسربرزیدورودفرامان
@Doroodfaraman
#قوملکگیانسپارایراناست
https://telegram.me/Doroodfaraman
#زندها یکی از ایلات #لک هستند که خود متشکل از چند طایفه بودهاند. جدای از کتابهای مختلفی که در خصوص آنها نوشته شده(خصوصاً کتابهای پروفسور جان پری)، جمعیتهایی از آنها وجود دارد که هنوز به #زبانلکی تکلم میکنند. علاوه بر این در فرهنگ عامه مردم لک مثلها، ابیات، ترانهها و ... وجود دارد که پیوستگی تباری زندها را به قوم لک نشان میدهد.
متاسفانه ایل #زند به طور اخص و #قوملک به طور عام بعد از روی کار آمدن قاجاریه به شدت دچار از هم گسیختگی شد و در سراسر ایران و کشورهای پیرامون پراکنده شدند. زندها به درون فدراسیونهای ایلی مختلفی چون قشقایی، بختیاری، سوران، اردلان و ... پناهنده شدند. به نظر میرسد که #لکها پس از ورود به این فدراسیونهای ایلی و قومی آنچه که برایشان حیاتی بود بازگو نکردن هویت لکی خویش بر اساس ترس از عوامل قاجاریه بود. تا جایی که این خود سانسوری چنان جمعیتها را از هویت خویش دور کرده که برخیها در حال حاضر کوچکترین شناختی از تبار خود ندارند.
یکی از ماجراها، اشعار و ترانههای لکی را در ذیل تقدیم حضور میکنم که پیوستگی ایل زند را با قوم لک نشان میدهد:
وقتی که ایلات مختلف لک فوج فوج در پشتیبانی از کریم خان زند اعلام آمادگی میکنند ترانهای رایج میشود که به شکل حماسی توسط لکها و به زبان لکی خوانده شده است با این مضمون:
دانه دانه! زِر زَنگانه، هی وِرکانه، کریم خانه، اژ وژمانه، شای ایرانه
ترجمه:
فوج فوج ایلات! اعلام آمادگی میکنند! خیزشی به پا شده است! در حمایت از کریم خان! که از خودمان است! شاه ایران است.
این ترانه بعدها به صورت یک بازی کودکانه درآمده بود به این صورت که کودکان با گرفتن دست هم دیگر دایره ای را تشکیل داده و با چرخش بر خلاف عقربههای ساعت این ترانه را با هم میخواندند.
ترانه فوق ابتدا دهه ها پیش توسط علی اکبر شکارچی و سپس توسط ایرج رحمانپور با محتوای دیگر بازخوانی شده است. اما اصل ترانه و مضمون آن همین است که خدمتتان عرض کردم.
ارادتمند شما.
#داودی.
#زندهبادایرانوایرانی
#زندهبادقوملک
#زندهبادلکزبان
#زندهبادلکتبار
#زندهبادلکستان
#هویتقومیجزئیازهویتملیماست
#اتحادوسربرزیدورودفرامان
@Doroodfaraman
#قوملکگیانسپارایراناست
https://telegram.me/Doroodfaraman
Telegram
اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
این کانال جهت پیشرفت و سربلندی کشورعزیزمان ایران مردم خونگرم و مهماندار #لکستان اهالی #منطقهدورودفرامان دهستانهای #فرامان #قرهسو با حدود ۱۰۰ روستا در شرق شهر #کرمانشاه در نظر گرفته شده است.
ارتباط با گرداننده: گودرزجیحونیپور
👇👇👇
@Doroodfaramans
ارتباط با گرداننده: گودرزجیحونیپور
👇👇👇
@Doroodfaramans
🔹به مناسبت هشتم مهر، روز گرامیداشت حضرت مولانا جلال الدین..
لطفعلی خان #زند از قوم #لک و بیتی از مثنوی شریف
------------------------------------------------
پس از دستگیری لطفعلی خان زند در بم ،او را نزد آغامحمدخان بردند.... گفتگوهایی رد و بدل شد .. جزئیات این بحث زیر گرد و غبار زمان محو شده... فرمانده به ظاهر پیروز ، سخنانی کنایه آمیز جهت سیر نمودن عقده های خود ، از زبانش خارج شد. تاریخ گیتی گشا ، از منابع اصیل دوره زندیه ، مینویسد لطفعلی خان پس از شنیدن این زخم زبان ها ، بیتی از حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی را با صدای بلند و با لهجه شیرینش در مقابل حضار کشوری و لشگری که اختیاری از خود نداشتند ، باز گو کرد :
((عار ناید شیر را از سلسله - نیست ما را از قضای حق گله))
اما این بیت مربوط به کدام شعرمولاناست ؟؟ در دفتر اول مثنوی معنوی شریف ، داستانی از حضرت یوسف (ع) نقل شده است ، داستانی سرشار از نکته های نغز عرفانی . قسمتی از داستان بدین قرار است :
یکی از دوستان دوران کودکی یوسف به دیدن او آمد. نخست از خاطرات گذشته گفت و حسد برادران را نسبت بدو برشمرد. یوسف روبه دوستش کرد و گفت :
((عار نبود شیر را از سلسله نیست ما را قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود بر همه زنجیر سازان میر بود))
پرسش دیگر آن دوست از یوسف این بود که «در چاه و سپس در زندان چگونه بودی، حتما خیلی بر تو سخت گذشت !» یوسف پاسخ داد : «ببین دوست من، ماه را بنگر. درست است که در آخر ماه کوچک و کوچکتر می شود ولی دوباره از نو طلوع می کند و بزرگتر می گردد و قرص تمام می شود.» مثال دیگر، بگویم :
گندمی را در زیر خاک می کاریم، گندم می روید و خوشه می دهد، خوشه را می کوبیم و سپس آسیابش می کنیم و از آن آرد می سازیم و نان می پزیم. در این مرتبه آن را به زیر دندان می فشاریم و به معده می فرستیم. از آن عقل و جان و فهم حاصل می آید، مرتبه بعد آن ها را از درون محو می کنیم عشق حاصل می شود.و... "
آری ، این داستان دلالت بر پیروزی نهایی مظلوم بر ظالم دارد ، گو این که لطفعلی خان خود این نکته بزرگ را دریافته بود و همین داستان را خوانده بود و در آن لحظه حساس به درستی این بیت زیبا به ذهنش خطور کرد ...
شاهرخ مسکوب در کتاب معروفش به نام سوگ سیاوش مینویسد :
((در جهان بینی اساطیری، اگر رشتهی عمر کسی را ظالمانه پاره کنند بیگمان بهشکلی دیگر باز میآید و زندگی را از سر میگیرد. سیاوش هم کشته میشود اما خونش که بر خاک میریزد نیست نمیشود. مرگ و نیستی از هم بیگانهاند. مرگ سیاوش را میکشد اما نیست نمیکند زیرا او جاوید است. مرگ تنها چگونگی بودن را دگرگون میکند اما با ذات آن کاری نمیتواند بکند.))
@Doroodfaraman
لطفعلی خان #زند از قوم #لک و بیتی از مثنوی شریف
------------------------------------------------
پس از دستگیری لطفعلی خان زند در بم ،او را نزد آغامحمدخان بردند.... گفتگوهایی رد و بدل شد .. جزئیات این بحث زیر گرد و غبار زمان محو شده... فرمانده به ظاهر پیروز ، سخنانی کنایه آمیز جهت سیر نمودن عقده های خود ، از زبانش خارج شد. تاریخ گیتی گشا ، از منابع اصیل دوره زندیه ، مینویسد لطفعلی خان پس از شنیدن این زخم زبان ها ، بیتی از حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی را با صدای بلند و با لهجه شیرینش در مقابل حضار کشوری و لشگری که اختیاری از خود نداشتند ، باز گو کرد :
((عار ناید شیر را از سلسله - نیست ما را از قضای حق گله))
اما این بیت مربوط به کدام شعرمولاناست ؟؟ در دفتر اول مثنوی معنوی شریف ، داستانی از حضرت یوسف (ع) نقل شده است ، داستانی سرشار از نکته های نغز عرفانی . قسمتی از داستان بدین قرار است :
یکی از دوستان دوران کودکی یوسف به دیدن او آمد. نخست از خاطرات گذشته گفت و حسد برادران را نسبت بدو برشمرد. یوسف روبه دوستش کرد و گفت :
((عار نبود شیر را از سلسله نیست ما را قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود بر همه زنجیر سازان میر بود))
پرسش دیگر آن دوست از یوسف این بود که «در چاه و سپس در زندان چگونه بودی، حتما خیلی بر تو سخت گذشت !» یوسف پاسخ داد : «ببین دوست من، ماه را بنگر. درست است که در آخر ماه کوچک و کوچکتر می شود ولی دوباره از نو طلوع می کند و بزرگتر می گردد و قرص تمام می شود.» مثال دیگر، بگویم :
گندمی را در زیر خاک می کاریم، گندم می روید و خوشه می دهد، خوشه را می کوبیم و سپس آسیابش می کنیم و از آن آرد می سازیم و نان می پزیم. در این مرتبه آن را به زیر دندان می فشاریم و به معده می فرستیم. از آن عقل و جان و فهم حاصل می آید، مرتبه بعد آن ها را از درون محو می کنیم عشق حاصل می شود.و... "
آری ، این داستان دلالت بر پیروزی نهایی مظلوم بر ظالم دارد ، گو این که لطفعلی خان خود این نکته بزرگ را دریافته بود و همین داستان را خوانده بود و در آن لحظه حساس به درستی این بیت زیبا به ذهنش خطور کرد ...
شاهرخ مسکوب در کتاب معروفش به نام سوگ سیاوش مینویسد :
((در جهان بینی اساطیری، اگر رشتهی عمر کسی را ظالمانه پاره کنند بیگمان بهشکلی دیگر باز میآید و زندگی را از سر میگیرد. سیاوش هم کشته میشود اما خونش که بر خاک میریزد نیست نمیشود. مرگ و نیستی از هم بیگانهاند. مرگ سیاوش را میکشد اما نیست نمیکند زیرا او جاوید است. مرگ تنها چگونگی بودن را دگرگون میکند اما با ذات آن کاری نمیتواند بکند.))
@Doroodfaraman
Forwarded from اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
سلام و ارادت
#زندها یکی از ایلات #لک هستند که خود متشکل از چند طایفه بودهاند. جدای از کتابهای مختلفی که در خصوص آنها نوشته شده(خصوصاً کتابهای پروفسور جان پری)، جمعیتهایی از آنها وجود دارد که هنوز به #زبانلکی تکلم میکنند. علاوه بر این در فرهنگ عامه مردم لک مثلها، ابیات، ترانهها و ... وجود دارد که پیوستگی تباری زندها را به قوم لک نشان میدهد.
متاسفانه ایل #زند به طور اخص و #قوملک به طور عام بعد از روی کار آمدن قاجاریه به شدت دچار از هم گسیختگی شد و در سراسر ایران و کشورهای پیرامون پراکنده شدند. زندها به درون فدراسیونهای ایلی مختلفی چون قشقایی، بختیاری، سوران، اردلان و ... پناهنده شدند. به نظر میرسد که #لکها پس از ورود به این فدراسیونهای ایلی و قومی آنچه که برایشان حیاتی بود بازگو نکردن هویت لکی خویش بر اساس ترس از عوامل قاجاریه بود. تا جایی که این خود سانسوری چنان جمعیتها را از هویت خویش دور کرده که برخیها در حال حاضر کوچکترین شناختی از تبار خود ندارند.
یکی از ماجراها، اشعار و ترانههای لکی را در ذیل تقدیم حضور میکنم که پیوستگی ایل زند را با قوم لک نشان میدهد:
وقتی که ایلات مختلف لک فوج فوج در پشتیبانی از کریم خان زند اعلام آمادگی میکنند ترانهای رایج میشود که به شکل حماسی توسط لکها و به زبان لکی خوانده شده است با این مضمون:
دانه دانه! زِر زَنگانه، هی وِرکانه، کریم خانه، اژ وژمانه، شای ایرانه
ترجمه:
فوج فوج ایلات! اعلام آمادگی میکنند! خیزشی به پا شده است! در حمایت از کریم خان! که از خودمان است! شاه ایران است.
این ترانه بعدها به صورت یک بازی کودکانه درآمده بود به این صورت که کودکان با گرفتن دست هم دیگر دایره ای را تشکیل داده و با چرخش بر خلاف عقربههای ساعت این ترانه را با هم میخواندند.
ترانه فوق ابتدا دهه ها پیش توسط علی اکبر شکارچی و سپس توسط ایرج رحمانپور با محتوای دیگر بازخوانی شده است. اما اصل ترانه و مضمون آن همین است که خدمتتان عرض کردم.
ارادتمند شما.
#داودی.
#زندهبادایرانوایرانی
#زندهبادقوملک
#زندهبادلکزبان
#زندهبادلکتبار
#زندهبادلکستان
#هویتقومیجزئیازهویتملیماست
#اتحادوسربرزیدورودفرامان
@Doroodfaraman
#قوملکگیانسپارایراناست
https://telegram.me/Doroodfaraman
#زندها یکی از ایلات #لک هستند که خود متشکل از چند طایفه بودهاند. جدای از کتابهای مختلفی که در خصوص آنها نوشته شده(خصوصاً کتابهای پروفسور جان پری)، جمعیتهایی از آنها وجود دارد که هنوز به #زبانلکی تکلم میکنند. علاوه بر این در فرهنگ عامه مردم لک مثلها، ابیات، ترانهها و ... وجود دارد که پیوستگی تباری زندها را به قوم لک نشان میدهد.
متاسفانه ایل #زند به طور اخص و #قوملک به طور عام بعد از روی کار آمدن قاجاریه به شدت دچار از هم گسیختگی شد و در سراسر ایران و کشورهای پیرامون پراکنده شدند. زندها به درون فدراسیونهای ایلی مختلفی چون قشقایی، بختیاری، سوران، اردلان و ... پناهنده شدند. به نظر میرسد که #لکها پس از ورود به این فدراسیونهای ایلی و قومی آنچه که برایشان حیاتی بود بازگو نکردن هویت لکی خویش بر اساس ترس از عوامل قاجاریه بود. تا جایی که این خود سانسوری چنان جمعیتها را از هویت خویش دور کرده که برخیها در حال حاضر کوچکترین شناختی از تبار خود ندارند.
یکی از ماجراها، اشعار و ترانههای لکی را در ذیل تقدیم حضور میکنم که پیوستگی ایل زند را با قوم لک نشان میدهد:
وقتی که ایلات مختلف لک فوج فوج در پشتیبانی از کریم خان زند اعلام آمادگی میکنند ترانهای رایج میشود که به شکل حماسی توسط لکها و به زبان لکی خوانده شده است با این مضمون:
دانه دانه! زِر زَنگانه، هی وِرکانه، کریم خانه، اژ وژمانه، شای ایرانه
ترجمه:
فوج فوج ایلات! اعلام آمادگی میکنند! خیزشی به پا شده است! در حمایت از کریم خان! که از خودمان است! شاه ایران است.
این ترانه بعدها به صورت یک بازی کودکانه درآمده بود به این صورت که کودکان با گرفتن دست هم دیگر دایره ای را تشکیل داده و با چرخش بر خلاف عقربههای ساعت این ترانه را با هم میخواندند.
ترانه فوق ابتدا دهه ها پیش توسط علی اکبر شکارچی و سپس توسط ایرج رحمانپور با محتوای دیگر بازخوانی شده است. اما اصل ترانه و مضمون آن همین است که خدمتتان عرض کردم.
ارادتمند شما.
#داودی.
#زندهبادایرانوایرانی
#زندهبادقوملک
#زندهبادلکزبان
#زندهبادلکتبار
#زندهبادلکستان
#هویتقومیجزئیازهویتملیماست
#اتحادوسربرزیدورودفرامان
@Doroodfaraman
#قوملکگیانسپارایراناست
https://telegram.me/Doroodfaraman
Telegram
اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
این کانال جهت پیشرفت و سربلندی کشورعزیزمان ایران مردم خونگرم و مهماندار #لکستان اهالی #منطقهدورودفرامان دهستانهای #فرامان #قرهسو با حدود ۱۰۰ روستا در شرق شهر #کرمانشاه در نظر گرفته شده است.
ارتباط با گرداننده: گودرزجیحونیپور
👇👇👇
@Doroodfaramans
ارتباط با گرداننده: گودرزجیحونیپور
👇👇👇
@Doroodfaramans
بخشی از نامه سر هارفورد جونز برای حاکم بریتانیایی هند،
در این نامه آمده که:
#لکهای وابسته به #زند از #شیراز اخراج شدن توسط حاکم شیراز و وضعیت فلاکت باری براشون به وجود آمده
سر جونز شخصی است که دو بار با #لطفعلی_خان_زند ملاقات داشته و کسی است که به شاه شهید قوم لک و ایران لقب آخرین شمشیر زن شرق را دادهاند.
با عرض پوزش تا اطلاع ثانوی از درج عکس کامل صفحه و رفرنس دقیق کتاب خود داری میکنیم چرا که این بخشی از منبعی مهم برای یک پژوهش و مقاله علمی است.
@Doroodfaraman
در این نامه آمده که:
#لکهای وابسته به #زند از #شیراز اخراج شدن توسط حاکم شیراز و وضعیت فلاکت باری براشون به وجود آمده
سر جونز شخصی است که دو بار با #لطفعلی_خان_زند ملاقات داشته و کسی است که به شاه شهید قوم لک و ایران لقب آخرین شمشیر زن شرق را دادهاند.
با عرض پوزش تا اطلاع ثانوی از درج عکس کامل صفحه و رفرنس دقیق کتاب خود داری میکنیم چرا که این بخشی از منبعی مهم برای یک پژوهش و مقاله علمی است.
@Doroodfaraman
Forwarded from اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
سلام و ارادت
#زندها یکی از ایلات #لک هستند که خود متشکل از چند طایفه بودهاند. جدای از کتابهای مختلفی که در خصوص آنها نوشته شده(خصوصاً کتابهای پروفسور جان پری)، جمعیتهایی از آنها وجود دارد که هنوز به #زبانلکی تکلم میکنند. علاوه بر این در فرهنگ عامه مردم لک مثلها، ابیات، ترانهها و ... وجود دارد که پیوستگی تباری زندها را به قوم لک نشان میدهد.
متاسفانه ایل #زند به طور اخص و #قوملک به طور عام بعد از روی کار آمدن قاجاریه به شدت دچار از هم گسیختگی شد و در سراسر ایران و کشورهای پیرامون پراکنده شدند. زندها به درون فدراسیونهای ایلی مختلفی چون قشقایی، بختیاری، سوران، اردلان و ... پناهنده شدند. به نظر میرسد که #لکها پس از ورود به این فدراسیونهای ایلی و قومی آنچه که برایشان حیاتی بود بازگو نکردن هویت لکی خویش بر اساس ترس از عوامل قاجاریه بود. تا جایی که این خود سانسوری چنان جمعیتها را از هویت خویش دور کرده که برخیها در حال حاضر کوچکترین شناختی از تبار خود ندارند.
یکی از ماجراها، اشعار و ترانههای لکی را در ذیل تقدیم حضور میکنم که پیوستگی ایل زند را با قوم لک نشان میدهد:
وقتی که ایلات مختلف لک فوج فوج در پشتیبانی از کریم خان زند اعلام آمادگی میکنند ترانهای رایج میشود که به شکل حماسی توسط لکها و به زبان لکی خوانده شده است با این مضمون:
دانه دانه! زِر زَنگانه، هی وِرکانه، کریم خانه، اژ وژمانه، شای ایرانه
ترجمه:
فوج فوج ایلات! اعلام آمادگی میکنند! خیزشی به پا شده است! در حمایت از کریم خان! که از خودمان است! شاه ایران است.
این ترانه بعدها به صورت یک بازی کودکانه درآمده بود به این صورت که کودکان با گرفتن دست هم دیگر دایره ای را تشکیل داده و با چرخش بر خلاف عقربههای ساعت این ترانه را با هم میخواندند.
ترانه فوق ابتدا دهه ها پیش توسط علی اکبر شکارچی و سپس توسط ایرج رحمانپور با محتوای دیگر بازخوانی شده است. اما اصل ترانه و مضمون آن همین است که خدمتتان عرض کردم.
ارادتمند شما.
#داودی.
#زندهبادایرانوایرانی
#زندهبادقوملک
#زندهبادلکزبان
#زندهبادلکتبار
#زندهبادلکستان
#هویتقومیجزئیازهویتملیماست
#اتحادوسربرزیدورودفرامان
@Doroodfaraman
#قوملکگیانسپارایراناست
https://telegram.me/Doroodfaraman
#زندها یکی از ایلات #لک هستند که خود متشکل از چند طایفه بودهاند. جدای از کتابهای مختلفی که در خصوص آنها نوشته شده(خصوصاً کتابهای پروفسور جان پری)، جمعیتهایی از آنها وجود دارد که هنوز به #زبانلکی تکلم میکنند. علاوه بر این در فرهنگ عامه مردم لک مثلها، ابیات، ترانهها و ... وجود دارد که پیوستگی تباری زندها را به قوم لک نشان میدهد.
متاسفانه ایل #زند به طور اخص و #قوملک به طور عام بعد از روی کار آمدن قاجاریه به شدت دچار از هم گسیختگی شد و در سراسر ایران و کشورهای پیرامون پراکنده شدند. زندها به درون فدراسیونهای ایلی مختلفی چون قشقایی، بختیاری، سوران، اردلان و ... پناهنده شدند. به نظر میرسد که #لکها پس از ورود به این فدراسیونهای ایلی و قومی آنچه که برایشان حیاتی بود بازگو نکردن هویت لکی خویش بر اساس ترس از عوامل قاجاریه بود. تا جایی که این خود سانسوری چنان جمعیتها را از هویت خویش دور کرده که برخیها در حال حاضر کوچکترین شناختی از تبار خود ندارند.
یکی از ماجراها، اشعار و ترانههای لکی را در ذیل تقدیم حضور میکنم که پیوستگی ایل زند را با قوم لک نشان میدهد:
وقتی که ایلات مختلف لک فوج فوج در پشتیبانی از کریم خان زند اعلام آمادگی میکنند ترانهای رایج میشود که به شکل حماسی توسط لکها و به زبان لکی خوانده شده است با این مضمون:
دانه دانه! زِر زَنگانه، هی وِرکانه، کریم خانه، اژ وژمانه، شای ایرانه
ترجمه:
فوج فوج ایلات! اعلام آمادگی میکنند! خیزشی به پا شده است! در حمایت از کریم خان! که از خودمان است! شاه ایران است.
این ترانه بعدها به صورت یک بازی کودکانه درآمده بود به این صورت که کودکان با گرفتن دست هم دیگر دایره ای را تشکیل داده و با چرخش بر خلاف عقربههای ساعت این ترانه را با هم میخواندند.
ترانه فوق ابتدا دهه ها پیش توسط علی اکبر شکارچی و سپس توسط ایرج رحمانپور با محتوای دیگر بازخوانی شده است. اما اصل ترانه و مضمون آن همین است که خدمتتان عرض کردم.
ارادتمند شما.
#داودی.
#زندهبادایرانوایرانی
#زندهبادقوملک
#زندهبادلکزبان
#زندهبادلکتبار
#زندهبادلکستان
#هویتقومیجزئیازهویتملیماست
#اتحادوسربرزیدورودفرامان
@Doroodfaraman
#قوملکگیانسپارایراناست
https://telegram.me/Doroodfaraman
Telegram
اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
این کانال جهت پیشرفت و سربلندی کشورعزیزمان ایران مردم خونگرم و مهماندار #لکستان اهالی #منطقهدورودفرامان دهستانهای #فرامان #قرهسو با حدود ۱۰۰ روستا در شرق شهر #کرمانشاه در نظر گرفته شده است.
ارتباط با گرداننده: گودرزجیحونیپور
👇👇👇
@Doroodfaramans
ارتباط با گرداننده: گودرزجیحونیپور
👇👇👇
@Doroodfaramans
استاد غلامحسین بنان از تبار لکهای کرمان
غلامحسین بنان در خانوادهای اشرافی و اهل فرهنگ به دنیا آمد. پدرش کریمخان فرزند میرزا فضلاللهخان مستوفی، خطاط، اهل موسیقی و صاحب صدایی خوش بود. مادرش، دختر شاهزادهی قجری محمدتقی رکنالدوله پیانو مینواخت و خالهاش نوازندهی نی بود
جد دوم غلامحسین بنان یعنی کلبعلیخان لک از وابستگان دستگاه زندیه در کرمان بود که به دستور عوامل قاجار نابینا شد. تعدادی از وابستگان کلبعلیخان به نواحی دیگر تبعید شدند و تعدادی هم در کرمان به حیات خود ادامه دادند. امروزه خاندان علیاسعدی کرمانی در کرمان نیز نوادگان کلبعلیخان لک هستند. پدر کریمخان یعنی میرزا فضلاللهخان به دلیل توانمندی در خطاطی و هنر مورد توجه دستگاه قاجار بود و همین ورود به دستگاه قاجار باعث شد که کریمخان با دختری قجری وصلت کند
ابوالحسن صبا صدای غلامحسین بنان را یک باس واقعی میدانست. خالقی معتقد بود صوت بنان لطیفترین صدایی است که در عمر خود شنیده است. احسان یار شاطر عقیده داشت آواز بنان نرم، صاف، گرم و خوشطنین بود. اختیار حنجرهاش هرگز از دستش خارج نمیشد. چهچه بیجا نمیزد و در صدد نمایش و قدرتنمایی نبود. برعکس، قدرت خود را در انتقال معنی شعر و ارائه لطافتها و ظرافتهای آواز نشان میداد. تحریرهایش موجهای ریز حریری را در معرض نسیم به خاطر میآورد. تحریر و چهچه هرگز خارج از متن آواز نبود، بلکه جزء بافت آواز او به شمار میرفت. بنان آن طور که میبایست میخواند
بنان بانی نخستین انجمن موسیقی ایران و نخستین کسی بود که آواز خوانی را از چهارچوب کهنهی سنتی بیرون آورد، پیرایههای تعزیهای را از آن زدود و بدون تعصبهای رایج، در گزینش شعر و پیوند آن با موسیقی، دقت و سلیقه به خرج داد و با همخوانیهای گرم به آواز سنتی جلوهای تازه بخشید. او بهمدت پنجاه سال ستارهی درخشان آواز ایران بود
از میان آثار ارزندهی او میتوان به تصنیف الههی ناز و سرود حماسیمیهنی «ای ایران، ای مرز پر گهر» اشاره نمود
بنان که متولد سال ۱۲۹۰ خورشیدی روستای انگهرود در شمال ایران بود و بخش مهمی از زندگی کودکیش را در محلهی زرگنده(قلهک) تهران گذرانده بود اسفند ۱۳۶۴ در بیمارستان ایرانمهر قلهک دار فانی را وداع گفت و در آرامستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
یادش گرامی
اطلاعات بیشتر در کتاب لک و لکستان (داودی، ۱۳۹۹، ص ۴۹)
با تشکر از دکتر داود سلطانینژاد و ولیخانرجایی از معتمدان و ریشسفیدان کرمان
نویسنده: دکتر داوود داوودی
#داوود_داوودی #غلامحسین_بنان #ایران #لکستان #قوم_لک #کرمان #زند #موسیقی
@Doroodfaraman
غلامحسین بنان در خانوادهای اشرافی و اهل فرهنگ به دنیا آمد. پدرش کریمخان فرزند میرزا فضلاللهخان مستوفی، خطاط، اهل موسیقی و صاحب صدایی خوش بود. مادرش، دختر شاهزادهی قجری محمدتقی رکنالدوله پیانو مینواخت و خالهاش نوازندهی نی بود
جد دوم غلامحسین بنان یعنی کلبعلیخان لک از وابستگان دستگاه زندیه در کرمان بود که به دستور عوامل قاجار نابینا شد. تعدادی از وابستگان کلبعلیخان به نواحی دیگر تبعید شدند و تعدادی هم در کرمان به حیات خود ادامه دادند. امروزه خاندان علیاسعدی کرمانی در کرمان نیز نوادگان کلبعلیخان لک هستند. پدر کریمخان یعنی میرزا فضلاللهخان به دلیل توانمندی در خطاطی و هنر مورد توجه دستگاه قاجار بود و همین ورود به دستگاه قاجار باعث شد که کریمخان با دختری قجری وصلت کند
ابوالحسن صبا صدای غلامحسین بنان را یک باس واقعی میدانست. خالقی معتقد بود صوت بنان لطیفترین صدایی است که در عمر خود شنیده است. احسان یار شاطر عقیده داشت آواز بنان نرم، صاف، گرم و خوشطنین بود. اختیار حنجرهاش هرگز از دستش خارج نمیشد. چهچه بیجا نمیزد و در صدد نمایش و قدرتنمایی نبود. برعکس، قدرت خود را در انتقال معنی شعر و ارائه لطافتها و ظرافتهای آواز نشان میداد. تحریرهایش موجهای ریز حریری را در معرض نسیم به خاطر میآورد. تحریر و چهچه هرگز خارج از متن آواز نبود، بلکه جزء بافت آواز او به شمار میرفت. بنان آن طور که میبایست میخواند
بنان بانی نخستین انجمن موسیقی ایران و نخستین کسی بود که آواز خوانی را از چهارچوب کهنهی سنتی بیرون آورد، پیرایههای تعزیهای را از آن زدود و بدون تعصبهای رایج، در گزینش شعر و پیوند آن با موسیقی، دقت و سلیقه به خرج داد و با همخوانیهای گرم به آواز سنتی جلوهای تازه بخشید. او بهمدت پنجاه سال ستارهی درخشان آواز ایران بود
از میان آثار ارزندهی او میتوان به تصنیف الههی ناز و سرود حماسیمیهنی «ای ایران، ای مرز پر گهر» اشاره نمود
بنان که متولد سال ۱۲۹۰ خورشیدی روستای انگهرود در شمال ایران بود و بخش مهمی از زندگی کودکیش را در محلهی زرگنده(قلهک) تهران گذرانده بود اسفند ۱۳۶۴ در بیمارستان ایرانمهر قلهک دار فانی را وداع گفت و در آرامستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
یادش گرامی
اطلاعات بیشتر در کتاب لک و لکستان (داودی، ۱۳۹۹، ص ۴۹)
با تشکر از دکتر داود سلطانینژاد و ولیخانرجایی از معتمدان و ریشسفیدان کرمان
نویسنده: دکتر داوود داوودی
#داوود_داوودی #غلامحسین_بنان #ایران #لکستان #قوم_لک #کرمان #زند #موسیقی
@Doroodfaraman
Telegram
attach 📎
استاد غلامحسین بنان از تبار لکهای کرمان
غلامحسین بنان در خانوادهای اشرافی و اهل فرهنگ به دنیا آمد. پدرش کریمخان فرزند میرزا فضلاللهخان مستوفی، خطاط، اهل موسیقی و صاحب صدایی خوش بود. مادرش، دختر شاهزادهی قجری محمدتقی رکنالدوله پیانو مینواخت و خالهاش نوازندهی نی بود
جد دوم غلامحسین بنان یعنی کلبعلیخان لک از وابستگان دستگاه زندیه در کرمان بود که به دستور عوامل قاجار نابینا شد. تعدادی از وابستگان کلبعلیخان به نواحی دیگر تبعید شدند و تعدادی هم در کرمان به حیات خود ادامه دادند. امروزه خاندان علیاسعدی کرمانی در کرمان نیز نوادگان کلبعلیخان لک هستند. پدر کریمخان یعنی میرزا فضلاللهخان به دلیل توانمندی در خطاطی و هنر مورد توجه دستگاه قاجار بود و همین ورود به دستگاه قاجار باعث شد که کریمخان با دختری قجری وصلت کند
ابوالحسن صبا صدای غلامحسین بنان را یک باس واقعی میدانست. خالقی معتقد بود صوت بنان لطیفترین صدایی است که در عمر خود شنیده است. احسان یار شاطر عقیده داشت آواز بنان نرم، صاف، گرم و خوشطنین بود. اختیار حنجرهاش هرگز از دستش خارج نمیشد. چهچه بیجا نمیزد و در صدد نمایش و قدرتنمایی نبود. برعکس، قدرت خود را در انتقال معنی شعر و ارائه لطافتها و ظرافتهای آواز نشان میداد. تحریرهایش موجهای ریز حریری را در معرض نسیم به خاطر میآورد. تحریر و چهچه هرگز خارج از متن آواز نبود، بلکه جزء بافت آواز او به شمار میرفت. بنان آن طور که میبایست میخواند
بنان بانی نخستین انجمن موسیقی ایران و نخستین کسی بود که آواز خوانی را از چهارچوب کهنهی سنتی بیرون آورد، پیرایههای تعزیهای را از آن زدود و بدون تعصبهای رایج، در گزینش شعر و پیوند آن با موسیقی، دقت و سلیقه به خرج داد و با همخوانیهای گرم به آواز سنتی جلوهای تازه بخشید. او بهمدت پنجاه سال ستارهی درخشان آواز ایران بود
از میان آثار ارزندهی او میتوان به تصنیف الههی ناز و سرود حماسیمیهنی «ای ایران، ای مرز پر گهر» اشاره نمود
بنان که متولد سال ۱۲۹۰ خورشیدی روستای انگهرود در شمال ایران بود و بخش مهمی از زندگی کودکیش را در محلهی زرگنده(قلهک) تهران گذرانده بود اسفند ۱۳۶۴ در بیمارستان ایرانمهر قلهک دار فانی را وداع گفت و در آرامستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
یادش گرامی
اطلاعات بیشتر در کتاب لک و لکستان (داودی، ۱۳۹۹، ص ۴۹)
با تشکر از دکتر داود سلطانینژاد و ولیخانرجایی از معتمدان و ریشسفیدان کرمان
نویسنده: دکتر داوود داوودی
#داوود_داوودی #غلامحسین_بنان #ایران #لکستان #قوم_لک #کرمان #زند #موسیقی
@Doroodfaraman
غلامحسین بنان در خانوادهای اشرافی و اهل فرهنگ به دنیا آمد. پدرش کریمخان فرزند میرزا فضلاللهخان مستوفی، خطاط، اهل موسیقی و صاحب صدایی خوش بود. مادرش، دختر شاهزادهی قجری محمدتقی رکنالدوله پیانو مینواخت و خالهاش نوازندهی نی بود
جد دوم غلامحسین بنان یعنی کلبعلیخان لک از وابستگان دستگاه زندیه در کرمان بود که به دستور عوامل قاجار نابینا شد. تعدادی از وابستگان کلبعلیخان به نواحی دیگر تبعید شدند و تعدادی هم در کرمان به حیات خود ادامه دادند. امروزه خاندان علیاسعدی کرمانی در کرمان نیز نوادگان کلبعلیخان لک هستند. پدر کریمخان یعنی میرزا فضلاللهخان به دلیل توانمندی در خطاطی و هنر مورد توجه دستگاه قاجار بود و همین ورود به دستگاه قاجار باعث شد که کریمخان با دختری قجری وصلت کند
ابوالحسن صبا صدای غلامحسین بنان را یک باس واقعی میدانست. خالقی معتقد بود صوت بنان لطیفترین صدایی است که در عمر خود شنیده است. احسان یار شاطر عقیده داشت آواز بنان نرم، صاف، گرم و خوشطنین بود. اختیار حنجرهاش هرگز از دستش خارج نمیشد. چهچه بیجا نمیزد و در صدد نمایش و قدرتنمایی نبود. برعکس، قدرت خود را در انتقال معنی شعر و ارائه لطافتها و ظرافتهای آواز نشان میداد. تحریرهایش موجهای ریز حریری را در معرض نسیم به خاطر میآورد. تحریر و چهچه هرگز خارج از متن آواز نبود، بلکه جزء بافت آواز او به شمار میرفت. بنان آن طور که میبایست میخواند
بنان بانی نخستین انجمن موسیقی ایران و نخستین کسی بود که آواز خوانی را از چهارچوب کهنهی سنتی بیرون آورد، پیرایههای تعزیهای را از آن زدود و بدون تعصبهای رایج، در گزینش شعر و پیوند آن با موسیقی، دقت و سلیقه به خرج داد و با همخوانیهای گرم به آواز سنتی جلوهای تازه بخشید. او بهمدت پنجاه سال ستارهی درخشان آواز ایران بود
از میان آثار ارزندهی او میتوان به تصنیف الههی ناز و سرود حماسیمیهنی «ای ایران، ای مرز پر گهر» اشاره نمود
بنان که متولد سال ۱۲۹۰ خورشیدی روستای انگهرود در شمال ایران بود و بخش مهمی از زندگی کودکیش را در محلهی زرگنده(قلهک) تهران گذرانده بود اسفند ۱۳۶۴ در بیمارستان ایرانمهر قلهک دار فانی را وداع گفت و در آرامستان امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
یادش گرامی
اطلاعات بیشتر در کتاب لک و لکستان (داودی، ۱۳۹۹، ص ۴۹)
با تشکر از دکتر داود سلطانینژاد و ولیخانرجایی از معتمدان و ریشسفیدان کرمان
نویسنده: دکتر داوود داوودی
#داوود_داوودی #غلامحسین_بنان #ایران #لکستان #قوم_لک #کرمان #زند #موسیقی
@Doroodfaraman
Telegram
attach 📎