نیچه آرزو میکرد که مکانهایی برای ژرفاندیشی در شهرها ساخته شود که بدیل و رقیب نیایشگاههای کلاسیک مانند کلیسا باشد.
در «حکمت شادان» میگوید آن زمان گذشت که تنها شکل حیات ژرفاندیشانه (Vita Contemplativa) حیات دینی (Vita Religiosa) بود. وقتی در مقالهی تو «حال و آینده اقدامات جوامع بهایی» خواندم که معابد بهایی یا همان مشرقالاذکارها، نیایشگاههایی مختص بهاییان نیست بلکه همه میتوانند به این اماکن بیایند و از فضای آن استفاده کنند، به فکرم رسید که شاید این معابد بهایی عملاً همان چیزیست که نیچه آرزو میکرد در فضاهای شهری روزی به وجود بیاید.
من قبلاً در هیچ مشرقالاذکاری نبودهام اما اگر مکانی باشد برای ژرفاندیشی در کار انسان و زندگی و آینده، بیآنکه استفاده از آن مستلزم وابستگی به هیچ سنت دینی باشد، در این صورت مکانی منحصراً برای ژرفاندیشیست که با معماری کاملاً متفاوتی نسبت به نیایشگاههای کلاسیک تدارک شده است. اما آنچه مانع تصور من است این است که زندگی بهایی نیز شکلی از زندگی دینی (Vita Religiosa) ست. بگو در این مورد چه فکر میکنی و خودت چه تجربهای از حضور در مشرقالاذکار داری؟
ایقان شهیدی:
مشرقالاذکارها یا معابدی که توسط بهائیان ساخته میشود، که اگر در اینترنت فردی برای Bahai Temple سرچ کند میتواند شکلهای خلاقانهی آنها را بیابد، متعلق به تمامی مردم محلی است و فضایی برای نیایشِ در سکوت، مراقبه و مدیتیشن است. عمدتا این معابد برای «عبادت» هم در مناطق شهری و روستاییای ساخته میشود که فعالیتهای آموزشی - که آن هم جامعه بهائی برای گروههای سنی مختلف مثل کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان ارائه میکند و هدفش توانمند شدن برای «خدمت» به جامعه است - گسترش یافته باشد. این هم به دلیل این طرز فکر بهائی است که «عبادت» و «خدمت» دست در دست همدیگر پیش میروند. به همین علت هم هست که آثار بهائی توصیه کرده است که در اطراف این معابد، موسسات عامالمنفعه نظیر دانشگاه و مدرسه و موسسات خیریه و … تاسیس شود.
من تجربه حضور در مشرقالاذکاری در فرانکفورت آلمان را داشتم. باید بگویم که معماری زیبای آن با شیشههای شفاف بزرگش، تجربه حضور در قلب طبیعت را به افراد میدهد؛ سکوت حاکم بر آن، و تنوع نژادی و باور افرادی که در آن حاضر بودند، همگی تجربهای منحصر به فرد از کثرت مبتنی بر همزیستی و صلح را منعکس میکرد و در عین حال ضرورت و غنای تجربه «وحدت در کثرت» را منعکس میکرد. همانطور که گفتم، رویکرد جامعه بهائی آن است که با دنبال کردن و گسترش فعالیتهای آموزشی با هدف گسترش برابری، خدمتورزی و مهر در جوامع محلی، فضایی از همزیستی و اتحاد ایجاد کند، که مشرقالاذکار تجسم و انعکاسی از آن روح جمعی در قالبی مادی باشد.
نکتهای که هم مرتبط با مشرقالاذکار است و هم زندگی دینی بهائیان، این است که این زندگی از چند جهت با زندگی در ادیان سنتی متفاوت است. اولا بهائیان قائل به این هستند که ادیانی که در گذشته بودهاند، همچون یهودیت، مسیحیت و اسلام، مقتضیات زیست در جهان قدیم را به جا میآوردند. این در حالی است که آموزههای بهائی، متناسب با روح عصر جدید، از چندین وجه متمایز است که به دو جنبه آن اشاره میکنم: یکی، قائل بودن به دموکراسی روحانی یا معنوی است. یعنی در آئین بهائی، طبقهای به نام روحانیت وجود ندارد: موبد، خاخام، کشیش و آخوند یا هرگونه فرد روحانی خاصی در آئین بهائی وجود ندارد؛ همه میتوانند بلاواسطه با معبود خود در ارتباط باشند، پیام او را بخوانند و برداشت و زیست خود را داشته باشند. بنابراین فردی وجود ندارد که بخواهد موعظه کند یا دیگران را نصیحت کند و فهم او، فهم معیار باشد. این در ساختار مسطح مشرقالاذکار، که فاقد هرگونه منبری هم هست مشخص است.
دومین خصوصیت آن است که آئین بهائی توصیه میکند که هر فردِ دین باوری، اعتقادات خود را با علم روز مورد سنجش قرار دهد و آنچه که خرافات است را کنار بگذارد. اگر دین را بدون علم و عقل در نظر بگیریم منتج به خرافات میشود و آن را کنار میگذاریم. کارکرد دین، در نگاه آئین بهائی، ایجاد پیشرفت و وحدت است و اگر دینی باعث اختلاف شود، طبق توصیه عبدالبهاء، بیدینی نسبت به آن ارجحیت دارد. این معیارها، و البته معیارهای دیگر است که زندگی بهائی را شکل میدهد.
آنچه در بالا خواندید، مصاحبهی صفحهی گفتوشنود با ایقان شهیدی، کنشگر بهاییست. صورت کامل این مصاحبهی مفصل که سوالاتی بیپرده و بالنسبه تازه در آن مطرح شده است، به زودی انتشار خواهد یافت.
https://x.com/dialogue1402/status/1793320780031201364?s=46
#بهایی #مشرق_الاذکار #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #دین #دین_خواهی #نوگرایی_دینی #دگردینی #مدارا #رواداری
@Dialogue1402
در «حکمت شادان» میگوید آن زمان گذشت که تنها شکل حیات ژرفاندیشانه (Vita Contemplativa) حیات دینی (Vita Religiosa) بود. وقتی در مقالهی تو «حال و آینده اقدامات جوامع بهایی» خواندم که معابد بهایی یا همان مشرقالاذکارها، نیایشگاههایی مختص بهاییان نیست بلکه همه میتوانند به این اماکن بیایند و از فضای آن استفاده کنند، به فکرم رسید که شاید این معابد بهایی عملاً همان چیزیست که نیچه آرزو میکرد در فضاهای شهری روزی به وجود بیاید.
من قبلاً در هیچ مشرقالاذکاری نبودهام اما اگر مکانی باشد برای ژرفاندیشی در کار انسان و زندگی و آینده، بیآنکه استفاده از آن مستلزم وابستگی به هیچ سنت دینی باشد، در این صورت مکانی منحصراً برای ژرفاندیشیست که با معماری کاملاً متفاوتی نسبت به نیایشگاههای کلاسیک تدارک شده است. اما آنچه مانع تصور من است این است که زندگی بهایی نیز شکلی از زندگی دینی (Vita Religiosa) ست. بگو در این مورد چه فکر میکنی و خودت چه تجربهای از حضور در مشرقالاذکار داری؟
ایقان شهیدی:
مشرقالاذکارها یا معابدی که توسط بهائیان ساخته میشود، که اگر در اینترنت فردی برای Bahai Temple سرچ کند میتواند شکلهای خلاقانهی آنها را بیابد، متعلق به تمامی مردم محلی است و فضایی برای نیایشِ در سکوت، مراقبه و مدیتیشن است. عمدتا این معابد برای «عبادت» هم در مناطق شهری و روستاییای ساخته میشود که فعالیتهای آموزشی - که آن هم جامعه بهائی برای گروههای سنی مختلف مثل کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان ارائه میکند و هدفش توانمند شدن برای «خدمت» به جامعه است - گسترش یافته باشد. این هم به دلیل این طرز فکر بهائی است که «عبادت» و «خدمت» دست در دست همدیگر پیش میروند. به همین علت هم هست که آثار بهائی توصیه کرده است که در اطراف این معابد، موسسات عامالمنفعه نظیر دانشگاه و مدرسه و موسسات خیریه و … تاسیس شود.
من تجربه حضور در مشرقالاذکاری در فرانکفورت آلمان را داشتم. باید بگویم که معماری زیبای آن با شیشههای شفاف بزرگش، تجربه حضور در قلب طبیعت را به افراد میدهد؛ سکوت حاکم بر آن، و تنوع نژادی و باور افرادی که در آن حاضر بودند، همگی تجربهای منحصر به فرد از کثرت مبتنی بر همزیستی و صلح را منعکس میکرد و در عین حال ضرورت و غنای تجربه «وحدت در کثرت» را منعکس میکرد. همانطور که گفتم، رویکرد جامعه بهائی آن است که با دنبال کردن و گسترش فعالیتهای آموزشی با هدف گسترش برابری، خدمتورزی و مهر در جوامع محلی، فضایی از همزیستی و اتحاد ایجاد کند، که مشرقالاذکار تجسم و انعکاسی از آن روح جمعی در قالبی مادی باشد.
نکتهای که هم مرتبط با مشرقالاذکار است و هم زندگی دینی بهائیان، این است که این زندگی از چند جهت با زندگی در ادیان سنتی متفاوت است. اولا بهائیان قائل به این هستند که ادیانی که در گذشته بودهاند، همچون یهودیت، مسیحیت و اسلام، مقتضیات زیست در جهان قدیم را به جا میآوردند. این در حالی است که آموزههای بهائی، متناسب با روح عصر جدید، از چندین وجه متمایز است که به دو جنبه آن اشاره میکنم: یکی، قائل بودن به دموکراسی روحانی یا معنوی است. یعنی در آئین بهائی، طبقهای به نام روحانیت وجود ندارد: موبد، خاخام، کشیش و آخوند یا هرگونه فرد روحانی خاصی در آئین بهائی وجود ندارد؛ همه میتوانند بلاواسطه با معبود خود در ارتباط باشند، پیام او را بخوانند و برداشت و زیست خود را داشته باشند. بنابراین فردی وجود ندارد که بخواهد موعظه کند یا دیگران را نصیحت کند و فهم او، فهم معیار باشد. این در ساختار مسطح مشرقالاذکار، که فاقد هرگونه منبری هم هست مشخص است.
دومین خصوصیت آن است که آئین بهائی توصیه میکند که هر فردِ دین باوری، اعتقادات خود را با علم روز مورد سنجش قرار دهد و آنچه که خرافات است را کنار بگذارد. اگر دین را بدون علم و عقل در نظر بگیریم منتج به خرافات میشود و آن را کنار میگذاریم. کارکرد دین، در نگاه آئین بهائی، ایجاد پیشرفت و وحدت است و اگر دینی باعث اختلاف شود، طبق توصیه عبدالبهاء، بیدینی نسبت به آن ارجحیت دارد. این معیارها، و البته معیارهای دیگر است که زندگی بهائی را شکل میدهد.
آنچه در بالا خواندید، مصاحبهی صفحهی گفتوشنود با ایقان شهیدی، کنشگر بهاییست. صورت کامل این مصاحبهی مفصل که سوالاتی بیپرده و بالنسبه تازه در آن مطرح شده است، به زودی انتشار خواهد یافت.
https://x.com/dialogue1402/status/1793320780031201364?s=46
#بهایی #مشرق_الاذکار #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #دین #دین_خواهی #نوگرایی_دینی #دگردینی #مدارا #رواداری
@Dialogue1402