🌳نشریه درخت هنر🌳
34 subscribers
119 photos
26 videos
65 files
59 links
🌳 فصلنامه فرهنگی-هنری
https://www.instagram.com/derakhte_honar
در این خیل نادلبخواهی، با شما هستیم...با هم هستیم... از هنر و ادبیات می گوییم و می شنویم...و آنچه را که از دست داده ایم باز می یابیم!
*
سردبیر: آرمان کوچکی پیرکوهی
@Armankp_10
09011296307
Download Telegram
"من شیوه کارتان را خوب فهمیده‌ام. شما مردم را گرسنه نگاه داشته‌اید و آن ها را از هم جدا کرده‌اید تا عصیان و شورش‌شان را از بین ببرید، شما آنها را ضعیف و درمانده می‌کنید و سبعانه، نیروی آنها را می‌بلعید و اوقات‌شان را مشغول می‌کنید تا از وحشت نه جوشش بکنند و نه مجالی برای جوشش داشته باشند!
آنها در یک جای ایستاده‌اند و درجا می‌زنند، راضی باشید! علیرغم جمعیتی که دارند تنها هستند. من هم تنها هستم. همه ما تنها هستیم زیرا دیگران ترسو و ذلیل هستند ولی با وجود تنهایی و اسارت، با وجود آن که مانند آن ها خوار و پست شده‌ام، به شما اعلام می‌کنم که شما هیچ نیستید و این که این قدرتی که تا چشم کار می‌کند، گسترش دارد و تا اعماق آسمان را به سیاهی و تاریکی کشانده است چیزی نیست مگر سایه کوچکی که به روی قطعه خاکی سنگینی می‌کند و براثر بادی خشمگین نابود می‌شود.


#کتابهایی_که_خوانده_ام
#نمایشنامه
#حکومت_نظامی
#آلبر_کامو
مترجم : دکتر یحیی مروستی
@derakhte_honar
🗓 ۲۵ اردیبهشت،
بزرگداشت عطار نیشابوری


دل ز میان جان و دل، قصد هوات می‌کند
جان به امید وصل تو عزم وفات می‌کند
گرچه ندید جان و دل از تو وفا به هیچ روی
بر سر صد هزار غم، یاد جفات می‌کند...!

#شعر
#عطار

@Derakhte_Honar
📚 ابیاتی از کتاب ارجمند شاهنامه
درباره انسان، جهان و مرگ!

از بخش: پادشاهی منوچهر


همین خارستان چون سرای سپنج
کزو ناز و گنجست و هم درد و رنج
همی دم زدن بر تو بر بشمرد
هم او برفرازد هم او بشکرد
برآید یکی باد با زلزله
ز گیتی برآید خروش و خله
همه رنج ما ماند زی خارستان
گذر کرد باید سوی شارستان
کسی دیگر از رنج ما برخورد
نپاید برو نیز و هم بگذرد
چنین رفت از آغاز یکسر سخن
همین باشد و نو نگردد کهن
اگر توشه‌مان نیکنامی بود
روانها بران سر گرامی بود
و گر آز ورزیم و پیچان شویم
پدید آید آنگه که بیجان شویم
گر ایوان ما سر به کیوان برست
ازان بهرهٔ ما یکی چادرست
چو پوشند بر روی ما خون و خاک
همه جای بیمست و تیمار و باک
بیابان و آن مرد با تیز داس
کجا خشک و تر زو دل اندر هراس
تر و خشک یکسان همی بدرود
وگر لابه سازی سخن نشنود
دروگر زمانست و ما چون گیا
همانش نبیره همانش نیا
به پیر و جوان یک به یک ننگرد
شکاری که پیش آیدش بشکرد
جهان را چنینست ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
ازین در درآید بدان بگذرد
زمانه برو دم همی بشمرد...!

#شعر
#فردوسی
#شاهنامه
#مرگ


@Derakhte_Honar
🗓به مناسبت یکم اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ اجل ،افصح المتکلمین، پادشاه ملک سخن، جناب سعدی شیرازی:


چرا سعدی؟

🖋دکتر شفیعی کدکنی

◾️هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه خداوند در سرشت سعدى جوهر شاعرى را در حدّ نهايى آن به وديعه نهاده بوده است. و هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه سعدى در جانب اكتسابىِ هنرِ شعر نيز بر مجموعهٔ ميراثِ بزرگان ادب فارسى و عربى اشرافى شگرف داشته است. هيچ‌كس در اين امر نيز نمى‌تواند ترديد كند كه سعدى بر تمام معارف اسلامى از فقه و كلام و حديث و تفسير و تصوّف و تاريخ و ديگر شاخه‌هاى فرهنگ وقوف كامل داشته است. با اين همه اگر محبوبيّت و سلطنتِ هنرى او را در طول اين هشت قرن حاصل اين امتيازات او بدانيم، به تمامى حقيقت اشاره نكرده‌ايم؛ زيرا يك نكتهٔ برجسته را از ياد برده‌ايم و آن اين است كه در هنر سعدى چيزى وجود دارد كه ديگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشته‌اند و آن

آزمونگرى و تجربه‌گرايى سعدى است در آفاق پهناور حيات و ساحتهای مختلف زندگى اجتماعى و فردى؛ همان چيزى كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبير مى‌كند.

و من می‌خواهم به يكى از گوشه‌هاى پوشيده ماندهٔ تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حيات اشاره كنم. به ابياتی از اين دست بنگريد:

جوانمرد اگر راست خواهى ولى‌ست
كرم پيشهٔ شاه مردان على‌ست

يا

جوانمردىّ و لطف است آدميّت
همين نقش هيولايى مپندار

يا

علم آدميّت است و جوانمردى و ادب
ورنى ددى به صورت انسان مصوّرى

كه بالاترين حدّ انسانيت را در اين گونه ابيات به جوانمردان نسبت مى‌دهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانى‌اش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:

نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان

و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمردان‌اند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مى‌بينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مى‌برد و دستار و رختِ خود را بدو مى‌دهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مى‌گويد:

عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان

در چشم‌انداز نخست چنين به نظر مى‌رسد كه ستايش جوانمردى امرى است طبيعى و هر كسى به فضايل اخلاقى اشارتى داشته باشد همين حرفها را مى‌زند؛ امّا چنين نيست.
براي آنكه مساله قدرى ملموس‌تر و روشن‌تر شود، از هم‌شهرى بزرگ و بى‌همتاى سعدى، خواجهٔ شيراز ياد مى‌کنيم كه در سراسر ديوانش حتى يك بار هم از كلماتى مانند « جوانمرد» و
« جوانمردى» و « فتوّت» ياد نكرده است. آيا اين يك امر تصادفى‌ست يا مى‌تواند ريشه هايى در روانشناسى فردى و شخصى سعدى داشته باشد؟ به گفتهٔ خودش:

دگرى همين حكايت بكند كه من وليكن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد

بى‌گمان او در اين قلمرو نيز معاملت و تجربه داشته است.


#جناب_سعدی
#شفیعی_کدکنی
از کتاب: قلندريّه در تاريخ


@Derakhte_Honar
🗓به مناسبت یکم اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ اجل ،افصح المتکلمین، پادشاه ملک سخن، جناب سعدی شیرازی:



معجزهٔ سعدی در کجاست؟!
[به بهانهٔ بزرگداشت اَفْصَحُ‌ٱلْمُتِکَلّمین]


▪️دشوارترین نوع آشنایی‌زدایی، آن است که در قلمرو نحوِ زبان syntax اتفاق می‌افتد. زیرا امکاناتِ نحویِ هر زبان، و حوزهٔ اختیار و انتخابِ نحوی هر زبان به یک حساب، محدودترین امکانات است. آن تنوعی که در حوزهٔ باستانگراییِ واژگانی یا خلق مجازها و کنایات وجود دارد، در قلمروِ نحو زبان قابل تصوّر نیست. بیشترین حوزهٔ تنوع‌جویی در زبان، همین حوزهٔ نحو است که بعضی از بزرگان فلاسفهٔ جمال در فرهنگ اسلامی تمام توجه خود را بدان معطوف داشته اند.

درین قلمرو، در زبان فارسی، فردوسی و سعدی، دو استادِ بی‌همتا و بلامنازع‌اند. و کسانی که از مبنای بلاغیِ هنر ایشان، که در همین ساختارهای نحوی نهفته است، غفلت دارند غالبا، کارِ آنان را «نظم» می‌دانند و نه «شعر» در صورتی که درین چشم‌انداز، اوجِ «شاعری»، همان اوج «نظم» است و استعاره‌ها و مجاز‌های نو و انواع دیگرِ بیان بندرت خود را نشان می دهند.
شاید در سراسر دیوان سعدی یک تشبیه یا استعارهٔ تازه وجود نداشته باشد در صورتی که دیوان ضعیف‌ترین و گمنام‌ترین شعرای عصر صفوی سرشار است از صدها استعاره و مجازِ بی‌سابقه.
سعدی و فردوسی از لحظهٔ حضورشان در تاریخِ ادبیات ما، همواره فرمانروایان بی‌چون‌و‌چرایِ قلمروِ شعر بوده‌اند و آن شاعرکانِ عصرِ صفوی، با همهٔ استعاره و مجازهای نوآیین‌شان، حتی برای اهلِ شعر و متخصّصان اینگونه مباحث نیز، فراموش شده‌اند. معجزهٔ این دو استاد در همین جاست.

وقتی سعدی می‌گوید:

چون مرا عشقِ تو از هرچه جهان بازاستد
چه غم از سرزنش هرکه جهانم باشد

اگر گفته بود:

چون مرا عشق تو از جمله جهان بازاستد
چه غم از سرزنش جمله جهانم باشد

ظاهرا معنی تفاوتی نمی‌کرد ولی همه‌کس می‌داند که شعر از آسمان به زمین می‌آمد.

تمام زیبایی و هنر شاعر در همین " هر چه جهان و هر که جهان" است که در آن نوعی حذف وجود دارد، یعنی بهره‌وری از یک ساختارِ نحویِ خاص که دیگران–تا آنجا که به یاد دارم–از آن غافل بوده‌اند.شاید نیما بدون اینکه توجهی به شعر سعدی داشته باشد تصادفاً به چنین حذفی در زبان دست یافته، وقتی می‌گوید:

جاده خالی‌ست، فسرده است امرود
هرچه، می‌پژمرد از رنج دراز



#جناب_سعدی
#شفیعی_کدکنی
از کتاب: موسیقی شعر

@Derakhte_Honar
🗓به مناسبت یکم اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ اجل ،افصح المتکلمین، پادشاه ملک سخن، جناب سعدی شیرازی:


چه رویست آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی می‌دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
نگارینا به هر تندی که می‌خواهی جوابم ده
اگر تلخ اتفاق افتد به شیرینی بیندایی
دگر چون ناشکیبایی ببینم صادقش خوانم
که من در نفس خویش از تو نمی‌بینم شکیبایی
از این پس عیب شیدایان نخواهم کرد و مسکینان
که دانشمند از این صورت برآرد سر به شیدایی
چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ
فراموشم نه‌ای وقتی که دیگر وقت یاد آیی
شبی خوش هر که می‌خواهد که با جانان به روز آرد
بسی شب روز گرداند به تاریکی و تنهایی
بیار ای لعبت ساقی بگو ای کودک مطرب
که صوفی در سماع آمد دوتایی کرد یکتایی
سخن پیدا بود سعدی که حدش تا کجا باشد
زبان درکش که منظورت ندارد حد زیبایی!

#شعر
#جناب_سعدی

@Derakhte_Honar
🔔شش زنگی ﮐﻪ ﺑﺸﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ:


ﺍﻭﻟﯿﻦ زنگ ﺭﺍ ﮐﻮﭘﺮﻧﯿﮏ در ۱۵۵۰ میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ . ﺍﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ بلکه ﺳﯿﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ.

دومین زنگ را نیوتن در ۱۷۰۰ میلادی نواخت :
او نشان داد که هیچ نیروی غیبی و هوشمندانه ای موجب سقوط اجسام و حرکت سیارات و شهاب سنگها و کهکشانها نمیشود. تنها نیروی جاذبه است که نه هوشمندانه کار میکند و نه برنامه ریزی شده.

سومین زنگ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ در ۱۸۵۰ میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ :
او ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ "ﺍﺷﺮف ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ" ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ ، نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺍﺧﺘﻼﻓﯽ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ندارد و در اثر تغییر و تکامل موجودات دیگر به وجود آمده است.

چهارمین زنگ را نیچه در ۱۹۰۰ میلادی نواخت. او گفت:
که هیچ نجات دهنده ی غیبی وجود ندارد. تنها انسان است که می تواند نجات دهنده خود باشد. او گفت: ''ایمان مذهبی یعنی اینکه نمیخواهم بپذیرم حقیقت چیست؟ انسانها نمیخواهند عقایدشان را تغییر دهند چونکه نمیخواهند توهماتشان تخریب شوند.''

پنجمین زنگ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﯾﺪ در ۱۹۰۰ میلادی ﺯﺩ:
ﺍﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻋﻘﻞ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ اﻧﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ , ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺑﺸﺮ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ افکار_ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ.

ششمین زنگ را راسل در ۱۹۵۰ میلادی نواخت. او به ما آموخت:
''از اینکه عقیده ای متفاوت با اکثریت داشته باشید نترسید. بسیاری از عقاید که امروز مورد قبول اکثریتند زمانی مورد مخالفت اکثریت بوده اند.
اگر پنجاه میلیون نفر هم عقیده احمقانه ای داشته باشند، باز هم آن عقیده احمقانه است.''


📚 آزادی نه دادنی است نه گرفتنی. بلکه آموختنی است برای همین است که خیلی ها از آن گریزانند. چون یاد گرفتن برایشان مشکل است. با دوپینگ و یک شبه نمیشود جهان اولی شد.
راه آزادی و پیشرفت نه از خیابانها و با مشتهای گره کرده بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد. برای همین است که در جهان سوم که نا امنی فراوان است، امن ترین مکانها برای عنکبوتها، کتابخانه ها هستند.
زنگها را کوپرنیک و داروین و... سالهاست که نواخته اند، اما بسیاری در برابر بیدار شدن از خود مقاومت نشان میدهند و به این کار خود افتخار هم می کنند.

#فلسفه #فیزیک #ادبیات #انسان #آزادی #کتاب

#کوپرنیک #نیوتن #داروین #نیچه #فروید #راسل

@derakhte_honar
🗓23 آوریل
روز جهانی کتاب

کتاب،بهترین دوست و گاهی، تنها دوست انسان است!
«کتاب بخوانیم»

#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#روز_جهانی_کتاب

@derakhte_honar
12 Angry Man.pdf
391.4 KB
نمایشنامه «دوازده مرد خشمگین»
نویسنده: رجینالد رز

#نمایشنامه
#تئاتر
@derakhte_honar
ای شعر پارسی
«دکتر شفیعی کدکنی»


ای شعر پارسی که بدین روزت اوفکند؟
کاندر تو کس نظر نکند جز به ریشخند

ای خفته خوار بر ورق روزنامه‌ها
زار و زبون، ذلیل و زمین‌گیر و مستمند

نه شور و حال و عاطفه، نه جادوی کلام
نی رمزی از زمانه و نی پاره‌ای ز پند

نه رقص واژه‌ها، نه سماع خوش حروف
نه پیچ و تاب معنی، بر لفظ چون سمند

یا رب کجا شد آن فرّ و فرمانروایی‌ات
از ناف نیل تا لبه ی رود هیرمند

یا رب چه بود آنکه دل شرق می‌تپید
با هر سرود دلکشت، از دجله تا زرند

فردوسی‌ات به صخره‌ی سُتوار واژه‌ها
معمار باستانی آن کاخ سربلند

ملّاح چین، سروده‌ی سعدی، ترانه داشت
آواز برکشیده برآن نیلگون پرند

روزی که پایکوبان، رومی فکنده بود
صید ستارگان را در کهکشان کمند

از شوق هر سروده‌ی حافظ به ملک فارس
نبض زمانه می‌زد، از روم تا خجند

فرسنگ‌های فاصله، از مصر تا به چین
کوته شدی به معجز یک مصرع بلند

اکنون میان شاعر و فرزند و همسرش
پیوند بر قرار نیاری به چون و چند

زیبد کزین ترقّی معکوس در زمان
از بهر چشم زخم، بر آتش نهی سپند!

کاین گونه ناتوان شدی اندر لباس نثر
بی قرب‌تر ز پشگل گاوان و گوسپند

جیغ بنفش آمد و گوش زمانه را
آکند از مزخرف و آزرد زین گزند

جای بهار و ایرج و پروین جاودان
جای فروغ و سهراب؛ امیّدِ ارجمند،

بگرفت یافه‌های گروهی گزافه گوی
کلپتره های* جمعی در جهل خود به بند

آبشخور تو بود، هماره ضمیر خلق
از روزگار گاهان وز روزگار زند

واکنون سخنورانت یک سطر خویش را
در یاد خود ندارند از زهر تا به قند

در حیرتم ز خاتمه‌ی شومت ای عزیز!
ای شعر پارسی که بدین روزت اوفکند؟!

————————————————-
*کلپتره: سخنان بیهوده و بی معنی *



#شعر
#شفیعی_کدکنی

@derakhte_honar
نخستين كه در جهان ديدم
از شادى غريو بر كشيدم:
((من ام ، آه
آن معجزتِ نهايى
بر سياره ى كوچكِ آب و گياه!))

آن گاه كه در جهان زيستم
از شگفتى بر خود تپيدم:
ميراث خوارِ آن سفاهتِ ناباور بودن
كه به چشم و به گوش مى ديدم و مى شنيدم!


چندان كه در پيرامنِ خويشتن ديدم
به ناباورى گريه در گلو شكسته بودم:
بنگر چه درشتناك تيغ بر سرِ من آخته
آن كه باورِ بى دريغ در او بسته بودم.


اكنون كه سراچه ى اعجاز پسِ پُشت مى گذارم
به جز آهِ حسرتى با من نيست:

تَبَرى غرقه ى خون
بر سكوى باورِ بى يقين و
باريكه ى خونى كه از بلنداى يقين جارى ست.


#شعر
#احمد_شاملو
از دفتر : حديثِ بى قرارىِ ماهان

@derakhte_honar
رفتم جلو عکسی که به دیوار بود ایستادم، نگاه کردم. نمیدانم چه فکرهائی برایم آمد، ولی او به چشمم یک آدم بیگانه ای بود. با خودم میگفتم: این آدم چه وابستگی با من دارد؟ ولی این صورت را می شناختم. او را خیلی دیده بودم. بعد برگشتم، احساس شورش، ترس یا خوشی نداشتم، همه کارهائی که کرده بودم و کاری که میخواستم بکنم و همه چیز به نظرم بیهوده و پوچ بود. سرتاسر زندگی به نظرم مسخره می آمد.

📚#زنده_بگور
🖋#صادق_هدایت

@derakhte_honar
🗓 25 اردیبهشت؛
روز بزرگداشت حکیم فردوسی و زبان فارسی گرامی باد.
@derakhte_honar
📖 جاودانْ‌خِرَد
در ستایشِ حکیم فردوسی
🖋شعری از: دکتر شفیعی کدکنی



بزرگا! جاود‌انْ‌مرد‌ا! هُشیواری و د‌انایی
نه د‌یروزی که امروزی، نه امروزی که فرد‌ایی

همه د‌یروزِ ما از تو،‌ همه امروزِ ما با تو
همه فرد‌ایِ ما د‌ر تو، که بالایی و والایی

چو زینجا بنگرم، زان‌سوی دَه قرنت همی‌بینم
که می‌گویی و می‌رویی و می‌بالی و می‌آیی

به گِرد‌ت شاعرانْ انبوه و هر یک قُلّه‌ای بِشْکوه
تو امّا د‌ر میان گویی د‌ماوند‌ی که تنهایی:

سر اند‌ر ابرِ اسطوره، به ژرفاژرفِ اند‌یشه
به زیرِ پرتوِ خورشیدِ د‌انایی چه زیبایی!

هزاران ماه و کوکب از مد‌ارِ جانِ تو تابان
که د‌ر منظومۀ ایران، تو خورشید‌ی و یکتایی

ز دیگرْ‌شاعران خواندم مَدیحِ مستی و دیدم
خرد مستی کند آن جا که در نظمش تو بستایی

اگر سرْ‌نامۀ کارِ هنرها د‌انش و د‌اد‌ است
تویی رأسِ فضیلت‌ها که آغازِ هنرهایی

سخن‌ها را همه، زیبایی‌ِ لفظ است د‌ر معنی
تو را زیبد‌ که معنی را به لفظِ خود‌ بیارایی

گهی د‌ر گونۀ ابر و گَهی د‌ر گونۀ باران
همه از تو به تو پویند‌ جوباران که د‌ریایی

چو د‌ستِ حرب بگشایند‌ مرد‌ان د‌ر صفِ مید‌ان
به سانِ تُندَ‌ر و تِنّیِن همه تن بانگ و هَرّایی

چو جایِ بزم بگزینند‌ خوبان د‌ر گلستان‌ها
همه جان، چون نسیم، آرامشی وَ بْریشم‌آوایی

بد‌ان روشن‌روان، قانونِ اشراقی که د‌ر حکمت
شفایِ پور سینایی و نورِ طورِ سینایی

پناهِ رستم و سیمرغ و افرید‌ون و کیخسرو
د‌لیری، بخرد‌ی، راد‌ی، توانایی و د‌انایی

اگر سُهراب، اگر رستم، اگر اسفند‌یارِ یَل
به هَیجا و هجومِ هر یکی‌شان صحنه‌آرایی

پناه آرند‌ سوی تو، همه، د‌ر تنگنایی‌ها
تویی سیمرغ‌ فرزانه که د‌ر هر جایْ ملجایی

اگر آن جاود‌انان د‌ر غبارِ کوچِ تاریخ‌اند‌
توشان د‌ر کالبَد جانی که سُتواری و برجایی

ز بهرِ خیزشِ میهن د‌مید‌ی جانشان د‌ر تن
همه چون عازَرند‌ آنان و تو همچون مسیحایی

اگر جاوید‌یِ ایران، به گیتی د‌ر، معمایی‌ست
مرا بگذار تا گویم که رمز این معمایی:

اگر خوزی، اگر رازی، وگر آتور‌ْپاتانیم
تویی آن کیمیایِ جان که د‌ر ترکیبِ اجزایی

طخارستان و خوارزم و خراسان و ری و گیلان
به یک پیکر همه عضویم و تو اند‌یشهٔ مایی

تو گویی قصه بهر کود‌کِ کُرد‌ و بلوچ و لُر
گر از کاووس می‌گویی ور از سهراب فرمایی

خِرَد‌آموز و مهرآمیز و د‌اد‌آیین و د‌ین‌پرور
هُشیوار و خِرَدمرد‌ی، به هر اند‌یشه بینایی

یکی کاخ از زمین افراشته د‌ر آسمان‌ها سر
گزند‌ از باد‌ و از باران ند‌اری کوهِ خارایی

اگر د‌ر غارتِ غُزها، وگر د‌ر فتنۀ تاتار
وگر د‌ر عصرِ تیمور و اگر د‌ر عهدِ این‌هایی،

هَماره از تو گرم و روشنیم، ای پیرِ فرزانه!
اگر د‌ر صبحِ خرد‌اد‌ و اگر د‌ر شامِ یلد‌ایی

حکیمان گفته‌اند‌: «آنجا که زیبایی‌ست، بِشْکوهی‌ست»
چو د‌انستم تو را، د‌ید‌م که بِشْکوهی که زیبایی

چو از د‌انایی و د‌اد‌ و خِرَد،‌ د‌ادِ‌ سخن د‌اد‌ی
مرنج اَر د‌ر چنین عهد‌ی، فراموشِ بِعَمد‌ایی

ند‌انیم و ند‌انستند‌ قَد‌رت را و می‌د‌انند،
هنر سنجانِ فرد‌اها، که تو فرد‌ی و فرد‌ایی

بزرگا! بخرد‌ا! راد‌ا! به د‌انایی که می‌شاید‌
اگر بر ناتوانی‌های این خُرد‌ان ببخشایی!



پی‌نوشت:
تِنّین: اژدها / هَرّا: بانگ و فریاد هراس‌آور و مهیب / عازَر: در انجیل به صورت «الیعازر» آمده است و نام مردی است که مسیح بر سرِ گور او آمد و او را، چهار روز پس از مرگِ وی، زنده کرد. خوزی: خوزستانی / آتورپات: آذربایجان

#شعر
#شفیعی_کدکنی
#فردوسی


@derakhte_honar
🗓 28 اردیبهشت
روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوری
شاعر، فیلسوف و دانشمند بزرگ قرن پنجم


گر بر فلکم دست بُدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلکی دگر چنان ساختمی
کآزاده به کام دل رسیدی آسان!
*
از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار امید عمر ما پودی کو
چندین سروپای نازنینان جهان
می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو؟!
*
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه!


#خیام
#رباعیات_خیام

@derakhte_honar
📽🎬
طراحی زیبا برای کاور نسخه ای از "سه گانه کوکر" که به تازگی توسط شرکت کرایترین به صورت دی وی دی منتشر شد.این طرح توسط " اریک استیلمن ارائه شده است."سه گانه کوکر" شامل سه فیلم :خانه دوست کجاست؟ زندگی و دیگر هیچ ، و زیر درختان زیتون است که در منطقه ای از شهرستان رودبار با نام "کوکر" ساخته شده است.

#عباس_کیارستمی
@derakhte_honar