🌳نشریه درخت هنر🌳
34 subscribers
119 photos
26 videos
65 files
59 links
🌳 فصلنامه فرهنگی-هنری
https://www.instagram.com/derakhte_honar
در این خیل نادلبخواهی، با شما هستیم...با هم هستیم... از هنر و ادبیات می گوییم و می شنویم...و آنچه را که از دست داده ایم باز می یابیم!
*
سردبیر: آرمان کوچکی پیرکوهی
@Armankp_10
09011296307
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
🌺سلسله نشست های «سعدی خوانی»🌺


🔸 زندگی و آثار «جناب سعدی شیرازی»
🔸معنی و شرح لغات و ترکیبات
🔸 پندها و حکمت ها
🔸 کنایات، ضرب المثل ها و...

🔻به همراه:
- شعرخوانی
- مشاعره
- آموزش قواعد شعر
- مرور تاریخ ادبیات ایران 🔺

مسئول برگزاری جلسات: خانم رحیمی
مدرس: آقای آرمان کوچکی

🗓زمان: چهارشنبه ها (دوهفته یک بار)
{28 آذر، 12 دی، 26 دی، 10 بهمن، 24 بهمن، 8 اسفند، 22 اسفند}
ساعت 16 الی 18

🏠مکان: لاهیجان، خیابان 22 آبان، کتابخانه عمومی شهید باهنر
☎️ تلفن: 01342220282

*ویژه کودک و نوجوان*
(حضور برای علاقه مندان ازاد است)

#جناب_سعدی
#سعدی_خوانی
#شعر
#کتابخانه_باهنر_لاهیجان
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو

بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار

چو روز گردد، گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا

همیشه زهر فِراقت، همی چِشَم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا

دو پایم از دو جهان نیز در کِشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار

جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو!


#شعر
#جناب_سعدی

@derakhte_honar
مهر از همه خلق برگرفتم
جز يادِ تو در تصورم نيست...!

#شعر
#تک_بیت
#جناب_سعدی
❤️
@derakhte_honar
دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
از خانه برون آمد و بازار بیاراست

در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین
در وصف نیاید که چه مطبوع و چه زیباست

صبر و دل و دین می‌رود و طاقت و آرام
از زخم پدیدست که بازوش تواناست

از بهر خدا روی مپوش از زن و از مرد
تا صنع خدا می‌نگرند از چپ و از راست

چشمی که تو را بیند و در قدرت بی چون
مدهوش نماند نتوان گفت که بیناست!

دنیا به چه کار آید و فردوس چه باشد
از بارخدا به ز تو حاجت نتوان خواست

فریاد من از دست غمت عیب نباشد
کاین درد نپندارم از آن من تنهاست

با جور و جفای تو نسازیم چه سازیم
چون زهره و یارا نبود چاره مداراست!

از روی شما صبر نه صبرست که زهرست
وز دست شما زهر نه زهرست که حلواست

آن کام و دهان و لب و دندان که تو داری
عیشست ولی تا ز برای که مهیاست

گر خون من و جمله عالم تو بریزی
اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست!

تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد
گر سر بنهد ور ننهد دست تو بالاست!


#شعر
#جناب_سعدی

@derakhte_honar
ای یار ناسامان من، از من چرا رنجیده‌ای؟
وی درد و ای درمان من، از من چرا رنجیده‌ای؟

ای سرو خوش بالای من، ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من، از من چرا رنجیده‌ای؟

بنگر ز هجرت چون شدم ،سرگشته چون گردون شدم
وز ناوَکت پرخون شدم ،از من چرا رنجیده‌ای؟

گر من بمیرم در غمت، خونم بتا در گردنت
فردا بگیرم دامنت، از من چرا رنجیده‌ای؟

من سعدی درگاه تو، عاشق به روی ماه تو
هستیم نیکوخواه تو، از من چرا رنجیده‌ای؟

#شعر
#جناب_سعدی

@derakhte_honar
ای صبر، پای دار که پیمان شکست یار
کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار

برخاست آهم از دل و در خون نشست چشم
یا رب ز من چه خاست که بی من نشست یار

در عشق یار نیست مرا صبر و سیم و زر
لیک آب چشم و آتش دل هر دو هست یار

چون قامتم کمان صفت از غم خمیده دید
چون تیر ناگهان ز کنارم بجست یار

سعدی به بندگیش کمر بسته‌ای ولیک
منت منه که طرفی از این برنبست یار

اکنون که بی‌وفایی یارت درست شد
در دل شکن امید که پیمان شکست یار!

#شعر
#جناب_سعدی

@Derakhte_Honar
بکُش چنان که توانی که بی مشاهده‌ات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است...!

#شعر
#تک_بیت
#جناب_سعدی
#درخت_هنر
@Derakhte_Honar
🗓به مناسبت یکم اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ اجل ،افصح المتکلمین، پادشاه ملک سخن، جناب سعدی شیرازی:


چرا سعدی؟

🖋دکتر شفیعی کدکنی

◾️هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه خداوند در سرشت سعدى جوهر شاعرى را در حدّ نهايى آن به وديعه نهاده بوده است. و هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه سعدى در جانب اكتسابىِ هنرِ شعر نيز بر مجموعهٔ ميراثِ بزرگان ادب فارسى و عربى اشرافى شگرف داشته است. هيچ‌كس در اين امر نيز نمى‌تواند ترديد كند كه سعدى بر تمام معارف اسلامى از فقه و كلام و حديث و تفسير و تصوّف و تاريخ و ديگر شاخه‌هاى فرهنگ وقوف كامل داشته است. با اين همه اگر محبوبيّت و سلطنتِ هنرى او را در طول اين هشت قرن حاصل اين امتيازات او بدانيم، به تمامى حقيقت اشاره نكرده‌ايم؛ زيرا يك نكتهٔ برجسته را از ياد برده‌ايم و آن اين است كه در هنر سعدى چيزى وجود دارد كه ديگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشته‌اند و آن

آزمونگرى و تجربه‌گرايى سعدى است در آفاق پهناور حيات و ساحتهای مختلف زندگى اجتماعى و فردى؛ همان چيزى كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبير مى‌كند.

و من می‌خواهم به يكى از گوشه‌هاى پوشيده ماندهٔ تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حيات اشاره كنم. به ابياتی از اين دست بنگريد:

جوانمرد اگر راست خواهى ولى‌ست
كرم پيشهٔ شاه مردان على‌ست

يا

جوانمردىّ و لطف است آدميّت
همين نقش هيولايى مپندار

يا

علم آدميّت است و جوانمردى و ادب
ورنى ددى به صورت انسان مصوّرى

كه بالاترين حدّ انسانيت را در اين گونه ابيات به جوانمردان نسبت مى‌دهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانى‌اش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:

نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان

و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمردان‌اند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مى‌بينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مى‌برد و دستار و رختِ خود را بدو مى‌دهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مى‌گويد:

عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان

در چشم‌انداز نخست چنين به نظر مى‌رسد كه ستايش جوانمردى امرى است طبيعى و هر كسى به فضايل اخلاقى اشارتى داشته باشد همين حرفها را مى‌زند؛ امّا چنين نيست.
براي آنكه مساله قدرى ملموس‌تر و روشن‌تر شود، از هم‌شهرى بزرگ و بى‌همتاى سعدى، خواجهٔ شيراز ياد مى‌کنيم كه در سراسر ديوانش حتى يك بار هم از كلماتى مانند « جوانمرد» و
« جوانمردى» و « فتوّت» ياد نكرده است. آيا اين يك امر تصادفى‌ست يا مى‌تواند ريشه هايى در روانشناسى فردى و شخصى سعدى داشته باشد؟ به گفتهٔ خودش:

دگرى همين حكايت بكند كه من وليكن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد

بى‌گمان او در اين قلمرو نيز معاملت و تجربه داشته است.


#جناب_سعدی
#شفیعی_کدکنی
از کتاب: قلندريّه در تاريخ


@Derakhte_Honar
🗓به مناسبت یکم اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ اجل ،افصح المتکلمین، پادشاه ملک سخن، جناب سعدی شیرازی:



معجزهٔ سعدی در کجاست؟!
[به بهانهٔ بزرگداشت اَفْصَحُ‌ٱلْمُتِکَلّمین]


▪️دشوارترین نوع آشنایی‌زدایی، آن است که در قلمرو نحوِ زبان syntax اتفاق می‌افتد. زیرا امکاناتِ نحویِ هر زبان، و حوزهٔ اختیار و انتخابِ نحوی هر زبان به یک حساب، محدودترین امکانات است. آن تنوعی که در حوزهٔ باستانگراییِ واژگانی یا خلق مجازها و کنایات وجود دارد، در قلمروِ نحو زبان قابل تصوّر نیست. بیشترین حوزهٔ تنوع‌جویی در زبان، همین حوزهٔ نحو است که بعضی از بزرگان فلاسفهٔ جمال در فرهنگ اسلامی تمام توجه خود را بدان معطوف داشته اند.

درین قلمرو، در زبان فارسی، فردوسی و سعدی، دو استادِ بی‌همتا و بلامنازع‌اند. و کسانی که از مبنای بلاغیِ هنر ایشان، که در همین ساختارهای نحوی نهفته است، غفلت دارند غالبا، کارِ آنان را «نظم» می‌دانند و نه «شعر» در صورتی که درین چشم‌انداز، اوجِ «شاعری»، همان اوج «نظم» است و استعاره‌ها و مجاز‌های نو و انواع دیگرِ بیان بندرت خود را نشان می دهند.
شاید در سراسر دیوان سعدی یک تشبیه یا استعارهٔ تازه وجود نداشته باشد در صورتی که دیوان ضعیف‌ترین و گمنام‌ترین شعرای عصر صفوی سرشار است از صدها استعاره و مجازِ بی‌سابقه.
سعدی و فردوسی از لحظهٔ حضورشان در تاریخِ ادبیات ما، همواره فرمانروایان بی‌چون‌و‌چرایِ قلمروِ شعر بوده‌اند و آن شاعرکانِ عصرِ صفوی، با همهٔ استعاره و مجازهای نوآیین‌شان، حتی برای اهلِ شعر و متخصّصان اینگونه مباحث نیز، فراموش شده‌اند. معجزهٔ این دو استاد در همین جاست.

وقتی سعدی می‌گوید:

چون مرا عشقِ تو از هرچه جهان بازاستد
چه غم از سرزنش هرکه جهانم باشد

اگر گفته بود:

چون مرا عشق تو از جمله جهان بازاستد
چه غم از سرزنش جمله جهانم باشد

ظاهرا معنی تفاوتی نمی‌کرد ولی همه‌کس می‌داند که شعر از آسمان به زمین می‌آمد.

تمام زیبایی و هنر شاعر در همین " هر چه جهان و هر که جهان" است که در آن نوعی حذف وجود دارد، یعنی بهره‌وری از یک ساختارِ نحویِ خاص که دیگران–تا آنجا که به یاد دارم–از آن غافل بوده‌اند.شاید نیما بدون اینکه توجهی به شعر سعدی داشته باشد تصادفاً به چنین حذفی در زبان دست یافته، وقتی می‌گوید:

جاده خالی‌ست، فسرده است امرود
هرچه، می‌پژمرد از رنج دراز



#جناب_سعدی
#شفیعی_کدکنی
از کتاب: موسیقی شعر

@Derakhte_Honar
🗓به مناسبت یکم اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ اجل ،افصح المتکلمین، پادشاه ملک سخن، جناب سعدی شیرازی:


چه رویست آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی می‌دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
نگارینا به هر تندی که می‌خواهی جوابم ده
اگر تلخ اتفاق افتد به شیرینی بیندایی
دگر چون ناشکیبایی ببینم صادقش خوانم
که من در نفس خویش از تو نمی‌بینم شکیبایی
از این پس عیب شیدایان نخواهم کرد و مسکینان
که دانشمند از این صورت برآرد سر به شیدایی
چنانم در دلی حاضر که جان در جسم و خون در رگ
فراموشم نه‌ای وقتی که دیگر وقت یاد آیی
شبی خوش هر که می‌خواهد که با جانان به روز آرد
بسی شب روز گرداند به تاریکی و تنهایی
بیار ای لعبت ساقی بگو ای کودک مطرب
که صوفی در سماع آمد دوتایی کرد یکتایی
سخن پیدا بود سعدی که حدش تا کجا باشد
زبان درکش که منظورت ندارد حد زیبایی!

#شعر
#جناب_سعدی

@Derakhte_Honar
بکُش چنان که توانی که بی مشاهده‌ات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است...!


#شعر
#تک_بیت
#جناب_سعدی

@derakhte_honar
غزلی از جناب سعدی


ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای
دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای

من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم
نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای

چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم
که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای

گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم
باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای

تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای

لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند
که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای

ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای

با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آن است که بی مهرتر از فاخته‌ای

هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید
سعدیا بر تو چه رنج است که بگداخته‌ای

بیم مات است در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای


#شعر
#جناب_سعدی
————
30 مهر 1398

@derakhte_honar
سعدی درِ بُستانِ هوای دگری زن
وین کِشته رها کن، که در او گلّه چریده‌ست!!!!!!!!!

#شعر
#جناب_سعدی

@derakhte_honar
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت
بلای غمزه نامهربان خون خوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
که روزگار حدیث تو در میان انداخت
نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو
برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت
تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار
که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت
به چشم‌های تو کان چشم کز تو برگیرند
دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت
همین حکایت روزی به دوستان برسد
که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت!

#جناب_سعدی

@derakhte_honar