ای از نظاره ی تو خجل آفتاب صبح
لعلت بخنده ی نمکین برده آب صبح
تابان ز جیب پیرهنت سینه ی چو سیم
چون روشنی روز سفید از نقاب صبح
#بابا_فغانی
لعلت بخنده ی نمکین برده آب صبح
تابان ز جیب پیرهنت سینه ی چو سیم
چون روشنی روز سفید از نقاب صبح
#بابا_فغانی
کافر چه کند گر صنم بت نپرستد
با آن همه پاکی ز مسلمان گله دارم
دامن به کمر بر زده هر کس به طریقی
از غفلت این قوم فراوان گله دارم
#وفایی_مهابادی
با آن همه پاکی ز مسلمان گله دارم
دامن به کمر بر زده هر کس به طریقی
از غفلت این قوم فراوان گله دارم
#وفایی_مهابادی
آثار فلکها را اجزای زمین کردی
اجزای زمینها را در لطف سما کردی
پس من ز چه بشناسم از چرخ زمینها را
چون قاعده بشکستی وز درد دوا کردی
#رباعی_مولانا
اجزای زمینها را در لطف سما کردی
پس من ز چه بشناسم از چرخ زمینها را
چون قاعده بشکستی وز درد دوا کردی
#رباعی_مولانا
بِسم چشمانت که من را تا ابد بی تاب کرد
شد سر آغاز جنون و عاشقی را باب کرد
گفته بودم عاشقی کردن دگر از ما گذشت
چشمت از راه آمد وبا خنده دقّ الباب کرد
#حمیدرضا_گلشن
شد سر آغاز جنون و عاشقی را باب کرد
گفته بودم عاشقی کردن دگر از ما گذشت
چشمت از راه آمد وبا خنده دقّ الباب کرد
#حمیدرضا_گلشن
قاصد بیرحم اگر از خود نسازد حرف را
میبرد چون بوسه دل، شیرینی پیغامها
فتنه چشم تو تا بیدار شد از خواب ناز
در شکر شد خواب شیرین تلخ بر بادامها
#صائب_تبریزی
میبرد چون بوسه دل، شیرینی پیغامها
فتنه چشم تو تا بیدار شد از خواب ناز
در شکر شد خواب شیرین تلخ بر بادامها
#صائب_تبریزی
واقف نگشته بودم از بیوفایی تو
تا روز رفتن جان، یعنی جدایی تو
دستی ز سینهی من سوی فلک نبردی
ای ناله! سوخت جانم از نارسایی تو
#عاشق_اصفهانی
تا روز رفتن جان، یعنی جدایی تو
دستی ز سینهی من سوی فلک نبردی
ای ناله! سوخت جانم از نارسایی تو
#عاشق_اصفهانی
بیمـارم و کس نمیکند درمانم
خواهم که کنم ناله ولی نتوانم
از ضعف چنانم ک اگر ناله کنم
با ناله بر آمدن بـر آید جانــم
#سلمان_ساوجی
خواهم که کنم ناله ولی نتوانم
از ضعف چنانم ک اگر ناله کنم
با ناله بر آمدن بـر آید جانــم
#سلمان_ساوجی
عشقاست که وارسته زنقصان و کمالست
عشقاست کهآسوده زهجران وصال است
از حال چه می جوئی و از قال چه پرسی
مستیم و خرابیم و ندانیم چه حال است
#شاہنعمت_اللہولی
عشقاست کهآسوده زهجران وصال است
از حال چه می جوئی و از قال چه پرسی
مستیم و خرابیم و ندانیم چه حال است
#شاہنعمت_اللہولی
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
#حافظ
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
#حافظ
ما جانِ جهانیم و گرفتارِ تنیم
در دورِ فلک ، بی خبر از خویشتنیم
هر حادثه سنگی است به خودخواهی ما
شاید که دل از پیله ی هستی بِکَنیم
#غریب_دلفانی
در دورِ فلک ، بی خبر از خویشتنیم
هر حادثه سنگی است به خودخواهی ما
شاید که دل از پیله ی هستی بِکَنیم
#غریب_دلفانی
بختی نه که با دوست درآمیزم من
عقلی نه که از عشق بپرهیزم من
دستی نه که با قضا درآویزم من
پایی نه که از میانه بگریزم من
#سنایی
عقلی نه که از عشق بپرهیزم من
دستی نه که با قضا درآویزم من
پایی نه که از میانه بگریزم من
#سنایی
یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند
تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمیکند
روشن نمیشود ز رمد، چشم سالکی
تا از غبار میکده، دارو نمیکند
#شیخ_بهایی
تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمیکند
روشن نمیشود ز رمد، چشم سالکی
تا از غبار میکده، دارو نمیکند
#شیخ_بهایی
کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و در تو
به عاشقانهترین فصل این کتاب رسیدم
چرا به نابترین شعر خود سپاس نگویم
تو را؟ که در تو به معنای عشق ناب رسیدم
#حسین_منزوی
به عاشقانهترین فصل این کتاب رسیدم
چرا به نابترین شعر خود سپاس نگویم
تو را؟ که در تو به معنای عشق ناب رسیدم
#حسین_منزوی
من پیر شدم پیر نه ز ایام شدم
از نازش معشوقه خودکام شدم
در هر نفسی پخته شدم خام شدم
در هر قدمی دانه شدم دام شدم
#رباعی_مولانا
از نازش معشوقه خودکام شدم
در هر نفسی پخته شدم خام شدم
در هر قدمی دانه شدم دام شدم
#رباعی_مولانا
عمرم از فیض محبت دفتر روشندلی است
هر نفس از بسکه چیدم صبح بر بالای صبح
سینه طور تجلی را چراغان کرده است
طرح رنگین مجلسی دارد چمن پیرای صبح
#اسیر_شهرستانی
هر نفس از بسکه چیدم صبح بر بالای صبح
سینه طور تجلی را چراغان کرده است
طرح رنگین مجلسی دارد چمن پیرای صبح
#اسیر_شهرستانی
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سرِ مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه ی خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم رهِ بیرون شدن از دامم نیست
#سعدی
سرِ مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه ی خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم رهِ بیرون شدن از دامم نیست
#سعدی
درد یعنی که دلی یک شبه ویران بشود،
کوه غم باشی و لبخند نمایان بشود
درد آنجاست تو باشی همه جا يارترين،
او ولی باعث احوال پریشان بشود
#رسول_عسکری
کوه غم باشی و لبخند نمایان بشود
درد آنجاست تو باشی همه جا يارترين،
او ولی باعث احوال پریشان بشود
#رسول_عسکری
عشق درطلب دل به جان آمده است
جان درطلب عشق به لب آمده است
هرجاکه تویی عشق به طرب آمده است
دل درطلبت به تاب وتب آمده است
#موسوی_شکیب
جان درطلب عشق به لب آمده است
هرجاکه تویی عشق به طرب آمده است
دل درطلبت به تاب وتب آمده است
#موسوی_شکیب
با تمام اصل ها بیگانه ام جز اصل عشق
شاعری هستم که عاشق پیشه ام ازنسل عشق
عشق یعنی اصل ششم از اصول دین من
سال من یک فصل داردنوبهارفصل عشق
#مرتضی_شاکری
شاعری هستم که عاشق پیشه ام ازنسل عشق
عشق یعنی اصل ششم از اصول دین من
سال من یک فصل داردنوبهارفصل عشق
#مرتضی_شاکری
مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین
نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین
مطرب روح من تویی کشتی نوح من تویی
فتح و فتوح من تویی یار قدیم و اولین
#رباعی_مولانا
نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین
مطرب روح من تویی کشتی نوح من تویی
فتح و فتوح من تویی یار قدیم و اولین
#رباعی_مولانا