دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
707 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸نام داستان : کردن مرد میانسال

#مرد_میانسال #گی

سلام‌مجیدم . سریع میرم سر اصل مطلب یه خانه داریم سمت میرداماد یکی از همسایه ها که کمی قبل از ما اومدن اسمش فرهاد بود . مجرد بود ولی از از گاهی دختراش بهش سر می‌زدند. بازنشسته بانک بود ولی سن زیادی نداشت یعنی حدودا ۵۷ سالش بود . تر که ای قلمی و خوش پوش و‌خوش چهره . یه بی ام و هم داشت . با خودم فکر میکردم خوشبحالش مجردی و پولداری و بکنی … ولی بعدها متوجه شدم مفعولی و زنش هم از آهنین بابت طلاق گرفته بود . من با یکی دوتا تو حیاط یا کوچه بسکتبال بازی می گردیم عین اجل معلق می‌رسید خودشو مینداخت وسط بازی ولی کلا فهمیده بودم از من و یکی دیگه خوشش اومده و به هر بهانه ای کادویی میگیره یا بالا دعوتمون میکنه که ما هم اکثرا قبول نمی‌کردیم . یه روز عید میخواستم برم اراک خونه دوستم آمارش و از پشت پنجره آمارش و داشتم نمیدونم چطور فهمیده بود ولی با شال و کلاه مثل بچه یتیمها بدون ماشین بی ام و اش در در وایساده بود. والکی نگاه موبایلش می‌کرد. ده دقیقه ای از آمارش و داشتم منم دیگه داشت دیرم میشد اومدم تو پارکینگ و سلام و علیک گفتن عیدتون مبارک گفت از شما هم مبارک. گفتم اینجا وایسادیم؟ گفت ماشینم صبح خراب شد گذاشتمش تعمیرگاه منتظر اسنپ هستم نیومده منم دا م دی م میشه . گفتم حالا کجا به سلامتی گفت میرم سمت اراک و آشتیان . گفتم عجب شانسی دارید منم دارم میرم اراک و پس فردا برمیگردم . خوشحال شد و گفت اوکی تا ا اراک هم بدیدم خونه . خلاصه رسید تو ماشین و برای اولین بار زیاد صحبت کردیم . از طلاق زنش و بی اعتنایی بچه هاش و غصه هاش و … ولی اصل مطلب و نگفت . گفتم فلانی اینا برای همه هست دردت چیه ؟ گفت راستش من گی هستم و گی مفعول . زن و بچه ام سر همین ولم کردن و از کار هم اخراج شدم .فقط نگاهش میکردم و نمیدونستم چی بگم . چهره اش خیلی مردونه نبود ولی به ابنه ای ها هم نمی‌خورد. ‌گفت الکی هم گفتم میخوام برم اراک . حرفای شما رو با تلفن شنیدم که صبح می خواهید برید و گوش دادم خودم و انداختم تو دلت . گفت آقای … نذاشت حرفم‌تموم بشه گفت به‌خدا این هم مریضی دست خودم نیست . اصلا هم اهل کردن نیستم . فقط میدم . به جاش میدونی که رئیس بانک بودم عوضش پول خواستی امکانات خواستی وام خواستی میتونم کاری خواستی و … از طریق دوستام برات جور کنم میخواستم وسط جاده قم پیاده اش کنم ولی اینقدر التماس کرد دلم سوخت . گفت دو تا نامرد باهاشون رابطه داشتم یکیشون زندگیمو یکی دیگه شون آبرو کاری و از بین برو و فقط به خاطر. ۲۶ سال سابقه اخراجم نکردن یه حقوقی میریزن برام. جان مادرت نفر سوم نباشی که ریده میشه. نگی جفتمون . باور کن تا خود اراک هیچی نگفتیم . رسیدیم اراک تازه یادم افتاد به دوستم بگم این کیه ؟‌ القصه گفتم فعلا چیزی نگو . رفتیم تو و معرفی و یه ساعتی خوش و بش ولی فرهاد با لباس های عجیب غریب و انداختن پاهای تیغ زده و واجبی گرفته و سینه های پشمی یه دوگانه ای درست کرده بود که نمیشد جمعش کرد . یه بازی :psf امید اینا داشتن اورد گفت هر کی من و تو این بازی ببره ۵ میلیون میدم هیچ کس هم نمیتونه ببره من و پس نفری ۵ و آماده کنید. امید که زیاد تو خط نیفتاده بود ولی شکی بهش کرده بود گفت اگه باختی چی ؟ گفت کونم و میدم . بالاتر از این داریم .امید و میدونستم از کون کردن بدش نمیومد پسر بچه و دوست دختر از کون زیاد کرده بود ولی این مرد ۵۶ الی ۶۰ و می‌کرد؟‌آقا بازی کردن و ظرف ۳۰ دقیقه بازی به نفع فرهاد تموم شد و گفت با عذر معذرت بکشید پائین. من که گفتم من بازی نمی کردم که به من چه . امید جان بکش پایین … اونم وایساد کولی بازی و شهرستانی بازی که الان میندازمتون بیرون و … فرهاد گفت آقایون ۱۰ بدهکارید ولی راه خوبی براتون دارم . اگه تونستید من و بکنید حساب بی حساب . آقا سریع هم لخت شد و همون وضعی که عرض کردم و آن لخت بیرون .‌من که گفتم نیستم ولی امید گفت بچه تهرونی ها خیلی پررو هستند برای رو کم کونی میکنمش . فرهاد آف یعنی گفت و خودش و انداخت تو بغل امید که لب بگیره ولی امید خوشش نیومد هی صورتش و می‌کشید کنار . با گاز روی سینه و لیس گردن فرهاد کاراش و. شروع کرد .به جز یه مقدار موی روی سینه اش بدنش مثل زنهای لاغر بود . نه باسن بزرگی نه کمری آقا همونجا کشید پایین و دو تا لمبرهاشو باز کرد و منتظر امید شد یه نگاه به من کرد و با تایید من گذاشت در سوراخ فرهاد .نه تفی نه فشاری نه اذیتی چنان رفت تو کونش که فقط تخمهای امید نگه دارش بود . یه جیغ نیم بندی هم زد و چنان آه و ناله میکرد فکر میکردی دختر ۱۸ ساله کرده .و ۵ دقیقه ای زحمت کون فر هاد و کشید و دو باری ارضاش کرد. خود فرهاد هم با کیرش بازی میکرد . امید دراورد و سریع رفت دستشویی. اومد بیرون گفتم کونش عنی بود ؟‌ گفت‌نه خیلی هم‌تمیز بود ولی همیچین‌تجربه ای نداشتم . شام همه
رو برد بیرون مهمون فرهاد بودیم . شب هم اونا رفتن رو تخت و یکی دو راه دیگه رفتن .امید دیگه داشت از گی با فرهاد خوشش می‌ومد ولی فرهاد گفته بود اگه کون میخوای فقط تهران باید بیایی . برگشتنی فرهاد گفت مجید اگه اهلش باشی همه کار برات میکنم
من از تو بیشتر خوشم‌میاد تا امید . تو با کلاستری و سرت به تنت بیشتر میخوره آبروداری و همسایه و دم دست تری . با من باش منم یه جورای مریضم و اینجوری ارضا میشوم و تخلیه هیچکس هم درکمون نمیکنه . هر چی بخوای بهت میدم
روزی یه بار باهام باش درست و حسابی مینویسم بعد ۱۰ سال خونه و ویلا اوشان و ماشینم برای تو . حساب بانکی هم وصیت میکنم بعد من برای تو .‌زن و دخترام به خاطر این موضوع ولم کردن و گفتن بمیری هم سر خاکت نمی‌آییم فقط یکی دو سال یه بار دلشون‌میسوزه و یه سری میزنن و میرن . تو فامیل خودم هم جرات نمیکنم برم و با هیچکسی رابطه ندارم همینطور با همکارام . کارمون هم خطرناکه گیر کنیم‌جفتمون به دلیل لواط سرویسمون میکنن . من فقط و فقط این عشق و حال برام‌مهمه تو هم به همه چی میرسی طول مدت ۱۰ سال . زن هم خواستی بگیری بگیر کوس هم خواستی بکنی بکن . اصلا بیار خونه من بکن زنت هم شک نکنه ولی حداقل روزی یه بار نمیکنی هفته ای ۵ بار و بکن .‌بزار من آدم بشم . گفتم این همه پول و از کجا آوردی . گفت این همه پول که الان مثلا ۱۵۰ میلیارد تومانه رو دربین سال ۹۰ سال ۹۲ همشون و با ۱۱ میلیارد وام و قرض و خرید چکی خریدم . حتی دوست دخترات و خواستی جلوم بیار بکن . اونم ۱۰ درصد کون
دادن خودم را راضیم میکنه . تا حالا کاری باهاش نکردم راستش چون نه گی هستم نه میتونم این کارو با این مرد و با این سن و سال کنم . خیلی ها بهم میگن خر شدی تو اصلا دیگه کار نکن فقط بچسب به این ولی ته دلم راضی نیست اگه پیرزن ۷۰ ساله بود و پول میداد بیشتر راضی بودم . فعلا یه شیمیل پیدا کرده که که هفته ای یه بار الی دوبار میاد میکنتش و میره . دو سه بار هم گفته منم اونجا باشم وسایلش. ندزده بابت هر با هم حدود ۲ تومان به شیمیل میده منم رفتم ولی راست هم نکردم . نمیدونم چه لذتی داره
خلاصه بد مخمصه ای گیر افتادم نمیدونم چکار کنم ولی با توجه به شناختی که دیگه همه بهش پیدا کردن رفتن من خونش یا اومدن اون به خونم دردسر زاده به اضافه اینکه یکی دو ماه با یه دختر زبل رفتم تو رابطه و حتما مچم و‌میگیره . ولی مطمئنم کارهایی که می‌گفت و می‌کرد برام چون واقعا تنها بود و به لواط معتاد شده بود
نوشته: مجید


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکس با خواهرزن کوچیکم سحر

#خواهرزن

باسلام من کامران هسنم۳۰سال سن دارم این داستان مال پارسال هست.من همسرم دخترعموم هست خانه عموم یه شهردیگه ای هستندمن به خاطردانشگاه همسرم رفتم اونجاخونه اجاره کردم تادرس همسرم تموم که شدبرگردم شهرخودمون یه خواهرزن دارم اسمش سحرهست ازمن۱۱سال کوچیکتره پوست سبزه ای داره ویه اندام تقریبالاغرولی خیلی جدابه من خیلی دوستش داشتم وباهاش جوربودم وخیلی باهاش شوخی میکردم اونم خیلی منودوست داشت وبامن خیلی راحت بودچون خیلی دوستش داشتم بغلش میکردم ولوپاشوگازمیگرفتم خلاصه باهم خیلی جوربودیم چون من کارم بیشتربیرون ازشهرستان بودسحراومده خونه ماوباما زندگی میکردکه همسرم تنهانباشه من یه مدتی سرکاربودم وبرگشتم برای مرخصی خونه طبق معمول باسحرشوخی میکردم یه روزمن داخل اتاق داشتم فیلم سکسی روگوشیم میدیدم همسرم هم داخل پذیرایی پای تلوزیون بودبعدش سحراومدتواتاق نشست پیشم گفت حوصلم سررفته گوشیتوبده چندتاآهنگ وکلیپ ببینم گوشی رودادمش فایل فیلمهاروبازکردم بهش گفتم اینافیلم ایرانیه اینام خارجین گفت باشه منم رفتم بیرون پیش همسرم یه یه ساعتی گذشت رفتم تواتاق دیدم داره فیلم سکسیارومیبینه نشستم پیشش بعدش باخنده گفت ایناچین توگوشیت میزاری یه وقت خواهرم میبینه گفتم نه نمیبینه پرسیدم چطوربودن باخنده گفت چمیدونم جالب بودورفت بیرون فرداش همسرم رفت حموم سحرم تواتاق درازکشیده بودیه پتوانداخته بودروخودش منم رفتم زیرپتودرازکشیدم پیشش ودست انداختم دورگردنش وهی نوازشش میکردم دستم رو گذاشتم روشکمش زیرلباسش وشکمش رومیمالیدم تحریک شده بودم دستم روبردم بالاترگذاشتم روسینه هاش ویواش شروع کردم به مالیدن ساکت بودومنم شهوتی شده بودم یه چنددقیقه ای سینه هاشومالیدم صورتم روبردم طرف سینه هاش ویواش نوک سینش روکردم داخل دهنم وشروع کردم به مکیدن ولیس زدن یه کم نفسهاش تندترشده بوددستم روگذاشتم روشکمش ویواش بامالیدن دستم روبردم زیرشلوارکش ونوک انگشتم رومالیدم به چوچولش ساکت بودمنم شروع کردم به مالیدن چوچولش وازبالاهم نوک سینه هاشومیخوردم یه کم که گذشت نفسهاش خیلی تندترمیشدویواش آه میگفت کیرم شق شده بودوشهوتی شده بودم یواش یه کم شلوارکش رودادم پایین وشلوارک خودم روهم کشیدم پایین وکیرم روکه شق شده بودچسبوندم بهش وبازم شروع کردم بادست کسش رومالیدن گذاشتم خوب شهوتی شدبعدکیرم روخوب باتف خیس کردم وبرگشتم خوابیدم روش وکیرم روگذاشتم وسط پاهاش شروع کردم به تلمبه زدن یه کم پاشو باز کردم وکیر میمالیدم رو چوچولش خیس عرق شده بودم سرم رو بردم طرف صورتش ولب هاشوکردم تودهنم و شروع کردم به خوردن دیگه خیلی شهوتی شده بود بدنش میلرزید و صدای آه و نالش بلند شده بود سفت بغلش کردم وهی تلمبه میردم لای پاش روکوسش که یه دفعه صداش رفت بالاوحال اومد منم یه کم دیگه تلمبه زدم که آبم اومدخالیش کردم روکوسش وبیحال درازکشیدم روش به کم بعدش اروم بلند شدم شلوارکم رو کشیدم بالا اونم با کمی خجالت شلوار کش روبالاکشید خودش رو جمع کرد بازم دراز کشید از اون روز باهم جورشدیم خودش میومد پیشم که باهاش حال کنم الان یک سال گذشته دیگه ازعقب راحت حال میده وقتی هم میره خونه پدرش بازم چند روز بعدش برمیگرده پیشمون میمونه خیلی باهم جور هستیم واقعا همدیگرو دوست داریم و به هم علاقه شدیدی پیدا کردیم فعلا که باهم هستیم ورابطمون هم شدید ادامه داره.امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: کامران


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کس دادنم به خاطر ضمانت وام

#خیانت #زن_شوهردار

سلام من زینب هستم ۳۹ سالمه و ۱۱ ساله ازدواج کردم. شوهرم کارمنده و خودم خونه دارم. توی یکی از محلات نسبتا خوب تهران زندگی میکنیم. تا سال ۹۶ همه‌چی تو زندگیمون به بهترین نحو پیش میرفت و کاملا بر وفق مراد بود. ما هم دیدیم شرایطمون خوبه تصمیم گرفتیم یه سالن آرایشی راه بندازیم. این کار رو کردیم و مدیریت و جذب نیروش هم با من بود. حدود یک سال یعنی از پاییز ۹۶ که شروع کردیم تا آخرای تابستون ۹۷ کارمون رو انجام دادیم و سود خوبی هم توش بود. اون موقع ها یادمه یه عروس داشتیم که خیلی نسبت به شوهرش جوون بود چون شوهره اومده بود دم سالن و من دیده بودمش عروس رو هم از دور میشناختم که کیه و دختر کیه و چیکاره است. اصلا تعجب نکرده بودم از این اختلاف سنی چون دختره مثلا ۲۰ سالش بود و شوهرش ۵۰ سال. مرده هم خیلی پولدار بود و معلوم بود هدف هردوشون از ازدواج کاملا با هم فرق داره. ما یه نوبت عروس براشون گذاشته بودیم و قرار بود خانوم ساعت ۱۲ روز عروسیش بیاد تا آماده بشه ولی داماد تماس گرفت و نوبت رو لغو کرد. دلیل رو ازش پرسیدم که ای کاش نمیپرسیدم. سفره ی دلش رو باز کرده بود حدود ۱۰ دقیقه داشت درد دل میکرد که آره این دختره و خونواده ش واسه پول من نقشه داشتن و کل مدت دبه میکردن تا امروز دیگه زدم به سیم آخر و همه چی رو تموم کردم. حالا من اینجوری بودم که بابا باشه تو ضربه خوردی حالا دیگه برو پی کارت من کار و زندگی دارم. برو پیش تراپیست اصلا چرا این حرفا رو به من میزنی؟
شماره ی من رو داشت و گاهی توی واتس اپ فقط واسه مناسبت ها مثل نوروز و عید فلان و فلان واسم تبریک از این کیلوییا که معلومه واسه همه فوروارد میشن فرستاد. یه بارش که مال نوروز بود رو فقط جواب دادم و منم متقابلا تبریک گفتم بهش. همین تبریک من شروع رابطه مون بود. صحبت رو ادامه داد و یکی دو ساعتی با هم صحبت کردیم. بیشتر درمورد همون اتفاق و جدا شدنش از اون دختره صحبت میکرد و این که بعد از اون هم با کسی آشنا نشده.
من با شوهرم و سکسمون هیچ مشکلی نداشتم هرچند سکسمون کم بود و شاید ماهی یک بار سکس می کردیم ولی خب نه من نه شوهرم خیلی داغ و فعال نبودیم واسه همین مشکلی نداشتیم درعوض خیلی عاشق هم بودیم. ولی این هوس لعنتی باعث شد تن به این خیانت بدم. انگار یکی تو وجودم میگفت از این فرصت استفاده کن. صحبت و رابطه مون ادامه پیدا کرد و با هم چت میکردیم. خیلی به هم نزدیک شده بودیم چند بار هم با هم بیرون رفته بودیم ولی هیچوقت لمس کردنمون بیشتر از دست و بغل کردن نمیشد یعنی من اجازه نمیدادم. حتی چندبار بهم پیشنهاد داد خونه ش بریم و با هم باشیم منم خیلی دلم میخواست ولی نمیدونم چرا نمیرفتم یا میترسیدم از آبروم. یک سال از رابطه مون میگذشت یعنی الان شده بود اواخر سال ۹۸ و شروع سال ۹۹ که کرونا هم شروع شده بود و خیلی وضعیت فاجعه‌ بار بود. سالن ما هم بسته شده بود و به جز موردهایی که آشنا بودن کسی جرات نمیکرد بیاد جای عمومی و کارای زیبایی انجام بده واسه همین یه مقدار وضعیت اجاره ی ما به هم ریخته بود. از اونجایی هم که نمیدوستیم تا کی ادامه داره تصمیم گرفتیم یه وام بگیریم وکلا بذاریم واسه اجاره ای که به صاحب ملک سالن پرداخت میکنیم. واسه وام هم ضامن می خواستیم که من شهرام رو یعنی همین مردی که باهاش تو رابطه بودم رو به شوهرم معرفی کردم و گفتم برادر یکی از آرایشگرامه. شهرام ولی خب در ازای این ضمانت خیلی رک و صریح گفت شیرینی میخوام. گفتم چی میخوای گفت خودتو.
بعد از این یک سالی که گذشته بود یه مقدار شل تر شده بودم نسبت به این قضیه و دلم میخواست یه بار امتحانش کنم.
قرار شد که بریم خونه ی خودش. از یه روز صبح قرار گذاشتیم و تا شب که شام رو با هم خوردیم با هم بودیم. اول ازم خواست با هم حمام بریم که اونجا یه سکس کوتاه کردیم که شاید بهترین سکس عمرم بود. سرپا توی حمام آلتش رو توی کسم میکرد و آب داغی که لای چاک باسنم رد میشد واقعا برام لذت بخش بود. قسمت بعدش روی تختش بود که اول با خوردن آلتش شروع کردم اون هم کسم رو برام خورد و بعدش داگی و missionary با هم سکس کردیم و بعد از ناهار هم روی مبل به بغل و بوسه گذشت تا دوباره لختم کرد و براش یکمی آلتش رو خوردم و این بار میخواست از پشتم بکنه که هیچ جوره نتونستم و برای جبران بهش قول دادم آبش رو بخورم و قورت بدم که انگار جون دوباره گرفت. رو مبل منو انداخته بود و محکم تلمبه میزد. برخورد رونش با باسنم واقعا لذت بخش بود انگار زیر یه مرد واقعی داشت ازم استفاده میشد که تا الان تجربه ش نکرده بودم و فکر میکردم خودم آدم سردی ام ولی در واقع تو موقعیت سکس خوب قرار نگرفته بودم. منو سرپا کرد و یکمم سرپا دوباره مثل تو حموم منو کرد و گردنمو میمکید و سینه هام رو میچلوند که من مثل یه دختر بچه فقط داشتم ناله میکردم. تا ا
ینکه خبر داد آبش داره میاد و جلوش زانو زدم اول یکمیشو ریخت روی صورتم بعد دهنم رو باز کردم و همه ش رو خوردم و قورت دادم.
نوشته: مهلا

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زوج لخت زیر دست ماساژورها

#زوج #ماساژ #بیغیرتی

این قسمت دوم داستان آرزوم بود زنم رو لخت ببینن! هستش. ممنون از نکاتی که توی کامنت‌ها در داستان قبل گفتین.
تو قسمت قبل گفتم یک بار دیگه با سامان و نسیم همون ویلا رو اجاره کردیم. رقصیدیم، مست کردیم، شنا کردیم، جلوی همدیگه سکس کردیم، به پارتنر هم ور رفتیم همه چی خوب بود ولی آخر شب سامان دور از چشم من سوگند رو گیر آورده بود و داشت لختش می‌کرد. از اونجایی که اولش شرط کرده بودیم همه کارامون باید جلوی هم باشه و کسی خارج از این رابطه چهار نفره به اون یکی کار نداشته باشه خیلی از دست سامان شاکی شدیم. وسایلمون رو جمع کردیم که بریم. سامان همش بهونه می‌آورد که مست بوده. نسیم هم که ماجرا رو فهمید با سامان قهر کرده بود. خلاصه ما اومدیم خونه و دیگه هم ارتباطی با این زوج نداشتیم.
یه مدت گذشت و جفتمون حس کردیم نیاز به فانتزی‌بازی داریم! تو این مدت من متوجه یک فانتزی جذاب تو ذهن سوگند شده بودم. سعی کردم چند باری درباره اون فانتزی حرف بزنم و واکنش سوگند رو ببینم. جیغ و دادی که بعد از این حرفا تو سکس میکرد مطمئنم کرد که باید بریم سراغ این فانتزی. ماساژ دادن و بعد سکس یکی از کارایی بود که خیلی سوگند رو تحریک میکرد و منم خیلی مشتاقم بودم. اتفاقا همون روزا با یه زوجی توی اینستاگرام آشنا شده بودم و چت میکردم که ماساژور بودن و ماساژ زوج انجام میدادن. فانتزی‌شون هم این بود آقا، خانم و خانم، آقا رو ماساژ بده و بعد هم هرکس با پارتنر خودش سکس کنه و برای پارتنر همدیگه هم در حد لیسیدن و مالیدن باشه. از اونجایی که در فضای مجازی زوجی که ضربدری نخوان و به همین حد موازی قانع باشن کمه و ما فقط دنبال چنین رابطه ای بودیم دوست نداشتم این ماساژ رو از دست بدم. شاید براتون سوال پیش بیاد وقتی رابطه در این سطح دارین چرا نمی‌خواین تن به ضربدری بدین. اصلا مگه فرقی هم داره. شاید با خودتون بگین زن خودت رو لخت کردی یکی داره براش میخوره بعد کسشر میگی که ضربدری نمی‌خوایم! حق دارید اینجوری فکر کنید ولی خب این خواسته من و سوگند بود. فانتزی‌مون بود که شاید براتون مسخره باشه. من خودم روی این موضوع خیلی تاکید داشتم. البته دلیل دیگه هم داشت. یکی از دلایلش سایز کیرم بود. کیر من ۱۲ سانته. البته خیلی هاتم و توی سکس هم تا حالا نشده کم بیارم. چه قبل ازدواج چه بعد ازدواج همیشه توی سکس پارتنرم ازم راضی بوده و یه جاهایی هم حتی نتونسته پا به پای من بیاد. ولی خب به هر شکل همیشه این اضطراب رو داشتم که کسی با کیر بزرگتر سوگند رو بکنه و رابطه مون به مشکل بخوره. هرچند همین رابطه موازی یا بهتر بگم سافت سواپ (soft swap) هم توان خراب کردن رابطه رو داره ولی خب خوشبختانه ما قبلش از لحاظ ذهنی خیلی آماده بودیم و به مشکلی نخوردیم. از داستان خارج شدم ببخشید ولی نیاز بود بگم این حرفا رو.
با سوگند درمیون گذاشتم ماجرا رو. بعد از تجربه قبلی که با زوج داشتیم سوگند دو دل بود. هم از فکر کردن به تجربه دوباره فانتزی کسش خیس میشد هم از افتادن تو یک بازی جدید ترس داشت. حق هم داشت. دروغ چرا خودم هم نگران بودم. خصوصا که برخلاف زوج قبلی از این زوج ماساژور رو بیرون ندیده بودیم و من میخواستم ریسک کنم و یکسره ببینیمشون و بریم سراغ سکس. البته کامنتای پای پستش و استوری‌هایی که می‌گذاشت تا حد زیادی اعتمادم رو جلب کرده بود. خلاصه دل رو زدیم به دریا و بعد از یکی دو بار تلفنی حرف زدن و یک بار هم اسکایپ ارتباط گرفتن (بدون صورت) قرار گذاشتیم. البته خونه خودمون نه! از جاباما یه خونه رو به مدت یک روز اجاره کردم و دعوتشون کردیم اونجا. من یه تیشرت شلوارک و سوگند هم یه تاپ و شلوارک سکسی پوشیده بود. زوج ماساژور وارد خونه شدن. مونا ۳۶ ساله با هیکل ورزشکاری و سینه های روی فرم با سایز 80. صورت خیلی جوون‌تر از سنش با کامران که اونم ۳۶ سالش بود و هیکلش مثل مونا ورزشکاری. من از همون سلام علیک اولیه جذب مونا شدم. لبخند سوگند هم نشون میداد که از ظاهر کامران خیلی راضیه. نشستیم چهارتایی براشون شربت آوردیم و یه کم خوش و بش کردیم. بعد کامران گفت هر زمان که بگید ما شروع می‌کنیم. ازشون اجازه خواستم بریم تو اتاق تا آماده بشیم. واقعیتش این بود که هیچ کدوم از ما تجربه ماساژ نداشتیم و این ماساژی هم که قرار بود تجربه کنیم ماساژ متفاوتی بود. مونا با شورت و سوتین سفید به پشت خوابید و من روش یه حوله انداختم. (صرفا چیزی که تو فیلم‌ها دیده بودم رو خواستم تقلید کنم). بعد خودم هم با شرت به پشت خوابیدم و ازشون خواستم بیان.
مونا و کامران اومدن تو اتاق و شروع کردن به لباس عوض کردن. مونا با یک ست شورت و سوتین مشکی که به شدت سکسی بود و کامران هم که روی بدنش هیچ مویی نبود با یک شورت سفید شروع کرد به آماده سازی روغن. اولش مونا اومد بین من و سوگند که خوابیده بودیم و سرش
رو آورد نزدیکمون. یه دستش پشت من و یه دستش پشت سوگند. بهمون اطمینان خاطر داد که قراره لذت ببریم و برای همین نیازه که آرامش داشته باشیم. چند ثانیه بعد کامران روغن رو ریخت روی بدن سوگند و گذاشت شروع کرد به مالیدن شونه‌های سوگند. مونا هم همین کار رو با من کرد. یک ربع اول فقط ماساژ بود و به ریلکس شدن گذشت. بعد کامران بند سوتین سوگند رو باز کرد و از کناره‌های سینه‌ش ماساژش داد. چشمای سوگند خمار خمار بود و از لذت زیاد لبخند می‌زد. کامران سوتین رو کامل درآورد و انداخت کنار. فقط کسایی که گرایش کاکولد دارن میتونن بفهمن چه لذتی داره وقتی زنت لخت زیر دست یکی دیگه‌ داره ماساژ می‌گیره. مونا هم بیمار نشسته بود و منو ماساژ می‌داد. گاهی به نوک سینه‌هام دست می‌زد. تا اون لحظه نمیدونستم نوک سینه آقایون هم می‌تونه تحریک کننده باشه!!! از پشت هم سینه‌هاش رو از روی سوتین به کمرم می‌مالید. کامران رسیده بود به کون سوگند و همینطور که از بدن زنم تعریف و تمجید می‌کرد شورتش رو درآورد. همون لحظه هم مونا شورت من رو که به کیرم گیر کرده بود به سختی درآورد. همونجا سرم رو بردم سمت سوگند و لبای همدیگرو بوسیدیم. کامران از پشت دستش رو رسونده بود به کس سوگند. مونا هم کیر و خایه من رو می‌مالید و ما داشتیم لب می‌گرفتیم. خیلی صحنه جذابی بود. بعد ازمون خواستن طاق‌باز بخوابیم. کیر من و سینه های سوگند جلوی چشم ماساژورها بود. مونا و کامران شروع کردن به لخت شدن. مونا اومد سراغ ماساژ کیر من و کامران هم رفت سراغ سینه های سوگند. این وسطی گاهی دستش رو میبرد سمت کس سوگند. مونا هم سینه‌هاش رو لای کیر من گذاشته بود و باهاشون بازی می‌کرد. حس فوق‌العاده‌ای بود. نفهمیدم چی شد یهو دیدم کیرم تو دهن مونا هست و کامران داره کس سوگند رو میخوره. دوباره رفتم سراغ لب‌های سوگند و بعد هم نوک سینه‌ش رو گذاشتم دهنم. بعد دیدیم مونا و کامران لب تو لب هستن و دارن همدیگرو می‌مالن. براشون جا باز کردیم بیان رو تخت. خانم‌ها رو به صورت داگی خوابوندیم و تلمبه می‌زدیم. این وسطی گاهی کامران اسپنک می‌زد در کون سوگند و منم یکی از لپ‌های کون مونا رو لمس می‌کردم. بعد قرار شد خانم‌ها روی ما بشینن. بالا و پایین شدن سینه‌های مونا که کمی بزرگتر از سوگند بود بدجوری دیوونم کرده بود. تو همون حال دست کامران رو می‌گرفتم و به سینه های سوگند می‌رسوندم. اونم با جون جون گفتنش سوگند رو به نزدیکی ارگاسم می‌رسوند. همه مون بدجوری بالا بودیم که کامران گفت وایسید من و مونا ارضاتون کنیم. کامران لب تخت نشست و سوگند رو بغل کرد. طوری که سوگند پاهاش رو گذاشت دور کمر کامران که نیفته. کیر کامران هم میخورد به شکم سوگند. دست‌های کامران از پشت دو لپ کون سوگند رو لمس می‌کرد و گاهی هم به کسش ور می‌رفت. سینه های زنم هم تو دهن کامران بود. تو همون وضع دیدم سوگند کیر کامران تو دستشه و داره ناله می‌کنه. کامران مالیدن کس سوگند رو تندتر و تندتر کرد و سوگند هم با چند آه بلند که بیشتر شبیه داد بود ارضا شد. بعد نوبت من شد. مونا افتاده بود رو من و سینه‌هاش جلوی صورتم بود. دستش هم رو کیرم بود و برام می‌مالوند. تو همون شرایط کامران کیرش رو از پشت کرد تو کس مونا و سینه‌هاش رو گرفت. مونا تو اون شرایط لب‌هام رو خورد و آب من به شدیدترین شکلش فوران کرد. خودم رو از زیرشون آوردم بیرون. آبم رو پاک کردم و رفتم سوگند رو بغل کردم. بعد نشستیم به دیدن سکس مونا و کامران. بعدا فهمیدیم اونا فانتزی دیدن شدن سکسشون رو دارن. انواع پوزیشن‌ها رو روی هم پیاده کردن تا بالاخره ارضا شدن. کل این ماجرا حدود یک ساعت و نیم طول کشید.
بعدش میخواستم شام سفارش بدم که مونا و کامران عذرخواهی کردن و گفتن باید بریم. تهش هم ما رو بغل کردن و روبوسی کردن و رفتن. آخر شب نشستم به صحبت کردن با سوگند. از کل ماجرا خیلی راضی بود جز اون لبی که آخرش به مونا داده بودم. از اون اول این مورد رو ممنوع کرده بودیم ولی دیگه تو اون وضع از دستمون در رفت و خب واقعیتش همون لب بود که آبم رو آورد.
الان دو سال از اون روزا می‌گذره ولی دیگه سمت فانتزی نرفتیم. دلمون هم میخواد البته ولی کسی که مورد اعتماد مون باشه پیدا نکردیم. فقط مونا و کامران بودن که اونا هم مهاجرت کردن.
من شاید نویسنده خوبی نباشم و شخصیت پردازیم ایراد داشته باشه. عذر میخوام. صرفا خواستم دو تا خاطره‌ای که داشتم رو براتون روایت کنم. طبیعتا مجبور شدم یه سری موارد رو خلاصه کنم تا خیلی طولانی نشه. ولی یه نکته خیلی مهمه که بگم. این مدل آشنایی مجازی که ما داشتیم واقعا می‌تونست خطرناک باشه. ما شانس آوردیم ولی الان که نگاه میکنم اگه طرفمون آدم ناتویی بود این کارمون می‌تونست برامون گرون تموم بشه. اگه قصد تجربه این روابط رو داشتین خیلی دقت کنین و حتما چند با
ر همدیگرو بیرون ببینین.
ارادتمند شما
شهاب هستم
نوشته: شهاب هستم

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دختر مثبت

#عاشقی #لزبین

سلام دوستان
این داستان بنده کاملا واقعیه و بدون تحریف و اضافه گویی
من آیسو ام و ۲۲ سالمه خب من بعد اینکه دیپلم گرفتم دیگ نرفتم دانشگاه ترجیح دادم کارکنم…من چندین ساله که تمام وقتم صرف کار کردن باشگاه رفتن میشد یعنی تا عصر کار میکردم عصرم یه ساعت ورزش میکردم میرفتم خونه میخوابیدم و تمام!که خب این واسه من چیز بعیدی بود چون دوران دبیرستانم همش دنبال شیطنت و پسر و پورن و اینا بودم…اما انگار بعد مدرسه لایف استایلم کلا عوض شد…و چون یه سالی کلا خودارضاییم کنار گذاشته بودم متوجه اینکه چقد حشریم و دارم منفجر میشم بودم ولی سعی میکردم اهمیت ندم…توباشگاه ما خانوما خیلیی شوخیای جنسی زیادی میکنیم من با دو سه نفر خیلی صمیمیم و باشگاه و میزاریم رو سرمون همیشه…خب هرروز افراد جدیدی میومدن یا میرفتن این وسطا من متوجه یه دختره خیلی ریزه بودم که خیلی گیج میزد و انقدر خجالتی بود نمی تونست حتی ورزش کنه
یعنی واسه ورزش کردنم معذب بود…یه روز اونم نزدیک اکیپ ما داشت ورزش میکرد مام همینطوری میگفتیم میخندیدیم که بحث سکس شد یکی میگفت رمانتیک خیلی خوبه یکی دیگه میگفت نه سکس فقط خشن!من دیدم اون دختر بنده خدا کپ کرده ازحرفای ما داشت آب میشد ولی انگار چیز زیادیم نمیفهمید…رفتم کنارش گفتم این دوستای من بی ادبن دیگ ببخشید…که خیلی ریز خندید گفت عب نداره…انقد قیافه کیوت و خوشگلی داشت که دوست داشتم مکالمه رو ادامه بدم گفتم چرا اومدی باشگاه هدفت چیه ک فهمیدم میخواد یکم باسن اینا دربیاره اسمشو پرسیدم که گفت ستاره همش من سوال میکردم اون جواب میداد تا رسیدم که ستاره دوس پسرت گفته باسنتو بزرگ کنی؟خندید گفت نه بابا چه دوست پسری…گفتم عه نداری…گفت هیچوقت نداشتم…تعجب کردم چون جزو دخترای خوشگل محسوب میشد و مگه میشد نداشته باشه!سنشو پرسیدم که گفت ۲۰ بهش گفتم خیلی بعیده تواین سن یعنی با یه نفرم دوست نشدی که خیلی مظلوم گفت نه بخدا اصلا دوست ندارم!گفتم یعنی چی یعنی دوست نداری یکی بوست کنه نازت کنه باهاش بیرون بری اینارو با خنده میگفتم ولی اون داشت اب میشد که ریز خندید گفت من به اینا فکرم میکنم خجالت میکشم نه باباا و فلان
واقعا متوجه پاک بودنش شدم تو دوستانم و اطرافیانم همچین دختری ک هیچ کاری نکرده باشه و انقدر خجالتی باشه ندیده بودم خلاصه باهاش سعی کردم صمیمی تر بشم و دو سه روز بعدش حتی شمارشو گرفتم تلگرامو چک‌کردم فقط یدونه عکس گربه گذاشته بود که شبیه خودشم بود
روز بعدشم بهش پیشنهاد دادم یروز باشگاهو کنسل کنیم بریم دوتایی خوشگذرانی که یکم فکر کرد ولی قبول کرد انگار دختر تنهایی بود کلا
بعد از کارم یجا قرار گذاشتیم همو دیدیم رفتیم پاساژ گردی و بعدش بردمش کافه کلانه نظر می داد نه چیزی توخیابونم سربه زیر راه میرفت و خجالتی بود ولی درکل خونگرم هم بود…کافه رو حتی نذاشتی حساب کنم با اینکه کوچکتر بود گفت تورو خدا سری بعدی تو حساب کن من معذبم فلان رفتاراش خیلی کیوت بود و پاک بودنشو واقعا دوست داشتم یه چن وقتی ک گذشت متوجه شدم من واقعا به این دختر حس دارم من لزبین نبودم و هیچوقت به دخترا حسی نداشتم ولی الان کل فکرو ذکرم شده بود ستاره…نمیخواستم این دختر پاک دست کس دیگه بیفته میترسیدم از روزی که اونم دوست پسر بگیره…از دوستیمون چند ماه می گذشت هیکلش خیلی رو فرم تر شده بود و شادتر بود با منم خیلی راحت تر شد که یروز تعطیل دعوتش کردم ناهار بیاد خونمون و مامانمو فرستادم خونه خالم…خودم یه پیتزا درست کردمو وقتی اومد کلی خندیدیم اینستا چرخیدیم و راجب روزمره حرف زدیم انقد خوشگل و خوش بو بود که من چسبیده بودم بهش و نمیخواستم فاصله بگیرم…بهش گفتم ستاره میدونستی تو خیلی خوشگلی…خندید گفت دیونه تو که خیلی خوشگلتر از منی…گفتم تو هم صورتت خوشگله هم سیرتت مثل تو اصلا نیست…که خندید گفت مرسی ولی توام خیلی خوبی من هیچکسو مثل تو دوست ندارم
این حرفش قلقلکم داد پرسیدم دوستم داری؟گفت خیلی و همونطوری ناااز خندید…گفتم پس بزار بوست کنم لپشو اورد جلو که من یدونه لپشو بوس کردم یدونه سریع لبشوو!چشاش خیلی بامزه گرد شد گفت دیوونه!من شهوت چندین ماهم تو یه روز بهم غلبه کرده بود میخواستم لمسش کنم حسش کنم عقلمو از دست داده بودم!گفتم من دیوونتم ستاره!بهم زل زده بود مشخص بود که بدشم نیومده اون یه دختره بی تجربه بود که صددرصد سریع تحریک میشد…باز رفتم سمت لبای کوچولوش…ایندفعه خیلی با شدت بوسیدم انگار که من مردِ اونم…اون خیلی شل بود و بوسیدن بلد نبود اما با این حال من داشتم لذت میبرم انقدر خوشمزه بود و نفس نفس زدنش نشون میداد حشری شده!من میترسیدم بیشتر پیش برم و بدش میاد یکم بغلش کردم اروم بشه که گفتم برم اب بیارم دستمو گرفت گفت نرو تورو خدا!چشماش نیازشو داد میزد مظلومیت و شهوت تو چشاش منو دیوونه کرده بود…گفتم میزاری باهات بازی کن
م؟گفت اره این اره گفتنش یه لرزی توش بود که هیجانشو نشون میداد!
من بلافاصله بعد اره گفتنش خوابوندمش رو مبل و افتادم روش…
نوشته: ایسو


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حسین و پسر خاله حشری

#پسر_خاله #گی

سلام من اسمم حسین هستش ۱۸ سالمه قد بلند و لاغرم پوستمم سفیده ذاتا بدنم کم مو هستش…تا قبل این داستان تجربه جنسی نداشتم اصلا…
یه پسرخاله دارم اسمش امیره دو سال ازم کوچیکتره ۱۶ سالشه سبزه و کمی تپل شهرستان زندگی میکنن…
امسال تابستون رفته بودیم خونشون چند روزی اونجا بودیم…یادمه اون روز رفتیم فوتبال وبرگشتیم تو اتاقش داشتیم لباس عوض میکردیم گفت من میرم حموم گفتم باشه تو برو بعدش من میرم…
رفت حموم و اومد خسته بودم نشسته بودم گفت پاشو برو دیگه گفتم میرم حالا…گفت تا حالا سکس کردی؟گفتم نه گفت یه پسره همکلاسیمه یه بار کردمش خیلی حال داد گفتم واقعا؟ گفت اره
گفت حشری شدم باید جق بزنم…گفتم چرا تو حموم نزدی گفت نمیدونم الان حشری شدم…میای باهم جق بزنیم؟ گفتم چجوری گفت درو قفل کنیم واسه هم بزنیم؟گفتم نمیدونم پاشد درو قفل کرد شلوارشو کشید
پایین کیرشو گرفت دست تعجب کرده بودم اخه تو این حالت ندیده بودمش گفت بیا بشین اینجا دیگه رفتم نشستم پیشش خجالت میکشیدم دستشو گذاشت رو کیرم هنگ بودم اصلا بعد کیرمو از تو شلوار کشید بیرون گفت چه نازکه واسه اونم کوچیک بود ولی پشم داشت…
گفت چقدر سفیدی خندم گرفته بود…با تخمام بازی میکرد رونامو فشار میداد…حس کردم تیز کرده واسه کونم…ولی از مالیدناش خوشم اومده بود…یهو دستشو برد رو سوراخم یکم خودمو کشیدم عقب…گفت دلم میخواد کون بلیسم دوست داری تجربه کنی؟
گفتم کون منو؟گفت اره خیلی بدنت خوشگله…
گفت میخوای حال کنیم؟نمیدونم چرا ولی گفتم چجوری اخه؟
گفت مگه نمیخواستی بری حموم؟گفتم آره گفت پاشو برو دیگه:)
حموم دستشویی شون یکی بود…گفت برو به هوای دستشویی میام…
یه دوش بگیر زود میام:)
حشری شده بودم منم
پاشدم حوله رو برداشتم رفتم از دستشویی رد میشدی میرفتی تو حموم البته حموم یه در جدا داشت…
یه شورت قرمز پام بود اونو در نیاوردم رفتم زیر دوش یه شامپو سرسری هم زدم به تنم ده دقیقه بعد صدای باز شدن در اومد…
در حمومو زد باز کردم منو دید گفت جووون چقدر سفیدی…
برم گردوند لپای کونمو فشار داد اصن خل شده بود شورتمو تا زانو داد پایین گفت اووووف یه تف کرد لای کونم لپای کونم به هم فشار داد دوباره یه تف از ته دل انداخت لای کونم بعدش لای چاک کونمو لیس زد
گفتم اخخخخ یه دو دقیقه ای خورد اصلا تو ابرا بودم کیرم راست راست بود بعد بلند شد…گفت برام میخوری؟ گفتم چی گفت یکم کیرمو بخور…
بعدش شلوارک و شورتشو داد پایین کیرشو انداخت بیرون از سرم گرفت صورتمو گرفت کشوند سمت کیرش نا خود اگاه زانو زدم کیرشو نزدیک کرد به صورتم…یکم مالوند به لبم گفت لیس بزن دیگه…سر کیرش از پیش آبش خیس بود…با اکراه سرشو لیس زدم گفت بخور همشو انداخت کلشو تو دهنم…حسشو دوس داشتم از صورتم گرفته بود تو دهنم عقب جلو میکرد خیلی بزرگ نبود…گفت دندون نزن دوباره ساک زدم براش اینبار سعی کردم دندون نزنم…
دو دقیقه ای خوردم بعد بلندم کرد برم گردوند…کیرشو گذاشت لای کونم گفت اووووف…عجب حس عجیبی داشتم انگار یه میله داغ لای کونم بود…یه تف انداخت روی کیرشو لای کونم از کیرش گرفت سر کیرشو گذاشت دم سوراخم فشار داد گفتم اخخخ یکم سوخت دوباره در اورد یه تف کرد دوباره فرو کرد یواش یواش کل کیرشو تو کونم جا کرد شهوتم پریده بود درد داشتم…
کیرش تا ته تو کونم بود اونم همش میگفت جوووون
از پهلوهام گرفته بود و شروع کرد عقب جلو کردن…از گردنم گرفت سمت پایین خم کرد از دستگیره در گرفتم گفت شل کن یکم دیگه شل کردم و اونم تلمبه هاشو تندتر کرد…
یکم از دردم کم شده بود ولی حسی نداشتم کیرم خوابیده بود
دو سه دقیقه ای کرد یهو گفت اووووف جوووون یهو تلمبه هاشو تند تر کرد و توی کونم ارضا شد…بعد کیرشو در اورد یکم اب از سوراخم زد بیرون…بعد شورتمو کشید بالا یه دونه زد درکونم گفت خیلی حال داد دمت گرم…دستشوییم گرفته بود گفتم برو دستشویی دارم…رفتش منم دستشویی کردم اولش کلی آب از کونم ریخت بیرون…خودمو شستم و رفتم بیرون اون موقع خیلی لذت نداشتم ولی بعدش حشری شده بودم باز دلم کیر میخواست:)
گذشت و اون شب دوباره تو اتاق تنها شدیم و شیطونی کردیم
ادامه داشت بازم اگه استقبال شد بازم مینویسم…
نوشته: حسین



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کیر بزرگ صمد آقا

#سکس_گروهی #گی

من سینام پسر خوشگل سفید با موهای خرمایی بدون ریشو پشم این موضوع باعث این شد که از بچگی تا الان مفعول باشم این خاطره من واسه پارساله تو سن ۱۸سالگی
با یکی دوست بودم و باهم برنامه داشتیم بنام عرفان ۲سال از من بزرگتره اون مثل من سفید اما خیلی پر مو …کیرش ۱۵سانته تقریبا کلفت منو عرفان خیلی حشری هستیم اون عاشق کردن کون منم عاشق دادن …مکان ماهم همیشه خانه ویلایی ما بود میرفتیم ی روز اونجا خودمونو کاملا خالی میکردیم ی مدت عرفان در حین سکس میگفت سینا باید ی نفر دیگه رو هم اضافه کنیم به جمعمون میگفتم یعنی چی …گفت دوتا کیری ترور بکنیم ی حالی دیگست تو کونت گندس خوب سیرت کنیم من با خنده جدی نمیگرفتم اینو باید بگم که عرفان منو خوب میکرد ولی آبش زود میومد و این ضد حال هم برا من بود هم برا خودش از آخرین سکسمون ی ماهی گذشت بهش زنگ زدم عرفان کجایی خبری از نمیگیری …واقعااا دلم میخواست یکی منو بکنه داشتم دیونه میشدم.گفت سینا فعلا نیستم ۱۰روز دیگه میام کجایی گفت با خانواده آمدیم بندر عباس چند روز دیگه میام باباش ارتشی بود اونجام خونه داشتن و رفیق منو خیلی حالم گرفته شد که عرفان نیست گفت سینا ی چند روز تحمل کن دارم برات سوغات باحال مزارم من نمیدونستم چی داره میگه ۱۰ روز گذشت و بهم رنگ سینا کجایی ویلا خالیه بریم من با شوق گفتم خالی خالیه با ماشین رفتم مسکن مهر دنبالش دم خونشون وایسادم گفتم بیا رسیدم دیدم داره با یکی که پوستش تیرست نزدیک ماشین من میشه درو باز کردنو نشستن سلام علیک معرفی کردنو دست دادن معرفیش کردکه آقا صمد از بندرامده باهاش واسه کار تو شمال …من عرفانو چهار چشمی داشتم نگاه میکردم که چرا این باهات امده مگه قرار نبود بریم ویلا …گفت صمد اوکیه همه چیزو بهش گفتم اون روز زنگ زدی پیشم بود عکساتو نشونش دادم دیونت شده فقط تا اینجا میخواست تورو ببینه …سرخ شده بودم هم خجالت هم استرس …بعد خرید خوردنی رسیدم ویلامون رفتیم رو مبل نشستیم چند دقیقه ای فقط داشتیم همو میدیدیم صمد چشمش از من رد نمیشد فقط رو من زوم کرده بود عرفان دهن سرویسم ریز خنده میکرد صمد واقعا قیافه قشنگی نداشت لاغر استخوانی ۶ سال از من بزرگتر بود پوستش خیلی تیره بود تقریبا شبیه سیاپوستا خیلی قیافش با ما فرق میکرد …عرفان امد کنارم نشست آروم باهام داشت ور میرفت من داغ شده بودم بلندم کرد گفت بریم پیش صمد …صمد رو مبل سه نفره نشسته بود عرفان شروع کرد لبمو خوردن دست بزرگ صد امد رو رون پاهام کم کم عرفان لختم کرد عرفان گفت سینا لباسای صمد تو براش بکن دیگه خجالت نکشه پیراهنشو درآوردم خواستم شلوارشو در بیارم دست بزرگی کیرشو حس کرد واقعا من تو کل عمرم کیر به این درازی و کلفتی ندیده بودم از نزدیک شلوارشو در آوردم کیرش داشت شورتشو پاره میکرد عرفان خودش ترسیده بود 😂😂😂 شورتشو در آوردم کیر سیاه در بزرگ بیرون امده بود عرفان رفت پشتم صمد دراز کشید منم تو جالت داگی شروع کردم خوردن کید صمدو عرفانم داشتم سوراخمو لیس میزد تو عمرم اینطوری سکس نداشتم اوج شهوت بود بعد چند دقیقه عرفان کیرشو کرد تو کونم اینقد داشتم با کیر صمد حال میکردم نفهمید کی عرفان کیرشو کرد تو فهمیدم عرفان دلش برام سوخته آروم خوب سوراخمو گشاد کرد میدونست صمد رحم نمیکنه به کونم صمد بلند شد عرفان کیرشو در آورد امد جای صمد کیرش کرد دهنم صمد آروم سرشو گذاشت دم سوراخ آروم فرو کرد سوراخم باز باز بود آرو بیشتر فشار داد کم کم درد شیرینی کل تنو گرفته بود درد داشت ولی خیلی داشت حال میداد اون داشت بکوب تلمبه میزد منم درحال ساک برا عرفان چشام زوم رو عرفان بود عرفان بکوب داشت صمد میدید لبخند میزد بعد چند دقیقه عرفان آبشو خالی کرد تو دهنم منم چون تو اوج بودم همشو خوردم من آب تو دهنم ریختن ولی تا حالا قورت ندادم اونجا نمیدونم چیشد دوست داشتم تا قطره آخر بخورمش عرفان بلند شد رفت رو مبل داشتن سکس منو صمدو تماشا میکرد صمد برمگردوند پامو انداخت دور گردنش جوری تلمبه میزد کیرش تو شکمم احساس میکردم بعد چند دقیقه آبشو حالی کرد تو کونم …صمد چند ماهی که شمال بود چند بار دوباره سکس داشتیم شرمنده اگه طولانی بود
نوشته: سینا



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM