دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
707 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
من و بابا
1402/04/25
#محارم #پدر

سلام ب دوستای جقی خودم!
من انا 20سالمه داستانی ک میخام بگم مال 5ماه پیشه پدرو مادرم از هم جدا شدن 6 ساله چ ن مادرم مشکل روانی داشت و مدام با پدرم بحث داشتن و اینم بگم من ی داداش بزرگ تر دارم اسمش مهران 23سالشه
ما با پدرمون زندگی می‌کنیم اسم بابامم سروشه
یادمه یروز از باشگاه برگشتم خونه طبق معمول رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون مثل همیشه ی تاپ و شلوار جذب پوشیدم بدنم بخاطر ورزش‌هایی ک انجام می‌دادم خیلی رو فرم اومده سینه هام 70کمر باریک باسن خوش فرم و گرد ک خودم عاشقشم قدمم 167 وزنمم 55
ایرپاد زدم تو گوشم و لش کردم تو اتاقم خابیدم ی ساعتی بعدش ک پاشدم از اتاق زدم بیرون دیدم از اتاق داداشم صدای حرف زدن میاد رفتم طبق معمول فال گوش وایستادم دیدم بعله آقا مهران الهه خانوم و دوباره آورده خونه الهه ی جنده پولیه ک مهران صیغش کرده🥴
دیدم الهه داره گاهی آه و ناله میکنه گاهی حرف میزنه خم شدم از سولاخ قفل ببینم چ خبره دیدم بعله رو کارن و لخت مادرزاد میحرفن منم ک چند وقتی بود سکس نداشتم فارق از دنیا داشتم دید میزدم و گرمم شده بود دستمو گذاشتم روکسم و فشار میدادم باحس دست یکی رو باسنم سیخ سرجام ایستادم با صدای بابا مواجه شدم
. تخم سگ داری چیو نگاه میکنی؟
منم ک هل گفتم هیچی دست بابا رو باسنم بود هنوز ی فشار محکم داد ک معذب شدم کشیدم خودمو عقب
بابام ی مرد48سالس ک بعد مامانم ندیدم با کسی باشه خودش مربی کنگ فوعه و ی باشگاه بدنسازی هم داره
قدش 185وزنشم 95 خیلی خوش هیکله و همیشه تیپ اسپرت داره مارو هم مجبور ب ورزش میکنه و اکثرا مجبور ب خرید لباس اسپرت میکنه بگذریم
ی ببخشید گفتم خاستم برم تو اتاقم ک دستمو گرفت کشید سمت خودش ی هین کشیدم خم شد کمرمو گرفت منو انداخت روشونش (زیاد اینجوری بلندم میکنه ) منو برد تو اتاق خودش انداخت رو تخت دونفره خندم گرفت گفتم دوباره سر شوخی و باز کردی بابا
بابا خندید درو بست اومد کنارم درزا کشید گفت توله دیگ نبینم میری داداشت و الهه رو دید میزنیا
منم ک یکم خجالت کشیدم چشامو با دست گرفتم با صدا بچگونه گفتم ببجید اخه آدم با صداشون کنجکاو میشه
بابا باخنده گفت پس از نزدیک ببینی چی
خندیدم گفتم اوففف نگم برات یهو بابا دست گذاشت روی رونم و فشار داد
منم ک نحت تاثیر چیزی ک دیدم پاهام شل شد بابا دستشو نوازش وار ب سمت کسم کشید و ب طرفم چرخید هل زده فقط نگاهش میکردم دستشو گذاشت رو کسم و چنگش زد اخ ریزی ک از زیر لبم بیرون رفت کافی بود تا دستش بره داخل شلوارم صداش زدم ک گفت هیش فقط لذت ببر توله
یجوری با انگشتاش می‌مالید ک خیس شدم شدید
بابا پاشد شلوارمو تا زانو کشید پایین ب کس سفید باد کردم نگاهی کرد و گفت جوووون چ کصی داری دختر بابا
بخاطر لیز درمانی بدنم مو نداشت بابا خم شد و کسم و بو کرد ی نگاه تو چشام کرد منم مسخ شده وا دادم بهش
با زبونش چوچولم و ب بازی گرفت نتونستم ساکت بمونم ناله هام شروع شد بابا با دستش سینه هامو گرفت از زیر لباس و فشرد و گفت انای من چ کصی شدی تو
. باباااا
جووون توله
بابا زبونش و چرخوند تو سولاخ کصم ی دقیقه برام خرد ک ارضا شدم تو دهنش ابمو کامل خرد و روم خیمه زد تازه کیر برجستشو لا کسم حس کردماهی کشیدم ک خودمم تحریک کرد بابا بابام مشغول شد یجوری می‌خورد ک دوست پسرام نمیخوردن
یهو بابا کشید کنارو لخت شد منو هم لخت کرد باورم نمیشد چی میدیدم ی کیر کلفت 20سانتی ک رگای خوشگلی روش بود روم درازکشید و کیر داغش و گذاشت لای کسم و دم گوشم گفت از حالا کص منی تو لاله گوشمو بوسید و کیرکلفتشو کرد تو کص نازم از کلفتیش و خشک بودنش ی اهیی از درد کشیدم که بابا دهنمو گرفت و نگه داشت توم یکم ک عادت کردم اروم عقب جلو کرد و قربون صدقه کس نازم رفت رو ابرا بودم داشتم حال میکردم یهو در اتاق باز شد بابا بی خیال نگاهی ب مهران کرد گفت مادر جنده برو بیرون منک از خجالت و ترس هل شدم مهران درگ بست اومد تو لخت بود ب بابا گفت بلاخره کردیش بابا محکم تلمبه هاشو شروع کرد
اره گتییدم دخترموبالاخره اوففف مهران عجب کصیه خواهرت مسخ شده و بهت زده فقط ناله میکردم و کیر کلفت داداشمو نگاه میکردم داداشم نشست لبه تخت و دستشو گذاشت رو کسم و آروم می‌مالید دیگه کنترلی نداشتم فقط آه و ناله بود ک میکردم رسما توسط بابا و داداشم ارضا شدم بابا کشید بیرون ابشو پاشید رو سینم کنارم ولو شد مهران خم شد کسمو مک زد با بی حالی نالیدم یکم کسمو زبون زد دیدم بابا کون مهران و میماله و انگشت میکنه مهرانم کس منو می‌خورد تا ارضا شدم بعدش جفتشون کنارم رو تخت خابیدن
از اون روز ب بعد دیگ الهه رو مدیوم تگ خونه بجاش من و بابام و داداش عزیزم هرشب کنار هم شیطنت داریم و ی زندگی عاشقانه 3تایی داریم
پايان

نوشته: انا کص بابایی و داداشش



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
سکس بامادرزنم
1402/05/15
#محارم #خیانت #بیغیرتی #فامیل

عنوان: سکس با مادرزنم
تعداد پارت ها: 2
تاریخ: 2023-07-27 03:20:29
هشتگ ها: #محارم #همسر #فامیل #خیانت

داستان: سلام
گاهیدن مادرزنم
سهراب هستم ۳۴ساله هفت ساله که ازدواج کردم
ساکن روستایی درجنوب ایرانم بعدازدواجم فهمیدم زنم یک بیمارعصبی هست وواین مسئله بدجوری زندگی رابه کامم تلخ کرده بوده همیشه دعواومرافه داشتیم بعدازمدتی زنم حتی به زوررابطه برقرارمیکردواین موضوع راخانواده زنم میدونستن میخواستم جدابشیم خلاصه همیشه این بساط بودتااینکه یه باریه اتفاق باورنکردنی افتادرفته بودم خونه مادرخانمم تنها بودوازم پذیرایی کردوداشتیم حرف میزدیم ازمادرزنم بگم یه زن ۵۶ساله قدمتوسط رنگ پوستش سفیده وسالهاست که بیوه است که توی حرفاش بهم گفت ازوضع زندگیت خبردارم وشرمنده ام که دخترم این رفتاررامیکنه ومن راتحسین کردکه دارم تحملش میکنم گفت یه چیزآزارم میده گفتم چی گفت این که میدونم مدتهاست سکس نداشتی گفتم شماازکجا میدونی گفت من زنم واین رامیفهمم گفتم خب چاره چی گفت میخوام کمکت کنم تایه خورده راحت بشی گفتم ججوری گفت بعنوان یک رازنگهش دارگفتم باشه گفت بامن خودت راارضا کن شوکه شدم گفتم شرمم میادگفت مجبورم میخوام خالیت کنم کم کم باحرفاش حشری شدم گفت الان هیشکی نیست حداقل بعدمدتها خودت خالی کن گفتم باشه رفتیم تویه اتاق درازداخل قفل کردرفتیم روتخت شروع کردیم به لب گرفتن لباش خوش طعم بودهمدیگرومی مالیدیم کم کم داشت مست میشد
پیراهنش راکشیدعجب بدن صاف وسفیدی داشت سینه هاش زیادبزرگ نبودن وافتاده بودن شروع کردم به لیس زدن شکم وسینه هاش زیرگردنش لیس میزدم کیرم حسابی راست شده بودبرگشت وپشتش رامی مالیدم ولیس میزدم خیلی حشری بودم ومیخواستم زودترخالی بشم چون خیلی وقت بودسکس نداشتم شلوارش کشیدم وخودم هم لخت شدم عجب کون سفیدی داشت برش گردوندم رفتم سراغ کصش یه کوس خط درازوسفیددیدم که پرموبودشروع کردم به انگشت کردنش اونم کیرموگرفت ومی مالوندتامدتی گذشت احساس کردم انگشتم خیس شده وکوسش آب میده گفت زودبزارتومن هم پاهاش رابلندکردم وگفروکردم توکصش انگاریه گودال بودکیرم راحت تاته رفت توش خیلی داغ بودکمرم رابادستاش قفل کردگفت هرچقدرزورداری بزن من شروع میکردم اوووف چقدرصدادمیدادچشماش رابسته بودوناله میکردهرچی بیشترمیکردم بیشترچالاپ وچلوپ میکردم تااین احساس کردم آبم داره میادگفتم داره میادگفت بریزتوکصم بافشارخالی کردم توکصش بعدش گفت تا ده روزهروزهمین موقع بیا بکن تا راحت بشی من هم تاده روزگاهیدمش انگاربهش ساخته بودخیلی جوانترشدانگارمن هم سرحال شدم الان چندسال مادرزنم رامیکنم زنم راکمترمیگام ازش راضی ام البته بعدها عروسش که زن خوش استایل وهیکلی هست راهم تورکردم وچون شوهرش بچه دارنمیشدمن ترتیب عروس میدادم وسه بارحامله اش کردم والان سه تابچه ازم داره خلاصه سه تاکوس رامیکنم

نویسده: سهراب

نوشته: سهراب



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
زدی ضربتی ضربتی نوش کن
1402/05/24
#فامیل #عمه #مامان #محارم

خب سامالیکم امروز اومدم یه خاطررو براتون تعریف کنم که خیلی برام گفتنش خوشایند نیست
من از بچگیم فوت فتیش داشتم مادرم خیاطی داشت و وقتی میرفتم زیر میز بزرگ خیاطی پاهای زن ها و دختر هایی که میومدن اونجا واسه پرو رو کامل میدیدم و خود ب خود این حس در من به وجود اومد از حق نگزریم پاهای مامان خودمم خیلی جمع و جور و تر تمیزه
من ۱۹ سالمه و این اتفاق پارسال افتاد
از پاهای مامانم گرفته تا خالم و زن دایی و عمه و زن عمو ..... عکس داشتم
دیگه به غیر از عکس پا با چیز دیگه ای ارضا نمیشدم
یروز دعوت بودیم خونه مامان بزرگم وقتی رسیدیم همه بودن من بعد از وارد شدن سریع زوم کردم رو پاهای عمه کوچیکم نسرین دیدم که لاک مشکی زده پاهای عمه کوچیکم خیلی بزرگ و سفید بود همونجوری زوم بودم که دیدم مامانم از تو اتاق با صندل های کرمی رنگش اومد بیرون همون موقع رفتار پسر عمم که ۲ سال از خودم کوچیک تر بود عوض شد و یدفه گوشی گرفت دستش و بعد از چند ثانیه بلند شد رفت تو اشپزخونه بالای سر مامانم و گوشیشم رو به پاهاش گرفت من گفتم این کصکش ۱۰۰ در ۱۰۰ داره فیلم مخفی میگیره چون خودم استادش بودم بعد از ناهار به بهونه کالاف تیمی گوشی سامانو گرفتم و وسطای بازی گفت بزار برم دستشویی وقتی رفت من رفتم تو برنامه هاش دیدم بله سکرت ویدیو داره و عکس انگشتای مامانمم تو اولین ویدیوش‌هست
پسر عمم سامان یه پسر تقریبا تپل بود و من گفتم باید یه جوری بگامش
دم غروب بردمش تو انباری به بهونه دیدن وسایل قدیمی و یدفه کشیدمش یه گوشه و گفتم پفیوز این چیزا چیه تو گوشیت چرا از پاهای مامانم فیلم گرفتی ؟
اونم اولش گزاشت لات بازی ولی بعدش شل کرد و گفت اره فوت فتیشم و خیلی اوضام خرابه و پاهای مامانت خیلی سفیده و ... گفتم من به همه میگم گفت نگو ترو خدا ابروم میره گفتم صداتم ظبط کردم الان کونت میزارم گفت نه ترو خدا هر کاری بگی میکنم گفتم هر کاری ؟ گفت لاشی بازی در نیار گفتم نه لاشی بازی نیست گفت چیه گفتم از پاهای مامانت عکس داری ؟ گفت واسع چی ؟ گفتم داری یا نه ؟ گفت اره خب دارم گفتم خب عکسرو بیار و با دستات واسم جق بزن گفت ولم کن گفتم کص نگو وگرنه به همه میگم رفت و عکسای پاهای عمه نسرینو اورد و یه توف کرد کف دستش و برام جق زد تا ابم اومد و ریخت کف انباری رفتیم بالا و گفتم سامان مامانم دراز کشیده یجوری برو از پاهاش فیلم بگیر رفت و فیلم گرفت و بردمش دوباره تو انباری گفتم بده من گوشیو ساک بزن گفت عمرا دهن بزنم گفتم پس دوست داری ویسو بزارم ها ؟
گفت خیلی کصکشی
رفت پایینو به بدبختی یه ساکی زد تا اب ما اومد ولی خیلی حال داد مخصوصا که با عکس پاهای مامانت یکی واست ساک بزنه
اومدیم بریم بالا گفت گوشیمو بده
گوشیشو دادم بهش گفتم فیلم مامانمو پاک کن پاک کرد و گذشت تا یک ساعت بعد یه ساعت نزدیکای شام بود اومد پیشم گفت بریم تو حیاط اروم گفتم دیگه اب ندارم گفت نه کارت دارم رفتیم تو حیاط و ازم پرسید واقعا به مامانم حس داری ؟ گفتم کصکش میخوای صدا ظبط کنی ؟
گفت نه این گوشیم بیا نگا کن نگا کردم دیدم خبری نیست گفتم اره خیلی سکسیه و فلان و .... مث سگ سوال پیچم کرد و گفت بیا بریم تو انبار
رفتیم تو انبار گفت بیناموس ایناها منم صداتو دارم فکر کردی کصخلم با اپ گوشی صدا ظبط کنم گفتم گو نخور پاکش کن گفت اره ویسو واسه رفیقم فرستادم و .... اومدم بزنم خط لات بازی دیدم جواب نیست خیلی پروعه گفتم چی میخوای ؟ گفت پاهای مامانتو گفتم عجب پفیوزی هستی گفت همینه که هست میری بالا فیلم میگیری میای گفتم دارم بیا بزن گفت خفشو برو بگیر بیا رفتم یه فیلم تخمی گرفتم و اومدم انبار گفت خب صندلاشم بیار گفتم تو پاشع گفت ای بابا اشکال نداره ابمو میریزم رو انگشتاش شلوارو دراورد انداره من کیر داشت و گفت توف کن گفتم انتظار نداشته باش جق بزنم واست گفت جقم میزنی
توف کردم و شروع کرد حرف زدم
اوووووف ارهههه کیرم تو پاهای مامان جندت
عجب انگشتایی داره
جووون کف پاهاشو بمالم و ....
وسطاش گفت بخور گفتم عمرا گفت بد قلقی کن ابروتو میبرما نتونی نگاه تو چشم کسی کنی منم کیرشو کردم تو دهنم که دیدم گفت اره انگار داره زن دایی واسم ساک میزنه اوففف عجب گرمه دهنش جوون بکنم تو پاهاش و .... تا ابش اومد
بعد از اون هر بار که میرفتیم خونه مامان بزرگم
مجبور بودم یه شرتی جورابی چیزی از مامانم ببرم تا اقا سامان بتونه خوب جق بزنه و بیخیال ما بشه

نوشته: بگارفته


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
خانواده خوب من
1402/06/16
#تابو #محارم #زن_شوهردار #لز

ارسام همونجور که تلنمه میزد میگفت جوووووووون کص خانوادمون جور شد دیگه تو برای هممون بسی زن داداشی تو قراره همینجوری لذت ببری
یهو رو کرد به الما و النا گفت برین اون ور ببینم ممه بزرگش جطوری برام بالا پایین میشه
اونا رفتن کنار و وقتی بالا پایین شدن ممو دید یه لحطه وایساد و خوابید روم و گفت اوف من ستایشت میکنم عشقم قول میدم جونمم برات بدم
بعد با همه شهوت زیادش محکم تر تلمبه زد تا اینکه هر ستامون ارضاع شدیم من که از بس تحملم رفته بود بالا دلم میخواست ارضاع بشم ولی اونا دیگه حال نداشتن

پس کیرشونو در اوردن و رفتن بیرون بعدا بهم گفتن که رفتن یه معجون بخورن بیان دوباره کص و کون تپل منو جر بدن
یهو فک کردم دیگه تموم که الما و النا و سحر افتادن به جون کص و کون و ممه هام انقدر منو لیسیدن و خودشونو لیسیدن که یه پنج باری منو ارضاع کردن خودشونم خودشونو ارضاع کردن بعد ارشام و ارسام وارد شدن با کیرای راست شده و بلند
دخترا بلند شدن یه ساک ولم برا داداشاشون زدم بعد اون دوتا افتادن به جون منو دوباره کص و کونمو مورد عنایت قرار دادن
یادمه وقتی سکسمونو شروع کردیم ساعت هشت و چهل و هشت دقیقه شب بود و وقتی تموم شد و نگاه به ساعت رو دیوار کردم دیدم ساعت سه و نیمه نصف شبه
و در اخر من همونجور که به تخت بسته بودم با ۲۳ بار ارضاع شدن با ممه هایی که یکیش تو دهن ارشام بود یکیش تو دهن سحر و کصی که تو دهن ارسام بود خوابم برد و خواهراشم کوشه تخت تو بغل هم خوابشون برد
وقتی چشممو باز کردم هنوز خسته بودم ولی دیدم ارشام و ارسام و سحر عین پستونک دارن پسونامو میک میزنن و ارسامم داره چوچولمو میمکه
خواب بودنا ولی اونام با اه غلیط من ازخواب بیدار شدن و بیشتر میک زدم تا اینکه یه بار دیگم ارضاع شدم
دیگه دست و پاهامو باز کردن بعد همی دورم جمع شدن و مامان سحر گفت خب عروس قشنگم کص طلا خوب بود دوست داشتی،،،دلت میخواد تا اخر عمر همینجوری ارضاع بشی
یهو چشمام درشت شد و گفتم هر شب
همشون خندیدن ولی سحر گفت نه عزیز دلم ولی یه شب درمیون همینه داستان ولی نمیشه که شبا کصت راحت استراحت کنه باید یه شب در میون که انجام نمیدیم یکیمو برات تا صبح بخوره
منم با خجالت گفتم اینجوری که حال ندارم هیچ وقت
گفت عزیزم میخوای جیکار کنی که حال داشته باشی تو از این به بعد همسر همه این خانواده محسوب میشی قراره هممون برات همه کار انجام بدیم
منم قبول کردم
الان ۹ سال از اون قضیه میگذره ولی اینو بگم که من همون شب حامله شدم و مجبور شدیم دو ماه بعد عروسی بگیریم و الان سه تا بچه دارم که یکیشون هشت سال و خورده داره اسمشم اهوراعه یکیشون شیش و خورده سالشه اسمشم اواعه و اخری هم سه سالشه و اسمشم دلوینه
نمیدونم کدوم بچه مال کدومشه ولی زندگی خیلی خوبی دارم خواخر شوهرام با ۲۹ سال سن هنوز پای من نشستن و میخوان اخر اخر عمرشون کص و کون منو لیس بزنن
منم خیلی دوستشون دارم هنرای خوبین برام هیچ وقت نداشتن ممه هام ازاد باشه شبا همیشه زبونشونو میکشیدن دور نک سینمو و ولی سینه هام شق میشد و نکشون میزد بیرون میکش میزدن
مادر شوهرم همیشه کوصنو میخوره و حتی یه بارم نذاشته ابم بیرون بریزه تا قطره اخر میخورتش و در اخر ارسام و ارشام دوتا عشق کیر کلف من که ارشام ۳۴ سالش شده و ارسامم ۳۲ سالش ولی هنوز کیرشون کلفته و با عشق کص ارتحایی منو جر وا جر میکنن
و تمام
منو داداشم
1402/06/28
#بیغیرتی #محارم

تاریکی که حالا چشممون بهتر میدید دیدمش بارک و بلند حدودا ۱۳.۱۴ سانت بود زود قایمش کرد که من گفتم بذار خوب ببینم گفت بابا خجالت میکشم منم گفتم تو چشماتو ببندخودم شلوارو شورتشو کشیدم پایین دست بردم گرفتمش یه کم لمسش کردم،کامی بلندشد نشست یه کم باهاش ور رفتم کیرش بلند شداولین بار یه کیر گرفتم تودستم همینطور که داشتم نوازشش میکردم کامران یهو گفت میشه مال تورو ببینم منم از خدا خواسته شلوارمو کشیدم پایین کلا از پام درآورم که کامران بلندش رفت بیرون یه سرک کشید و اومد درو چفت کردو لامپ شب خواب و روشن کرد و اومد سراغ کسم بهم گفت اووف عجب کسی داری بهش گفتم میخوای دست بزنی گفت آره میتونم ؟گفتم اگه پسر خوبی باشی هروقت خواستی میزارم دست بزنی آروم دست کشید به رون پاهام بعد دست برد برا کسم نوازشش کرد من از خود بی خود شدم گفت میتونم ببوسمش گفتم اره لباساتو در بیار خودمم تاپم در آوردم بهش گفتم تو بخواب، من بخوابم روی تو، اون درازکشید منم خوابیدم روش حالت 69کسم گذاشتم جلوی دهن داداشم کیرشو گرفتم تو دستم شروع کردم مثه فیلما ساکشن کردن اووف چه حالی میداد هردو داشتیم لذت می‌بردیم که لحظه لرزشی کردم خلاصه تو فضا بودم آبم اومده بودولی دلم میخواست کیر کامران تو دهنم باشه کامران فهمیده بود آبم اومده بادستاش داشت نوازشم میکرد منم کیر کامران رو خوب خوردم بعد ۱۰ دقیقه آبش اومد بی اختیار خودمم البته اول درست متوجه نشده بودم که ابشو خوردم بعد کامران گفت که ابشو خوردم شب رفتم تو اتاقم خوابیدم فردا تاظهر خواب بودم بیدار شدم دیدم کامران رفته مدرسه بعد از ظهر هم خوابیدم عصر بیدار شدم دیدم کسی خونه نیست یه کم تنقلات خوردم دیدم کامران تنها اومد تو خودمو مشغول تلوزیون کردم که یعنی متوجه نشدم که یهو داد زد مامان فکر کرد مامان خونس اومد تو گفت سلام گفتم سلام گفت کسی خونه نیست گفتم نه داشت میرفت تو اتاق رفتم جلوش، چیش تو چیش یه لبی از هم گرفتیم دست انداختیم گردن همو خوب ازهم لب گرفتیم یهو گفت دلت کیر میخواد گفتم اره ولی میترسم مامانو بابا بیاد دستمو گرفت کشوند تو اتاقش گفت لخت شو گفتم درو ببند بیا اومد خوب لب گرفتیم بعد اومد سراغ سینهام خوب سینهامو خورد بعد رفت پایین سراغ کسم خیلی پرتف و حرفه ای کسمو خورد که سرپا آبم اومد ولو شدم روتخت گفت میخوام بکنمت گفتم فقط از کون، گفت من فقط کون دوست دارم داگی استایل شدم یه کم از عقب هم کسمو هم سوراخ کونمو پرتف لیس میزد یه تف انداخت نوک کیرش گذاشت در سوراخ کونم آروم سرش داد تو یه کم دردی کیرشو احساس کردم منم کونم مثه غنچه براش بازباز کردم چند بار عقب جلو کرد احساس کردم دوس دارم کون دادنو از عقب کمرموگرفته بود داشت تندتند تلمبه میزد که با آخ واوف من آبش اومدو ولو شد رومن منم خوابیدم تا راحت روم بخوابه توی همین حال و هوا که هردو خیلی دوست داشتیم دیدم صدای در میاد مثه برق پریدیم لباس پوشیدیم کامران رفت درو واسه مامان باز کرد مامان شک کرده بود گفت واسه چی درو قفل کردین تو همین حین منم اومد توی هال یه لحظه منم از مامان شک کردم مامان چادر داشت با پیراهن دکمه ای چادرشو که باز کرد دیدم سه چهار تا دکمه مامان بازه سینه های درشتش بدون سوتین مثل تاب انور انور میرفت تعجب کردم یه لحظه همو نگاه کردیم مامان فهمید من دیدم سینه‌اش ریخته بیرون خندیدو رفت تو حمام کامران نگاه کردم ببینم متوجه جه شده دیدم نه تو یخچال دنبال خوراکیه هنگ بودم
،
،طولانی شد ببخشید
سکس منو کامران و رضا ساک وکون دادن همزمان من!
لز منو مامان مهین!
سکس منو کامران ورضاو مامانم چهارتایی
کتایون!
کامران!
رضا !
مامان مهین!
وهمچنین بابا البته با چشمای بسته که متوجه نشد سوراخ کون کی نشسته رو کیرش
تو قسمتای بعد......
دوستون دارم

نوشته: جی جی



cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
جنده کردن مامانم
1402/08/18
#بیغیرتی #محارم #مامان

سلام من مهراد هستم و ۱۷ سالمه و کیر ۱۷ سانتی دارم مامانم زهرا و ۳۵ سالشه و هیکل توپر و گوشتی داره و ممه ها و کون گنده ای دااره . من عاشق جوراب های زنونه و پاهای سکسیه زنام و کلااا عاشق جوراب زنونه ام مخصوصا جوراب شیشه ای . کارم تو تلگرام این بود که بگردم تو کانالای جوراب شیشه ای و شکاری و پاهای ناموس ملت و تو جورابای شیشه ای سکسی میدیدم
یه بار یکی یه لینک گروه داد که گروه جوراب شیشه ای بود . رفتم توش دیدم همه دارن چت میکنن و دنبال مامان همدیگن . توجه نکردم و رفتم تو قسمت مدیا و دیدم هیچی نیس . مجبوری اومدم تو صفحه چت ک ببینم چه چتایی رد و بدل میشه . چتایی مثل عکس شکاری مامانم رو دارم بیاید پی یا چتایی مثل بی غیرت رو مامانم با گیف بیایید .
رو یکی ازینا زدم و رفتم پیویش ک دیدم عکس مامانشو با کلی گیفای متن دار فرستاد و معلوم بود ک بیغیرت رو مامانش .
ازم چنتا سوال کرد . اسم مامانت چیه و چند سالشه و عکسشو داری و اینا
منم گفتم و دیدم یه گیف فرستاد ک روش نوشته بود مامانت با جوراباش داره ابمو میاره . عجیب حال کردم و ازینجا بی غیرت شدم رو مامانم
همینجوری چند وقت گذشت تا منم شروع کردم از مامانم عکس گرفتن و دنبال عکسای لختش گشتن ک گوشیشو گرفتم و دیدم واااو پر از عکسای لختیهههه درجا همرو فرستادم تو گوشی خودم و رفتم ک بفرستم واسه کیرای غریبه
از پاهاش تو جوراب شیشه ای گرفته تا عکساش فقط با سوتین و شورت
یکی اومد پیویم و بعد گرم گرفتن حرفمون و رد و بدل اصل مامانم دیدم عکس کیرشو برام فرستاد . کیرت خییییلی بزرگ بود قشنگ کص مامانمو جرر میداد . کرمم گرفت و گفتم این واسه مامان عاااللیه و یه عکس شکاری از کونش فرستادمم . اونم یه گیفی متنی داد ک روش نوشته بود دارم مادرتو میگام مادر جندههه
واییی ک کیر من شقه شق شده بودو و عین نبض میزد فقط . به خودم اومدم دیدم عکسای لختی مامانمو دارم براش میفرستم و حسابی با هم گرم گرفتیم و واقعا دلم میخاد مامانمو بگااادش
همون لحظه چشمم به جوراب شیشه ای گوشه اتاق افتاد ک رفتم سمتش . لامصب بوی بهشتتت میداد . ازونجایی ک بدددجور حشری بودم سری جورابو کشیدم رو کیر خیسم و شروع به مالیدنش کردم
همینجوری داشت گیف برام میفرستاد و مادرمو میگرفت زیر فوش . منم اب بی غیرتیم روونه شده و بودو خیلی حال میکردم
فوشای اون یه سمت جوراب مامان جندم یه سمت
یهو یه عکس از مامانم فرستادم که قشنگگگ چاک ممه هاش به اندازه ۵ سانت معلوم بود . ولی اینو یه بار مصرف و تایمری نفرستادم
از استرسش داشتم میمردم ولی ابم خیییییلی زیاد ریخت بیرون جوری که از رو جورب ک کیرمو میمالیدم صدای خیسیش میومد
یهو دیدم گفت عکس مادر جندتو سیو کردم تا همیشه با سینش ابمو بیارم
اینو ک گفت کیرم سفته سفت شد و بدون اینکه دستی به کیرم بزنم یهو ابم خالی شد تو جوراب مامانم اینقدر قوی ابم پاشی که از داخل جوراب زده بود بیرون لنتی واقعا بی غیرت شدنم رو مامانمو دوس داشتم و توشهال بودم که مامانم اینجور اب پسرشو میتونه بیاره

اگ خوشتون اومد پارت بعدیشم براتو میزارم

نوشته: ماهی


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
عمه جنده بود
1402/08/2
#محارم #عمه

سلام ب همگی امروز اومدم یه خاطره ایو واستون تعریف کنم که خیلی واسم عجیب و دردناک بود
من ۲۱ سالم بود و دانشجو بودم وضعیت مالیمونم خوب بود
یه خونه مجردی با دوستم محسن گرفته بودیم اسم خودمم شایانه
این ساختمونی ک ما توش بودیم پایینش یدونه سوپر مارکت داشت که یه زن تنها توش کار میکرد
ما بعد ۱ سال فهمیدیم که این زنه در اصل خالست و دختر مختر جور میکنه
من و محسنم کرممون گرفت که از خاله مریم دختر بیاریم و حال کنیم
بعد از اینکه به بدبختی اولین دخترواوردیم
فهمیدیم که این جریان خیلی بهتر از دوست دختر داشتن و بدبختیاشه
بخواطر همین ماهی یکی دوبار دختر میاوردیم
بعد یسال و خورده ای یبار رفتم در مغازش هم خرید داشتم هم میخواستم بگم یکی از این دختراش بار اخر اذیت کرده
رفتم پیشش و بعد چن دییقه صحبت گفت تقصیر خوتونه دختر میبرید هم خرجش بیشتره هم کار بلد نیست
گفتم تو میگی چیکار کنم ؟
گفت زن ببرید هم جا افتادن هم پول کمتری میگیرن هم کار بلدن
گفتم خب یکی واسه اخر هفته اوکی کن
گفت یکی هست اسمش روژانه
گفتم ببینم عکسشو گفت کص خوبیه
بعد هماهنگی ها قرار شد پنجشنبه ساعت ۸ بیاد و تا ۱۲ بمونه
رسیدیم ب ۵ شنبه و طرفای ظهر یه کاری پیش اومد که من رفتم بیرون
محسن زنگ زد گفت پس کی میای ؟ (ساعت ۸ بود)
گفتم یه ساعتی دیگه میام تو زنرو ببر من میرسم
ما کارمون انجام شد و اومدیم خونه
در واحدو باز کردم دیدم یه صندل مشکی کنار فرشه و بوی عطر زنونه کل سالن و گرفته و صدای اه و ناله میاد رفتم سمت اتاق و درو باز کردم اما نصفه
فقط در حدی که محسن و دیدم که داده تلمبه میزنه و کون جندهرو دیدم یه کون بزرگ داره و پاها و رون های سفید و لاک زده
رفتم و اماده شدم که محسن کارش تموم شه
برم داخل خیلی حشری شده بودم و هی اسپری تاخیری میزدم
محسن اومد بیرون و با یه حال بیجونی گفت پسر عجب کص داغی داره شیره وجودمو کشید
برو ک دیر میشه
رفتم تو اتاق دیدم زنه همون حالت داگی وایساده و اب محسن رو کمرشه
گفتم جنده خانوم ابو پاک کن که قراره جدیدش بیاد
که یدفه جا خورد و صورتشو برگردوند
و دیدم عممه
عمه ای که ۲ سال پیش شوهرش فوت کرده بود و ما فکر میکردیم تو کارگاه خیاطی کار میکنه
نفهمیدم چیشد ولی فهمیدم که فقط از اونجا کردمش بیرون و به محسن گفتم دیگه فکر این زنرو از سرت بیرون کن

نوشته: شایام

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
خواهر بزرگم
1402/06/25
#محارم

سلام خدمت همه ی دوستان و سروران خودم ،اولین بارمه که خاطره می‌نویسم بهترین خاطره سکسی زندگیم که یادش میفتم داغ میشم ،
قضیه به دوران نونهالی برمیگرده که فکر میکنم کلاس پنجم بودم و با یکی دو تا از دوستام کی میکردم و به یکی فقط میدادم ،و تازه به عرصه کردن رسیده بودم ،یه روز بعدازظهر بود که خواهر بزرگم الهام که ازم ۱۲سال بزرگتره حمومو داشت می‌شست و فقط یه شرت سبز با حاشیه سفید پاش بود که من رسیدم به یه قدمی حموم دیدم واستاده و تکون نخورد از اونجا بود که دیگه به چشم خواهر برادری نمیدیدمش ،دانشگارو که تموم کرده بود عصبی بود و حموم که میرفت درو شیش قفل می بست و تایم حمومش طولانی بود که مشکوک میزد ،یه روز که خونه خواب بودم و بیدار شدم دیدم نشسته و نگام می‌کنه و می‌خنده که دیدم تو خواب شق کردم و نگاشم سمت کیرمه ،خندیدو رفت تو آشپزخونه منم رفتم دم کابینت بود که رفتم پشتش ترسیدم حرکتی کنم ولی خیلی وقت منتظره همچین شرایطی بودم تنهام بودیم خونه کسی نبود که گفتم باداباد نزدیک شدم بهش و کیرم رفت بای چاک کونش چیزی نگفت ،که من بیشتر فرو کردمو کمرشو گرفتم یهو رفت سمت اتاقش منم رفتم ،گفت چیکار داری که از جلو رو لباس چسبیدم بهش گفت یکی میاد نکن ولی مشخص بود حالش خرابه که با دستام دو تا لپای کونشو چنگ زدم ،بعزم در رفت گفتم کجا میری رفتم دنبالش در و قفل کرد گفت ول کن که با هم رفتیم سمت حموم ،کف حموم حوله انداخت منتظر شد من شروع کنم که دامنشو کشیدم پایین با شرت یه دنیایی بود شرتشو کشیدم پایین و شروع کردم خوردن کونش گفتم خیلی وقته ارزومه کونتو بلیسم ،گفت یکی میاد زود باش که تف انداختم لای کونش و سر کیرم لاپایی شروع کردم باورم نمیشد خواستم بزارم تو از زیرم در رفت گفت نه ،همون لاپایی دو سه دقیقه نشد که گفتم داره میاد گفت بیار کونشو شلو سفت میکرد که این اومد اومدم سرشو بگیرم پاشید روی رونش یکمی گفت برو بیرون من دوش بگیرم ،دوش گرفت اومد گفت تو فقط حال کردی ،این سری که مطمین شدیم کسی نمیاد من باید ارضا شم ،تا ازدواجش با هم اکی بودیم ،بعده ازدواج پا نمی‌داد که جدیدا شل کرد چون شوهرش ارضاش نمیکنه ،اگه خوشتون اومد ادامه رو دفعه بعد می‌زارم تو کانال

نوشته: آرش


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
خواهر بزرگم
1402/07/8
#محارم

داستان: من اسمم امیر و خواهرم سمیه 35 سالش و یه پسرم داره 6سالش.
من خیلی تو کف خواهرم بودم. همیشه ب یادش جق میزدم.
تا اینکه یه روز مست عرق بودم و رفتم خونه شون، پسرش مهدکودک بود شوهرش هم سرکار، ناگفته نمونه از این شوهرش یه دختر داش از من 3 سال کوچیکتر اون موقع 16 سال داش.
خلاصه خواهرم با لباس خونه (شلوارک و تیشرت) که سینه هاش هم مشخص بو اومد جلوم نشست و برام چایی آورد، منم مست بودم پررو بازی درمیاوردم، دختر دامادمون تو اتاق خواب بود، من جوری تا کردم ک خواهرم متوجه شد میخام بکنمش، خودش هم دلش میخاست چون همون موقع ک شوهر هم داشت، 2تا دوست پسر داشت.چن تا شات عرق دادم خورد، خواهرم عرق خور هم بود خخخ. مست ک شد
چن دیقه گذشت و بهش گفتم بیا عکس سلفی بگیریم، اومد کنارم و بغلش کردم چن تا عکس گرفتم و دستم ک انداخته بودم روی گردنش، یواش یواش بردم پایین و به کونش زدم، وای چقد نرم بود، اولش یکم سفت گرف خودشو و هی میگف بشین و نکن اینجوری زشته، فاطیما تو اتاقه بیدار میشه یهو.
منم خیره تر از این حرفا بودم و ادامه دادم به کارم، تا اینکه دیدم داره میلرزه و خودش خیس کرد...
دست به کار شدم و با توجه به اینکه فانتزیم پا بود، پاهاش میخوردم و بهم گفت کصخل شدی زود کارت بکن حشرم بیاد پایین عمرا نمیزارم سکس کنی باهام، منم سریع شلوارکش دادم پایین و نمیزا‌ش لباسش در بیارم، گف فقط سریع بکن تا فاطیما بیدار نشده، کردمش و آبمم ریخت رو صورتش.
تا اینکه دوستم زنگید، اخه یادم رفت بگم، قبلش دوستم دم در منتظر بود و یه ساعتی علاف شد خخخ. دوستم زنگید و خواهرم گفتم دوستم مشکلی نیست بیاد؟ گف نه... بهش گفتم لباس تنت کن اما راضی نشد. دوستم تو اون وضعیت ک دید خواهرمو یکم خجالت کشید ولی نگاه ب شلوارش کردم دیدم شق کرده شدید.
بهش گفتم میکنیش؟ باور نمی‌کرد این حرف رو من بزنم.
یکم نیش خند زد و گفت زشته فلان...
خواهرم اومد نشست و بهش گفتم سمیه یه حالی به دوستم بده. تا اینکه اینو گفتم کونش کرد سمت دهن دوستم و محکم گوزید خخ، گفتم این چه کاریه؟ گف اگه دوس داشت باشه منو بکنه، وقتی ک می‌گوزم، دهنش میاره سمت کونم و بوسش میکنه، و اگرم دوس نداشته باشه، دماغش میگیره خخخ
دیدم دوباره گوزید و یه بوی بدی هم داد خخ ولی رفیقم تحمل کرد و کونش بوس کرد، دیدم شلوارکش در آورد و کسش رو خورد، دوستمم شلوارش دراورد، و خواهرم روی زانو نشوند و از موهاش ک دم اسبی بسته بود محکم گرفت و کیرش تا ته می‌کرد تو حلقش چن بار هوق زد ولی به خوردن ادامه داد، اینو به هر پوزیشن که فکر کنید کردش،پوزیشن 69 که‌ داشت اجرا می‌کرد، دهن سرویس پاهاش میکرد تو دهن خواهرم، خواهرمم مست بود نمیفهمید... مادرجنده چه کمر سفتی داشت، از آخر که خاس آبش بیاد دوباره از موهاش گرف و تا ته می‌کرد تو حلقش و انقد زد تو گوشه خواهرم که از آخر گریه ش گرفت منم نمیدونستم چی بگم، جای تعجب بود فاطیما اصلا بیدار نشد، خخ، هیچی دیگ آبش ک اومد ریخت تو دهنش و صورتش یکمم ریخت تو چشماش... در آخر یه گوزم زد تو دهن خواهرم و بهش گفت اینم به جای اون ک زدی دهنم خخخ...

نویسده: نویسنده امیررضا قاسمی

نوشته: امیر رضا قاسمی


cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
پدر و دختر حشری
1402/10/30
#محارم #سکس_خانوادگی

سلام من سیما هستم ۲۳ سالمه و رابطه خیلی گرمی با پدرم دارم. نمیدونم قراره فحش بدید یا چی اما من یکی از فانتزی هام براورده شده و ذوق دارم که اینجا بنویسمش پس اگر دوست ندارید نخونید اما اگر دوست داشتید حتما حتما نظر بدید.
داستان از اینجایی شروع میشه که مادر من استاد دانشگاهه و از دوره کرونا که کلاسا مجازی شد گفت کلاس مجازی خیلی راحت تره و دیگه توی بخش غیرحضوری و مجازی فقط کلاس گرفت یعنی دیگه تقریبا هر روز کلاس انلاین داشت فقط. خونه ما دوتا اتاق داره که یکی مال منه یکی مال مامان بابام. بعضی روزا هم من هم پدرم صبحا خونه بودیم و مادرمم کلاس انلاین داشت البته فقط بعضی روزا. مادرم میومد تو اتاق من کلاسشو برگزار میکرد که هم اگر تو سالن کاری داشتیم سروصدای ما نباشه و هم صدای اون ما رو اذیت نکنه.
اما خب من نمیتونستم تو اتاقم بخوابم روزایی که خونه بودم و مامانم کلاس انلاین داشت. برای همین یا صبحا میرفتم رو مبل میخوابیدم یا کف سالن. چون بابام توی اتاقشون خواب بود نمیشد برم اونجا! البته بماند که من همیشه فانتزی سکس پدر دختر داشتم اما مثل سگ از پدر جدی و بداخلاق و مذهبیم میترسیدم.
یکی از روزها من از اتاقم اومدم بیرون چون مامانم کلاس داشت و همونجوری خواب آلود و بی حواس بودم رفتم دراز کشیدم رو تخت مامان بابام فکر کردم بابام خونه نیست و خوابیدم. نمیدونم چقدر گذشت که فهمیدم یکی پتو انداخت روم. باز خوابیدم و توجهی نکردم تا یه مدت بعدش که دیدم یکی پتو رو زد عقب و اومد زیر پتو بغلم کرد و داره قربون صدقم میره مثل همیشه. فهمیدم بابامه و یه کم معذب شدم چون سوتین نپوشیده بودم و ممه های سایز هشتادم و نوکشون تو لباسم کامل معلوم بودن. اما خودمو زدم به خواب کاملا.
باز تا اومد خوابم ببره حس کردم دارم نوازش میشم رون و کونم اروم دستمالی میشد منم انقدر گیج خواب بودم چشمامو باز نکردم. کم کم فهمیدم بابام داره کیرشو از رو لباس یواشکی و نامحسوس میماله به کونم! وای مگه باورم میشد؟؟!! همیشه همچین فانتزی داشتم اما تو خوابم نمیدیدم! هیچی نگفتم و تکون نخوردم اصلا و چشامم باز نکردم که ادامه بده. بابامم ادامه داد و کم کم دست برد زیر لباسم دست میکشید روی تنم و نوازش میداد من که بشدت حشری ام شورتم خیس شده بود و از یه طرفم خیلی تعجب کرده بودم و باورم نمیشد! اما هیچ تکونی نخوردم خودمو زدن به مردن چه برسه خوابیدن! فقط میخواستم بابام تمومش نکنه و ادامه بده.
دستای بابام رفت رو سینه هام و خیلی نرم ماساژ میداد منم رو سینه هام خیلی حساسم داشتم روانی میشدم نزدیک بود بلند ناله کنم دیگه ولی باز تکونی نخوردم. بابامم فکر کنم فهمید بیدارم و به روم نمیارم و ادامه داد.
شلوارم یه شلوار نازم گشاد بود بابام خیلی آروم و با احتیاط کش شلوارمو اورد پایین. مامانم تا خود ظهر یه سره کلاس داشت و پیداش نمیشد پس خیال بابام راحت بود. شلوارمو داد پایین و شروع کرد کس و کون منو دستمالی کردن. از رو شورت کصمو میمالید داشتم روانی میشدم. یه مدت گذشت دیدم باز بغلم کرد پتو کشید رومون و خیلی عادی و نامحسوس بغلم کرد زیر پتو. اما من شلوار نداشتم و یهو فهمیدم بابامم کیرشو دراورده! از پشت بغلم کرد و کیرشو گذاشت لای رونای تپلم و شروع کرد لاپایی زدن. وسطاش دستشو برد تو شورتم و کصمو اروم میمالید منم داشتم میمررردم از حشر اما اصلا ب روم نیاوردم بازم!
بابام دستش که به کصم خورد خیلی حالش خراب شد و با پچ پچ شروع کرد حرف زدن : اااخ قربون کس خیست بابایی تو کی انقدر کص شدی کاش میشد الان کیرمو بکنم تو همین سوراخ خیسش و …
مدام نفس نفس میزد و از ای