چیستا_وان
1.38K subscribers
399 photos
84 videos
1 file
94 links
آنچه نباید می دیدیم؛ می شنیدیم و یا می گفتیم

این کانال رسمی من نیست. کانال دوستان نزدیکتر من است که حسهایم را با آنها شریک میشوم. آدرس کانال رسمی من این است
@chista_yasrebi
Download Telegram
@chista_yasrebi_official

فردا ساعت #سه به بعد در ؛غرفه نشر کوله پشتی ؛ شما راخواهم دید با
#او_یکزن
#چیستا_یثربی
#نشر_کوله_پشتی


نمایشگاه کتاب.شهر آفتاب.سالن A3 . راهروی 6.غرفه 28
چطور یک نمایشنامه ی خوب،بداجرا میشود؟
چطور خودنمایشنامه،به چاپهای چندم میرسد ولی یک کارگردان،خرابش میکندوازآن چیزی میسازد که نیست!بلایی که سراین نمایشم آمد!حتی اسمش راعوض کردند! و خراب
ناشر
#نشر_قطره
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
#چیستایثربی و #نشر_قطره تقدیم میکنند :

بالاخره پس از سه سال انتظار برای مجوز

#شیداوصوفی

چرا این رمان چند لایه ، سریع پس از #پستچی در فضای مجازی منتشر شد ؟

رازها و کدهای #رمان چه بود که در هشت ماه انتشار آن ،در فضای مجازی طول کشید و گم شد ؟! ....



نسخه های دانلودی حق مطلب را ادا نمیکنند....


علت آن همه حمله ، به صفحه ی من در آن دوران چه بود ؟




علت تهدیدهایی که بر علیه من شد ، چه بود؟
چرا همه ی کتابها و حتی نمایشهایم زود منتشر شدند ، اما مجوز این یکی نمی آمد ؟! علت صبر و سکوت ما چه بود؟!




همه را در #روز_جشن ، خواهم گفت .

فقط
#کتاب به ما میگوید....
کتابها حرف میزنند !


دیدار ما برای
#جشن_تولد کتاب

#شیدا_و_صوفی
#پنجشنبه. 2 تا 5 بعداز ظهر
مکان : نشر#قطره


آدرس روی پوستر نوشته شده است ؛ و در پایین همین پست.

من هم ، در این جشن تولد صمیمانه و دلی ، آنجا، خواهم بود و با عرض معذرت روی گل و شکلات حساسیت دارم. این را گفتم که خدایی نکرده، کسی ناراحت نشود ! فقط روی این دو !

جشن ما ، جشن رهایی و آزادی کلمه است.

کلماتی که مدتها ، منتظر ارشاد بودند و یکی از ناشران #برتر ایران ،
#ناشر آن است . ناشری که مرا سالها میشناسد ، از سالهای رنج ، و قبل از فضای مجازی....


عاشقان ؛ مهلت دیدار میخواهند و کجا بهتر از مکانی که
#شیداوصوفی در آن متولد شد؟!...


نشر قطره ، دو تا پنج عصر
#همین_پنجشنبه

#چشم_به_راه عزیزانم هستم و هستیم ....




و رازها بر ملاء خواهند شد ! رازهایی که تقریبا سه سال صبورانه ؛ دربرابر تهمتها و توهینها ، سکوت کردم !




#چیستا_یثربی
#نشر_قطره
#رونمایی
#جشن_کتاب
#جشن_تولد_کتاب




#رونمایی_کتاب#رمان
#ورق_بزن_مرا
. کتاب ؛ در کتابفروشیهای معتبر و شهر کتابها ،توزیع خواهد شد .ولی اول در #جشن با #امضای_نویسنده

دوستان#شهرستان=کمی صبر تا پس از جشن کتاب

قطعا جای همه ، خالی خواهد بود!
حتی دشمنان خونی این کتاب


88973351_3

نشر قطره .ساعات اداری

#آدرس: تهران.خیابان دکتر فاطمی.خیابان شیخلر(ششم سابق) کوچه بنفشه.پلاک 8. نشر قطره

سوگند و "درود" بر
#قلم و آنچه با آن مینویسند .

از تمام کسانی که این پست را هر کجا به #اشتراک میگذارند ، پیشاپیش ، کمال تشکر را دارم

#چیستا
بااحترام


#چیستایثربی_کانال_رسمی


@chista_yasrebi_original
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi)
آیا تا کنون برای شما اتفاق افتاده است به جایی بروید که آن را اصلا نمی شناسید اما آدم هایش برای شما آشنا هستند، حتی بیش از آشنا، مثل افراد خانواده ی خودتان؟...

بانو و مرد مرده، در یک فضای رئال جادویی، سرنوشت جامعه ای را به تصویر می کشد که برای ما آشناست، اما در عین حال آن را نمی شناسیم. ما در این جامعه زندگی کرده ایم، پس چرا چنین برای ما غریبه است؟ این داستان به نقد روابط انسانی امروز در جامعه ای می پردازد که در آن کم کم انسان از هویت راستین خود تهی می شود و باور می کند فرد دیگری است.

این نمایش نامه را بازیگران آمریکایی در #دانشگاه_آیووا نمایش نامه خوانی کردند و در بین ده اثر از نمایش نامه نویسان برتر جهان مقام اول را کسب کرد.


#چیستایثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#نمایشنامه
#نمایش
#متن
#تاتر
#کتاب
#نشر_قطره
88973351

#ورق_بزن_مرا

خرید انلاین و حضوری از نشر قطره

کتاب در کتابفروشیهای معتبر موجود است.

خرید اینترنتی از سایت نشر قطره:
www.nashreghatreh.com


کانال رسمی
#چیستایثربی
@chista_yasrebi
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
دوزن و دو مرد در آکواریوم
#شعبده_و_طلسم


امروز در آمد
داغ داغ
#نشر_قطره
حضوری کتابفروشی.انلاین.خرید‌ از سایت_نشر الکترونیک
88973351_3قطره /ساعات اداری

www.nashreghatreh.com
Forwarded from چیستایثربی کانال رسمی (Chista Yasrebi official)
خوانش شعری از #چیستایثربی
#تعهد و #شعر
#شاعر_معاصر و #منتقد_ادبی
#حمیدرضا_شکارسری
چاپ شده در #روزنامه_همدلی
به تاریخ #شنبه_بیست_و_سه_فروردین_نودونه

#نقد_شعر : "جیرجیر ســاعتهای هفت صبح، درست وقتی میخواهم
عاشقت باشم، یک نفر را برای اعدام میبرند ...
.
تعهد،در وجود هر انسانی،اجتناب ناپذیر است.تعهد به اصول
اجتماعی و سیاســی، تعهد به دین و مذهب، تعهد به آدمهای
دور و نزدیــک، تعهد به هیچ! که خود تعهد،به گریز از تعهدات
گفته شــده است!و ...
.
. اما یک هنرمند و شاعر عالوه بر تعهدات عمومی، تعهد به اصول هنری را هم در خود احساس میکند.
سنگینی کفه هر کدام از این تعهدات در متن، اثر را به سمت
ژانر یا گونهای خاص از هنر ســوق میدهد.
.

در د‌و ســوی این طیف، شــعار محض و فرم محض قرار گرفته‌اند.



هنرمندترین انسان،اوست که بتواند تعادلی بین تعهدات عمومی خود از یک
طــرف و تعهدات هنری خود از طرف دیگر ایجاد کند تا اثر در
گرانیگاه فرم و محتوا قرار گیرد.

#چیســتا_یثربی ، در شــعر خود از یک ســو به تبلور حس
نوعدوســتی خود اندیشیده اســت و از سوی دیگر به فرم و
بیان هنری متن هم بی اعتنا نمانده اســت.
.
.#روایت #شــاعرانه او برای این کار، همزمانی #مراســم_اعدام یک انسان با حس و حال #عاشقی راوی شعر اســت که گویای تباین و تضادی
آشکار است.
.
این همزمانی، موقعیتی #پارادوکسیکال را فراهم میآورد تا خواننده به اندیشه فرو رود

و با پایان شعر در این
موقعیت باقی بماند.
.
ریزه کاریهــای یثربی در این شــعر به اجــرای هرچه بهتر
مضمون شــاعرانهاش کمک کرده اســت. او از آوای جیرجیر
ســاعت به جای دنگ دنگ ، یــا زینگ زینگ
یا حتی تیک تاک ســاعت ، اســتفاده میکند ، تــا صدای جیرجیر طنــاب #اعدام را تداعی کنــد.



گویا صدای "بیدارباش ســاعت" مانند طنــاب دار ،او را عذاب میدهد و مانع عاشــقی او میشــود. .



او همچنین به جای جیرجیر ســاعت از
جیرجیر " ســاعتها"ذکر میکند تا تداوم عشــق و اعدامها و
ادامه ناگزیر همزمانی آنها را یادآوری کند.

چیســتا یثربی، اجرایی عینیگرا، جزءنگر و مدرن از عبارت
معروف :
"بنی آدم اعضای یک پیکرند" ...
ســروده سعدی ارائه
کرده است.

انگار او میخواهد به ما بگوید که ماهیت تعهدات و
احساسات انسانی در طول تاریخ عوض نمیشود،

اما شکل بروز
و ظهور آنها مدام تغییــر میکند و به همین دلیل هنرمند و شاعر نیز باید با بیانی تازه به طرح آنها بپردازد.
.
#حمید_رضا_شکارسری
#روزنامه
#همدلی

از #کتاب " نگاهت همیشه دوشنبه است"
چیستایثربی
کوله پشتی، 1395؛صفحه 22
#نقد_ادبیات_ایران
#نشر
Forwarded from Chista777
#داستان_کوتاه
#عصر_یک_تابستان

نویسنده
#چیستا_یثربی
#چیستا_یثربی
#چیستا
#اول

آدم وقتی پای کاری میایستد ، پای تمام مسولیتهایش میایستد.
یکبار داشتم کتاب پاپیون را میخواندم.

مادرم چون پشت ظرفها را بلد نبودم درست بشویم ، وارد اتاق شد ، کتاب را تکه تکه کرد، بعد به جان برگهایش افتاد.

تمام کاغذهای کتاب را خرد و ریز کرد و جلوی من ریخت...

من نمیتوانم‌ حسم را در آن لحظه بیان کنم!
تازه وارد ده سال شده بودم.
شوکه شده بودم.
تقریبا آخرهای کتاب بودم...

و من تا حالا آنهمه ظرف نشسته بودم و نمیدانستم ممکن است،پشت بشقابها هم چرب بمانند!
اینها چه ربطی به "پاپیون" هانری شاریر داشت؟
میدانستم دیگر هرگز آن کتاب را از هیچ جا نخواهم گرفت!
نه خرید و نه امانت...
.پاپیون برای من باید سی صفحه به آخر تمام میشد‌‌!
مادرم از چیز دیگری عصبی بود، سرِ من خالی کرد.یادم است ویلای متل قو بودیم.
باغ ویلایمان خیلی بزرگ بود.
از اول باغ ؛ تا ویلا چند آلاچیق داشت.
باید خیلی میرفتیم تا ویلا راببینیم.
یثربی ها پولدار‌ بودند.
من روی یک مقوای بزرگ با ماژیک نوشتم :
"اینجا به گردشگاه عمومی تبدیل شده است. خوش آمدید."

آن را روی در میله‌ای ویلا نصب کردم و گریختم.
همه خواب بعد از ظهر بودند و کسی برایش مهم نبود من کجا هستم.

از متل قو یاباید راه پلاژ و دریا را انتخاب میکردی.یا شهرک لاکوده‌.
انتهای متل‌قو بود.
رفتم و رفتم تا به آن رسیدم.
انقلاب نشده بود.
سال انقلاب بود...تابستان‌ ۵۷.

پسرکِ لباس زرد دوچرخه سوار را دیدم.
عصبانی بودم!
آن همه خشم برای کثیف بودن پشت ظرفها...
فقط ده سالم بود. بلدنبودم و مادر از هیچکدام از بچه ها نمیخواست ظرف بشویند!
پسر شانزده هفده ساله بود.
لاغر و سبزه‌.
و البته جذاب....
یک نگاه کافی بود که چشمان جذاب و مژه های بلندش را بببنم!
من یک دختر ده ساله ی گیس بافته بودم‌‌ با حس دلشکستگی در قلبم.

به پسر گفتم: منم با خودت، تایه جایی میبری؟
خجالتی بودم.نمیدانم چرا آن سوال را کردم.
شاید برای اینکه آن ساعت بعد‌از ظهر، زیر آفتاب سوزان و هوای شرجی شمال؛ هیچکس ‌جز من و او آنجا نبود و من دلم از رفتار مادرم گرفته بود.

پسر، چند‌‌دور‌ دیگر زد. فکر کردم مرا یک دختر بچه ، با دو گیس بافته حساب کرده و حوصله ام را ندارد‌!

امابالاخره ایستاد و گفت: بپر بالا‌ !...
بوی آب شور دریا را میداد.
اگر پدرم مرا در آن حال میدید،
قطعا ناقص الخلقه ام‌میکرد...

ادامه #پست_بعد

#داستان
#داستان_کوتاه
#قصه
#قصه_ایرانی
#کتاب
#کتابخوانی
#کتابخوانی_با_چیستا

#نشر
#چاپ
#داستان_ایرانی
دو قسمتی
پست بعد، ادامه دارد

عکس
#تمرین_تاتر

https://www.instagram.com/p/CLv3iIXloZh/?igshid=dujl9gxlcabb