رو پی کار جهان گیر و جهان گیر جهان
که جهان گُذران با تو به جان دَرگذر است...
#عطار
#شب_بخیر
@CaffeTakRoman 📘☕️
که جهان گُذران با تو به جان دَرگذر است...
#عطار
#شب_بخیر
@CaffeTakRoman 📘☕️
صبح از پس کوه روی بنمود ای دوست ،
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
هر سیم که داری به زیان آر که عمر
چون درگذرد نداردت سود ای دوست ...
#عطار_نیشابوری
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
هر سیم که داری به زیان آر که عمر
چون درگذرد نداردت سود ای دوست ...
#عطار_نیشابوری
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
صبح از پس کوه روی بنمود ای دوست ،
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
هر سیم که داری به زیان آر که عمر
چون درگذرد نداردت سود ای دوست ...
#عطار_نیشابوری
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
خوش باش و بدان که بودنی بود ای دوست
هر سیم که داری به زیان آر که عمر
چون درگذرد نداردت سود ای دوست ...
#عطار_نیشابوری
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
#حکایت
#عطار_نیشابوری
عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود میپرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت
@CaffeTakRoman📘☕️
#عطار_نیشابوری
عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود میپرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابستهای، چگونه میخواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت
@CaffeTakRoman📘☕️
اِی صبح، دَمی به
خنده بُگشای لبی
تا باز رهم من اَز
چنین تیره شبی...
#عطار
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
خنده بُگشای لبی
تا باز رهم من اَز
چنین تیره شبی...
#عطار
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
دلا دیدی که جانانم نیامد
به درد آمد به درمانم نیامد
به دندان میگزم لب را که هرگز
لب لعلش به دندانم نیامد
#عطار
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
به درد آمد به درمانم نیامد
به دندان میگزم لب را که هرگز
لب لعلش به دندانم نیامد
#عطار
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
هم بادیهٔ عشق تو بی پایان است
هم درد محبّتِ تو بی درمان است
آن کیست که در راه تو سرگردان نیست
هر کو ره تو نیافت سرگردان است
#عطار_نیشابوری
#شب_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
هم درد محبّتِ تو بی درمان است
آن کیست که در راه تو سرگردان نیست
هر کو ره تو نیافت سرگردان است
#عطار_نیشابوری
#شب_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
چون صبح دميد و دامن شب شد چاک
برخيز و صبوح کن، چرائی غمناک؟
می نوش دمی
که صبح بسيار دمد
او روی به ما کرده و ما، روی به خاک
#عطار
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
برخيز و صبوح کن، چرائی غمناک؟
می نوش دمی
که صبح بسيار دمد
او روی به ما کرده و ما، روی به خاک
#عطار
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
دلارامی که من دانم گر از پرده برون آید
نبینی جز به میخانه ازین پس اهل تقوی را
#عطار
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️
دلارامی که من دانم گر از پرده برون آید
نبینی جز به میخانه ازین پس اهل تقوی را
#عطار
#صبح_بخیر
@CaffeTakRoman📘☕️