Blackfishvoice (BFV)
7.44K subscribers
4.89K photos
3.79K videos
101 files
272 links
Download Telegram
Blackfishvoice (BFV)
Photo
.
۱- هنگامی که در می ۱۹۶۸ جوانان فرانسوی، خیابان‌های پاریس را تسخیر کرده بودند و بر دیوارهای شهر می‌نوشتند:
“کمی واقع‌بین باش، به غیرممکن ها فکر کن و به رویای زندگی بهتر بیندیش” هیچ‌کدامشان نمی‌دانستند، درست نیم قرن بعد، جوانانی در قلب خاورمیانه خیابان‌ها را تسخیر می‌کنند، در حالیکه طنین صدایشان “زن، زندگی، آزادی” جلوه دیگری خواهد بود از همان “رویای زندگی بهتر”.
۲- جنبش می ۱۹۶۸ که به پایان رسید، جوانان فرانسوی به خانه‌هایشان برگشتند، بی‌آنکه بدانند نیم قرن بعد خیابان‌های ایران، با خون جوانانی که تنها خواسته‌شان “رویای زندگی بهتر” است، سرخ فرش می‌شود. آنهایی که به بیان براهنی، بسیاری‌شان هنوز صورت عشق را به سینه نفشردند.
۳- در این میان بسیاری دیگر، همچون “فرهاد میثمی”، شیوه دیگری برای تحقق “رویای زندگی بهتر” دنبال می‌کنند و سالهایی است که پشت دیوارهای بلند زندان‌ها روز را به شب و ماه را به سال می‌رسانند. فرهاد با باور عمیقی که به “مبارزه مدنی و خشونت پرهیز” دارد، این روزها مشی دیگری را در زندان برگزیده است و ابایی ندارد که حتی با بذل جانش، گامی در تحقق این غیرممکن دوست‌داشتنی بردارد.
۴- “رویای زندگی بهتر” یعنی آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی برای همه مردمان این سرزمین.
برای تحقق این رویا هر روز باید جنگید.
حالا هرکس به شیوه خودش…
شاید مشی واحدی نباشد، اما هدف واحدی وجود دارد. امروز دیگر به همان اندازه که می‌دانیم که نمی‌خواهیم، به خوبی واقفیم که چه می‌خواهیم و این بزرگترین دستاوردی است که جنبش مهسا، برایمان به ارمغان آورده است.
۵- مهسا، محسن، مجیدرضا، نیکا، کیان و ….‌. دیگر نیستند که تحقق “رویای زندگی بهتر” برای مردمان این سرزمین را ببینند اگرچه یادشان در قلبهایمان همیشه زنده است، اما امید کوچکی دارم که “فرهاد” شاهد تحقق رویای مشترک زیبایمان باشد.
زنده بمان رفیق که بیش از همیشه این رویا، نزدیک و دست یافتنی است.
سوم دی ماه ۱۴۰۱/ محمد حبیبی/زندان اوین
پی‌نوشت:
#فرهاد_میثمی، زندانی سیاسی که در زندان رجایی شهر کرج به‌سر می‌برد با انتشار نامه‌ای از درون زندان خطاب به حاکمیت و مردم ایران، خواستار متوقف شدن اعدام‌ها و کشتارهای اخیر شده است و در اعتراض به این کشتارها و اعدام‌ها در تاریخ یکم دی ماه ۱۴۰۱ دست به اعتصاب غذای خشک زده است.

#محمد_حبیبی
#معلم_رهایی
#معلم_زندانی_آزاد_باید_گردد #زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد


@Blackfishvoice1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ #معلم_رهایی، #فرزاد_کمانگر توسط حاکميتِ انسان‌ستیزِ جمهوری اسلامی اعدام شد.

او چند روز پیش از اعدام، خطاب به معلمان زندانی نوشت:

"مگر می‌توان در قحط سال عدل و داد معلم بود اما الفبای امید و برابری را تدریس نکرد حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟
نمی.توانم تصور کنم در سرزمین صمد و خانعلی و عزتی معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی‌توانم تجسم کنم که نظاره‌گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم.
می.دانم روزی این راه سخت و پر فراز و نشیب هموار گشته و سختی‌ها و مرارت‌های آن نشان افتخاری خواهد شد برای تو معلم آزاده تا همه بدانند که معلم، معلم است حتی اگر سد راه‌اش فیلتر و گزینش باشد و زندان و اعدام که آموزگار نام‌اش را و افتخارش را ماهیان کوچولوی‌اش به او بخشیده‌اند نه مرغان ماهیخوار."



#ماهی_سیاه_کوچولو #صمد_بهرنگی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
۵۴ سال پیش در چنین روزی صمد به ارس پیوست. فقط ۲۹ سال عمر کرد ولی نام‌ و یادگارهای‌اش هنوز که هنوز است رعشه به جانِ ارتجاعِ شاه و شیخ می‌اندازد.

گرامی باد یاد‌ و راهِ سرخِ #معلم_رهایی #صمد_بهرنگی


🔺بازنشر

" پدر رفت نشست پشت فرمان. شتر را گذاشتند پشت سر پدر و دختر. ماشين خواست حركت كند كه من خودم را خلاص كردم و دويدم به طرف ماشين. دو دستی ماشين را چسبيدم و فرياد زدم: شتر من را كجا مي بريد؟ من شترم را می‌خواهم.
فكر می‌كنم كسی صدايم را نشنيد. انگار لال شده بودم و صدايی از گلويم در نمی‌آمد و فقط خيال می‌كردم كه فرياد می‌زنم. ماشين حركت كرد و كسی من را از پشت گرفت. دست‌هايم از ماشين كنده شده و به رو افتادم روی آسفالت خيابان. سرم را بلند كردم و آخرين دفعه شترم را ديدم كه گريه می‌كرد و زنگ گردنش را با عصبانيت به صدا در می‌آورد.

صورتم افتاد روی خونی كه از بينی‌ام بر زمين ريخته بود. پاهايم را بر زمين زدم و هق‌هق گريه كردم.
دلم مس‌خواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد."

۲۴ ساعت در خواب و بیداری (۱۳۴۷)
#صمد_بهرنگی

از تاریخ انتشار این داستانِ کوتاه در ۵۴ سال پیش تا امروز، کودکانِ تهیدست کماکان پشت ویترین فروشگاه‌ها در پی کودکی از دست‌رفته‌شان می‌گردند.
اگر انقلاب به تغییر بنیادین در تمامیِ مناسبات اجتماعی حاکم نینجامد، ۵۴ سال بعد از این هم داستان "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" قصه‌ی روز خواهد بود. انقلاب درهم شکستنِ ساز و کارهای بازتوليد‌کننده‌ی انباشت ثروت در دست یک اقلیت کوچک و انباشت فلاکت در دست‌های خالی اکثریتِ جامعه یعنی طبقه‌ی کارگر است. با "جابه‌جایی کنترل‌شده" و اپوزیسیون‌‌سازی از خارج مناسبات حاکم سانتی‌متری جابه‌جا نخواهد شد، فقط ردایِ حاکمان تغییر می‌کند.


#مبارزه_طبقاتی #زن_زندگی_آزادی #کودکان_کارگر #حق_کودکی #ناشهروندان #بی_آرزوها #مطرودان #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی

@Blackfishvoice1
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ #معلم_رهایی، #فرزاد_کمانگر توسط حاکميتِ انسان‌ستیزِ جمهوری اسلامی اعدام شد.

او چند روز پیش از اعدام، خطاب به معلمان زندانی نوشت:

"مگر می‌توان در قحط سال عدل و داد معلم بود اما الفبای امید و برابری را تدریس نکرد حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟
نمی.توانم تصور کنم در سرزمین صمد و خانعلی و عزتی معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی‌توانم تجسم کنم که نظاره‌گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم.
می.دانم روزی این راه سخت و پر فراز و نشیب هموار گشته و سختی‌ها و مرارت‌های آن نشان افتخاری خواهد شد برای تو معلم آزاده تا همه بدانند که معلم، معلم است حتی اگر سد راه‌اش فیلتر و گزینش باشد و زندان و اعدام که آموزگار نام‌اش را و افتخارش را ماهیان کوچولوی‌اش به او بخشیده‌اند نه مرغان ماهیخوار."



#ماهی_سیاه_کوچولو #صمد_بهرنگی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
۵۶ سال پیش در چنین روزی صمد به ارس پیوست. فقط ۲۹ سال عمر کرد ولی نام‌ و یادگارهای‌اش هنوز که هنوز است رعشه به جانِ ارتجاعِ شاه و شیخ می‌اندازد.

گرامی باد یاد‌ و راهِ سرخِ #معلم_رهایی #صمد_بهرنگی

" پدر رفت نشست پشت فرمان. شتر را گذاشتند پشت سر پدر و دختر. ماشين خواست حركت كند كه من خودم را خلاص كردم و دويدم به طرف ماشين. دو دستی ماشين را چسبيدم و فرياد زدم: شتر من را كجا مي بريد؟ من شترم را می‌خواهم.
فكر می‌كنم كسی صدايم را نشنيد. انگار لال شده بودم و صدايی از گلويم در نمی‌آمد و فقط خيال می‌كردم كه فرياد می‌زنم. ماشين حركت كرد و كسی من را از پشت گرفت. دست‌هايم از ماشين كنده شده و به رو افتادم روی آسفالت خيابان. سرم را بلند كردم و آخرين دفعه شترم را ديدم كه گريه می‌كرد و زنگ گردنش را با عصبانيت به صدا در می‌آورد.

صورتم افتاد روی خونی كه از بينی‌ام بر زمين ريخته بود. پاهايم را بر زمين زدم و هق‌هق گريه كردم.
دلم مس‌خواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد."

۲۴ ساعت در خواب و بیداری (۱۳۴۷)
#صمد_بهرنگی

از تاریخ انتشار این داستانِ کوتاه در ۵۷ سال پیش تا امروز، کودکانِ تهیدست کماکان پشت ویترین فروشگاه‌ها در پی کودکی از دست‌رفته‌شان می‌گردند.
اگر انقلاب به تغییر بنیادین در تمامیِ مناسبات اجتماعی حاکم نینجامد، ۵۴ سال بعد از این هم داستان "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" قصه‌ی روز خواهد بود. انقلاب درهم شکستنِ ساز و کارهای بازتوليد‌کننده‌ی انباشت ثروت در دست یک اقلیت کوچک و انباشت فلاکت در دست‌های خالی اکثریتِ جامعه یعنی طبقه‌ی کارگر است. با "جابه‌جایی کنترل‌شده" و اپوزیسیون‌‌سازی از خارج مناسبات حاکم سانتی‌متری جابه‌جا نخواهد شد، فقط ردایِ حاکمان تغییر می‌کند.

#مبارزه_طبقاتی #کودکان_کارگر #حق_کودکی #ناشهروندان #بی_آرزوها #مطرودان #کار_کودک #آموزش_ستمدیدگان #طبقه_کارگر #ماهی_سیاه_کوچولو #بیست_و_چهار_ساعت_در_خواب_و_بیداری


@Blackfishvoice1