Blackfishvoice (BFV)
Photo
خدانور لجهای که بود؟
خدانور لجهای متولد ۱۳۷۴ بلوچ بود. در محله شیرآباد زاهدان ساکن بود، او حاشیه نشین بود، مدارک هویتی نداشت، سُنی مذهب بود، تحصیلات دانشگاهی نداشت. اینها او را به یک ناشهروند تبدیل کرده بود.
شبیه به چیزی که جورجیو آگامبن فیلسوف ایتالیایی «هوموساکر» مینامد، فردی محروم شده از حقوق انسانی و شهروندی که خون او مباح شده است
پیشتر نیروی انتظامی با دریافت ۳۰ میلیون تومان خدانور را دستگیر کرده بود، دست او را به میله پرچم بسته بود.
و مانند یک مقاطعه کار برای اثبات کاری که وعده داده بودند عکس او را هم گرفته بودند و به خانواده شاکی داده بودند. خانواده شاکی هم عکس را پخش کرده بودند.
یکی از اقوام خدانور میگویید
خدانور با فرزند یک بسیجی درگیر شده بود.
این خانواده به دلیل ارتباط با نظام توانستند حکم جلب او را بگیرند. او را توسط ماموران انتظامی آزار بدهند و بعد تصویر دست بسته او را خودشان منتشر کنند تا او را تحقیر کنند
خدانور دعوای کوچکی با پسر یه فرمانده بسیجی کرده بود.
شخصی که یه خبرچین بزرگه یعنی کسی که قوم و دینش را فروخته به نظام، از خدانور شاکی بود وقتی گیرش انداختن نزدیک به ۳۰ میلیون به مامورای آگاهی داده بود که بزنند، عکسشم بگیرند بعد ما نزدیک به صد میلیون به مامورا دادیم که از کتک زدن کم کنند و بفرستنش پیش قاضی تا برود زندان،بعد یه ماه بالاخره آزادش کردیم.
_همان شب اول دستگیری از او عکس گرفتند؟
بله، خدا نور را از ساعت دو شب تا هفت صبح بسته بودند به میله پرچم و کتک زدند. خدانور آب خواسته بود و مامور یک لیوان آب آورده بود و با فاصله گذاشته بود تا او آب را ببیند ولی نتواند بردارد.
_چطور خدانور را آزاد کردید؟
مامورها خودشان برای ما نرخ تعیین کردند و از ما صد میلیون خواستند. ما همه کارگر هستیم و با دشواری توانستیم صد میلیون را تهیه کنیم.
_در مورد خانواده خدانور چه میدانید؟
خدانور یک مادر پیر داشت و این مادر کسی را غیر از او ندانست. البته برادر او هم هست و کارگر است و بیماری آسم دارد. خدانور بسیار خوش اخلاق بود و مردم شهر بسیار او را دوست داشتند.
_خدا نور چطور کشته شد؟
یک روز پس از جمعه خونین که نمازگزاران را کشتند خدانور با ماموران درگیر شده بود. خدانور را با تیر زده بودند. مردم او را به بیمارستان تامین اجتماعی بردند. تیر نزدیک نخاع خورده بود، او در بیمارستان زنده بود، تمام ترس ما از فلج شدن او بود چون که پاش بی حس بود. دکترا میگفتن نیازی نیست عمل بشه بزار تیر بمونه تو پاش زود خوب میشه. بیمارستان تامین اجتماعی زاهدان زیر شاخه سپاه است.
روز آخر شهید شدنش به یه پرستار گیر داده بود که تو سوزنم زدی من اینقدر گیج و منگم.
در پایان مصاحبه می گوید: به او رسیدگی نکردند تا مرد و دست ما به جایی بند نبود.
خدانور لجهای در تاریخ دهم مهرماه ۱۴۰۱ کشته شد.
از حساب توئیتر aoiamaris
#خدانور_لجعی #ناشهروندان #حیات_برهنه #هوموساکر #آگامبن #بلوچ_کشی #بلوچستان #مطرودان #محذوفین
#جمهوری_کشتار #فاشیسم #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
خدانور لجهای متولد ۱۳۷۴ بلوچ بود. در محله شیرآباد زاهدان ساکن بود، او حاشیه نشین بود، مدارک هویتی نداشت، سُنی مذهب بود، تحصیلات دانشگاهی نداشت. اینها او را به یک ناشهروند تبدیل کرده بود.
شبیه به چیزی که جورجیو آگامبن فیلسوف ایتالیایی «هوموساکر» مینامد، فردی محروم شده از حقوق انسانی و شهروندی که خون او مباح شده است
پیشتر نیروی انتظامی با دریافت ۳۰ میلیون تومان خدانور را دستگیر کرده بود، دست او را به میله پرچم بسته بود.
و مانند یک مقاطعه کار برای اثبات کاری که وعده داده بودند عکس او را هم گرفته بودند و به خانواده شاکی داده بودند. خانواده شاکی هم عکس را پخش کرده بودند.
یکی از اقوام خدانور میگویید
خدانور با فرزند یک بسیجی درگیر شده بود.
این خانواده به دلیل ارتباط با نظام توانستند حکم جلب او را بگیرند. او را توسط ماموران انتظامی آزار بدهند و بعد تصویر دست بسته او را خودشان منتشر کنند تا او را تحقیر کنند
خدانور دعوای کوچکی با پسر یه فرمانده بسیجی کرده بود.
شخصی که یه خبرچین بزرگه یعنی کسی که قوم و دینش را فروخته به نظام، از خدانور شاکی بود وقتی گیرش انداختن نزدیک به ۳۰ میلیون به مامورای آگاهی داده بود که بزنند، عکسشم بگیرند بعد ما نزدیک به صد میلیون به مامورا دادیم که از کتک زدن کم کنند و بفرستنش پیش قاضی تا برود زندان،بعد یه ماه بالاخره آزادش کردیم.
_همان شب اول دستگیری از او عکس گرفتند؟
بله، خدا نور را از ساعت دو شب تا هفت صبح بسته بودند به میله پرچم و کتک زدند. خدانور آب خواسته بود و مامور یک لیوان آب آورده بود و با فاصله گذاشته بود تا او آب را ببیند ولی نتواند بردارد.
_چطور خدانور را آزاد کردید؟
مامورها خودشان برای ما نرخ تعیین کردند و از ما صد میلیون خواستند. ما همه کارگر هستیم و با دشواری توانستیم صد میلیون را تهیه کنیم.
_در مورد خانواده خدانور چه میدانید؟
خدانور یک مادر پیر داشت و این مادر کسی را غیر از او ندانست. البته برادر او هم هست و کارگر است و بیماری آسم دارد. خدانور بسیار خوش اخلاق بود و مردم شهر بسیار او را دوست داشتند.
_خدا نور چطور کشته شد؟
یک روز پس از جمعه خونین که نمازگزاران را کشتند خدانور با ماموران درگیر شده بود. خدانور را با تیر زده بودند. مردم او را به بیمارستان تامین اجتماعی بردند. تیر نزدیک نخاع خورده بود، او در بیمارستان زنده بود، تمام ترس ما از فلج شدن او بود چون که پاش بی حس بود. دکترا میگفتن نیازی نیست عمل بشه بزار تیر بمونه تو پاش زود خوب میشه. بیمارستان تامین اجتماعی زاهدان زیر شاخه سپاه است.
روز آخر شهید شدنش به یه پرستار گیر داده بود که تو سوزنم زدی من اینقدر گیج و منگم.
در پایان مصاحبه می گوید: به او رسیدگی نکردند تا مرد و دست ما به جایی بند نبود.
خدانور لجهای در تاریخ دهم مهرماه ۱۴۰۱ کشته شد.
از حساب توئیتر aoiamaris
#خدانور_لجعی #ناشهروندان #حیات_برهنه #هوموساکر #آگامبن #بلوچ_کشی #بلوچستان #مطرودان #محذوفین
#جمهوری_کشتار #فاشیسم #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
.
" پدر رفت نشست پشت فرمان. شتر را گذاشتند پشت سر پدر و دختر. ماشين خواست حركت كند كه من خودم را خلاص كردم و دويدم به طرف ماشين. دو دستی ماشين را چسبيدم و فرياد زدم: شتر من را كجا مي بريد؟ من شترم را میخواهم.
فكر میكنم كسی صدايم را نشنيد. انگار لال شده بودم و صدايی از گلويم در نمیآمد و فقط خيال میكردم كه فرياد میزنم. ماشين حركت كرد و كسی من را از پشت گرفت. دستهايم از ماشين كنده شده و به رو افتادم روی آسفالت خيابان. سرم را بلند كردم و آخرين دفعه شترم را ديدم كه گريه میكرد و زنگ گردنش را با عصبانيت به صدا در میآورد.
صورتم افتاد روی خونی كه از بينیام بر زمين ريخته بود. پاهايم را بر زمين زدم و هقهق گريه كردم.
دلم مسخواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد."
۲۴ ساعت در خواب و بیداری (۱۳۴۷)
#صمد_بهرنگی
از تاریخ انتشار این داستانِ کوتاه در ۵۴ سال پیش تا امروز، کودکانِ تهیدست کماکان پشت ویترین فروشگاهها در پی کودکی از دسترفتهشان میگردند.
اگر انقلاب به تغییر بنیادین در تمامیِ مناسبات اجتماعی حاکم نینجامد، ۵۴ سال بعد از این هم داستان "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" قصهی روز خواهد بود. انقلاب درهم شکستنِ ساز و کارهای بازتوليدکنندهی انباشت ثروت در دست یک اقلیت کوچک و انباشت فلاکت در دستهای خالی اکثریتِ جامعه یعنی طبقهی کارگر است. با "جابهجایی کنترلشده" و اپوزیسیونسازی از خارج مناسبات حاکم سانتیمتری جابهجا نخواهد شد، فقط ردایِ حاکمان تغییر میکند.
#مبارزه_طبقاتی #زن_زندگی_آزادی #کودکان_کارگر #حق_کودکی #ناشهروندان #بی_آرزوها #مطرودان #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
@Blackfishvoice1
" پدر رفت نشست پشت فرمان. شتر را گذاشتند پشت سر پدر و دختر. ماشين خواست حركت كند كه من خودم را خلاص كردم و دويدم به طرف ماشين. دو دستی ماشين را چسبيدم و فرياد زدم: شتر من را كجا مي بريد؟ من شترم را میخواهم.
فكر میكنم كسی صدايم را نشنيد. انگار لال شده بودم و صدايی از گلويم در نمیآمد و فقط خيال میكردم كه فرياد میزنم. ماشين حركت كرد و كسی من را از پشت گرفت. دستهايم از ماشين كنده شده و به رو افتادم روی آسفالت خيابان. سرم را بلند كردم و آخرين دفعه شترم را ديدم كه گريه میكرد و زنگ گردنش را با عصبانيت به صدا در میآورد.
صورتم افتاد روی خونی كه از بينیام بر زمين ريخته بود. پاهايم را بر زمين زدم و هقهق گريه كردم.
دلم مسخواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد."
۲۴ ساعت در خواب و بیداری (۱۳۴۷)
#صمد_بهرنگی
از تاریخ انتشار این داستانِ کوتاه در ۵۴ سال پیش تا امروز، کودکانِ تهیدست کماکان پشت ویترین فروشگاهها در پی کودکی از دسترفتهشان میگردند.
اگر انقلاب به تغییر بنیادین در تمامیِ مناسبات اجتماعی حاکم نینجامد، ۵۴ سال بعد از این هم داستان "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" قصهی روز خواهد بود. انقلاب درهم شکستنِ ساز و کارهای بازتوليدکنندهی انباشت ثروت در دست یک اقلیت کوچک و انباشت فلاکت در دستهای خالی اکثریتِ جامعه یعنی طبقهی کارگر است. با "جابهجایی کنترلشده" و اپوزیسیونسازی از خارج مناسبات حاکم سانتیمتری جابهجا نخواهد شد، فقط ردایِ حاکمان تغییر میکند.
#مبارزه_طبقاتی #زن_زندگی_آزادی #کودکان_کارگر #حق_کودکی #ناشهروندان #بی_آرزوها #مطرودان #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
@Blackfishvoice1
اینجا حاشیهنشینِ ۲۵ هزار نفری کُمب در چابهار است. فاصله تا مرکز چابهار فقط یک بلوار، با منطقه آزاد ۱۵ دقیقه و با اقیانوس کمتر از ۱۰ دقیقه است ولی اینجا حتی یک متر لوله کشی آب ندارد.
علاوه بر این حاشیهنشین، جمعیتی حدود ۲۵۶ هزار نفر در سیستان وبلوچستان فاقد تاسیسات آب هستند.
تقاوتِ کیفیِ اعتراض در مناطقی نظیر بلوچستان، ارتباط مستقیم دارد با تفاوت کیفی در اشکال و ابعاد تبعیض.
ما در یک قایق ننشستهایم.
#سیستان_و_بلوچستان #تبعیض_سیستماتیک #حاشیه_نشینان #مطرودان #سفره_غارت
@Blackfishvoice1
علاوه بر این حاشیهنشین، جمعیتی حدود ۲۵۶ هزار نفر در سیستان وبلوچستان فاقد تاسیسات آب هستند.
تقاوتِ کیفیِ اعتراض در مناطقی نظیر بلوچستان، ارتباط مستقیم دارد با تفاوت کیفی در اشکال و ابعاد تبعیض.
ما در یک قایق ننشستهایم.
#سیستان_و_بلوچستان #تبعیض_سیستماتیک #حاشیه_نشینان #مطرودان #سفره_غارت
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
اینجا چادران است، حاشیهنشینهای کنارک. اکثر توریستهایی که میان کنارک از اینجا عبور میکنند ولی بعید میدونم دیده باشن اینجارو.
اینجا بهشون اجازه ساخت نمیدن و همه خونهها با چوب و لاستیک و... ساخته میشه. دیشب ( ۲۱ دی) بر اثر اتصال برق، یک کپر آتش میگیره و با کمک باد بسرعت این آتش به کپرهای دیگه میرسه و منجر به آتش گرفتن ۱۸ کپر میشه و تمام وسایلشون آتش میگیره.
این حادثه معمولا هر دو سال تو یکی از مناطق حاشیهنشین #چابهار و #کنارک اتفاق میفته.
طبق اطلاعات محدودی که دارم حاشیهنشینان #چادران در منطقهای ساکن بودند که الان شده فرودگاه نظامی کنارک و با وعده زمینهای بهتر اینها رو ۴۰ و اندی سال هست که بلندشون کردن و به این منطقه انتقالشون دادند ولی الان این منطقه جزوی از شهر شده و بازهم میخوان این مردم رو به جای دیگه منتقل کنند به همین علت بهشون اجازه ساخت داده نمیشه.
و این مردم هم مقاومت میکنند..
دو سال پیش این اتفاق برای #حاشیه_نشین های #میرآباد افتاد و منجر به آتش گرفتن تعداد بسیار زیادی کپر شد.
چهار یا پنج سال پیش هم مجددا برای همین چادران این اتفاق افتا.
بعد از هربار تکرار این مشکل موج کمک خیرین سرازیر میشه و بهشون میکنن برای تهیه لوازم اساسی و همین موضوع باعث از بین رفتن مهمترین خواستهای این مردم میشه.
گزارشِ دریافتی
#تهیدستان_شهری #حاشیه_نشینان #تبعیض_سیستماتیک #بلوچستان #محذوفین #مطرودان
@Blackfishvoice1
اینجا بهشون اجازه ساخت نمیدن و همه خونهها با چوب و لاستیک و... ساخته میشه. دیشب ( ۲۱ دی) بر اثر اتصال برق، یک کپر آتش میگیره و با کمک باد بسرعت این آتش به کپرهای دیگه میرسه و منجر به آتش گرفتن ۱۸ کپر میشه و تمام وسایلشون آتش میگیره.
این حادثه معمولا هر دو سال تو یکی از مناطق حاشیهنشین #چابهار و #کنارک اتفاق میفته.
طبق اطلاعات محدودی که دارم حاشیهنشینان #چادران در منطقهای ساکن بودند که الان شده فرودگاه نظامی کنارک و با وعده زمینهای بهتر اینها رو ۴۰ و اندی سال هست که بلندشون کردن و به این منطقه انتقالشون دادند ولی الان این منطقه جزوی از شهر شده و بازهم میخوان این مردم رو به جای دیگه منتقل کنند به همین علت بهشون اجازه ساخت داده نمیشه.
و این مردم هم مقاومت میکنند..
دو سال پیش این اتفاق برای #حاشیه_نشین های #میرآباد افتاد و منجر به آتش گرفتن تعداد بسیار زیادی کپر شد.
چهار یا پنج سال پیش هم مجددا برای همین چادران این اتفاق افتا.
بعد از هربار تکرار این مشکل موج کمک خیرین سرازیر میشه و بهشون میکنن برای تهیه لوازم اساسی و همین موضوع باعث از بین رفتن مهمترین خواستهای این مردم میشه.
گزارشِ دریافتی
#تهیدستان_شهری #حاشیه_نشینان #تبعیض_سیستماتیک #بلوچستان #محذوفین #مطرودان
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
قابل توجهِ انکارکنندگانِ #ستم_مضاعف
روز ششم بهمن، یک زن ۵۳ ساله در شهرستان #فنوج استان #سیستان_و_بلوچستان به خاطر سکته قلبی در صف طولانی توزیع نفت جان خود را از دست داد. برادر زنی که در صف توزیع نفت جان باخت به روزنامه اعتماد گفت: خواهرش «سه روز بود كه برای گرفتن سهميه نفتشان در صف بود و آخر هم نتوانست سهميه نفتشان را بگيرد. بچههايش ازدواج كردند و شوهرش هم برای كارگری به بندرعباس رفته بود. برای همين مجبور بود برای دريافت سهميه نفت خودش اقدام كند». یه گفته برادر این زن او در روز واقعه «به خاطر استرس و سرما قلبش میگيرد و سكته میكند. سه روز بود كه براي دريافت سهميه نفت به شركت نفت میرفت اما نوبت به او نمیرسيد. در اين سه روز دبههايي كه با خود برده بود را پيش يكی از آشنايان گذاشته بود تا روز بعد آنها را بگيرد و دوباره وارد صف شود. روز حادثه وقتي صف طولانی را كه ميبيند حالش بد میشود و اين اتفاق برايش میافتد. اين مشكلاتی است كه ما در شهرستان و استان داريم». معاون سیاسی و امنیتی فرمانداری فنوج هم این واقعه را تایید کرده است. او گفت: «ششم بهمن ماه یک بانوی فنوجی كه براي دريافت سهميه نفت به يكي از جايگاهها مراجعه كرده بود بر اثر عارضه قلبی درگذشت. يكی از مشكلات شهرستان فنوج كمبود مراكز عرضه سوخت است. اين كمبود باعث میشود عرضه سوخت به كندی انجام شود». بنا بر گفته منابع محلی زن متوفی «فقیر بود و برای رفت و آمد به کرمان به خاطر درمان هم دیگران به او کمک میکردند».
#ما_در_یک_قایق_ننشسته_ایم
#بلوچستان #بلوچ_کشی #تبعیض_سیستماتیک #مطرودان #محذوفین #حیات_برهنه
@Blackfishvoice1
روز ششم بهمن، یک زن ۵۳ ساله در شهرستان #فنوج استان #سیستان_و_بلوچستان به خاطر سکته قلبی در صف طولانی توزیع نفت جان خود را از دست داد. برادر زنی که در صف توزیع نفت جان باخت به روزنامه اعتماد گفت: خواهرش «سه روز بود كه برای گرفتن سهميه نفتشان در صف بود و آخر هم نتوانست سهميه نفتشان را بگيرد. بچههايش ازدواج كردند و شوهرش هم برای كارگری به بندرعباس رفته بود. برای همين مجبور بود برای دريافت سهميه نفت خودش اقدام كند». یه گفته برادر این زن او در روز واقعه «به خاطر استرس و سرما قلبش میگيرد و سكته میكند. سه روز بود كه براي دريافت سهميه نفت به شركت نفت میرفت اما نوبت به او نمیرسيد. در اين سه روز دبههايي كه با خود برده بود را پيش يكی از آشنايان گذاشته بود تا روز بعد آنها را بگيرد و دوباره وارد صف شود. روز حادثه وقتي صف طولانی را كه ميبيند حالش بد میشود و اين اتفاق برايش میافتد. اين مشكلاتی است كه ما در شهرستان و استان داريم». معاون سیاسی و امنیتی فرمانداری فنوج هم این واقعه را تایید کرده است. او گفت: «ششم بهمن ماه یک بانوی فنوجی كه براي دريافت سهميه نفت به يكي از جايگاهها مراجعه كرده بود بر اثر عارضه قلبی درگذشت. يكی از مشكلات شهرستان فنوج كمبود مراكز عرضه سوخت است. اين كمبود باعث میشود عرضه سوخت به كندی انجام شود». بنا بر گفته منابع محلی زن متوفی «فقیر بود و برای رفت و آمد به کرمان به خاطر درمان هم دیگران به او کمک میکردند».
#ما_در_یک_قایق_ننشسته_ایم
#بلوچستان #بلوچ_کشی #تبعیض_سیستماتیک #مطرودان #محذوفین #حیات_برهنه
@Blackfishvoice1
بنا به گزارش حالوش، حوالی ساعت ۲ بامداد روز ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، چهار #سوختبر بلوچ از جمله یک کودک ۱۵ ساله بر اثر شلیک نیروهای نظامی و وژاگونی و آتشسوزی خودرو در محور خور-جندق واقع در شهرستان #خور از توابع استان #اصفهان جان خود را از دست دادهاند و دو تن دیگر زخمی شدند.
هویت این #کودک_کارگر #ادریس_گمشادزهی ۱۵ ساله فرزند جمعه اهل و ساکن منطقه گاراج #زاهدان احراز شده است.
جمعه پدر ادریس، در زندان بسر میبرد و ادریس تنها نانآور خانواده میباشد و از مدتی که پدرش زندانی شده به کارگری و سوختبر مشغول بوده است.
از هویت سه جان باخته دیگر و دو مجروح تا لحظه تنظیم خبر اطلاعی در دست نیست.
#بلوچ_کشی #سوختبران_بلوچ #طبقه_کارگر #فراتر_از_استثمار #کودکان_کارگر #کار_کودک #تبعیض_سیستماتیک #مطرودان
@Blackfishvoice1
هویت این #کودک_کارگر #ادریس_گمشادزهی ۱۵ ساله فرزند جمعه اهل و ساکن منطقه گاراج #زاهدان احراز شده است.
جمعه پدر ادریس، در زندان بسر میبرد و ادریس تنها نانآور خانواده میباشد و از مدتی که پدرش زندانی شده به کارگری و سوختبر مشغول بوده است.
از هویت سه جان باخته دیگر و دو مجروح تا لحظه تنظیم خبر اطلاعی در دست نیست.
#بلوچ_کشی #سوختبران_بلوچ #طبقه_کارگر #فراتر_از_استثمار #کودکان_کارگر #کار_کودک #تبعیض_سیستماتیک #مطرودان
@Blackfishvoice1
عصر روز ۲۳ خرداد، یک #سوختبر ۱۸ ساله بلوچ، در پی تیراندازی مستقیم نیروهای نظامی مرصاد در نزدیکی پمپ نخلستان شهرستان #ایرانشهر بر اثر انفجار و آتشسوزی خودرو جان خود را از دست داده است.
هویت این سوختبر نوجوان #محمدامین_بارانزهی متولد ۱۳۸۴، فرزند ناصر اهل منطقه جام جم #زاهدان احراز شده است.
به گفته منابع محلی: حوالی ساعت ۷ بعد ظهر روز گذشته نیروهای نظامی مرصاد اقدام به تیراندازی به سمت یک خوردو سوختبر کرده بودند که باعث انفجار و آتش سوزی خوردو سوختبر شده که راننده خوردو جان خود را از دست داده است.
منبع: حالوش
#سوختبران_بلوچ #تهیدستان #تهیدستان_شهری #طبقه_کارگر #تبعیض_سیستماتیک #بلوچ_کشی #فراتر_از_استثمار #مطرودان
@Blackfishvoice1
هویت این سوختبر نوجوان #محمدامین_بارانزهی متولد ۱۳۸۴، فرزند ناصر اهل منطقه جام جم #زاهدان احراز شده است.
به گفته منابع محلی: حوالی ساعت ۷ بعد ظهر روز گذشته نیروهای نظامی مرصاد اقدام به تیراندازی به سمت یک خوردو سوختبر کرده بودند که باعث انفجار و آتش سوزی خوردو سوختبر شده که راننده خوردو جان خود را از دست داده است.
منبع: حالوش
#سوختبران_بلوچ #تهیدستان #تهیدستان_شهری #طبقه_کارگر #تبعیض_سیستماتیک #بلوچ_کشی #فراتر_از_استثمار #مطرودان
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
۵۴ سال پیش در چنین روزی صمد به ارس پیوست. فقط ۲۹ سال عمر کرد ولی نام و یادگارهایاش هنوز که هنوز است رعشه به جانِ ارتجاعِ شاه و شیخ میاندازد.
گرامی باد یاد و راهِ سرخِ #معلم_رهایی #صمد_بهرنگی
🔺بازنشر
" پدر رفت نشست پشت فرمان. شتر را گذاشتند پشت سر پدر و دختر. ماشين خواست حركت كند كه من خودم را خلاص كردم و دويدم به طرف ماشين. دو دستی ماشين را چسبيدم و فرياد زدم: شتر من را كجا مي بريد؟ من شترم را میخواهم.
فكر میكنم كسی صدايم را نشنيد. انگار لال شده بودم و صدايی از گلويم در نمیآمد و فقط خيال میكردم كه فرياد میزنم. ماشين حركت كرد و كسی من را از پشت گرفت. دستهايم از ماشين كنده شده و به رو افتادم روی آسفالت خيابان. سرم را بلند كردم و آخرين دفعه شترم را ديدم كه گريه میكرد و زنگ گردنش را با عصبانيت به صدا در میآورد.
صورتم افتاد روی خونی كه از بينیام بر زمين ريخته بود. پاهايم را بر زمين زدم و هقهق گريه كردم.
دلم مسخواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد."
۲۴ ساعت در خواب و بیداری (۱۳۴۷)
#صمد_بهرنگی
از تاریخ انتشار این داستانِ کوتاه در ۵۴ سال پیش تا امروز، کودکانِ تهیدست کماکان پشت ویترین فروشگاهها در پی کودکی از دسترفتهشان میگردند.
اگر انقلاب به تغییر بنیادین در تمامیِ مناسبات اجتماعی حاکم نینجامد، ۵۴ سال بعد از این هم داستان "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" قصهی روز خواهد بود. انقلاب درهم شکستنِ ساز و کارهای بازتوليدکنندهی انباشت ثروت در دست یک اقلیت کوچک و انباشت فلاکت در دستهای خالی اکثریتِ جامعه یعنی طبقهی کارگر است. با "جابهجایی کنترلشده" و اپوزیسیونسازی از خارج مناسبات حاکم سانتیمتری جابهجا نخواهد شد، فقط ردایِ حاکمان تغییر میکند.
#مبارزه_طبقاتی #زن_زندگی_آزادی #کودکان_کارگر #حق_کودکی #ناشهروندان #بی_آرزوها #مطرودان #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
@Blackfishvoice1
گرامی باد یاد و راهِ سرخِ #معلم_رهایی #صمد_بهرنگی
🔺بازنشر
" پدر رفت نشست پشت فرمان. شتر را گذاشتند پشت سر پدر و دختر. ماشين خواست حركت كند كه من خودم را خلاص كردم و دويدم به طرف ماشين. دو دستی ماشين را چسبيدم و فرياد زدم: شتر من را كجا مي بريد؟ من شترم را میخواهم.
فكر میكنم كسی صدايم را نشنيد. انگار لال شده بودم و صدايی از گلويم در نمیآمد و فقط خيال میكردم كه فرياد میزنم. ماشين حركت كرد و كسی من را از پشت گرفت. دستهايم از ماشين كنده شده و به رو افتادم روی آسفالت خيابان. سرم را بلند كردم و آخرين دفعه شترم را ديدم كه گريه میكرد و زنگ گردنش را با عصبانيت به صدا در میآورد.
صورتم افتاد روی خونی كه از بينیام بر زمين ريخته بود. پاهايم را بر زمين زدم و هقهق گريه كردم.
دلم مسخواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد."
۲۴ ساعت در خواب و بیداری (۱۳۴۷)
#صمد_بهرنگی
از تاریخ انتشار این داستانِ کوتاه در ۵۴ سال پیش تا امروز، کودکانِ تهیدست کماکان پشت ویترین فروشگاهها در پی کودکی از دسترفتهشان میگردند.
اگر انقلاب به تغییر بنیادین در تمامیِ مناسبات اجتماعی حاکم نینجامد، ۵۴ سال بعد از این هم داستان "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" قصهی روز خواهد بود. انقلاب درهم شکستنِ ساز و کارهای بازتوليدکنندهی انباشت ثروت در دست یک اقلیت کوچک و انباشت فلاکت در دستهای خالی اکثریتِ جامعه یعنی طبقهی کارگر است. با "جابهجایی کنترلشده" و اپوزیسیونسازی از خارج مناسبات حاکم سانتیمتری جابهجا نخواهد شد، فقط ردایِ حاکمان تغییر میکند.
#مبارزه_طبقاتی #زن_زندگی_آزادی #کودکان_کارگر #حق_کودکی #ناشهروندان #بی_آرزوها #مطرودان #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
۵۶ سال پیش در چنین روزی صمد به ارس پیوست. فقط ۲۹ سال عمر کرد ولی نام و یادگارهایاش هنوز که هنوز است رعشه به جانِ ارتجاعِ شاه و شیخ میاندازد.
گرامی باد یاد و راهِ سرخِ #معلم_رهایی #صمد_بهرنگی
" پدر رفت نشست پشت فرمان. شتر را گذاشتند پشت سر پدر و دختر. ماشين خواست حركت كند كه من خودم را خلاص كردم و دويدم به طرف ماشين. دو دستی ماشين را چسبيدم و فرياد زدم: شتر من را كجا مي بريد؟ من شترم را میخواهم.
فكر میكنم كسی صدايم را نشنيد. انگار لال شده بودم و صدايی از گلويم در نمیآمد و فقط خيال میكردم كه فرياد میزنم. ماشين حركت كرد و كسی من را از پشت گرفت. دستهايم از ماشين كنده شده و به رو افتادم روی آسفالت خيابان. سرم را بلند كردم و آخرين دفعه شترم را ديدم كه گريه میكرد و زنگ گردنش را با عصبانيت به صدا در میآورد.
صورتم افتاد روی خونی كه از بينیام بر زمين ريخته بود. پاهايم را بر زمين زدم و هقهق گريه كردم.
دلم مسخواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد."
۲۴ ساعت در خواب و بیداری (۱۳۴۷)
#صمد_بهرنگی
از تاریخ انتشار این داستانِ کوتاه در ۵۷ سال پیش تا امروز، کودکانِ تهیدست کماکان پشت ویترین فروشگاهها در پی کودکی از دسترفتهشان میگردند.
اگر انقلاب به تغییر بنیادین در تمامیِ مناسبات اجتماعی حاکم نینجامد، ۵۴ سال بعد از این هم داستان "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" قصهی روز خواهد بود. انقلاب درهم شکستنِ ساز و کارهای بازتوليدکنندهی انباشت ثروت در دست یک اقلیت کوچک و انباشت فلاکت در دستهای خالی اکثریتِ جامعه یعنی طبقهی کارگر است. با "جابهجایی کنترلشده" و اپوزیسیونسازی از خارج مناسبات حاکم سانتیمتری جابهجا نخواهد شد، فقط ردایِ حاکمان تغییر میکند.
#مبارزه_طبقاتی #کودکان_کارگر #حق_کودکی #ناشهروندان #بی_آرزوها #مطرودان #کار_کودک #آموزش_ستمدیدگان #طبقه_کارگر #ماهی_سیاه_کوچولو #بیست_و_چهار_ساعت_در_خواب_و_بیداری
@Blackfishvoice1
گرامی باد یاد و راهِ سرخِ #معلم_رهایی #صمد_بهرنگی
" پدر رفت نشست پشت فرمان. شتر را گذاشتند پشت سر پدر و دختر. ماشين خواست حركت كند كه من خودم را خلاص كردم و دويدم به طرف ماشين. دو دستی ماشين را چسبيدم و فرياد زدم: شتر من را كجا مي بريد؟ من شترم را میخواهم.
فكر میكنم كسی صدايم را نشنيد. انگار لال شده بودم و صدايی از گلويم در نمیآمد و فقط خيال میكردم كه فرياد میزنم. ماشين حركت كرد و كسی من را از پشت گرفت. دستهايم از ماشين كنده شده و به رو افتادم روی آسفالت خيابان. سرم را بلند كردم و آخرين دفعه شترم را ديدم كه گريه میكرد و زنگ گردنش را با عصبانيت به صدا در میآورد.
صورتم افتاد روی خونی كه از بينیام بر زمين ريخته بود. پاهايم را بر زمين زدم و هقهق گريه كردم.
دلم مسخواست مسلسل پشت شيشه مال من باشد."
۲۴ ساعت در خواب و بیداری (۱۳۴۷)
#صمد_بهرنگی
از تاریخ انتشار این داستانِ کوتاه در ۵۷ سال پیش تا امروز، کودکانِ تهیدست کماکان پشت ویترین فروشگاهها در پی کودکی از دسترفتهشان میگردند.
اگر انقلاب به تغییر بنیادین در تمامیِ مناسبات اجتماعی حاکم نینجامد، ۵۴ سال بعد از این هم داستان "بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری" قصهی روز خواهد بود. انقلاب درهم شکستنِ ساز و کارهای بازتوليدکنندهی انباشت ثروت در دست یک اقلیت کوچک و انباشت فلاکت در دستهای خالی اکثریتِ جامعه یعنی طبقهی کارگر است. با "جابهجایی کنترلشده" و اپوزیسیونسازی از خارج مناسبات حاکم سانتیمتری جابهجا نخواهد شد، فقط ردایِ حاکمان تغییر میکند.
#مبارزه_طبقاتی #کودکان_کارگر #حق_کودکی #ناشهروندان #بی_آرزوها #مطرودان #کار_کودک #آموزش_ستمدیدگان #طبقه_کارگر #ماهی_سیاه_کوچولو #بیست_و_چهار_ساعت_در_خواب_و_بیداری
@Blackfishvoice1