جمهوری اسلامی در #آبان۹۸ با شلیک به گردن جوانی ۲۵ساله در میدان فرمانداری #شهریار، او را در روز تولدش و جلوی چشم مادرش کشت و سه روز بعد قفسهی سینهی شکافته و جنازهی سلاخی شده را تحویل همان مادر داد. مادر #مهدی_دائمی اینگونه برای آخرین بار کنار پسرش خوابید و برای او لالایی خواند.
از حساب توئیتر سوران منصورنیا
#آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #علیه_فراموشی #به_یاد_آر_خودمان_را #مادران_خاوران #مادران_آبان #مادران_دادخواه #علیه_سکوت #آبان_ماه_تابان_نظام_رو_به_پایان #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #جانفشانان
@Blackfishvoice1
از حساب توئیتر سوران منصورنیا
#آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #علیه_فراموشی #به_یاد_آر_خودمان_را #مادران_خاوران #مادران_آبان #مادران_دادخواه #علیه_سکوت #آبان_ماه_تابان_نظام_رو_به_پایان #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #جانفشانان
@Blackfishvoice1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای تمامِ #مادران_دادخواه
#مادران_آبان #مادران_خاوران
#مادران_پرواز و تمام مادران داغدیده
دریافتی از: ناشناس
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
#مادران_آبان #مادران_خاوران
#مادران_پرواز و تمام مادران داغدیده
دریافتی از: ناشناس
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
برای تمامِ #مادران_دادخواه #مادران_آبان #مادران_خاوران #مادران_پرواز و تمام مادران داغدیده دریافتی از: ناشناس #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم @Blackfishvoice1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای تمامِ #مادران_دادخواه
#مادران_آبان #مادران_خاوران
#مادران_پرواز و تمام مادران داغدیده
(کمحجم)
دریافتی از: ناشناس
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
#مادران_آبان #مادران_خاوران
#مادران_پرواز و تمام مادران داغدیده
(کمحجم)
دریافتی از: ناشناس
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
این به اصطلاح، "شورای انقلابی" یک روز قبل اعلام موجودیت کرد.
ساعاتی پس از اعلام موجودیت، به حساب رسمیشان پیامی فرستادیم که:
" آیا حضور چند چهرهی سلطنتطلب باعث مخدوش شدن عنوان "دادخواهی" که مشعلاش طی چهل سال توسط #مادران_خاوران و #مادران_دادخواه روشن نگاه داشته شده، نمیشود"؟
پاسخ: بلاک!
بدیهیست که اینک با دکانی جدید برای کالاسازی از #دادخواهی و بیزنس با خون و رنجِ شهدا و شکنجهشدگان مواجهیم. مبارک است. پر رونق باشد.
#صنعت_حقوق_بشر
@Blackfishvoice1
ساعاتی پس از اعلام موجودیت، به حساب رسمیشان پیامی فرستادیم که:
" آیا حضور چند چهرهی سلطنتطلب باعث مخدوش شدن عنوان "دادخواهی" که مشعلاش طی چهل سال توسط #مادران_خاوران و #مادران_دادخواه روشن نگاه داشته شده، نمیشود"؟
پاسخ: بلاک!
بدیهیست که اینک با دکانی جدید برای کالاسازی از #دادخواهی و بیزنس با خون و رنجِ شهدا و شکنجهشدگان مواجهیم. مبارک است. پر رونق باشد.
#صنعت_حقوق_بشر
@Blackfishvoice1
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای تمامِ #مادران_دادخواه
#مادران_آبان #مادران_خاوران
#مادران_پرواز و تمام مادران داغدیده
دریافتی از: ناشناس
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
#مادران_آبان #مادران_خاوران
#مادران_پرواز و تمام مادران داغدیده
دریافتی از: ناشناس
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
بدون کمترین تردید، رفتار جمهوری اسلامی با #خانواده_های_دادخواه، سرآمدِ تمام رفتارهای رذیلانهی حکومتهای سفاکِ تاریخ است.
بالاترین مرتبهی حقارت و رذالت است که جگرگوشههای مردم را تنها به جرم حقطلبی بکشند، سنگ مزاریهاششان را بشکنند و خانوادههایشان را بربایند.
به همین دلیل است که حتی از توصیف جمهوری نکبت اسلامی بهعنوان حکومتی دیکتاتوری یا توتالیتر اجتناب میکنیم و آنها را #حکومت_اوباش مینامیم.
حتی دیکتاتورها درجاتی از پرنسیب سیاسی در رفتار و کردار خود دارند؛ شما کجا مییابید که نیروهای رسمی یک حکومت به اقصی نقاط کشور گسیل شوند و روی سنگهای مزار کسانیکه خود کشتهاند، خط بکشند، قیر بریزند یا نام شهید را حذف کنند؟
این حتی حقیرانه از مخفی کردن پیکرهای هزاران زندانی سیاسی اعدامشده در گورهای جمعی و بینام و نشان است.
اما تمام این رذالتها، موجب فراموشی جنایات شد؟ خیر، بلکه فقط ساعت به ساعت، کلیت طبقهی حاکم را بیآبروتر و رسواتر میکند.
در دههی سیاه ۶۰ که خبری از شبکههای اجتماعی و ماهواره نبود، #مادران_خاوران سند جنایت را افشا کردند و مشعل مقاومت را به دست #مادران_پارک_لاله و #مادران_آبان دادند. این مشعل با بگیر و ببند، خاموش نخواهد شد. هرگز.
#ماشالله_کرمی و منیژه خانم یک پسر داشتند.
محمدمهدی را که اعدام کردند، ماشالله و منیژه، والدین دو پسر شدند: #محمدمهدی_کرمی و #محمد_حسینی. آنها و همهی خانوادههای دادخواه، باید این پیام را از ما دریافت کنند که ما نیز همسرنوشتها و همراهان آنها هستیم. باید بدانند که تنها نیستند. باید بدانند که فراتر از مرزهای تنگِ خانه و خانواده، قلبهای آزادیخواهان در سراسر ایران و جهان با آنهاست. باید بدانند که خون عزیزانشان بیثمر نخواهد بود.
کمترین وظیفهی ما این است که نامهای شهدا و #خانواده_های_دادخواه را به عنوان رهبران راستین قیام تکرار کنیم. سکوت در برابر سرکوب خانوادههای دادخواه، خیانت به خون مبارزان است.
#دادخواهی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #علیه_سکوت #علیه_بی_تفاوتی #خامنه_ای_ضحاک_میکشیمت_زیر_خاک #ژینا_امینی #زن_زندگی_آزادی
#محور_کذایی_مقاومت
@Blackfishvoice1
بالاترین مرتبهی حقارت و رذالت است که جگرگوشههای مردم را تنها به جرم حقطلبی بکشند، سنگ مزاریهاششان را بشکنند و خانوادههایشان را بربایند.
به همین دلیل است که حتی از توصیف جمهوری نکبت اسلامی بهعنوان حکومتی دیکتاتوری یا توتالیتر اجتناب میکنیم و آنها را #حکومت_اوباش مینامیم.
حتی دیکتاتورها درجاتی از پرنسیب سیاسی در رفتار و کردار خود دارند؛ شما کجا مییابید که نیروهای رسمی یک حکومت به اقصی نقاط کشور گسیل شوند و روی سنگهای مزار کسانیکه خود کشتهاند، خط بکشند، قیر بریزند یا نام شهید را حذف کنند؟
این حتی حقیرانه از مخفی کردن پیکرهای هزاران زندانی سیاسی اعدامشده در گورهای جمعی و بینام و نشان است.
اما تمام این رذالتها، موجب فراموشی جنایات شد؟ خیر، بلکه فقط ساعت به ساعت، کلیت طبقهی حاکم را بیآبروتر و رسواتر میکند.
در دههی سیاه ۶۰ که خبری از شبکههای اجتماعی و ماهواره نبود، #مادران_خاوران سند جنایت را افشا کردند و مشعل مقاومت را به دست #مادران_پارک_لاله و #مادران_آبان دادند. این مشعل با بگیر و ببند، خاموش نخواهد شد. هرگز.
#ماشالله_کرمی و منیژه خانم یک پسر داشتند.
محمدمهدی را که اعدام کردند، ماشالله و منیژه، والدین دو پسر شدند: #محمدمهدی_کرمی و #محمد_حسینی. آنها و همهی خانوادههای دادخواه، باید این پیام را از ما دریافت کنند که ما نیز همسرنوشتها و همراهان آنها هستیم. باید بدانند که تنها نیستند. باید بدانند که فراتر از مرزهای تنگِ خانه و خانواده، قلبهای آزادیخواهان در سراسر ایران و جهان با آنهاست. باید بدانند که خون عزیزانشان بیثمر نخواهد بود.
کمترین وظیفهی ما این است که نامهای شهدا و #خانواده_های_دادخواه را به عنوان رهبران راستین قیام تکرار کنیم. سکوت در برابر سرکوب خانوادههای دادخواه، خیانت به خون مبارزان است.
#دادخواهی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #علیه_سکوت #علیه_بی_تفاوتی #خامنه_ای_ضحاک_میکشیمت_زیر_خاک #ژینا_امینی #زن_زندگی_آزادی
#محور_کذایی_مقاومت
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
هر گاه ساکی را میبینی، نگاهت به دنبال مسافرش میگردد که شاد و خندان از سفر باز میآید و تو نیز چه خوشحالی که مسافرت به سلامت رسیده است. عزیزانی که قرار بود از زندان بیرون بیایند و ساک به دست، شاهد آزادیشان باشیم، ولی ساکهایشان را بدون آنها دیدیم، آن هم ساکهایی که معلوم نبود واقعا مال آنهاست یا دیگری. لباسهایی که حتی بوی آنها را نمیداد و نمیدانستیم مال کدام یک از زندانیان است و آیا واقعا بر تن او بوده است؟ شاید برخی از وسایل ساکها متعلق به زندانی دیگری بود که اعدام شده و قرار بود توسط زندانی ما به دست خانواده اش برسد. هر گوشه ساک و درزها و جیبها و لباسها را می کاویدیم، شاید نشانهای و یادداشتی در آن بیابیم. اگر دفترچهای هم بود، نوشتههای آن را پاره کرده بودند و فقط کاغذی سفید بر جای مانده بود. نه وصیت نامهای، نه دستنوشتهای، هیچ.
آذر ۶۷، زنگها به صدا در آمد و خبر رسید که به کُمیته ... و اوین بیایید، با این خیال که پس از پنج ماه بیخبری از آنها، شاید ملاقاتشان برقرار شده است، شاید میخواهند آزادشان کنند، و شاید هم میخواهند جنازهشان را تحویل دهند و هزاران شاید دیگر که با خود میاندیشیدیم. شایعاتی بود که زندانیان را کشتهاند، ولی هیچ کدام را باور نمیکردیم و میگفتیم مگر میشود این همه زندانی را به یک باره بِکُشند، چگونه میشود، حتما دروغ است و آنها زندهاند!
دوم، سوم، چهارم و ... آذر ماه سال ۶۷، یادآور خبرهای تلخ و گزندهای است که به سختی میتوان آن را باور کرد. چگونه توانستند آنها را که حکم زندان داشتند یا آنهایی که حکمشان به پایان رسیده بود را بکُشند؟ چگونه توانستند بدون تحویل جنازهها، ساکهای زندانیان را به خانوادهها تحویل دهند؟ این همه پَستی باور کردنی نیست، هزاران ساکی که بدون صاحب آن، به دست خانوادهها رسید و پس از گذشت بیست و شش سال هنوز نمی دانیم چه بر سرشان آوردهاند و چرا؟!
مادرانی که هر روز با دیدن و نوازش ساکها و نشانهها و دنبال کردن گُم شدهشان، عمرشان به سر رسید و کودکانی که فقط از پدر و مادر خاطرهای محو داشتند و عاقبت عکسی در قاب و ساکی، برخی حتی پدر خود را ندیدهاند زیرا در شکم مادر بودند. همسرانی که مسئولیتی سنگین به دوششان افتاده بود و این زخم را بایستی به تنهایی و بدون یار تحمل میکردند، خواهران و برادرانی که تنها یادی از لحظات شیرین کودکی و جوانی برایشان به یادگار مانده بود و برخی حتی عکسی با عزیزشان ندارند و پدرانی که با سکوتشان، این زخم را تحمل و برخی هم دق کردند و پدر من نیز یکی از آنها بود.
خانوادهها در آن سالها چه رنجهایی کشیدند، سالهای درد و انتظار که به تنهایی سپری شد. کسی نبود که به دیدارمان بیاید، یا با ما همدردی کند، در رسانهها از آن بگویند و در تلویزیونها راجع به آن صحبت کنند. سکوت بود و سکوت و همه از نزدیک شدن به ما وحشت داشتند و هنوز هم برخی دارند و فقط خانوادهها بودیم که به همدیگر دلداری میدادیم!
در شرایطی که حتی نمیدانستیم عزیزمان در کدام گوشهای از این شهر یا بیابان با تحقیر دفن شده است، گفتند آنها را در کانالهایی در خاوران چال کردهاند و برخی از خانوادهها جنازههایی را با لباس در آنجا دیده و عکس گرفته بودند، قطعا گورهای بینام و نشان دیگری هم در تهران و شهرستانها هست که بعدها شناسایی خواهد شد.
آخرین نشانههای مسافران ما در خاوران بود و خانوادههایی که پیشتر به این بلا دچار شده بودند. آنجا را یافتیم و در بدترین شرایط هم آنجا را تنها نگذاشتیم. تهدیدمان کردند، کتکمان زدند، بازداشتمان کردند، گلهایمان را که با هزاران عشق برده بودیم زیر پا له کردند، هر بلایی دلشان خواست سرمان آوردند تا ما را از رفتن باز دارند، ولی نتوانستند و میدانند که این کمترین حق ماست و خواهیم رفت و امیدواریم روزی را شاهد باشیم که ....
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما/ یک روز بیگمان/ سر میزند ز جایی و خورشید میشود!
درود بیپایان به همه رهروان راه آزادی و عدالت و برابری!
منصوره بهکیش
چهارم آذر ۱۳۹۴
#منصوره_بهکیش #مادر_بهکیش
#خاوران_حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #دادخواهی
#مادران_خاوران #جمهوری_کشتار #علیه_فراموشی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
آذر ۶۷، زنگها به صدا در آمد و خبر رسید که به کُمیته ... و اوین بیایید، با این خیال که پس از پنج ماه بیخبری از آنها، شاید ملاقاتشان برقرار شده است، شاید میخواهند آزادشان کنند، و شاید هم میخواهند جنازهشان را تحویل دهند و هزاران شاید دیگر که با خود میاندیشیدیم. شایعاتی بود که زندانیان را کشتهاند، ولی هیچ کدام را باور نمیکردیم و میگفتیم مگر میشود این همه زندانی را به یک باره بِکُشند، چگونه میشود، حتما دروغ است و آنها زندهاند!
دوم، سوم، چهارم و ... آذر ماه سال ۶۷، یادآور خبرهای تلخ و گزندهای است که به سختی میتوان آن را باور کرد. چگونه توانستند آنها را که حکم زندان داشتند یا آنهایی که حکمشان به پایان رسیده بود را بکُشند؟ چگونه توانستند بدون تحویل جنازهها، ساکهای زندانیان را به خانوادهها تحویل دهند؟ این همه پَستی باور کردنی نیست، هزاران ساکی که بدون صاحب آن، به دست خانوادهها رسید و پس از گذشت بیست و شش سال هنوز نمی دانیم چه بر سرشان آوردهاند و چرا؟!
مادرانی که هر روز با دیدن و نوازش ساکها و نشانهها و دنبال کردن گُم شدهشان، عمرشان به سر رسید و کودکانی که فقط از پدر و مادر خاطرهای محو داشتند و عاقبت عکسی در قاب و ساکی، برخی حتی پدر خود را ندیدهاند زیرا در شکم مادر بودند. همسرانی که مسئولیتی سنگین به دوششان افتاده بود و این زخم را بایستی به تنهایی و بدون یار تحمل میکردند، خواهران و برادرانی که تنها یادی از لحظات شیرین کودکی و جوانی برایشان به یادگار مانده بود و برخی حتی عکسی با عزیزشان ندارند و پدرانی که با سکوتشان، این زخم را تحمل و برخی هم دق کردند و پدر من نیز یکی از آنها بود.
خانوادهها در آن سالها چه رنجهایی کشیدند، سالهای درد و انتظار که به تنهایی سپری شد. کسی نبود که به دیدارمان بیاید، یا با ما همدردی کند، در رسانهها از آن بگویند و در تلویزیونها راجع به آن صحبت کنند. سکوت بود و سکوت و همه از نزدیک شدن به ما وحشت داشتند و هنوز هم برخی دارند و فقط خانوادهها بودیم که به همدیگر دلداری میدادیم!
در شرایطی که حتی نمیدانستیم عزیزمان در کدام گوشهای از این شهر یا بیابان با تحقیر دفن شده است، گفتند آنها را در کانالهایی در خاوران چال کردهاند و برخی از خانوادهها جنازههایی را با لباس در آنجا دیده و عکس گرفته بودند، قطعا گورهای بینام و نشان دیگری هم در تهران و شهرستانها هست که بعدها شناسایی خواهد شد.
آخرین نشانههای مسافران ما در خاوران بود و خانوادههایی که پیشتر به این بلا دچار شده بودند. آنجا را یافتیم و در بدترین شرایط هم آنجا را تنها نگذاشتیم. تهدیدمان کردند، کتکمان زدند، بازداشتمان کردند، گلهایمان را که با هزاران عشق برده بودیم زیر پا له کردند، هر بلایی دلشان خواست سرمان آوردند تا ما را از رفتن باز دارند، ولی نتوانستند و میدانند که این کمترین حق ماست و خواهیم رفت و امیدواریم روزی را شاهد باشیم که ....
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما/ یک روز بیگمان/ سر میزند ز جایی و خورشید میشود!
درود بیپایان به همه رهروان راه آزادی و عدالت و برابری!
منصوره بهکیش
چهارم آذر ۱۳۹۴
#منصوره_بهکیش #مادر_بهکیش
#خاوران_حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #دادخواهی
#مادران_خاوران #جمهوری_کشتار #علیه_فراموشی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استمرار تلاش رذیلانهی جنایتکاران برای تخریب #خاوران و نابود کردن آثار جنایت
#مادران_خاوران #خاوران_حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #دادخواهی #تابستان۶۷ #جمهوری_کشتار
@Blackfishvoice1
#مادران_خاوران #خاوران_حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #دادخواهی #تابستان۶۷ #جمهوری_کشتار
@Blackfishvoice1
۱۶ ساعت رنجی که خانوادهی رئیسی تحمل کردند تا پیکر متعفناش پیدا شود، در قیاس با ۴دهه انتظار #مادران_دادخواه سرِ سوزن هم نیست. گرچه هیچ رنج، مرگ و سقطشدنی از ایندست، قابل همارزسازی با خواستِ محاکمهی جنایتکارانی نظیر #ابراهیم_رئیسی نیست اما
سَقَط شدن فردی که در فاصلهی ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در ترور، ربودن، شکنجه و قتلعامِ هزاران تن از نستوهترین انقلابیون این کشور مشارکت مستقیم داشت و در بالاترین مقامات قضایی و اجرایی در کشتار روشنفکران، معترضان و تهیدستان ایفای نقش کرد، حتما مبارک است.
جایِ #مادران_خاوران در اینروز خالیست و به امید طول عمر با عزت برای دیگر دادخواهان و تحققِ #دادخواهی.
تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنتشده نفرینَت میکند.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
سَقَط شدن فردی که در فاصلهی ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۷ در ترور، ربودن، شکنجه و قتلعامِ هزاران تن از نستوهترین انقلابیون این کشور مشارکت مستقیم داشت و در بالاترین مقامات قضایی و اجرایی در کشتار روشنفکران، معترضان و تهیدستان ایفای نقش کرد، حتما مبارک است.
جایِ #مادران_خاوران در اینروز خالیست و به امید طول عمر با عزت برای دیگر دادخواهان و تحققِ #دادخواهی.
تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنتشده نفرینَت میکند.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
تهیدستانِ معترض به ریاضتهای اقتصادی و منویاتِ #صندوق_بین_المللی_پول را در #آبان۹۸ قلع و قمع کرده بودند، ولی آنروزها لمپنسلبریتیهایی نظیر #علی_کریمی #مهناز_افشار #حمید_فرخ_نژاد و ... با دستبندهای بنفششان قول داده بودند که تا ۱۴۰۰ با روحانی باشند. دانشجویان را سرکوب کرده بودند و پتیبورژواهایِ محورمقاومتی در فضای امن و با حمایتِ بسیج، عاروقِ آنتیامپریالیستی میزدند و با سوزاندنِ پرچم آمریکا به ارگاسمِ مقاومتی میرسیدند.
#ابراهیم_رئیسی هم گمان کرده بود که فضا امن است و ریشهی اعتراض خشکیده شده؛ برای همین در آذر ۱۴۰۰ تصمیم گرفت به مناسبت #روز_دانشجو در #دانشگاه_تهران سخنرانی کند.
اما غافلگیر شدند! دانشگاه زنده بود و دانشجویان به محض رسیدن رئیسی، شعار سر دادند " رئیسی جلادان، مقدمتان خونباران".
قریب به چهار دهه از قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ سپری شده بود و بسیاری از آن دانشجويان در آنروزها حتی متولد نشده بودند. ولی میدانستند که باید #علیه_فراموشی ایستاد و دستِ راستِ حاکم را به نامِ راستیناش صدا کرد: جلاد، ولاغیر.
امروز به رئیسی بگویند شهید و رهبر حقیر، سقطشدناش را "شهیدگونه" بنامد. بیخیال!
شهید، #ناصر_سلیمی است که با دستِ گلولهخورده؛ با سرِ بلند و قامتِ استوار در برابر دستهی اوباشِ ایستاد و حسرتِ ندامت را بر دلِ خمینی گذاشت.
تا تاریخ، تاریخ است، شهید همان زندانیانی خواهند بود که گفتند "نه" و بر سرِ جانشان چانه نزدند تا خونشان سندِ رسواییِ ضد انقلابِ رذل باشد. و نامِ او که هزاران زندانی سیاسیِ سربلند و استوار را به جوخههای اعدام سپرد، تا ابد، جلاد میماند؛ جلاد و لاغیر.
#قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #مادران_دادخواه #مادران_خاوران #دانشگاه_سنگر_مقاومت
@Blackfishvoice1
#ابراهیم_رئیسی هم گمان کرده بود که فضا امن است و ریشهی اعتراض خشکیده شده؛ برای همین در آذر ۱۴۰۰ تصمیم گرفت به مناسبت #روز_دانشجو در #دانشگاه_تهران سخنرانی کند.
اما غافلگیر شدند! دانشگاه زنده بود و دانشجویان به محض رسیدن رئیسی، شعار سر دادند " رئیسی جلادان، مقدمتان خونباران".
قریب به چهار دهه از قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ سپری شده بود و بسیاری از آن دانشجويان در آنروزها حتی متولد نشده بودند. ولی میدانستند که باید #علیه_فراموشی ایستاد و دستِ راستِ حاکم را به نامِ راستیناش صدا کرد: جلاد، ولاغیر.
امروز به رئیسی بگویند شهید و رهبر حقیر، سقطشدناش را "شهیدگونه" بنامد. بیخیال!
شهید، #ناصر_سلیمی است که با دستِ گلولهخورده؛ با سرِ بلند و قامتِ استوار در برابر دستهی اوباشِ ایستاد و حسرتِ ندامت را بر دلِ خمینی گذاشت.
تا تاریخ، تاریخ است، شهید همان زندانیانی خواهند بود که گفتند "نه" و بر سرِ جانشان چانه نزدند تا خونشان سندِ رسواییِ ضد انقلابِ رذل باشد. و نامِ او که هزاران زندانی سیاسیِ سربلند و استوار را به جوخههای اعدام سپرد، تا ابد، جلاد میماند؛ جلاد و لاغیر.
#قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #مادران_دادخواه #مادران_خاوران #دانشگاه_سنگر_مقاومت
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Video
ویدئویی که مشاهده میکنید، گوشهایست از مراسم لاشهکِشیِ رئیسی. مداحِ مراسم که بهخوبی واقف است رئیسی نامی ندارد مگر "جلاد"، روبه خانوادههایِ هزاران اعدامیِ #تابستان۶۷ میگوید:
تاریخ بنویسد هر آنچیزی که دیدهست / این صحنه فرق بین جلاد و شهید است / آری ادامه دارد آن راهی که رفتش / راه رئیسی راه سال شصت و هفتش
اینرا بگذارید کنارِ زمزمههایی مبنی بر تغییر نامِ خیابانِ #خاوران که نمادِ شهدای آزادی و برابری است به خیابان ابراهیم رئیسی تا به عمقِ پلشتی و دنائت جمهوری نکبت اسلامی پی ببرید.
رئیسی و رهبرش خامنهای نه تنها هرگز بابت قتلعام زندانیان سیاسی در سراسر دههی شصت و بهوطور خاص در سال ۶۷ پاسخگو نبودند بلکه رهبر حقیر با تجلیل از سرشکنجهگر و قصابِ زندانهای تهران و کرج یعنی #اسدالله_لاجوردی تاکید داشت که او مظلوم بود و باید مراقب بود جای او را با ظالمان عوض نکنند.
کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بهقدری مهلک بود که #منتظری اعضای هیئت مرگ از جمله رئیسی را کسانی توصیف کرد که تاریخ از آنها بهعنوان جنایتکار یاد خواهد کرد؛ دقت بفرمائید اینرا مارکسيستها و مجاهدین نگفتند، کسی گفت با چنان جایگاهی در هستهی اصلی ضد انقلاب، که بنا بود جانشین خمینی شود.
جمهوری اسلامی در مراسم جابجائی لاشهی رئیسی، به جنایت تابستان ۶۷ افتخار میکند و تلاش میکند آن جانیِ بهدرکواصلشده، با همان کشتارها تداعی شود، بعد گروهی وسطباز و مشتی لجنِ محورمقاومتی _که عمدتا در اروپا و آمریکای شمالی سکونت دارند_ در عزایِ رئیسجمهورِ جلادشان نشسته و شعفِ افکار عمومی ایران بابت سقط شدن یک سلاخِ سیاسی را نشانهی بیاخلاقی دانستهاند. همینها شادی مردم از اسکاتلند و ایرلند تا ولز و انگلیس بابت مرگ #مارگارت_تاچر را برونریز خشمِ ستمدیدگان بریتانیا میدانند؛ که صدالبته صحیح است و چنین هم بوده. شادی بر گور و لاشهی جنایتکاران، ابرازِ احساساتِ جمعیتِ مستاصلیست که زیر بار سرکوب و وحشیگری از رساندن فریاد حقطلبی و #دادخواهی محروم ماندند؛ اتفاقی که با مرگ #هیتلر در اروپا و با مرگ #پینوشه در شیلی رخ داد و با مرگ اشراری نظیر #نتانیاهو و #جرج_بوش در جایجای جهان رخ خواهد داد.
لبخندِ تلخی که با سقط شدن رئیسی بر لبهای دادخواهان آمد ( به راستِ برانداز کاری نداریم چرا که اولا همو بر نسلکشی هم میخندد، از کشتارهای ۶۷ رضایت دارد و اساسا مبارزه را با لشبازی و لودگی یکی گرفته است) بیش از آنکه نشانهی خوشحالی باشد، نشانهی این است که دستکم خانوادهاش ولو برای ساعاتی، معنای شکنجهی حاصل از بیخبری و فقدان را درک کنند؛ شکنجهای که دهها خانوادهی دادخواه از دههی شصت تا امروز تحمل کردند و با استقامتشان، کاری کردند که جلاد، تا ابد، جلاد نامیده شود.
آری! بر لاشهی جانی میخوانیم کلام بامداد را:
آنجا که عشق
غزل نیست
که حماسهایست،
هر چیز را
صورتِ حال
باژگونه خواهد بود:
زندان
باغِ آزاده مردم است
و شکنجه و تازیانه و زنجیر
نه وهنی به ساحتِ آدمی
که معیارِ ارزشهای اوست.
کشتار
تقدس و زهد است و
مرگ
زندگیست.
و آن که چوبهی دار را بیالاید
با مرگی شایستهی پاکان
به جاودانگان
پیوسته است.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #شهید_نمیمیرد #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #علیه_فراموشی #خاوران_هنوز_سرخ_است #مادران_خاوران
@Blackfishvoice1
تاریخ بنویسد هر آنچیزی که دیدهست / این صحنه فرق بین جلاد و شهید است / آری ادامه دارد آن راهی که رفتش / راه رئیسی راه سال شصت و هفتش
اینرا بگذارید کنارِ زمزمههایی مبنی بر تغییر نامِ خیابانِ #خاوران که نمادِ شهدای آزادی و برابری است به خیابان ابراهیم رئیسی تا به عمقِ پلشتی و دنائت جمهوری نکبت اسلامی پی ببرید.
رئیسی و رهبرش خامنهای نه تنها هرگز بابت قتلعام زندانیان سیاسی در سراسر دههی شصت و بهوطور خاص در سال ۶۷ پاسخگو نبودند بلکه رهبر حقیر با تجلیل از سرشکنجهگر و قصابِ زندانهای تهران و کرج یعنی #اسدالله_لاجوردی تاکید داشت که او مظلوم بود و باید مراقب بود جای او را با ظالمان عوض نکنند.
کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بهقدری مهلک بود که #منتظری اعضای هیئت مرگ از جمله رئیسی را کسانی توصیف کرد که تاریخ از آنها بهعنوان جنایتکار یاد خواهد کرد؛ دقت بفرمائید اینرا مارکسيستها و مجاهدین نگفتند، کسی گفت با چنان جایگاهی در هستهی اصلی ضد انقلاب، که بنا بود جانشین خمینی شود.
جمهوری اسلامی در مراسم جابجائی لاشهی رئیسی، به جنایت تابستان ۶۷ افتخار میکند و تلاش میکند آن جانیِ بهدرکواصلشده، با همان کشتارها تداعی شود، بعد گروهی وسطباز و مشتی لجنِ محورمقاومتی _که عمدتا در اروپا و آمریکای شمالی سکونت دارند_ در عزایِ رئیسجمهورِ جلادشان نشسته و شعفِ افکار عمومی ایران بابت سقط شدن یک سلاخِ سیاسی را نشانهی بیاخلاقی دانستهاند. همینها شادی مردم از اسکاتلند و ایرلند تا ولز و انگلیس بابت مرگ #مارگارت_تاچر را برونریز خشمِ ستمدیدگان بریتانیا میدانند؛ که صدالبته صحیح است و چنین هم بوده. شادی بر گور و لاشهی جنایتکاران، ابرازِ احساساتِ جمعیتِ مستاصلیست که زیر بار سرکوب و وحشیگری از رساندن فریاد حقطلبی و #دادخواهی محروم ماندند؛ اتفاقی که با مرگ #هیتلر در اروپا و با مرگ #پینوشه در شیلی رخ داد و با مرگ اشراری نظیر #نتانیاهو و #جرج_بوش در جایجای جهان رخ خواهد داد.
لبخندِ تلخی که با سقط شدن رئیسی بر لبهای دادخواهان آمد ( به راستِ برانداز کاری نداریم چرا که اولا همو بر نسلکشی هم میخندد، از کشتارهای ۶۷ رضایت دارد و اساسا مبارزه را با لشبازی و لودگی یکی گرفته است) بیش از آنکه نشانهی خوشحالی باشد، نشانهی این است که دستکم خانوادهاش ولو برای ساعاتی، معنای شکنجهی حاصل از بیخبری و فقدان را درک کنند؛ شکنجهای که دهها خانوادهی دادخواه از دههی شصت تا امروز تحمل کردند و با استقامتشان، کاری کردند که جلاد، تا ابد، جلاد نامیده شود.
آری! بر لاشهی جانی میخوانیم کلام بامداد را:
آنجا که عشق
غزل نیست
که حماسهایست،
هر چیز را
صورتِ حال
باژگونه خواهد بود:
زندان
باغِ آزاده مردم است
و شکنجه و تازیانه و زنجیر
نه وهنی به ساحتِ آدمی
که معیارِ ارزشهای اوست.
کشتار
تقدس و زهد است و
مرگ
زندگیست.
و آن که چوبهی دار را بیالاید
با مرگی شایستهی پاکان
به جاودانگان
پیوسته است.
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #شهید_نمیمیرد #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #علیه_فراموشی #خاوران_هنوز_سرخ_است #مادران_خاوران
@Blackfishvoice1
Blackfishvoice (BFV)
Photo
هر گاه ساکی را میبینی، نگاهت به دنبال مسافرش میگردد که شاد و خندان از سفر باز میآید و تو نیز چه خوشحالی که مسافرت به سلامت رسیده است. عزیزانی که قرار بود از زندان بیرون بیایند و ساک به دست، شاهد آزادیشان باشیم، ولی ساکهایشان را بدون آنها دیدیم، آن هم ساکهایی که معلوم نبود واقعا مال آنهاست یا دیگری. لباسهایی که حتی بوی آنها را نمیداد و نمیدانستیم مال کدام یک از زندانیان است و آیا واقعا بر تن او بوده است؟ شاید برخی از وسایل ساکها متعلق به زندانی دیگری بود که اعدام شده و قرار بود توسط زندانی ما به دست خانواده اش برسد. هر گوشه ساک و درزها و جیبها و لباسها را می کاویدیم، شاید نشانهای و یادداشتی در آن بیابیم. اگر دفترچهای هم بود، نوشتههای آن را پاره کرده بودند و فقط کاغذی سفید بر جای مانده بود. نه وصیت نامهای، نه دستنوشتهای، هیچ.
آذر ۶۷، زنگها به صدا در آمد و خبر رسید که به کُمیته ... و اوین بیایید، با این خیال که پس از پنج ماه بیخبری از آنها، شاید ملاقاتشان برقرار شده است، شاید میخواهند آزادشان کنند، و شاید هم میخواهند جنازهشان را تحویل دهند و هزاران شاید دیگر که با خود میاندیشیدیم. شایعاتی بود که زندانیان را کشتهاند، ولی هیچ کدام را باور نمیکردیم و میگفتیم مگر میشود این همه زندانی را به یک باره بِکُشند، چگونه میشود، حتما دروغ است و آنها زندهاند!
دوم، سوم، چهارم و ... آذر ماه سال ۶۷، یادآور خبرهای تلخ و گزندهای است که به سختی میتوان آن را باور کرد. چگونه توانستند آنها را که حکم زندان داشتند یا آنهایی که حکمشان به پایان رسیده بود را بکُشند؟ چگونه توانستند بدون تحویل جنازهها، ساکهای زندانیان را به خانوادهها تحویل دهند؟ این همه پَستی باور کردنی نیست، هزاران ساکی که بدون صاحب آن، به دست خانوادهها رسید و پس از گذشت بیست و شش سال هنوز نمی دانیم چه بر سرشان آوردهاند و چرا؟!
مادرانی که هر روز با دیدن و نوازش ساکها و نشانهها و دنبال کردن گُم شدهشان، عمرشان به سر رسید و کودکانی که فقط از پدر و مادر خاطرهای محو داشتند و عاقبت عکسی در قاب و ساکی، برخی حتی پدر خود را ندیدهاند زیرا در شکم مادر بودند. همسرانی که مسئولیتی سنگین به دوششان افتاده بود و این زخم را بایستی به تنهایی و بدون یار تحمل میکردند، خواهران و برادرانی که تنها یادی از لحظات شیرین کودکی و جوانی برایشان به یادگار مانده بود و برخی حتی عکسی با عزیزشان ندارند و پدرانی که با سکوتشان، این زخم را تحمل و برخی هم دق کردند و پدر من نیز یکی از آنها بود.
خانوادهها در آن سالها چه رنجهایی کشیدند، سالهای درد و انتظار که به تنهایی سپری شد. کسی نبود که به دیدارمان بیاید، یا با ما همدردی کند، در رسانهها از آن بگویند و در تلویزیونها راجع به آن صحبت کنند. سکوت بود و سکوت و همه از نزدیک شدن به ما وحشت داشتند و هنوز هم برخی دارند و فقط خانوادهها بودیم که به همدیگر دلداری میدادیم!
در شرایطی که حتی نمیدانستیم عزیزمان در کدام گوشهای از این شهر یا بیابان با تحقیر دفن شده است، گفتند آنها را در کانالهایی در خاوران چال کردهاند و برخی از خانوادهها جنازههایی را با لباس در آنجا دیده و عکس گرفته بودند، قطعا گورهای بینام و نشان دیگری هم در تهران و شهرستانها هست که بعدها شناسایی خواهد شد.
آخرین نشانههای مسافران ما در خاوران بود و خانوادههایی که پیشتر به این بلا دچار شده بودند. آنجا را یافتیم و در بدترین شرایط هم آنجا را تنها نگذاشتیم. تهدیدمان کردند، کتکمان زدند، بازداشتمان کردند، گلهایمان را که با هزاران عشق برده بودیم زیر پا له کردند، هر بلایی دلشان خواست سرمان آوردند تا ما را از رفتن باز دارند، ولی نتوانستند و میدانند که این کمترین حق ماست و خواهیم رفت و امیدواریم روزی را شاهد باشیم که ....
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما/ یک روز بیگمان/ سر میزند ز جایی و خورشید میشود!
درود بیپایان به همه رهروان راه آزادی و عدالت و برابری!
منصوره بهکیش
چهارم آذر ۱۳۹۴
🔺#منصوره_بهکیش فرزند "نیره جلالی مهاجر" مشهور به #مادر_بهکیش است.
شش عضو خانوادهی بهکیش در جریان پروژهی کشتار زندانیان سیاسی در دههی ۶۰اعدام شدند:
#محمد_بهکیش و #سیامک_اسدیان (داماد خانواده) در سال ۱۳۶۰، #زهرا_بهکیش و #محسن_بهکیش در سالهای ۱۳۶۲ و ۱۳۶۴، #محمود_بهکیش و #علی_بهکیش در شهریور ۱۳۶۷ اعدام شدند.
#مادر_بهکیش
#خاوران_حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #دادخواهی
#مادران_خاوران #جمهوری_کشتار #علیه_فراموشی #تابستان۶۷
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1
آذر ۶۷، زنگها به صدا در آمد و خبر رسید که به کُمیته ... و اوین بیایید، با این خیال که پس از پنج ماه بیخبری از آنها، شاید ملاقاتشان برقرار شده است، شاید میخواهند آزادشان کنند، و شاید هم میخواهند جنازهشان را تحویل دهند و هزاران شاید دیگر که با خود میاندیشیدیم. شایعاتی بود که زندانیان را کشتهاند، ولی هیچ کدام را باور نمیکردیم و میگفتیم مگر میشود این همه زندانی را به یک باره بِکُشند، چگونه میشود، حتما دروغ است و آنها زندهاند!
دوم، سوم، چهارم و ... آذر ماه سال ۶۷، یادآور خبرهای تلخ و گزندهای است که به سختی میتوان آن را باور کرد. چگونه توانستند آنها را که حکم زندان داشتند یا آنهایی که حکمشان به پایان رسیده بود را بکُشند؟ چگونه توانستند بدون تحویل جنازهها، ساکهای زندانیان را به خانوادهها تحویل دهند؟ این همه پَستی باور کردنی نیست، هزاران ساکی که بدون صاحب آن، به دست خانوادهها رسید و پس از گذشت بیست و شش سال هنوز نمی دانیم چه بر سرشان آوردهاند و چرا؟!
مادرانی که هر روز با دیدن و نوازش ساکها و نشانهها و دنبال کردن گُم شدهشان، عمرشان به سر رسید و کودکانی که فقط از پدر و مادر خاطرهای محو داشتند و عاقبت عکسی در قاب و ساکی، برخی حتی پدر خود را ندیدهاند زیرا در شکم مادر بودند. همسرانی که مسئولیتی سنگین به دوششان افتاده بود و این زخم را بایستی به تنهایی و بدون یار تحمل میکردند، خواهران و برادرانی که تنها یادی از لحظات شیرین کودکی و جوانی برایشان به یادگار مانده بود و برخی حتی عکسی با عزیزشان ندارند و پدرانی که با سکوتشان، این زخم را تحمل و برخی هم دق کردند و پدر من نیز یکی از آنها بود.
خانوادهها در آن سالها چه رنجهایی کشیدند، سالهای درد و انتظار که به تنهایی سپری شد. کسی نبود که به دیدارمان بیاید، یا با ما همدردی کند، در رسانهها از آن بگویند و در تلویزیونها راجع به آن صحبت کنند. سکوت بود و سکوت و همه از نزدیک شدن به ما وحشت داشتند و هنوز هم برخی دارند و فقط خانوادهها بودیم که به همدیگر دلداری میدادیم!
در شرایطی که حتی نمیدانستیم عزیزمان در کدام گوشهای از این شهر یا بیابان با تحقیر دفن شده است، گفتند آنها را در کانالهایی در خاوران چال کردهاند و برخی از خانوادهها جنازههایی را با لباس در آنجا دیده و عکس گرفته بودند، قطعا گورهای بینام و نشان دیگری هم در تهران و شهرستانها هست که بعدها شناسایی خواهد شد.
آخرین نشانههای مسافران ما در خاوران بود و خانوادههایی که پیشتر به این بلا دچار شده بودند. آنجا را یافتیم و در بدترین شرایط هم آنجا را تنها نگذاشتیم. تهدیدمان کردند، کتکمان زدند، بازداشتمان کردند، گلهایمان را که با هزاران عشق برده بودیم زیر پا له کردند، هر بلایی دلشان خواست سرمان آوردند تا ما را از رفتن باز دارند، ولی نتوانستند و میدانند که این کمترین حق ماست و خواهیم رفت و امیدواریم روزی را شاهد باشیم که ....
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما/ یک روز بیگمان/ سر میزند ز جایی و خورشید میشود!
درود بیپایان به همه رهروان راه آزادی و عدالت و برابری!
منصوره بهکیش
چهارم آذر ۱۳۹۴
🔺#منصوره_بهکیش فرزند "نیره جلالی مهاجر" مشهور به #مادر_بهکیش است.
شش عضو خانوادهی بهکیش در جریان پروژهی کشتار زندانیان سیاسی در دههی ۶۰اعدام شدند:
#محمد_بهکیش و #سیامک_اسدیان (داماد خانواده) در سال ۱۳۶۰، #زهرا_بهکیش و #محسن_بهکیش در سالهای ۱۳۶۲ و ۱۳۶۴، #محمود_بهکیش و #علی_بهکیش در شهریور ۱۳۶۷ اعدام شدند.
#مادر_بهکیش
#خاوران_حافظه_تاریخی #خاوران_هنوز_سرخ_است #دادخواهی
#مادران_خاوران #جمهوری_کشتار #علیه_فراموشی #تابستان۶۷
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice1