امید موسوی از بازداشتشدگان آبان ۹۸ در اثر فشارهای ناشی از شکنجه و حبس جان باخت
امید موسوی کارگر تهرانی که در اعتراضات #آبان۹۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مدتها تحت شکنجه قرار داشت شامگاه سهشنبه ۲۱ در پی سکتهی قلبی جان باخت.
امید که فروردین ماه امسال از زندان تهران بزرگ آزاد شده بود شب گذشته در سن ۲۲ سالگی و در اثر آسیبهای جسمی و روحی ناشی از بازداشت و شکنجه دچار حملهی قلبی شد و جان باخت.
#جمهوری_اعدام #آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد
@Blackfishvoice
امید موسوی کارگر تهرانی که در اعتراضات #آبان۹۸ مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مدتها تحت شکنجه قرار داشت شامگاه سهشنبه ۲۱ در پی سکتهی قلبی جان باخت.
امید که فروردین ماه امسال از زندان تهران بزرگ آزاد شده بود شب گذشته در سن ۲۲ سالگی و در اثر آسیبهای جسمی و روحی ناشی از بازداشت و شکنجه دچار حملهی قلبی شد و جان باخت.
#جمهوری_اعدام #آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد
@Blackfishvoice
#محمدجواد_وفایی تنها ۲۶ سال دارد و به اتهام تخریب اماکن حکومتی در اعتراضات #آبان۹۸ به اعدام محکوم شده است.
#علیه_فراموشی #علیه_سکوت #جمهوری_اعدام #اعدام_قتل_عمد_دولتی
@Blackfishvoice
#علیه_فراموشی #علیه_سکوت #جمهوری_اعدام #اعدام_قتل_عمد_دولتی
@Blackfishvoice
#عزیز_اسکندری کارگری بود در #آبان۹۸ در جریان اعتراضات به فقر و فساد و تبعیض به ضرب گلولهی پاسداران ارتجاع و سرمایه به قتل رسید.
حالا خدیجه اسکندری همسر عزیز تصمیم گرفته است کار همسرِ جانباختهاش را ادامه دهد. حمایت از او میتواند روزنهی امیدی در دل دیگر خانوادههای تهیدست که نانآورشان را در دی، آبان یا تیر ۱۴۰۰ از دست دادهاند روشن کند؛ حمایتی از این دست هم از سویههای خیریهگرانه مبراست، هم خانوادهها را "قربانی" #صنعت_حقوق_بشر نمیکند و هم خاریست بر چشم حاکمانی که قصد دارند با وحشیگری #دادخواهی و حقطلبی را سر ببرند.
آدرس اینستاگرام خانم اسکندری:
@eleya540
@Blackfishvoice
حالا خدیجه اسکندری همسر عزیز تصمیم گرفته است کار همسرِ جانباختهاش را ادامه دهد. حمایت از او میتواند روزنهی امیدی در دل دیگر خانوادههای تهیدست که نانآورشان را در دی، آبان یا تیر ۱۴۰۰ از دست دادهاند روشن کند؛ حمایتی از این دست هم از سویههای خیریهگرانه مبراست، هم خانوادهها را "قربانی" #صنعت_حقوق_بشر نمیکند و هم خاریست بر چشم حاکمانی که قصد دارند با وحشیگری #دادخواهی و حقطلبی را سر ببرند.
آدرس اینستاگرام خانم اسکندری:
@eleya540
@Blackfishvoice
Forwarded from سرخط
🔴 در سالگرد #آبان۹۸ یادمان نمیرود که " Redfish" _رسانهی مورد علاقهی محورمقاومتیها و بسیجیهای ساکن اروپا و آمریکا_ در شرایط قطع اینترنت، کشتارِ تهیدستان توسط جمهوری اسلامی را مطلقا بایکوت کرد و در جهت دستوراتِ محوله از سوی وزارت خارجهی روسیه به بازنشر مارش سپاه پاسداران و سخنرانی نصرالله پرداخت.
رسانههایی نظیر 《ردفیش 》با علم به یکهتازی رسانههای امپریالیستی و خلأ رسانهی فراگیر چپ، ضمن تغذیه از بودجه و رانتهای اطلاعاتی دولتهای سرکوبگر روسیه و ایران، با پوششی چپ، در خدمت دشمنان طبقهی کارگر و مالهکشی به جنايات ضدانقلاب حاکم در ایران و رژیمهای جبار منطقه نظیر سوریه هستند.
موجسواری بر خیزشهای تودهای در آمریکای لاتین، خیزشهایی نظیر 《جان سیاهان مهم است 》 و کاسبی تبلیغاتی با تحریمهای اقتصادی علیه ایران، نباید باعث شود که از بایکوت و تحریف آگاهانهی اخبار قیامهای ایران، عراق و لبنان توسط رسانهای از ایندست غافل و ناآگاهانه همبازی حزبالله شعبهی برلین، گردیم.
اگر هویت و ماهیت بنگاههای خبریِ امپریالیستها از سیانان و فاکس و بیبیسی تا دنبالچههایشان مانندِ توانا و ایران اینترنشنال و غیره برای ما عیان بوده، ذات پلید این تشکیلات مافیایی که مشخصا برای تحریف و بایکوت مبارزات طبقهی کارگر غرب آسیا _خاصه ایران _ ساخته و پرداخته شده است، آشکار است.
رسانهای که با ظواهر چپ به تبلیغ و تهییج برای دم و دستگاه ایدئولوژیک و ماشینِ کشتار جمهوری اسلامی مشغول است، دشمنیست حقیر که باید با بایکوت و دهنکجی از سوی نیروهای مترقی مواجه شود.
با اندکی بررسی _ بهویژه در توئیتر فارسی_ درخواهید یافت که چه نفرات با چه خطوط سیاسی، این رسانه را همرسان میکنند:
از نئوتودهایهایی که روسیه را شوروی میبینند، آنتیامپهایی که در بازه زمانی چهار-پنج ساله از 《 بسیجی واقعی، همت بود و باکری 》به طفیلی دستگاه تبلیغات برونمرزی خامنهای تبدیل شدند، اعضای یکی دو محفل منحط که بدون احساس خطر از سوی رژیم به امن و آسایش نیویورک، استکهلم، برلین و سانفرانسیسکو پناه برده و در این نواحی، تواب شدند، احمدینژادیهایی که خمینی را چگوارای خاورمیانه میدانند و در شیکاگو دستهی عزاداران حسینی سازمان میدهند تا زوائد نهضت آزادی، شورای ایرانیان کانادا و سلبریتیهای نایاکی تا آسید پویان و حزباللهی رسمی و شناسنامهدار!
اینها را نمینویسیم تا پنداشته شود با تشکیلاتی مسنجم و کار درست سر و کار داریم؛ بلکه نوشتیم که مشخص شود آنها که در دوران سکوت تودهها 《 رفیق، رفیق و انقلاب و انقلاب 》گویان هستند بهمحض بیرون آمدن سوژههای مبارزه از لاک دفاعی و حمله به استحکامات دشمن، چگونه از ترس دچار تزلزل در جایگاه طبقاتیشان دچار رعشه میشوند.
نوشتیم که بدانیم که چطور زائدههای بیپرنسیبِ هر جریانی _ بهویژه آنها که همیشه برای پیچیدن به راست راهنمای چپ میزنند_ دانههای پاشیده شده توسط دستگاه تبلیغاتی ضدانقلاب را نوک زده و به سیاق چهار دهه عمر نکبتبار جمهوری اسلامی، تلاش میکنند رذالت خود را پشت رتوریک چپ و شعارهای پر طمطراق آنتیامپی ( و نه آنتیامپریالیستی؛ چرا که مخرج مشترک اینها از شخص خامنهای تا ....آمریکاستیزی است نه ستیز با امپریالیسم ) پنهان میکنند.
فرمانده فدائی بهدرستی این حقیران را تحت گزارهی همیشه زندهی " خشمگین از امپریالیسم و ترسان از انقلاب " معرفی کرده است؛
جماعتی که از بام تا شام با بلعیدنِ اطلاعات خردهریزی که در ستونهای راشاتودی و گادرین استفراغ شده، امر را بر خود مشتبه میبینند که دستهای نامرئی پشت اتاق فکرهای موساد و پنتاگون را دیدهاند. آنها که مزدوری برای وزارت خارجهی روسیه را فعالیتی خلاف جریان قلمداد میکنند و گویی وظیفهای شامخ از وزارت خارجهی حکومت شورائی خلقها دریافت کردهاند برای افشای نفوذهای سیا.( طوفان خندهها )
خلاصه:
تحت هیچ شرایطی صداقت کسانی که《ویوا بولیوی》 سرمیدهند ولی انعکاسِ فریاد زحمتکشان ایران را سیاهنمایی علیه محور کذائی مقاومت تلقی میکنند، باور نکنید و هر از چندی یاد و نام سوژههای دی و آبان، رزمندگانِ بینام و بیچهرهی ضداستبداد و ضدامپریالیسم را بکوبید بر صورتشان.
بهصورت آنها که پس از اخذ اقامت دائم از دولت آلمان ( در بازجوییهای اداره مهاجرت گفته بودند که از دست سپاهیها فرار کردهاند) قلب برلین مینویسند:
اگر جمهوری اسلامی در آبان کشت و آمریکا در 《 جان سیاهان مهم است 》 نکشت، برای این بود که معترضان ایران 《 سنگ و چیزهای دیگر داشتند》.
ننگ بر سگهای زنجیری استبداد و امپریالیسم
سرخط
۲۵ آبان ۹۹
@sarkhatism
رسانههایی نظیر 《ردفیش 》با علم به یکهتازی رسانههای امپریالیستی و خلأ رسانهی فراگیر چپ، ضمن تغذیه از بودجه و رانتهای اطلاعاتی دولتهای سرکوبگر روسیه و ایران، با پوششی چپ، در خدمت دشمنان طبقهی کارگر و مالهکشی به جنايات ضدانقلاب حاکم در ایران و رژیمهای جبار منطقه نظیر سوریه هستند.
موجسواری بر خیزشهای تودهای در آمریکای لاتین، خیزشهایی نظیر 《جان سیاهان مهم است 》 و کاسبی تبلیغاتی با تحریمهای اقتصادی علیه ایران، نباید باعث شود که از بایکوت و تحریف آگاهانهی اخبار قیامهای ایران، عراق و لبنان توسط رسانهای از ایندست غافل و ناآگاهانه همبازی حزبالله شعبهی برلین، گردیم.
اگر هویت و ماهیت بنگاههای خبریِ امپریالیستها از سیانان و فاکس و بیبیسی تا دنبالچههایشان مانندِ توانا و ایران اینترنشنال و غیره برای ما عیان بوده، ذات پلید این تشکیلات مافیایی که مشخصا برای تحریف و بایکوت مبارزات طبقهی کارگر غرب آسیا _خاصه ایران _ ساخته و پرداخته شده است، آشکار است.
رسانهای که با ظواهر چپ به تبلیغ و تهییج برای دم و دستگاه ایدئولوژیک و ماشینِ کشتار جمهوری اسلامی مشغول است، دشمنیست حقیر که باید با بایکوت و دهنکجی از سوی نیروهای مترقی مواجه شود.
با اندکی بررسی _ بهویژه در توئیتر فارسی_ درخواهید یافت که چه نفرات با چه خطوط سیاسی، این رسانه را همرسان میکنند:
از نئوتودهایهایی که روسیه را شوروی میبینند، آنتیامپهایی که در بازه زمانی چهار-پنج ساله از 《 بسیجی واقعی، همت بود و باکری 》به طفیلی دستگاه تبلیغات برونمرزی خامنهای تبدیل شدند، اعضای یکی دو محفل منحط که بدون احساس خطر از سوی رژیم به امن و آسایش نیویورک، استکهلم، برلین و سانفرانسیسکو پناه برده و در این نواحی، تواب شدند، احمدینژادیهایی که خمینی را چگوارای خاورمیانه میدانند و در شیکاگو دستهی عزاداران حسینی سازمان میدهند تا زوائد نهضت آزادی، شورای ایرانیان کانادا و سلبریتیهای نایاکی تا آسید پویان و حزباللهی رسمی و شناسنامهدار!
اینها را نمینویسیم تا پنداشته شود با تشکیلاتی مسنجم و کار درست سر و کار داریم؛ بلکه نوشتیم که مشخص شود آنها که در دوران سکوت تودهها 《 رفیق، رفیق و انقلاب و انقلاب 》گویان هستند بهمحض بیرون آمدن سوژههای مبارزه از لاک دفاعی و حمله به استحکامات دشمن، چگونه از ترس دچار تزلزل در جایگاه طبقاتیشان دچار رعشه میشوند.
نوشتیم که بدانیم که چطور زائدههای بیپرنسیبِ هر جریانی _ بهویژه آنها که همیشه برای پیچیدن به راست راهنمای چپ میزنند_ دانههای پاشیده شده توسط دستگاه تبلیغاتی ضدانقلاب را نوک زده و به سیاق چهار دهه عمر نکبتبار جمهوری اسلامی، تلاش میکنند رذالت خود را پشت رتوریک چپ و شعارهای پر طمطراق آنتیامپی ( و نه آنتیامپریالیستی؛ چرا که مخرج مشترک اینها از شخص خامنهای تا ....آمریکاستیزی است نه ستیز با امپریالیسم ) پنهان میکنند.
فرمانده فدائی بهدرستی این حقیران را تحت گزارهی همیشه زندهی " خشمگین از امپریالیسم و ترسان از انقلاب " معرفی کرده است؛
جماعتی که از بام تا شام با بلعیدنِ اطلاعات خردهریزی که در ستونهای راشاتودی و گادرین استفراغ شده، امر را بر خود مشتبه میبینند که دستهای نامرئی پشت اتاق فکرهای موساد و پنتاگون را دیدهاند. آنها که مزدوری برای وزارت خارجهی روسیه را فعالیتی خلاف جریان قلمداد میکنند و گویی وظیفهای شامخ از وزارت خارجهی حکومت شورائی خلقها دریافت کردهاند برای افشای نفوذهای سیا.( طوفان خندهها )
خلاصه:
تحت هیچ شرایطی صداقت کسانی که《ویوا بولیوی》 سرمیدهند ولی انعکاسِ فریاد زحمتکشان ایران را سیاهنمایی علیه محور کذائی مقاومت تلقی میکنند، باور نکنید و هر از چندی یاد و نام سوژههای دی و آبان، رزمندگانِ بینام و بیچهرهی ضداستبداد و ضدامپریالیسم را بکوبید بر صورتشان.
بهصورت آنها که پس از اخذ اقامت دائم از دولت آلمان ( در بازجوییهای اداره مهاجرت گفته بودند که از دست سپاهیها فرار کردهاند) قلب برلین مینویسند:
اگر جمهوری اسلامی در آبان کشت و آمریکا در 《 جان سیاهان مهم است 》 نکشت، برای این بود که معترضان ایران 《 سنگ و چیزهای دیگر داشتند》.
ننگ بر سگهای زنجیری استبداد و امپریالیسم
سرخط
۲۵ آبان ۹۹
@sarkhatism
مادر پژمان قلیپور از کشتهشدگان #آبان۹۸ خطاب به اصغر فرهادی:
آقای اصغر فرهادی!
فضای مجازی دشمن این مردم نیست بلکه در این دوران سرکوب که ظاهرا شما از آن بینصیبید، تنها صدای این مردم ستمدیده است.
فضای مجازی نه فضای تخریب و دروغپراکنی که تنها جاییست که در حکومتی سراسر دروغ و سانسور میتوان حقیقت را در آن یافت.
و آن صدا و سیمایی که شما نشان میدهید مردم اینچنین حضور در آن برایشان مایهی افتخار است از خیلی وقت پیش برای ما حضور در آن مایهی سرافکندگی و بدنامی یک نفر است.
ممنون از آگاهیای که میخواستید به این مردم بدهید، اما عزیزان ما برای گذر از این آگاهی دروغین شما جانشان را دادهاند. قهرمانتان را بردارید با آن جایزههایتان را بگیرید، اما از ما مردم مایه نگذارید که قهرمانان ما یا به خون غلتیدند یا در زندان زیر شکنجهاند.
@Blackfishvoice
آقای اصغر فرهادی!
فضای مجازی دشمن این مردم نیست بلکه در این دوران سرکوب که ظاهرا شما از آن بینصیبید، تنها صدای این مردم ستمدیده است.
فضای مجازی نه فضای تخریب و دروغپراکنی که تنها جاییست که در حکومتی سراسر دروغ و سانسور میتوان حقیقت را در آن یافت.
و آن صدا و سیمایی که شما نشان میدهید مردم اینچنین حضور در آن برایشان مایهی افتخار است از خیلی وقت پیش برای ما حضور در آن مایهی سرافکندگی و بدنامی یک نفر است.
ممنون از آگاهیای که میخواستید به این مردم بدهید، اما عزیزان ما برای گذر از این آگاهی دروغین شما جانشان را دادهاند. قهرمانتان را بردارید با آن جایزههایتان را بگیرید، اما از ما مردم مایه نگذارید که قهرمانان ما یا به خون غلتیدند یا در زندان زیر شکنجهاند.
@Blackfishvoice
از قتلعام زندانیان سیاسی در دههی شصت، کشتار #آبان۹۸ تا زنکشی در سال ۱۴۰۰:
زیباسازی و رمانتیزهسازیِ جنایت یکی از تخصصهای اصلاحطلبان به ویژه شخصِ آقای محمد قوچانی است.
@Blackfishvoice
زیباسازی و رمانتیزهسازیِ جنایت یکی از تخصصهای اصلاحطلبان به ویژه شخصِ آقای محمد قوچانی است.
@Blackfishvoice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#محسن_محمدپور کودکِ کارگرِ خرمشهری بود که در جریان اعتراضات #آبان۹۸ به ضرب گلولهی پاسداران جمهوری اسلامی به قتل رسید. حالا بدون اطلاع خانوادهی محسن بر مزار او سنگی نصب کردهاند از طرف "بنیاد شهید". وظیفهی بنیاد شهید چیست؟
شناسائی و ثبت کسانی که توسط "دشمنِ خارجی" کشته شدهاند.
معترضِ نوجوان به فقر و فساد و تبعیض را به قتل میرسانند، سناریوسازی میکنند که "عوامل خارجی" به معترضان شلیک کردهاند و بعد تلاش مذبوحانه میکنند برای مصادرهی نام و جسدِ همان معترض.
آیا رذلتر از طبقهی حاکمِ ایران سراغ دارید؟
#علیه_فراموشی #محور_کذایی_مقاومت
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice
شناسائی و ثبت کسانی که توسط "دشمنِ خارجی" کشته شدهاند.
معترضِ نوجوان به فقر و فساد و تبعیض را به قتل میرسانند، سناریوسازی میکنند که "عوامل خارجی" به معترضان شلیک کردهاند و بعد تلاش مذبوحانه میکنند برای مصادرهی نام و جسدِ همان معترض.
آیا رذلتر از طبقهی حاکمِ ایران سراغ دارید؟
#علیه_فراموشی #محور_کذایی_مقاومت
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice
مهدی سلمانزاده ۱۴ ساله از کشتهشدگان اعتراضات #آبان۹۸
مهدی در روز ۵ دیماه برای خاکسپاری جانباختگان اعتراضات در بهشت سکینه حاضر شده بود ولی مأموران اطلاعات به او حمله کردند. مهدی با پرتاب سنگ یک مأمور را زخمی کرد. مأموران مهدی را در همان محل آنقدر زدند تا کشته شد.
#علیه_فراموشی #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice
مهدی در روز ۵ دیماه برای خاکسپاری جانباختگان اعتراضات در بهشت سکینه حاضر شده بود ولی مأموران اطلاعات به او حمله کردند. مهدی با پرتاب سنگ یک مأمور را زخمی کرد. مأموران مهدی را در همان محل آنقدر زدند تا کشته شد.
#علیه_فراموشی #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice
صدای ماهی سیاه (BFV)
Photo
روایت #امیر_حسین_مرادی _از بازداشتشدگان اعتراضات #آبان۹۸_ از دریافتِ حکمِ اعدام
بعد از دوسال میخوام از حسوحال روزی که حکم اعدام رو گرفتم براتون بنویسم:
صبح جمعه بود،واسه آمار صبحگاهی از خواب بیدار شده بودیم و طبق عادت یه عده بیدار میموندن واسه صرف صبحانهی اعیانی(یک عدد مربا+یک عدد کره+یک عدد نان مخصوص تهران بزرگ)و یک عده برمیگشتن به تخت واسه یه چرت کمابیش کوتاه،غافل از اینکه جمعه روز نظافت بود.
مسئول اتاق گیرِ ما به هیچ عنوان راضی نمیشد یه هفته رو زیر سبیلی رد کنه و بذاره بخوابیم.
دومین روز بود که از ابلاغ حکممون میگذشت و یه حسی بهم میگفت این تمام حقیقت نیست، بالاخره من مادرمو میشناختم.
چهارشنبه کلی گریه کرده بود اما میگفت به خاطره حکم ۱۵سال حبسه !
روز قبلش سهشنبه ۲۹/۱۱/۱۳۹۸ شبکه خبر رسانه ملی زیرنویس کرده بود باند امیر آلمانی که در اغتشاشات اخیر آبان نقش گستردهای ایفا کرده بودند دسگتیر شدند.
و چندتن از اعضای این باند در ترکیه شناسایی و دستگیر شدند،تو خبرای تکمیلی هم غلامحسین اسماعیلی گفت که اینا مجرامای خطرناکی هستن که سردستگی اغتشاشات،تخریب و تحریق اموال عمومی، سرقت مسلحانه،تجاوز در پروندشون هست و اراذل و اوباش هستن و از خارج از کشور خط میگرفتن و آرای بدویشون صادر گردیده است.
من با این حجم از اتهامات ۱۵سال واسم عجیب نبود اونم با وضعیتی که دادگاه داشت و همش حرف از محاربه و سوریهی مائده بود ! راستش ابد بیشتر تو فکرم بود تا اعدام.
سهشنبه بعد از این اخبار زنگ زدم به مادرم خیلی نگران بود،گفت به مریم(دخترعمو و وکیلم گفتن فردا واسه ابلاغ حکم بره دادگاه)
چهارشنبه صبح زنگ زدم مادرم جواب نمیداد،محمد زنگ زد مادرش گریون بود.
نزدیکای ظهر بود
جوابمو داد مادرم و صداش معلوم بود کل اون ساعتایی که جوابمو نداده زار زده،پرسیدم حکم چیشد؟به زور صداشو صاف کرد گفت: یه ۱۵سال، یه ۱سال ، یه ۷۴ ضربه شلاق.
گفتم همین ؟!
گفت کمه؟باز زد زیر گریه…گفتم نه عزیزم صدات یه جور گرفته فک کردم خیلی بدتر دادن.
خلاصه یکم دیگه حرف زدیم و قطع کردم.
رفتم و با پویا قبادی و سهیل عربی حکمم رو درمیون گذاشتم،جفتشون گفتن بگو بهت بگن هرکدوم از اتهاماتت چقدر حکم گرفته.
پنجشنبه با مادرم صحبت میکردم گفتم آها مامان راستی اینجوری گفتن رفیقام،احکام رو به تفکیک اتهامات بخون واسم گفت وای امیر ۲۰صفحه حکمه الانم سرکارم سرم شلوغه ! از من اصرار و از مادر پیچایش.
پنجشنبه شبم زنگ زدم خواهر کوچیکم جواب داد و گفت مامان خوابه و منم سردرنمیارم.
دیگه مطمئن بودم دارن یه چیزیو ازم مخفی میکنن.
اینم بگم تو این دوروز اتفاقی صدای بچههارو میشنیدم که میگفتن
بابا ما هممون تا عید آزادیم امیرآلمانی و باندش اصل کارین دهنشون سرویسه !
جمعه صبح واسه اینکه یه کم نظافتو بپیچونم زنگ زدم خونه و با توپ پر که باید بهم راستشو بگید.
مادرمم انگار بعد از اینکه اتاق خبر منوتو خبر حکم اعداممونو اعلام کرده بود جرأت پیدا کرده بود بهم بگه تا زنگ زدم جواب داد، سرحال تر از همیشه بود نسبت به چهارشنبه به اینور البته، گفتم مامان بر اساس تفکیک اتهامات بگو گفت یه سال واسه خروج غیر قانونیِ سال ۹۴اِته،۱۵سال و ۷۴ضربه شلاق واسه سرقت مسلحانهی مرقون به آزارته…
مکث کرد.
گفتم خوب ؟ گوشی تو دستم میلرزید،انگار بهم الهام شده بود همون لحظه…با بغض گفت اَشَد…صدام میلرزید،میدونستم جوابم این نیست،عین کسی که در حال غرق شدنه و دنبال یه پاره چوب میگرده گفتم اَبَد ؟ گفت نه… سرمو تکیه دادم به تلفن گفتم اعدام ؟ زد زیر گریه گفت آره نترسیا حکم وحشته…
بیا اینو گوش کن دیشب منوتو پخش کرد.
گوش کردمش اما اصلا متوجهش نبودم،احساس کردم یه لحظه از کل اون فضا و مکان کنده شدم و معلق شدم تو هوا،انگار جاذبه غیر فعال بود نه صدای کسی رو میشنیدم نه کسی رو میدیدم تا لحظهای که سعید تکونم داد: چته ؟ گفتم بیا اینو گوش کن.
گفتم مامان بزن از اول، رنگش شد مثل گچ.
به مادرم گفتم بعداً زنگ میزنم،رفتم تو اتاق با چشای پر از اشک از عمو هادی یه نخ سیگار خواستم،چندنفر پرسیدن چیشده جواب ندادم اومدم بیرون.به محمد سعید گفته بود.
من رفتم به پویا قبادی گفتم،گفت متن خبر اتاق خبرو بنویس،زنگ زدم خونه انقد لرزش دست داشتم پویا کاغذ قلمو گرفت خودش نوشت.
دیگه تموم شده بود با این واقعیت روبرو شده بودیم که اعتراضمون توئونش دادنِ جونمونه…
رفتم تو دسشویی دستمو گذاشتم رو دهنم صدای بغضم خفه شه،اومدم بیرون
اومدم بیرون ببینم واکنش سعید و محمد چیه،دیدم هرکدوم ماتم زده،بهت زده کزکردن یه گوشه دارن سیگار میکشن.
منم شروع کردم به قدم زدن با پویا و سهیل و سیگار کشیدن…
این فقط حس من از اون لحظه بود،خواستم بگم بدونید.
#دادخواهی
@Blackfishvoice
بعد از دوسال میخوام از حسوحال روزی که حکم اعدام رو گرفتم براتون بنویسم:
صبح جمعه بود،واسه آمار صبحگاهی از خواب بیدار شده بودیم و طبق عادت یه عده بیدار میموندن واسه صرف صبحانهی اعیانی(یک عدد مربا+یک عدد کره+یک عدد نان مخصوص تهران بزرگ)و یک عده برمیگشتن به تخت واسه یه چرت کمابیش کوتاه،غافل از اینکه جمعه روز نظافت بود.
مسئول اتاق گیرِ ما به هیچ عنوان راضی نمیشد یه هفته رو زیر سبیلی رد کنه و بذاره بخوابیم.
دومین روز بود که از ابلاغ حکممون میگذشت و یه حسی بهم میگفت این تمام حقیقت نیست، بالاخره من مادرمو میشناختم.
چهارشنبه کلی گریه کرده بود اما میگفت به خاطره حکم ۱۵سال حبسه !
روز قبلش سهشنبه ۲۹/۱۱/۱۳۹۸ شبکه خبر رسانه ملی زیرنویس کرده بود باند امیر آلمانی که در اغتشاشات اخیر آبان نقش گستردهای ایفا کرده بودند دسگتیر شدند.
و چندتن از اعضای این باند در ترکیه شناسایی و دستگیر شدند،تو خبرای تکمیلی هم غلامحسین اسماعیلی گفت که اینا مجرامای خطرناکی هستن که سردستگی اغتشاشات،تخریب و تحریق اموال عمومی، سرقت مسلحانه،تجاوز در پروندشون هست و اراذل و اوباش هستن و از خارج از کشور خط میگرفتن و آرای بدویشون صادر گردیده است.
من با این حجم از اتهامات ۱۵سال واسم عجیب نبود اونم با وضعیتی که دادگاه داشت و همش حرف از محاربه و سوریهی مائده بود ! راستش ابد بیشتر تو فکرم بود تا اعدام.
سهشنبه بعد از این اخبار زنگ زدم به مادرم خیلی نگران بود،گفت به مریم(دخترعمو و وکیلم گفتن فردا واسه ابلاغ حکم بره دادگاه)
چهارشنبه صبح زنگ زدم مادرم جواب نمیداد،محمد زنگ زد مادرش گریون بود.
نزدیکای ظهر بود
جوابمو داد مادرم و صداش معلوم بود کل اون ساعتایی که جوابمو نداده زار زده،پرسیدم حکم چیشد؟به زور صداشو صاف کرد گفت: یه ۱۵سال، یه ۱سال ، یه ۷۴ ضربه شلاق.
گفتم همین ؟!
گفت کمه؟باز زد زیر گریه…گفتم نه عزیزم صدات یه جور گرفته فک کردم خیلی بدتر دادن.
خلاصه یکم دیگه حرف زدیم و قطع کردم.
رفتم و با پویا قبادی و سهیل عربی حکمم رو درمیون گذاشتم،جفتشون گفتن بگو بهت بگن هرکدوم از اتهاماتت چقدر حکم گرفته.
پنجشنبه با مادرم صحبت میکردم گفتم آها مامان راستی اینجوری گفتن رفیقام،احکام رو به تفکیک اتهامات بخون واسم گفت وای امیر ۲۰صفحه حکمه الانم سرکارم سرم شلوغه ! از من اصرار و از مادر پیچایش.
پنجشنبه شبم زنگ زدم خواهر کوچیکم جواب داد و گفت مامان خوابه و منم سردرنمیارم.
دیگه مطمئن بودم دارن یه چیزیو ازم مخفی میکنن.
اینم بگم تو این دوروز اتفاقی صدای بچههارو میشنیدم که میگفتن
بابا ما هممون تا عید آزادیم امیرآلمانی و باندش اصل کارین دهنشون سرویسه !
جمعه صبح واسه اینکه یه کم نظافتو بپیچونم زنگ زدم خونه و با توپ پر که باید بهم راستشو بگید.
مادرمم انگار بعد از اینکه اتاق خبر منوتو خبر حکم اعداممونو اعلام کرده بود جرأت پیدا کرده بود بهم بگه تا زنگ زدم جواب داد، سرحال تر از همیشه بود نسبت به چهارشنبه به اینور البته، گفتم مامان بر اساس تفکیک اتهامات بگو گفت یه سال واسه خروج غیر قانونیِ سال ۹۴اِته،۱۵سال و ۷۴ضربه شلاق واسه سرقت مسلحانهی مرقون به آزارته…
مکث کرد.
گفتم خوب ؟ گوشی تو دستم میلرزید،انگار بهم الهام شده بود همون لحظه…با بغض گفت اَشَد…صدام میلرزید،میدونستم جوابم این نیست،عین کسی که در حال غرق شدنه و دنبال یه پاره چوب میگرده گفتم اَبَد ؟ گفت نه… سرمو تکیه دادم به تلفن گفتم اعدام ؟ زد زیر گریه گفت آره نترسیا حکم وحشته…
بیا اینو گوش کن دیشب منوتو پخش کرد.
گوش کردمش اما اصلا متوجهش نبودم،احساس کردم یه لحظه از کل اون فضا و مکان کنده شدم و معلق شدم تو هوا،انگار جاذبه غیر فعال بود نه صدای کسی رو میشنیدم نه کسی رو میدیدم تا لحظهای که سعید تکونم داد: چته ؟ گفتم بیا اینو گوش کن.
گفتم مامان بزن از اول، رنگش شد مثل گچ.
به مادرم گفتم بعداً زنگ میزنم،رفتم تو اتاق با چشای پر از اشک از عمو هادی یه نخ سیگار خواستم،چندنفر پرسیدن چیشده جواب ندادم اومدم بیرون.به محمد سعید گفته بود.
من رفتم به پویا قبادی گفتم،گفت متن خبر اتاق خبرو بنویس،زنگ زدم خونه انقد لرزش دست داشتم پویا کاغذ قلمو گرفت خودش نوشت.
دیگه تموم شده بود با این واقعیت روبرو شده بودیم که اعتراضمون توئونش دادنِ جونمونه…
رفتم تو دسشویی دستمو گذاشتم رو دهنم صدای بغضم خفه شه،اومدم بیرون
اومدم بیرون ببینم واکنش سعید و محمد چیه،دیدم هرکدوم ماتم زده،بهت زده کزکردن یه گوشه دارن سیگار میکشن.
منم شروع کردم به قدم زدن با پویا و سهیل و سیگار کشیدن…
این فقط حس من از اون لحظه بود،خواستم بگم بدونید.
#دادخواهی
@Blackfishvoice
فرزانه انصاریفر خواهر فرزاد انصاریفر از جانفشانان #آبان۹۸ به علت #دادخواهی و دفاع از آرمان برادرش از سوی دادگاه انقلاب به چهار سال و نیم زندان محکوم شد.
#مردم_را_میکشند_زبانشان_هم_دراز_است
@Blackfishvoice
#مردم_را_میکشند_زبانشان_هم_دراز_است
@Blackfishvoice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سعید_تمجیدی از بازداشتشدگان اعتراضات #آبان۹۸ که ابتدا به اعدام محکوم شده بود، امروز با تودیع قرار وثیقه موقتا از زندان آزاد شد.
@Blackfishvoice
@Blackfishvoice
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئویی دربارهی #برهان_منصورنیا از جانباختگان اعتراضات #آبان۹۸
برگرفته از حساب توئیتر سوران منصورنیا
#علیه_فراموشی #دادخواهی #آبان_خونین
@Blackfishvoice
برگرفته از حساب توئیتر سوران منصورنیا
#علیه_فراموشی #دادخواهی #آبان_خونین
@Blackfishvoice
امین و آرمان انصاریفر، پدر و برادر #فرزاد_انصاریفر از کشتهشدگان #آبان۹۸ جهت اجرای حکم زندان به واحد اجرای احکام دادسرای بهبهان احضار شدند.
جرم؛ #دادخواهی
@Blackfishvoice
جرم؛ #دادخواهی
@Blackfishvoice
#ملیحه_جعفری دانشجوی دانشگاه تهران و از بازداشتشدگان #آبان۹۸ برای تحمل ۶ ماه حبس روانهی زندان اوین شد.
دادگاه، محمدی را همچنین به رونویسی از کتب مذهبی محکوم کرده است!
@Blackfishvoice
دادگاه، محمدی را همچنین به رونویسی از کتب مذهبی محکوم کرده است!
@Blackfishvoice
Forwarded from صدای ماهی سیاه (BFV)
#هدیه_شیرپور تولد ۱۹سالگیاش را در زندان لاکان رشت بود. او را دیماه۹۷ و نیز در جریان اعتراضات #آبان۹۸ به جرم اعتراض علیه فقر، فساد و تبعیض بازداشت کرده بودند و یکسال حبس تعزیری و ۳سال تعلیقی داشت. او روز ۲۳خرداد در تصادف جان باخت. هدیه تنها ۱۹سال سن داشت اما در طی عمر کوتاه خود همچون ماهی سیاه کوچولو برخلاف مسیر رودخانه شنا کرد و مرتجعانِ حاکم را به مبارزه طلبید. یادش سرخ.
#علیه_سکوت #فرزند_کارگرانیم_کنارشان_میمانیم
#دادخواهی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice
#علیه_سکوت #فرزند_کارگرانیم_کنارشان_میمانیم
#دادخواهی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
@Blackfishvoice
Forwarded from بيدارزنى
📌هدیه شیرپور دختری که رویاهایش ناتمام ماند
✍🏽فروغ سمیع نیا
اولین بار در زندان لاکان رشت دیدمش؛ روز اولی که در زندان بودم، ۷ دی ۹۸. اول صبح بود. یکی از زندانیها که با من صحبت میکرد وقتی اتهامم را فهمید با چشم به دختری جوان اشاره کرد و گفت او هم اتهامش سیاسی است، از اواخر آبان اینجاست، امروز هم تولدش است. بلند شدم و به طرف دختر جوان رفتم که لباسهایش را جمع میکرد.
گفتم «تولدت مبارک، چند ساله شدی؟»
تشکر کرد و گفت:
- ۱۹ سال. تو چند سالته؟
- من متولد شصت و یکم
- مادر منم متولد شصت و یکه. کارگر کشاورزیه و کار می کنه.
- چه جالب پس من هم میتونستم یه دختر داشته باشم که زندانی سیاسی باشه.
خندید. من هم خندیدم. واقعا چه آیندهای میتوانستم برای دختر نداشتهام متصور شوم وقتی هدیه روز تولد ۱۹ سالگیاش را در زندان مشغول تحمل حبس یک سالهاش باشد. این دیالوگ کوتاه مقدمه دوستی من با دختری جوان شد که پر از شور زندگی و شور و عشق برای مبارزه بود.
هدیه شیرپور ابتدا در ۱۰ مهرماه ۹۸ به دنبال فراخوانی به خیابان آمد و در چهارراه گلسار رشت دستگیر و به اطلاعات سپاه تحویل داده شد. پس از گذراندن دوره بازجویی بعد از ۱۰ روز با ضمانت آزاد شد. هدیه دوباره ۲۶ آبان به خیابان آمد و ۲۷ آبان، صبح با صدای مامورین اطلاعات سپاه که او را شناسایی کرده بودند از خواب بیدار شد. هدیه برای بار دوم بازداشت شد و سریعا در دادگاه محاکمه شد.
بازپرس پروندهاش اتهامات زیادی را به واسطه حضورش در دنیای مجازی و خیابان علیه او وارد کرده بود. اما نهایتا قاضی پرونده هدیه را به خاطر توهین به قوه قضاییه به یکسال حبس تعزیری و به خاطر پرونده دیگرش نیز به سه سال حبس تعلیقی محکوم کرد.
هدیه از یکی از محلات حاشیه شهر رشت میآمد؛ جایی که فقر و انواع آسیبهای اجتماعی همراه همیشگی مردم است. تعداد زیادی از هم محلهایها و دوستانش زندانیان عادی زندان لاکان رشت بودند. کلا هدیه با همه زندانیان روابط بسیار خوبی داشت چون از جنس خود آنها بود. او میگفت وقتی غم و درد مردم را میبیند به مرز جنون میرسد و میخواهد کاری انجام دهد.
همه دغدغهاش رسیدن به آزادی بود. در جواب زندانیان عادی که به ما میگفتند بعد از خروج از زندان حتما از کشور خارج میشوید میگفت من هرگز ایران را ترک نمیکنم، باید ایستاد و مبارزه کرد و من در دل چقدر او را تحسین میکردم.
#آبان۹۸ #زنان_زندانی_سیاسی
ادامه مطلب
#bidarzani
✍🏽فروغ سمیع نیا
اولین بار در زندان لاکان رشت دیدمش؛ روز اولی که در زندان بودم، ۷ دی ۹۸. اول صبح بود. یکی از زندانیها که با من صحبت میکرد وقتی اتهامم را فهمید با چشم به دختری جوان اشاره کرد و گفت او هم اتهامش سیاسی است، از اواخر آبان اینجاست، امروز هم تولدش است. بلند شدم و به طرف دختر جوان رفتم که لباسهایش را جمع میکرد.
گفتم «تولدت مبارک، چند ساله شدی؟»
تشکر کرد و گفت:
- ۱۹ سال. تو چند سالته؟
- من متولد شصت و یکم
- مادر منم متولد شصت و یکه. کارگر کشاورزیه و کار می کنه.
- چه جالب پس من هم میتونستم یه دختر داشته باشم که زندانی سیاسی باشه.
خندید. من هم خندیدم. واقعا چه آیندهای میتوانستم برای دختر نداشتهام متصور شوم وقتی هدیه روز تولد ۱۹ سالگیاش را در زندان مشغول تحمل حبس یک سالهاش باشد. این دیالوگ کوتاه مقدمه دوستی من با دختری جوان شد که پر از شور زندگی و شور و عشق برای مبارزه بود.
هدیه شیرپور ابتدا در ۱۰ مهرماه ۹۸ به دنبال فراخوانی به خیابان آمد و در چهارراه گلسار رشت دستگیر و به اطلاعات سپاه تحویل داده شد. پس از گذراندن دوره بازجویی بعد از ۱۰ روز با ضمانت آزاد شد. هدیه دوباره ۲۶ آبان به خیابان آمد و ۲۷ آبان، صبح با صدای مامورین اطلاعات سپاه که او را شناسایی کرده بودند از خواب بیدار شد. هدیه برای بار دوم بازداشت شد و سریعا در دادگاه محاکمه شد.
بازپرس پروندهاش اتهامات زیادی را به واسطه حضورش در دنیای مجازی و خیابان علیه او وارد کرده بود. اما نهایتا قاضی پرونده هدیه را به خاطر توهین به قوه قضاییه به یکسال حبس تعزیری و به خاطر پرونده دیگرش نیز به سه سال حبس تعلیقی محکوم کرد.
هدیه از یکی از محلات حاشیه شهر رشت میآمد؛ جایی که فقر و انواع آسیبهای اجتماعی همراه همیشگی مردم است. تعداد زیادی از هم محلهایها و دوستانش زندانیان عادی زندان لاکان رشت بودند. کلا هدیه با همه زندانیان روابط بسیار خوبی داشت چون از جنس خود آنها بود. او میگفت وقتی غم و درد مردم را میبیند به مرز جنون میرسد و میخواهد کاری انجام دهد.
همه دغدغهاش رسیدن به آزادی بود. در جواب زندانیان عادی که به ما میگفتند بعد از خروج از زندان حتما از کشور خارج میشوید میگفت من هرگز ایران را ترک نمیکنم، باید ایستاد و مبارزه کرد و من در دل چقدر او را تحسین میکردم.
#آبان۹۸ #زنان_زندانی_سیاسی
ادامه مطلب
#bidarzani
Telegraph
هدیه شیرپور دختری که رویاهایش ناتمام ماند
اولین بار در زندان لاکان رشت دیدمش؛ روز اولی که در زندان بودم، ۷ دی ۹۸. اول صبح بود. یکی از زندانیها که با من صحبت میکرد وقتی اتهامم را فهمید با چشم به دختری جوان اشاره کرد و گفت او هم اتهامش سیاسی است، از اواخر آبان اینجاست، امروز هم تولدش است. بلند شدم…