|بانوی شیــ°•ـک پوش 👗💕|
3.28K subscribers
17K photos
9.45K videos
8 files
27.1K links
Download Telegram
|بانوی شیــ°•ـک پوش 👗💕|
#بانوی_شیک‌پوش👗💕 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 #قسمت_81 #رئیـس‌_کارمندمغرور از قسمت اول بخونید❤️👇 https://t.me/Banooye_shike/217 وارد شرکت شدیم و بدون حرف رفت توی اتاقش.. تعجبم از این بود که حتی دیگه دستور هم نمیداد و کاملا بی تفاوت و بیخیال شده بود.. کم کم مشغول کارم شدم…
#بانوی_شیک‌پوش👗💕

🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
#قسمت_82
#رئیـس‌_کارمندمغرور

از قسمت اول بخونید❤️👇
https://t.me/Banooye_shike/217

باسرعتی ترین حالتی که از خودم سراغ داشتم شروع کردم به وارد کرد ‌اطلاعت توی سیستم و بدبختی اونجا بود که باید حساب رسی هم میکردم و پرینت میگرفتم!

ساعت چهار بعداز ظهر بود وتقریبا آخرای کارم بود که اهورا ازاتاقش اومد بیرون وگفت:
_آماده شد؟
_نیم ساعت دیگه تحویلتون میدم!

_من دارم میرم.. ازت میخوام تا فردا همه ی پرونده هارو وارد سیستم کنی وازشون پرینت بگیری!
_متوجه نشدم!
اومد نزدیکم و با نفرت گفت:
_یعنی امشب اینجا میمونی تا کارتم تموم نکردی اجاره خروج نداری!

ناباور به آدم منفور و عقده ای روبه روم نگاه کردم...
چطور میتونه اینقدر پست باشه که بذاره شب توی شرکت وساختمون به این بزرگی بمونم!
نتونستم چیزی بگم.. احساس میکردم اگه حرفی بزنم فکرمیکنه دارم التماسش میکنم که بذاره برم خونه اش!

توی سکوت به رفتنش نگاه کردم.. دهنم خشک شده بود و قدرت حرف زدن نداشتم!
حتی فکرشم ترسناک بود شب رو توی شرکت بمونم!
اونم جایی که برق مرکزی داشت و توی شب برق ها رو سراسری قطع میکردن!

وای یادم اومد.. برق؟؟؟؟ اگه برق نباشه خبرمرگم چطور میتونم با کامپیوتر کار کنم؟
با عجله بلند شدم وبه طرف درخروجی حرکت کردم تا اهورا رو پیدا کنم اما از شانسم رفته بود!

http://T.me/Banooye_shike
🍁🌹
☝️😻

#بانوی_شیک‌پوش👗💕