کانال رسمی هزار باده فرهنگ
611 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
Forwarded from Sarvazheh. سرواژه
بخواب آقا که خوابیدن صوابه!
با ترجمه هایتان خیلی چیزها در داستان یاد گرفته ام و همیشه مدیون شمایم آقا.
با بیلی باتگیت و رگتایم یک دور شمسی قمری زدم. با پیرمرد و دریا افسون شدم و با یک درخت، یک صخره، یک ابر روز به روز تازه تر شدم. با اسطوره افسانه ات جادو شدم و جادوی لحن را از شما آموختم و با شما ناظر مستقیم داستان شدم.
من شدم چونکه شما بسترش را با لحظه لحظه عمرتان ساختید و من آموخته داستان شدم و بازمانده روز، شما مسافر شب شدید و به بهشت مینو پرکشیدید. نام تان جاودان و یادتان گرامی؛ معلم کلمات جادویی، داستان و شور زندگی!
سیر تا پیاز شاگردی من همین بود ولی جادوی کلمات شما همیشه ایام جاریست، روح تان شاد آقای معلم، آقای مترجم، آقای جادوی عاشقی!
#نجف_دریابندری
#سوگ_معلم_در_هفته_گرامیداشت_مقام_معلم
#بیلی_باتگیت
#رگتایم
#پیرمرد_و_دریا
#یک_درخت_یک_صخره_یک_ابر
#بازمانده_روز
#اسطوره_افسانه
#سیر_تا_پیاز
و...
@sarvazheh
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود.... ✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #شعر #سیدمحمود_دعایی #رضا_رفیع #فرهنگ #پژوهش…
.

#پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود....

به رفتار «نی»ی دلشکسته، نای نوشتن و نگاشتن ندارم. از فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی؟ ...
اما چه توان کرد که حتی حضرت حافظ نیز در این مقام و موقعیت تلخ و توفانی، عذر تقصیر خواست و دردمندانه گفت: زبان خامه ندارد سر بیان فراق....
برای این کمترین، سخن گفتن از سید محمود دعایی (همان عنوانی که بی هیچ پیشوندی، خودش دوست می داشت صدایش کنیم، در حقیقت، بیان عشق و علاقه پسری است به پدر پدری معنوی که در سایه سار گفتار و رفتارش میشد درس زندگی و انسانیت آموخت و مشق مهربانی کرد. او حتی از روال و روحیه شوخ طبعش برای تلطیف فضا و تألیف قلوب و ادخال سرور استفاده می کرد و شاید به همین خاطر بود که همیشه مدافع طنز فاخر و ادیبانه و نجیبانه بود و خود نیز پشتیبان و پناه اهل طنزی که بعضا چون گل آقا به روزگار، شاخص و شهره شدند.
باری پیرمرد، چشم و دل ما بود. به قول سهراب، بزرگ بود اما انگار از اهالی امروز نبود، هر چند که با افق های باز نسبت داشت. افق فکری و مشربی و مرامی اش گسترش انسانیت و اخلاق رحمانیت بود و دل خلایق به دست آوردن؛ چنان که حکیم عارف حضرت خواجه عبدالله انصاری گفت: دل به دست آرتا کسی باشی و منسوب به اوست که:

در راه خدا دو کعبه آمد حاصل
یک کعبه صورت است، یک کعبه دل

آقای دعایی با تمام وجودش جذب حداکثری و دفع حداقلی را در عمل، پایبند و پایدار بود. قریب چهل سال و چهار دهه، از نزدیک و در محل کار، شاهد چله نشینی اش بودیم، بازی نبود اگر ساده زیست بود و اگر چیزی از انقلاب و مبارزاتش طلب نکرد پشت پرده، همین بود که بود!
طبعا مثل هر انسانی نیز قابل نقد و نظر بود، اما كلیت وجودش تبليغ آدمیت بود. ترویج با دوستان مروت و با دشمنان مدارا، و چونان عرفی عارف، چنان با خوب و بد تا کردن (البته با مردم)، که بعد از مردن و رفتن، مسلمانش به زمزم شوید و هندو بسوزاند.
او انقدر خاکساری می کرد که گاهی برای عده ای که کمتر از نزدیک می شناختندش، باورپذیر نبود. پیشانی و دست عادی ترین آدمها را هم می بوسید، پیرمرد، انگار برای اثبات مهربان بودن و مردمی بودن، یک تنه بار دیگران را نیز بر دوش می کشید و این اواخر دیگر دوش های سترگ او نازک و ترد شده بود. گاهی بغض می کرد و اشک در چشمانش حلقه می زد. از درد مردم، رنجور بود. انگار به زبان حال خویش و زبان قال سعدی می گفت:

من از بینوایی نی ام روی زرد
غم بینوایان زخم زرد کرد.

او چنان با خوب و بد تا کرد که هر یک خاطره ای خوش از دعوت های رفتاری او به مهربانی و محبت و خیرخواهی و همدلی
و در یک کلام، انسانیت و مسلمانی دارند. باور داشت این نگاه خدایی و منش انسانی و الهی شیخ ابوالحسن خرقانی در خلوت معطر را که فرمود: كونوا دعاء الناس بغير السنگم

دوست ادیب و شاعرم محمد صالح علا که حاج آقا بسیار او را دوست می داشت، سال ها پیش به من می گفت: من با تماشای رفتار حاج آقا (و به تعبیر عارفانه اش: سید مستان!) و یکی دو مورد مواجهه عاطفی که با ایشان برایم پیش آمد، بیشتر جذب و جلب معنویت و حقانیت این مرد شدم و با خود گفتم که یافتم!.... برای آدمی چون من که دل در شب ها از ماه انرژی می گیرد و انسانش آرزوست؛ این رسیدن و یافتن و دیدن، خیلی بود. حاصل عمری دیوژن وار، گردیدن گرد شهر و از دیو و دد دنیا ملول بودن و گریختن. به امید آنکه شاید و باشد که باز ببینیم دیدار آشنا را !