.
#چالش_و_پویش_کتابخوانی_400
.
عنوان کتاب: #راه_دور...
.
نویسنده: #سیدعلی_صالحی
.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
.
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#کتاب
#کتابخوانی
#داستان
#سرگذشت
#زنگی_نامه
#فرهنگ
#هنر
#معاصر
#پژوهش
#پژوهشگر
#سیدعلی_صالحی
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#چالش_و_پویش_کتابخوانی_400
.
عنوان کتاب: #راه_دور...
.
نویسنده: #سیدعلی_صالحی
.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
.
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#کتاب
#کتابخوانی
#داستان
#سرگذشت
#زنگی_نامه
#فرهنگ
#هنر
#معاصر
#پژوهش
#پژوهشگر
#سیدعلی_صالحی
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
شادمانی چه عیبی داشت
که دزد آمد
برایمان پیراهنِ عَزا آورد،
در عوض... آهسته و پاورچین
دریا را از ما ربود وُ
با خود برد.
حالا با دستخطِ این همه ناخوانا
چه کنیم؟!
مُفت، بیمَفَر، مجبور
فقط بلدیم شعر بگوییم خلاص،
فقط بلدیم شعر بخوانیم بیحواس.
آمدهایم آهسته
پاورچین
بیپناه
کلمات را یکییکی زیرِ نور میگیریم،
مِنگو مِنگو میگوییم:
نوشتن... درد است
نوشتن... دشنام است
نوشتن
اشارهٔ ترسیدنِ آدمی
از تنهایِ آدمیست.
و
همین است که بسیاری
بعد از کشفِ کلمه
دیگر رنگِ شادمانی را
ندیدهاند هرگز.
ای...
در این شرایطِ مایل به عقربِ کور،
انگار خاک در چشمم پاشیدهاند،
دارم دردها و دشنامها را
دروغکی
با پلکهای پیر خود پاک میکنم
بلکه همسرم خیال کند
کندنِ پوستِ پیاز دشوار است.
در کودکی
دستهای کوچکِ ما
فقط برای نان و خرما
بالا میرفت،
نه کسی دستِ کسی را میبست،
نه کسی
حُکمِ بریدنِ دستِ دیگری میداد.
با توام... با تو طناب پوسیده!
تو نیز در گرگ و میشِ یکی از همین روزها
بیدار و بیگره در باد
تنها خواهی ماند.
شعر منتشرنشدهای از #سیدعلی_صالحی
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
شادمانی چه عیبی داشت
که دزد آمد
برایمان پیراهنِ عَزا آورد،
در عوض... آهسته و پاورچین
دریا را از ما ربود وُ
با خود برد.
حالا با دستخطِ این همه ناخوانا
چه کنیم؟!
مُفت، بیمَفَر، مجبور
فقط بلدیم شعر بگوییم خلاص،
فقط بلدیم شعر بخوانیم بیحواس.
آمدهایم آهسته
پاورچین
بیپناه
کلمات را یکییکی زیرِ نور میگیریم،
مِنگو مِنگو میگوییم:
نوشتن... درد است
نوشتن... دشنام است
نوشتن
اشارهٔ ترسیدنِ آدمی
از تنهایِ آدمیست.
و
همین است که بسیاری
بعد از کشفِ کلمه
دیگر رنگِ شادمانی را
ندیدهاند هرگز.
ای...
در این شرایطِ مایل به عقربِ کور،
انگار خاک در چشمم پاشیدهاند،
دارم دردها و دشنامها را
دروغکی
با پلکهای پیر خود پاک میکنم
بلکه همسرم خیال کند
کندنِ پوستِ پیاز دشوار است.
در کودکی
دستهای کوچکِ ما
فقط برای نان و خرما
بالا میرفت،
نه کسی دستِ کسی را میبست،
نه کسی
حُکمِ بریدنِ دستِ دیگری میداد.
با توام... با تو طناب پوسیده!
تو نیز در گرگ و میشِ یکی از همین روزها
بیدار و بیگره در باد
تنها خواهی ماند.
شعر منتشرنشدهای از #سیدعلی_صالحی
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan