کانال رسمی هزار باده فرهنگ
611 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
.
#شهر_خاموش
.
دل به تنگ آمد از اين وحشت‌سرا، کو مأمنى؟
تا پناه آرم بدآن‌جا بى‌هراس از رهزنى
.
شهرِ جان خاموش و پيکِ آرزو، گم کرده راه
کوچه‌ی دل بى‌نشان و تن به ويران مسکنى
.
کو اميدى، کو قرارى؟ رُستم اين‌جا گو مپاى
اين نه آن چاهى‌ست کز وى سر بر آرد بيژنى
.
جان‌پناهى نيست ما را، حال و روز ما مپرس
روز را بايد به شب بردن، به هر جان کندنى
.
دامن از خونِ دلم گلگون بود، بى روىِ دوست
کو قرارِ وصل در دامانِ سبزِ گلشنى؟
.
مهر و مه را پرتوافشانى بر اين گردون مباد
گر بدين زندان نتابد پرتوى از روزنى
.
غم به رويين‌دژ همى‌ماند، در او جان‌ها اسير
کو اميد و آرزو را، جنبشِ رويين تنى؟
.
تنگ‌چشمى‌هاى دونان، داردم آن‌سان ملول
کز ملالم هر سرِ مويى‌ست بر تن سوزنى
.
خشک باد آن چشمه‌ی دولت که در پيرامُنش
خيمه افرازد زِ هر سو، رهزنى، تردامنى
.
جاه و نعمت، ديگران را باد ارزانى که نيست
التفاتِ اهلِ دولت را بهاى ارزنى
.
تيرگى‌هاى شبِ هجران، نمى‌پايد
ادیب
باش تا بنوازدت لبخندِ صبحِ روشنى
.
#عبدالعلی_ادیب_برومند
.
کتاب: درد آشنا / ص۳۵
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. بخشی از سروده «ماتمِ افغانستان» که شوربختانه سال‌ها بعد از سروده شدن در سال ۱۳۶۴ همچنان مصداق دارد. خونِ دل می‌خورم از ماتمِ افغانستان كز غمِ حادثه‌اش آتشم افروخت به جان آتش افروخت به جانم غمِ آن پاره‌ی تن پاره‌ای از تنِ ايرانِ من از دير زمان قومی از…
.
بخشی از سروده «ماتمِ افغانستان» که شوربختانه سال‌ها بعد از سروده شدن در سال ۱۳۶۴ همچنان مصداق دارد.

خونِ دل می‌خورم از ماتمِ افغانستان
كز غمِ حادثه‌اش آتشم افروخت به جان

آتش افروخت به جانم غمِ آن پاره‌ی تن
پاره‌ای از تنِ ايرانِ من از دير زمان

قومی از جمله دليرانِ كيانی گوهر
تيره‏ای از شُعَبِ پاك‌نژادِ ايران

با دگر مردمِ ايران همه همسان و شبيه
به صفا و به لقا و به نژاد و به زبان

به زبانِ دری از عهدِ سلف نادره‌گوی
زِ رسومِ كهن از بابِ سُنن قاعده‌دان

شعرشان شعرِ دری، دين و شريعت اسلام
هم به فرهنگ و هنر با همه اِخوان يكسان

نورِ چشمِ وطن آن زاده‌ی ايرانِ بزرگ
كه جدا كرد زِ خانِ پدری خانه و مان

چون همی‌خواست كه گردد به سياست آزاد
شد زِ كانونِ نياكان به دگر سوی روان

ليك افسوس كه تا خانه جدا كرد و برفت
يك‌دم آسوده نماند از بدِ بيدادگران

هر زمان خورد قفايی كه نيايد به سخن
هر زمان ديد بلايی كه نگنجد به بيان

سال‌ها دستخوشِ جورِ بريتانی بود
آن‌چنان كز لطماتش همه افغان به فغان

هر زمان گشت اميری به امورش تحميل
وآنگهی يافت اموری زِ اميرش نقصان

سپرِ رنج و بلا كرد وِرا در رهِ هند
سپری كوفته از ضربتِ بس گرزِ گران

تا جدا كردش از اين مُلك، كشيدش به كمند
همچو آن صيد كه در جَرگه كشندش به ميان

تا به دام اندرش افكند، همی‌خواست كه او
دست و پا بسته زبون ماند و بی تاب و توان

لاجرم راه ورا در پی آزادی بست
تا بمانَد يله در كسب كمال از اقران

عاقبت گر چه خود استقلال آورْد به چنگ
هيچ‌گاه از بدِ اغيار نبودی به امان

حاليا بعد ستم‌های غم‌انگيز قرون
با گران‌تر ستمی تاب‌شكن يافت قران

صد ره از پيش، ورا حال بتر گشت كنون
از ستم كاره ابر قدرتِ عفريت نشان

...

آری آری چو به پا خاست پیِ پاسِ وطن
ملّتی سخت خروشنده ‏تر از سيلِ دمان

بركند سلطه دشمن زِ اساس و بُن و پی
دركشد مكنتِ خائن همه در كامِ زيان

غيرتِ ملّیِ افغانیِ جانباز، «اديب»
وارهانَد وطن از مهلكه بی ‏هيچ گمان

#عبدالعلی_ادیب_برومند
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan