.
✅پست قابل تأمل دکتر #میلاد_عظیمی در اینستاگرامش
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
✅پست قابل تأمل دکتر #میلاد_عظیمی در اینستاگرامش
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
.
#ایرج_افشار؛ #مردی_سخت_جگرآور
.
.
[یادداشتی از دکتر #میلاد_عظیمی]
.
.
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا او را به زندگی برگردانند، آقای فلان تلفن کرد.
آقای فلان مرد زحمتکش بیادعایی بود که کتابی مفصل و مفید مینوشت. کتابش بیعیب نبود اما سودمند بود. افشار که سوسوی کرم شبتاب را هم بر ظلمت محض ترجیح میداد و هر خدمت فرهنگی را ولو مختصر باشد، قدر میدانست، در آن وضع و حال به سؤالهای آن مرد محترم جواب میداد: این را در آن کتاب ببینید و آن را در این مجله بیابید... بابک هم بر لب بحر فنا منتظر بود و شاید به دهان بحر فروشده بود. پزشکان افشار را از اتاق بیرون کرده بودند که قلبش از دیدن نزع پسر جوانش نایستد.
.
پرسشهای مرد جوینده تمامی نداشت. آخر افشار بهدرد گفت: آقای فلان! بابکم از دستم میرود. نمیتوانم بیشتر از این جواب بدهم. در وقت مناسبتری حرف میزنیم. تلفن کنید.
.
میخواهم بنویسم تا بر جریدهٔ هستی بنویسند که ایرج افشار در وقت جانکندن پسرش هم در حال خدمت به ایرانشناسی و ایرانشناسان بود.
.
دوستم میگفت وقتی خاک بر پیکر بابک میریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکهچوبی برداشت و بر خاک چیزکی مینوشت انگار. هزینهٔ مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانوادهٔ خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینهٔ مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت.چنین مردی بود این ایرج افشار.
.
حسین مسرت، یزدشناس، نوشته که پس از مرگ یکی از عزیزانش، افشار به او تلفن کرد. گفت:«نمیتوانی با طبیعت و روزگار بجنگی. پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسیات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم. چه کار توانستم بکنم. جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهٔ دیگری نداری».
.
میبینید که واقعبینی افشار را به جایی آورده که دوای زخم روزگار را تحقیق و ایرانشناسی ببیندد. نوشته وقتی همسرش بر بستر مرگ بود، برای اینکه تاب بیاورد و بردبار بماند، یکی از مقالات مهم و مفصلش را نوشت.
.
ایرانشناسی و خدمت به ایران و فرهنگ ایران، پناه و پناهگاه ایرج افشار بود. از آفات زمانهٔ فروکشنده به آن پناه میبرد.
.
فتنه میبارد ازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم.
اسفندماه ماه غروب ایرج افشار هم هست.
.
#ایرج_افشار
.
@n00re30yah
.
https://t.me/shafiei_kadkani/2001
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#ایرج_افشار؛ #مردی_سخت_جگرآور
.
.
[یادداشتی از دکتر #میلاد_عظیمی]
.
.
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا او را به زندگی برگردانند، آقای فلان تلفن کرد.
آقای فلان مرد زحمتکش بیادعایی بود که کتابی مفصل و مفید مینوشت. کتابش بیعیب نبود اما سودمند بود. افشار که سوسوی کرم شبتاب را هم بر ظلمت محض ترجیح میداد و هر خدمت فرهنگی را ولو مختصر باشد، قدر میدانست، در آن وضع و حال به سؤالهای آن مرد محترم جواب میداد: این را در آن کتاب ببینید و آن را در این مجله بیابید... بابک هم بر لب بحر فنا منتظر بود و شاید به دهان بحر فروشده بود. پزشکان افشار را از اتاق بیرون کرده بودند که قلبش از دیدن نزع پسر جوانش نایستد.
.
پرسشهای مرد جوینده تمامی نداشت. آخر افشار بهدرد گفت: آقای فلان! بابکم از دستم میرود. نمیتوانم بیشتر از این جواب بدهم. در وقت مناسبتری حرف میزنیم. تلفن کنید.
.
میخواهم بنویسم تا بر جریدهٔ هستی بنویسند که ایرج افشار در وقت جانکندن پسرش هم در حال خدمت به ایرانشناسی و ایرانشناسان بود.
.
دوستم میگفت وقتی خاک بر پیکر بابک میریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکهچوبی برداشت و بر خاک چیزکی مینوشت انگار. هزینهٔ مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانوادهٔ خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینهٔ مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت.چنین مردی بود این ایرج افشار.
.
حسین مسرت، یزدشناس، نوشته که پس از مرگ یکی از عزیزانش، افشار به او تلفن کرد. گفت:«نمیتوانی با طبیعت و روزگار بجنگی. پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسیات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم. چه کار توانستم بکنم. جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهٔ دیگری نداری».
.
میبینید که واقعبینی افشار را به جایی آورده که دوای زخم روزگار را تحقیق و ایرانشناسی ببیندد. نوشته وقتی همسرش بر بستر مرگ بود، برای اینکه تاب بیاورد و بردبار بماند، یکی از مقالات مهم و مفصلش را نوشت.
.
ایرانشناسی و خدمت به ایران و فرهنگ ایران، پناه و پناهگاه ایرج افشار بود. از آفات زمانهٔ فروکشنده به آن پناه میبرد.
.
فتنه میبارد ازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم.
اسفندماه ماه غروب ایرج افشار هم هست.
.
#ایرج_افشار
.
@n00re30yah
.
https://t.me/shafiei_kadkani/2001
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ایرج افشار؛ مردی سخت جگرآور
[یادداشتی از دکتر میلاد عظیمی]
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا…
ـــــــــــــــــــــــ
ایرج افشار؛ مردی سخت جگرآور
[یادداشتی از دکتر میلاد عظیمی]
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا…
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. 🔷به مناسبت ششم بهمن سالروز درگذشت استاد #مجتبی_مینوی، ادیب، نویسنده و پژوهشگر برجستهی ادب و فرهنگ ایران استاد مجتبی مینوی: شاهنامهٔ فردوسی از برایِ مردمِ ایران از سه لحاظ مهم است... ببینید استاد مینوی در حدود نیم قرن پیش از این، با چه بیان و زبان استواری…
.
#فارسی_مقدم_بر_همه_چیز
جمعی از معلمان و استادان، با ادعای زباندانی، خویشتن را از فارسی بینیاز میپندارند، و وقتی قلم روی کاغذ میگذارند، معلوم میشود نه زبان خارجه فهمیدهاند نه فارسی یاد گرفتهاند و نه از علومی که دعوی تحصیل آنها را مینمایند خبر دارند. کتابهایی مینویسند که مایه سرافکندگی و سرشکستگی است، و عذر میآورند که چون با شیمی و فیزیک و مهندسی و طب و دندانسازی سروکار داشتهاند، زبان فارسی درست نمیدانند...
چاره این افتضاح، درست کردن برنامه مدارس است و قوی کردن تعلیمات فارسی و آموختن ادبیات و فرهنگ ایران...
برای محصل ایرانی باید فارسی بر هر زبان رجحان داشته باشد، و بی آنکه کاملا خبیر و ماهر باشد و بتواند مطالب علمی را به فارسی بیان و تشریح کند، هیچ ادعای علمی او را نباید پذیرفت و هیچ تصدیق و دیپلم به او نداد و او را به هیچ مقام علمی و سیاسی نگماشت. پای ملیت ما در میان است.
منبع: #مجتبی_مینوی، «فارسی مقدم بر همه چیز». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد اول، ۱۳۹۰، ص ۳۷۰و ۳۷۱.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#فارسی_مقدم_بر_همه_چیز
جمعی از معلمان و استادان، با ادعای زباندانی، خویشتن را از فارسی بینیاز میپندارند، و وقتی قلم روی کاغذ میگذارند، معلوم میشود نه زبان خارجه فهمیدهاند نه فارسی یاد گرفتهاند و نه از علومی که دعوی تحصیل آنها را مینمایند خبر دارند. کتابهایی مینویسند که مایه سرافکندگی و سرشکستگی است، و عذر میآورند که چون با شیمی و فیزیک و مهندسی و طب و دندانسازی سروکار داشتهاند، زبان فارسی درست نمیدانند...
چاره این افتضاح، درست کردن برنامه مدارس است و قوی کردن تعلیمات فارسی و آموختن ادبیات و فرهنگ ایران...
برای محصل ایرانی باید فارسی بر هر زبان رجحان داشته باشد، و بی آنکه کاملا خبیر و ماهر باشد و بتواند مطالب علمی را به فارسی بیان و تشریح کند، هیچ ادعای علمی او را نباید پذیرفت و هیچ تصدیق و دیپلم به او نداد و او را به هیچ مقام علمی و سیاسی نگماشت. پای ملیت ما در میان است.
منبع: #مجتبی_مینوی، «فارسی مقدم بر همه چیز». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد اول، ۱۳۹۰، ص ۳۷۰و ۳۷۱.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. . . . تصویر متن انتخابی از منبع بالا ... 👆👆 جلد اول از کتاب سه جلدی «ای زبان پارسی ...» به اهتمام میلاد عظیمی، نشر بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار... #ازدواج_با_محارم_در_دین_زرتشت...!👇 ( #دفاع_از_ایران_و_زبان_فارسی) متن کامل را در پست بعدی بخوانید:…
.
.
.
#ازدواج_با_محارم_در_دین_زرتشت...!👇
( #دفاع_از_ایران_و_زبان_فارسی)
...
... اینکه اشاره به «#ازدواج_با_خواهران_و_دختران» گویا مقصود مراسم #خويتودس» #زرتشتی یعنی خویشی دادن است که در اوستا و کتابهای دینی پهلوی بسیار ستوده شده وليكن در هیچجا به مفهوم ازدواج با محارم نیست بلکه مقصود پیوند خانوادگی و بستگی و یگانگی با پروردگار است. دستهای از نادانی و دستهای از روی غرضورزی این لغت را زناشویی میان خویشان همخون تعبير کردهاند و دشمنان دین زرتشت چنین وانمود میکنند که قبل از اسلام زناشویی میان اقوام نزدیک عملی پسندیده و عمومی بوده است. این اشتباه از آنجا ناشی شده که ایرانیان به اصالت تخمه و نژاد پادشاهان و همچنین به بقای نسل جاودانی یک خانواده اهمیت فوق العاده میدادهاند و ازینروست که در تاریخ و ادبیات (ويس و رامین) قبل از اسلام در چندین مورد به ازدواج شاهان و سرداران نامی با محارم خودشان برمیخوریم از جمله بهرام چوبینه که خواهر خود را به زنی گرفت. شاید در روزگار پیشین این عادت نزد اشراف و بخصوص شاهان معمول بوده چنانکه در فدیه و ارمنستان و حتی نزد انکاها در پرو هم وجود داشته است. کریستن سن معتقد است که این عادت ضرری در حالت نژاد نداشته و دلايل صحّی که برای معصیت کبیر شمردن نزدیکی محارم در ادیان سامی میآورند موهوم است و انحطاط نژادی ایرانیان فيالحقيقه پس از حمله عرب شروع شد. وليكن به هیچوجه نمیتوان پذیرفت که این رسم در زمان ساسانیان عمومیت داشته بوده است زیرا تاکنون سندی از آن در دست نمیباشد.
اما بعد از اسلام هم میبینیم که ازدواج میان اقوام نزدیک نزد ایرانیان پسندیده است و معروف میباشد که «عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان بسته شده» و همچنین از زناشویی با بیگانه پرهیز میکردهاند چنانکه معروف است با سه کس سودا مکن: مال جدم، لاتكلم، ور منه) و در خانوادههای قدیم ازدواج میان خویشان مرسوم بوده است. اگر در کتابهای پهلوی اشاره به «خویتودس، شده این لغت هیچ ربطی با ازدواج بین اقوام نزدیک ندارد و مقصود همان Communion مذهب عیسوی است. مثلا اگر ارده وراژ (Arda Viral) هفت خواهر خود را به موجب آیین خويتودس میپذیرد مقصود این نیست که با ایشان زناشویی میکند.
بلکه به این علت است که چون در قانون زرتشتی برای اولاد اناث پیش بینی ارث نشده اولاد ذكور و یا اقوام نزدیک ناگزیر بودهاند که در صورت لزوم تا آخر عمر از آنها نگهداری کنند.
منبع: #صادق_هدایت « #دفاع_از_ایران_و_زبان_فارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد اول، ۱۳۹۰، ص ۳۶۳و ۳۶۴.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
.
.
#ازدواج_با_محارم_در_دین_زرتشت...!👇
( #دفاع_از_ایران_و_زبان_فارسی)
...
... اینکه اشاره به «#ازدواج_با_خواهران_و_دختران» گویا مقصود مراسم #خويتودس» #زرتشتی یعنی خویشی دادن است که در اوستا و کتابهای دینی پهلوی بسیار ستوده شده وليكن در هیچجا به مفهوم ازدواج با محارم نیست بلکه مقصود پیوند خانوادگی و بستگی و یگانگی با پروردگار است. دستهای از نادانی و دستهای از روی غرضورزی این لغت را زناشویی میان خویشان همخون تعبير کردهاند و دشمنان دین زرتشت چنین وانمود میکنند که قبل از اسلام زناشویی میان اقوام نزدیک عملی پسندیده و عمومی بوده است. این اشتباه از آنجا ناشی شده که ایرانیان به اصالت تخمه و نژاد پادشاهان و همچنین به بقای نسل جاودانی یک خانواده اهمیت فوق العاده میدادهاند و ازینروست که در تاریخ و ادبیات (ويس و رامین) قبل از اسلام در چندین مورد به ازدواج شاهان و سرداران نامی با محارم خودشان برمیخوریم از جمله بهرام چوبینه که خواهر خود را به زنی گرفت. شاید در روزگار پیشین این عادت نزد اشراف و بخصوص شاهان معمول بوده چنانکه در فدیه و ارمنستان و حتی نزد انکاها در پرو هم وجود داشته است. کریستن سن معتقد است که این عادت ضرری در حالت نژاد نداشته و دلايل صحّی که برای معصیت کبیر شمردن نزدیکی محارم در ادیان سامی میآورند موهوم است و انحطاط نژادی ایرانیان فيالحقيقه پس از حمله عرب شروع شد. وليكن به هیچوجه نمیتوان پذیرفت که این رسم در زمان ساسانیان عمومیت داشته بوده است زیرا تاکنون سندی از آن در دست نمیباشد.
اما بعد از اسلام هم میبینیم که ازدواج میان اقوام نزدیک نزد ایرانیان پسندیده است و معروف میباشد که «عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان بسته شده» و همچنین از زناشویی با بیگانه پرهیز میکردهاند چنانکه معروف است با سه کس سودا مکن: مال جدم، لاتكلم، ور منه) و در خانوادههای قدیم ازدواج میان خویشان مرسوم بوده است. اگر در کتابهای پهلوی اشاره به «خویتودس، شده این لغت هیچ ربطی با ازدواج بین اقوام نزدیک ندارد و مقصود همان Communion مذهب عیسوی است. مثلا اگر ارده وراژ (Arda Viral) هفت خواهر خود را به موجب آیین خويتودس میپذیرد مقصود این نیست که با ایشان زناشویی میکند.
بلکه به این علت است که چون در قانون زرتشتی برای اولاد اناث پیش بینی ارث نشده اولاد ذكور و یا اقوام نزدیک ناگزیر بودهاند که در صورت لزوم تا آخر عمر از آنها نگهداری کنند.
منبع: #صادق_هدایت « #دفاع_از_ایران_و_زبان_فارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد اول، ۱۳۹۰، ص ۳۶۳و ۳۶۴.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. 🔷#نظریاتی_درباره_وضع_لغات_علمی_و_فرهنگی ...اگر زبانی در طی قرنهای دراز از یک زبان دیگر تحول یافته است و آن زبان نخستين چنان فراموش شده است که متکلمان به زبان جدید آن زبان قدیم را باید در دانشگاه ها یاد بگیرند، این زبان راهی طبیعی در یک مجرای طبیعی پیموده…
.
🔷#نظریاتی_درباره_وضع_لغات_علمی_و_فرهنگی
...اگر زبانی در طی قرنهای دراز از یک زبان دیگر تحول یافته است و آن زبان نخستين چنان فراموش شده است که متکلمان به زبان جدید آن زبان قدیم را باید در دانشگاه ها یاد بگیرند، این زبان راهی طبیعی در یک مجرای طبیعی پیموده است و برگشت به آن زبان قدیم و نخستین بر خلاف سیر طبیعی و موازین طبیعی است. اگر زبانی در نتیجه یک حادثه عظیم تاریخی و در نتیجه یک شکست تاریخی، که آن هم معلول قوانین طبیعت و تاریخ و برحسب جریان سنت الله بوده است، با زبان قوم غالب پیوند خورده است و بنا به قاعده جذب و دفع آنچه را ملایم با خود یافته جذب کرده و آنچه را ناملایم یافته دفع کرده است و در نتیجه زبانی با فرهنگی غنی تر و استعدادی برتر از گذشته و حتی برتر از فرهنگ قوم غالب به وجود آورده است، سعی در بازگرداندن این زبان به حالت نخستین کوششی است بی ثمر و بر خلاف سیر طبیعی اشیاء است و حرکتی است برای بازگرداندن عقربه زمان به عقب.
اگر زبانی لغاتی را در طی قرون و اعصار از خود بیرون رانده است و آن را به عنوان لغات غریب و مهجور از کاربرد انداخته است، سعی در بازگرداندن آن لغات مهجور سعی در خلاف جهت سیر زبان است که سیر خود را به طور طبیعی انجام داده است.
وجدان عام مردم در زبان داوری قاطع و آگاه است. اگر بعضی از فضل فروشان خواسته اند هر لغتی را که در زبان قوم غالب بوده است داخل در زبان خود کنند.
وجدان جامعه آن لغات بیگانه ناملایم را در همان کتابهای فضل فروشان محصور و محدود کرده است و اجازه نداده است که به حریم زبان فصيح و شیوا راه یابند. کیمیای سعادت و گلستان و سیاست نامه و قابوس نامه را پذیرفته است و وصاف و دره نادره و مرزبان نامه را طرد کرده است.
از پس آنچه در برابر سیل عظیم و توده انبوه مفاهیم و اصطلاحات جدید بیگانه باید بکنیم این است که از همین زبان تحول یافته و متداول و مفهوم خودمان مدد بگیریم. زیرا فقط در این صورت است که غرض اصلی زبان یعنی تفهیم و تفهم را رعایت کرده ایم و به دانش آموزان و دانشجویان خود کمک کرده ایم تا در برابر این همه لغات بیگانه سرگشته و دهشت زده نشوند. زبانی که اما امروز بدان تکلم می کنیم بسیار غنی است و متفکران و نویسندگان و شعرای ما در گذشته و حال آن را پربارتر ساخته اند و می سازند و ما با اندکی توجه و دوری از تعصبات شدید می توانیم لغاتی بسازیم که شنوندگان به محض شنیدن حداقل تصوری مبهم از معنی آن داشته باشند و لغت جدید مانند معادل خارجیش عجیب و نامأنوس جلوه نکند. لغاتی مانند شهربانی و شهرداری و دانشگاه و دانشکده و ماهواره و هواپیما از زبان محاوره مردم گرفته شده اند و فصیح و شیوا هستند و اجزاء الفاظ بر اجزاء معانی دلالت مستقیم دارد. اما لغاتی مانند چگالی و رایانه در زبان ما همچنان غریب و نامأنوس خواهند ماند زیرا مانند الفاظ معادل فرنگی خود به گوش ما سنگین و نا آشنا هستند و شنیدن آن تصوری ولو مبهم از معانی آن در ذهن ما ایجاد نمی کند. این کلمات وارد زبان ما شده اند و به لغات و فرهنگها و کتب علمی راه یافته اند اما همچنان در میان کلمات فصيح فارسی نامأنوس و غریب خواهند ماند. در این کلمات رعایت غرض اصلی زبان که تفهیم و تفهم باشد نشده است.
منبع: #عباس_زریاب_خویی « #نظریاتی_درباره_وضع_لغات_علمی_و_فرهنگی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد دوم، ۱۳۹۰، ص 1068و 1069.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
🔷#نظریاتی_درباره_وضع_لغات_علمی_و_فرهنگی
...اگر زبانی در طی قرنهای دراز از یک زبان دیگر تحول یافته است و آن زبان نخستين چنان فراموش شده است که متکلمان به زبان جدید آن زبان قدیم را باید در دانشگاه ها یاد بگیرند، این زبان راهی طبیعی در یک مجرای طبیعی پیموده است و برگشت به آن زبان قدیم و نخستین بر خلاف سیر طبیعی و موازین طبیعی است. اگر زبانی در نتیجه یک حادثه عظیم تاریخی و در نتیجه یک شکست تاریخی، که آن هم معلول قوانین طبیعت و تاریخ و برحسب جریان سنت الله بوده است، با زبان قوم غالب پیوند خورده است و بنا به قاعده جذب و دفع آنچه را ملایم با خود یافته جذب کرده و آنچه را ناملایم یافته دفع کرده است و در نتیجه زبانی با فرهنگی غنی تر و استعدادی برتر از گذشته و حتی برتر از فرهنگ قوم غالب به وجود آورده است، سعی در بازگرداندن این زبان به حالت نخستین کوششی است بی ثمر و بر خلاف سیر طبیعی اشیاء است و حرکتی است برای بازگرداندن عقربه زمان به عقب.
اگر زبانی لغاتی را در طی قرون و اعصار از خود بیرون رانده است و آن را به عنوان لغات غریب و مهجور از کاربرد انداخته است، سعی در بازگرداندن آن لغات مهجور سعی در خلاف جهت سیر زبان است که سیر خود را به طور طبیعی انجام داده است.
وجدان عام مردم در زبان داوری قاطع و آگاه است. اگر بعضی از فضل فروشان خواسته اند هر لغتی را که در زبان قوم غالب بوده است داخل در زبان خود کنند.
وجدان جامعه آن لغات بیگانه ناملایم را در همان کتابهای فضل فروشان محصور و محدود کرده است و اجازه نداده است که به حریم زبان فصيح و شیوا راه یابند. کیمیای سعادت و گلستان و سیاست نامه و قابوس نامه را پذیرفته است و وصاف و دره نادره و مرزبان نامه را طرد کرده است.
از پس آنچه در برابر سیل عظیم و توده انبوه مفاهیم و اصطلاحات جدید بیگانه باید بکنیم این است که از همین زبان تحول یافته و متداول و مفهوم خودمان مدد بگیریم. زیرا فقط در این صورت است که غرض اصلی زبان یعنی تفهیم و تفهم را رعایت کرده ایم و به دانش آموزان و دانشجویان خود کمک کرده ایم تا در برابر این همه لغات بیگانه سرگشته و دهشت زده نشوند. زبانی که اما امروز بدان تکلم می کنیم بسیار غنی است و متفکران و نویسندگان و شعرای ما در گذشته و حال آن را پربارتر ساخته اند و می سازند و ما با اندکی توجه و دوری از تعصبات شدید می توانیم لغاتی بسازیم که شنوندگان به محض شنیدن حداقل تصوری مبهم از معنی آن داشته باشند و لغت جدید مانند معادل خارجیش عجیب و نامأنوس جلوه نکند. لغاتی مانند شهربانی و شهرداری و دانشگاه و دانشکده و ماهواره و هواپیما از زبان محاوره مردم گرفته شده اند و فصیح و شیوا هستند و اجزاء الفاظ بر اجزاء معانی دلالت مستقیم دارد. اما لغاتی مانند چگالی و رایانه در زبان ما همچنان غریب و نامأنوس خواهند ماند زیرا مانند الفاظ معادل فرنگی خود به گوش ما سنگین و نا آشنا هستند و شنیدن آن تصوری ولو مبهم از معانی آن در ذهن ما ایجاد نمی کند. این کلمات وارد زبان ما شده اند و به لغات و فرهنگها و کتب علمی راه یافته اند اما همچنان در میان کلمات فصيح فارسی نامأنوس و غریب خواهند ماند. در این کلمات رعایت غرض اصلی زبان که تفهیم و تفهم باشد نشده است.
منبع: #عباس_زریاب_خویی « #نظریاتی_درباره_وضع_لغات_علمی_و_فرهنگی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد دوم، ۱۳۹۰، ص 1068و 1069.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
.
#در_سینه_ام_هزار_خراسان_نهفته_است
در خون من غرور نیاکان نهفته است
خشم و ستیز رستم دستان نهفته است
در تنگنای سینۀ حسرتکشیدهام
گهوارۀ بصیرت مردان نهفته است
خاک مرا جزیرۀ خشکی گمان مبر
دریای بیکران و خروشان نهفته است
خالی دل مرا تو ز تاب و توان مدان
شیر ژیان میان نیستان نهفته است
پنداشتی که ریشۀ پیوند من گسست
در سینهام هزار خراسان نهفته است
#اسکندر_ختلانی(تاجیک)
منبع: #اسکندر_خنلایی_تاجیک « #هزار_خراسان». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱۳۹۰، ص ۱۵۵۸.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#نقد
#شعر
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#در_سینه_ام_هزار_خراسان_نهفته_است
در خون من غرور نیاکان نهفته است
خشم و ستیز رستم دستان نهفته است
در تنگنای سینۀ حسرتکشیدهام
گهوارۀ بصیرت مردان نهفته است
خاک مرا جزیرۀ خشکی گمان مبر
دریای بیکران و خروشان نهفته است
خالی دل مرا تو ز تاب و توان مدان
شیر ژیان میان نیستان نهفته است
پنداشتی که ریشۀ پیوند من گسست
در سینهام هزار خراسان نهفته است
#اسکندر_ختلانی(تاجیک)
منبع: #اسکندر_خنلایی_تاجیک « #هزار_خراسان». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱۳۹۰، ص ۱۵۵۸.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#نقد
#شعر
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی ای زبان پارسی افسونگری هر چه گویم از تو، زان افزون تری متن کامل شعر در چهار صفحهی بعدی ...👇👇👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان https://t.me/Baghekhabushan
.
ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت یکم
ای زبان پارسی افسونگری
هر چه گویم از تو، زان افزون تری
این صدای توست کاندر گوش ماست
میشناسم من صدایی آشناست
بانگ او وابانگی از فرهنگ تست
این صدای پای پیش آهنگ تست
در تک آور پای و سر در پیش نه
تکروان را در قفای خویش نه
نکته پردازی فرح اندیش باش
قهرمان داستان خویش باش
می شتابد مرکب چالاک تو
من عنان بربسته بر فتراک تو
دست چون بازم تو را با پای لنگ
اندکی آهسته تر، لختی درنگ
یادم آمد کز زمان کودکی
میشنیدم از تو نام رودکی
آنکه میگفت از گذشت روزگار
رهنمون تر نیست هیچ آموزگار
باید از تاریخ درس آموختن
پند جستن، تجربت اندوختن
تو به فردوسی توان بخشیده ای
از توان برتر روان بخشیده ای
عرصه جولان او میدان تو
گوی او اندر خم چوگان تو
فرخی هم بهره جست از مایه ات
سرو او بالید زیر سایه ات
نونهالش دست پرورد تو بود
ارمغانش هم ره آورد تو بود
عنصری پرورده دامان تو
در دبستان طفل ابجدخوان تو
حافظ ار بر شد به بام آسمان
نردبانش خود تو بودی ای زبان
رمزها گر داشت از راز تو داشت
سوز دل با ساز دمساز تو داشت
چالش سعدی به نیروی تو بود
آب این سرچشمه از جوی تو بود
در گلستانش تو بودی باغبان
بلبلش بر شاخسارت نغمه خوان
بوستان را آبیاری کرده ای
گونه گون گلها در آن پروردهای
گر غزالش در غزل شد رام او
دانه پاشیدی تو اندر دام او
عطر عطار از شمیم بوی توست
این نسیم از کوی تو وز سوی توست
بر سر خوان تو، مهمان تو بود
گر سنایی هم ثناخوان تو بود
خیمه زد خیام هم بر بام تو
بود جامی نیز مست جام تو
داشت گر نامی نظامی از تو داشت
توسنش این تیزگامی از تو داشت
سودش از سرمایه سرشار تو
پنج گنجش مخزن الاسرار تو
مثنوی را هم تو مبدأ بوده ای
گر فزون شد، تو بر آن افزوده ای»
این همه سوداگر سود تواند
خوشه چین خرمن جود تواند
کیستم من تا که از خود دم زنم
نیستم جولاهه تا بر خود تنم
از که پرسم؟ در تو می جویم تو را
با زبان تو ثنا گویم تو را
منبع: #حسین_خطیبی « #ای_زبان_پارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱523، ص ۱۵26.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت یکم
ای زبان پارسی افسونگری
هر چه گویم از تو، زان افزون تری
این صدای توست کاندر گوش ماست
میشناسم من صدایی آشناست
بانگ او وابانگی از فرهنگ تست
این صدای پای پیش آهنگ تست
در تک آور پای و سر در پیش نه
تکروان را در قفای خویش نه
نکته پردازی فرح اندیش باش
قهرمان داستان خویش باش
می شتابد مرکب چالاک تو
من عنان بربسته بر فتراک تو
دست چون بازم تو را با پای لنگ
اندکی آهسته تر، لختی درنگ
یادم آمد کز زمان کودکی
میشنیدم از تو نام رودکی
آنکه میگفت از گذشت روزگار
رهنمون تر نیست هیچ آموزگار
باید از تاریخ درس آموختن
پند جستن، تجربت اندوختن
تو به فردوسی توان بخشیده ای
از توان برتر روان بخشیده ای
عرصه جولان او میدان تو
گوی او اندر خم چوگان تو
فرخی هم بهره جست از مایه ات
سرو او بالید زیر سایه ات
نونهالش دست پرورد تو بود
ارمغانش هم ره آورد تو بود
عنصری پرورده دامان تو
در دبستان طفل ابجدخوان تو
حافظ ار بر شد به بام آسمان
نردبانش خود تو بودی ای زبان
رمزها گر داشت از راز تو داشت
سوز دل با ساز دمساز تو داشت
چالش سعدی به نیروی تو بود
آب این سرچشمه از جوی تو بود
در گلستانش تو بودی باغبان
بلبلش بر شاخسارت نغمه خوان
بوستان را آبیاری کرده ای
گونه گون گلها در آن پروردهای
گر غزالش در غزل شد رام او
دانه پاشیدی تو اندر دام او
عطر عطار از شمیم بوی توست
این نسیم از کوی تو وز سوی توست
بر سر خوان تو، مهمان تو بود
گر سنایی هم ثناخوان تو بود
خیمه زد خیام هم بر بام تو
بود جامی نیز مست جام تو
داشت گر نامی نظامی از تو داشت
توسنش این تیزگامی از تو داشت
سودش از سرمایه سرشار تو
پنج گنجش مخزن الاسرار تو
مثنوی را هم تو مبدأ بوده ای
گر فزون شد، تو بر آن افزوده ای»
این همه سوداگر سود تواند
خوشه چین خرمن جود تواند
کیستم من تا که از خود دم زنم
نیستم جولاهه تا بر خود تنم
از که پرسم؟ در تو می جویم تو را
با زبان تو ثنا گویم تو را
منبع: #حسین_خطیبی « #ای_زبان_پارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱523، ص ۱۵26.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت یکم ای زبان پارسی افسونگری هر چه گویم از تو، زان افزون تری این صدای توست کاندر گوش ماست میشناسم من صدایی آشناست بانگ او وابانگی از فرهنگ تست این صدای پای پیش آهنگ تست در تک آور پای و سر در پیش نه تکروان را در…
.
ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت دوم
ای زبان پارسی، در کار باش
رهگشای راه ناهموار باش
لفظ پردازی و معنی آفرین
در عذوبت، لفظ با معنی قرین
با تو بتوان گفت بی بست و گسست
با اشارت یا کتابت هر چه هست
یاریم ده تا توانم گفت باز
آن چه در دل دارم از گرم و گداز
جویبار نثر تو صافی ز درد
ریگ را در قعر آن بتوان شمرد
نظم بی پیرایه از دل خاسته
یا که زیور بسته و آراسته
از رسایی نظم در اوج کمال
در روانی، نثر، چون آب زلال
سایه گستر شاخ پر بار و بری
باغبان خبره ای، گل پروری
هر گلی با رنگی و بویی دگر
می کشد زین سو مرا سویی دگر
پهن دشتی، هر که خواهد گو در آ
زان که «كل الصيد في جوف الفرا»
ژرف اقیانوسی و پر گوهری
کوه نستوهی، همه كانِ زری
از هنر پیشینه ها در سینه ات
جلوه گر دیرینه ها ز آیینه ات
خوان الوان کرم گسترده ای
بر درت نه برده ای، نه پرده ای
دیهقان را گو که با داس درو
خرمن آماده ست بشتاب و برو
رازداری با تو بتوان گفت راز
گر نخواهد کس، نخواهی گفت باز
اسب تازی در سبق یار تو نیست
گر بتازی کس جلودار تو نیست
مرد باید، مرد میدان کلام
تا به نیرو گیردت در کف زمام
ور نباشد یکه تازی چیره دست
تا به خود جنبد، عنان خواهی گسست
منبع: #حسین_خطیبی « #ای_زبان_پارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱523، ص ۱۵26.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت دوم
ای زبان پارسی، در کار باش
رهگشای راه ناهموار باش
لفظ پردازی و معنی آفرین
در عذوبت، لفظ با معنی قرین
با تو بتوان گفت بی بست و گسست
با اشارت یا کتابت هر چه هست
یاریم ده تا توانم گفت باز
آن چه در دل دارم از گرم و گداز
جویبار نثر تو صافی ز درد
ریگ را در قعر آن بتوان شمرد
نظم بی پیرایه از دل خاسته
یا که زیور بسته و آراسته
از رسایی نظم در اوج کمال
در روانی، نثر، چون آب زلال
سایه گستر شاخ پر بار و بری
باغبان خبره ای، گل پروری
هر گلی با رنگی و بویی دگر
می کشد زین سو مرا سویی دگر
پهن دشتی، هر که خواهد گو در آ
زان که «كل الصيد في جوف الفرا»
ژرف اقیانوسی و پر گوهری
کوه نستوهی، همه كانِ زری
از هنر پیشینه ها در سینه ات
جلوه گر دیرینه ها ز آیینه ات
خوان الوان کرم گسترده ای
بر درت نه برده ای، نه پرده ای
دیهقان را گو که با داس درو
خرمن آماده ست بشتاب و برو
رازداری با تو بتوان گفت راز
گر نخواهد کس، نخواهی گفت باز
اسب تازی در سبق یار تو نیست
گر بتازی کس جلودار تو نیست
مرد باید، مرد میدان کلام
تا به نیرو گیردت در کف زمام
ور نباشد یکه تازی چیره دست
تا به خود جنبد، عنان خواهی گسست
منبع: #حسین_خطیبی « #ای_زبان_پارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱523، ص ۱۵26.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت دوم ای زبان پارسی، در کار باش رهگشای راه ناهموار باش لفظ پردازی و معنی آفرین در عذوبت، لفظ با معنی قرین با تو بتوان گفت بی بست و گسست با اشارت یا کتابت هر چه هست یاریم ده تا توانم گفت باز آن چه در دل دارم از گرم…
.
ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت سوم
ای زبان پارسی، ای پرتوان
ای تو آن دریای ژرف بیکران
ریزه خوار خوان يغمای توام
جرعه نوش جام صهبای توام
تا که بودم، در کنارت بوده ام
آستین بر آستانت سوده ام
بردم ار سودی، ز جودت برده ام
سر نهم آنجا که باده خورده ام»
گر گسستم باز پیوستم به تو
تازه کرده عهد و بر بستم به تو
این جدایی بود، این دوری نبود
یا اگر دوری، ز مهجوری نبود
بازگشتم، من دگر آن نیستم
سخت جانی سست پیمان نیستم
بار دیگر با تو دمساز آمدم
رفتم و از نیمه ره باز آمدم
آمدم با کوله باری ز آرزوی
خود جز از حسرت چه دارم پیش روی
در پس پشت آن همه رنج و تعب
پیش رو روزی که می آید به شب
پیر گشتم، دیر شد، تدبیر چیست؟
پیر را پروای زود و دیر نیست
بام عمرم رفته و شام آمدست
آفتابم بر لب بام آمدست
ای کلید بسته درهای سخن
آشنایم در به رویم باز کن
بی زبانی از تو می خواهد مدد
ای فزون تر از شمار و از عدد
بی نشانی از تو می جوید نشان
برفشان آن آستین زرفشان
تا گشاید لفظ و معنی را گره
آنچه داری در توان، یاریش ده
با تو گر یاری کنی از تار و پود
عقده¬ی دل را توان آسان گشود
از زبان پارسی گویم نخست
این زبان سرمایه فرهنگ تست
نام دیرین زبان ما، دری ست
پارسی ما زبان مادری ست
بود گلگشت تو در بستان او
شیر دانش خوردی از پستان او
منبع: #حسین_خطیبی « #ای_زبان_پارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱523، ص ۱۵26.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت سوم
ای زبان پارسی، ای پرتوان
ای تو آن دریای ژرف بیکران
ریزه خوار خوان يغمای توام
جرعه نوش جام صهبای توام
تا که بودم، در کنارت بوده ام
آستین بر آستانت سوده ام
بردم ار سودی، ز جودت برده ام
سر نهم آنجا که باده خورده ام»
گر گسستم باز پیوستم به تو
تازه کرده عهد و بر بستم به تو
این جدایی بود، این دوری نبود
یا اگر دوری، ز مهجوری نبود
بازگشتم، من دگر آن نیستم
سخت جانی سست پیمان نیستم
بار دیگر با تو دمساز آمدم
رفتم و از نیمه ره باز آمدم
آمدم با کوله باری ز آرزوی
خود جز از حسرت چه دارم پیش روی
در پس پشت آن همه رنج و تعب
پیش رو روزی که می آید به شب
پیر گشتم، دیر شد، تدبیر چیست؟
پیر را پروای زود و دیر نیست
بام عمرم رفته و شام آمدست
آفتابم بر لب بام آمدست
ای کلید بسته درهای سخن
آشنایم در به رویم باز کن
بی زبانی از تو می خواهد مدد
ای فزون تر از شمار و از عدد
بی نشانی از تو می جوید نشان
برفشان آن آستین زرفشان
تا گشاید لفظ و معنی را گره
آنچه داری در توان، یاریش ده
با تو گر یاری کنی از تار و پود
عقده¬ی دل را توان آسان گشود
از زبان پارسی گویم نخست
این زبان سرمایه فرهنگ تست
نام دیرین زبان ما، دری ست
پارسی ما زبان مادری ست
بود گلگشت تو در بستان او
شیر دانش خوردی از پستان او
منبع: #حسین_خطیبی « #ای_زبان_پارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱523، ص ۱۵26.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت سوم ای زبان پارسی، ای پرتوان ای تو آن دریای ژرف بیکران ریزه خوار خوان يغمای توام جرعه نوش جام صهبای توام تا که بودم، در کنارت بوده ام آستین بر آستانت سوده ام بردم ار سودی، ز جودت برده ام سر نهم آنجا که باده خورده…
.
ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت چهارم
او به مهر مادری چون جان خویش
مر تو را پرورد در دامان خویش
این لسان اهل فردوس برین
در معانی از بیان سحر آفرین
رفته تا بنگاله اش قند سخن
طوطیان هند از آن شکر شکن
وز بخارا تا به کشمير و به ری
یک شبه، صد ساله ره را کرده طی
ره ز ری تا قونیه پیموده است
گرچه مقصد تا سپاهان بوده است
پس به سوی گنجه و شروان گذشت
راه خود پیمود و نیز از آن گذشت
روی سوی خطة شیراز کرد
تنگ شکر را در آنجا باز کرد
بزم خود گسترد در هر مرز و بوم
از در آمویه تا اقصای روم
پی سپر از خاوران تا باختر
وان به نیرو، هرنفس گستاخ تر
پهن گیتی عرصه جولان او
«از حلب تا کاشغر میدان او»
یکه تازانی به مضمار بیان
لفظ با معنی عنان اندر عنان
لفظ و معنی میرود بر یک نسق
گاه گیرد لفظ بر معنی سبق
گاه در سیر سخن، همراه اوست
«می رود آنجا که خاطرخواه اوست»
گاه معنی لفظ را در پی نهد
راز خود را بر زبان نی نهد
با نوای «بشنو از نی» دم زند
«حرف و نطق و صوت را بر هم زند»
این دو غواصان دریای هنر
با شتاب از هفت دریا در گذر
این دو همراهان چست تیزگام
آسمان پیمای بیدای کلام
بارور شد نطفه پیوندشان
نظم و نثر پارسی فرزندشان
زاده و پرورده و بالان شده
سعدی و فردوسی و سلمان شده
فرخی و عنصری و انوری
آن خداوندان گفتار دری
منبع: #حسین_خطیبی « #ای_زبان_پارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱523، ص ۱۵26.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
ای زبان پارسی – شعر: حسین خطیبی، قسمت چهارم
او به مهر مادری چون جان خویش
مر تو را پرورد در دامان خویش
این لسان اهل فردوس برین
در معانی از بیان سحر آفرین
رفته تا بنگاله اش قند سخن
طوطیان هند از آن شکر شکن
وز بخارا تا به کشمير و به ری
یک شبه، صد ساله ره را کرده طی
ره ز ری تا قونیه پیموده است
گرچه مقصد تا سپاهان بوده است
پس به سوی گنجه و شروان گذشت
راه خود پیمود و نیز از آن گذشت
روی سوی خطة شیراز کرد
تنگ شکر را در آنجا باز کرد
بزم خود گسترد در هر مرز و بوم
از در آمویه تا اقصای روم
پی سپر از خاوران تا باختر
وان به نیرو، هرنفس گستاخ تر
پهن گیتی عرصه جولان او
«از حلب تا کاشغر میدان او»
یکه تازانی به مضمار بیان
لفظ با معنی عنان اندر عنان
لفظ و معنی میرود بر یک نسق
گاه گیرد لفظ بر معنی سبق
گاه در سیر سخن، همراه اوست
«می رود آنجا که خاطرخواه اوست»
گاه معنی لفظ را در پی نهد
راز خود را بر زبان نی نهد
با نوای «بشنو از نی» دم زند
«حرف و نطق و صوت را بر هم زند»
این دو غواصان دریای هنر
با شتاب از هفت دریا در گذر
این دو همراهان چست تیزگام
آسمان پیمای بیدای کلام
بارور شد نطفه پیوندشان
نظم و نثر پارسی فرزندشان
زاده و پرورده و بالان شده
سعدی و فردوسی و سلمان شده
فرخی و عنصری و انوری
آن خداوندان گفتار دری
منبع: #حسین_خطیبی « #ای_زبان_پارسی». در: #ای_زبان_پارسی، به کوشش #میلاد_عظیمی، تهران: موقوفات دکتر محمود افشار، جلد سوم، ۱523، ص ۱۵26.
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقهمندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
پذیرای نظرات و پژوهشهای شما هستیم.
ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
.
#ایرج_افشار؛ #مردی_سخت_جگرآور
.
.
[یادداشتی از دکتر #میلاد_عظیمی]
.
.
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا او را به زندگی برگردانند، آقای فلان تلفن کرد.
آقای فلان مرد زحمتکش بیادعایی بود که کتابی مفصل و مفید مینوشت. کتابش بیعیب نبود اما سودمند بود. افشار که سوسوی کرم شبتاب را هم بر ظلمت محض ترجیح میداد و هر خدمت فرهنگی را ولو مختصر باشد، قدر میدانست، در آن وضع و حال به سؤالهای آن مرد محترم جواب میداد: این را در آن کتاب ببینید و آن را در این مجله بیابید... بابک هم بر لب بحر فنا منتظر بود و شاید به دهان بحر فروشده بود. پزشکان افشار را از اتاق بیرون کرده بودند که قلبش از دیدن نزع پسر جوانش نایستد.
.
پرسشهای مرد جوینده تمامی نداشت. آخر افشار بهدرد گفت: آقای فلان! بابکم از دستم میرود. نمیتوانم بیشتر از این جواب بدهم. در وقت مناسبتری حرف میزنیم. تلفن کنید.
.
میخواهم بنویسم تا بر جریدهٔ هستی بنویسند که ایرج افشار در وقت جانکندن پسرش هم در حال خدمت به ایرانشناسی و ایرانشناسان بود.
.
دوستم میگفت وقتی خاک بر پیکر بابک میریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکهچوبی برداشت و بر خاک چیزکی مینوشت انگار. هزینهٔ مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانوادهٔ خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینهٔ مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت.چنین مردی بود این ایرج افشار.
.
حسین مسرت، یزدشناس، نوشته که پس از مرگ یکی از عزیزانش، افشار به او تلفن کرد. گفت:«نمیتوانی با طبیعت و روزگار بجنگی. پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسیات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم. چه کار توانستم بکنم. جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهٔ دیگری نداری».
.
میبینید که واقعبینی افشار را به جایی آورده که دوای زخم روزگار را تحقیق و ایرانشناسی ببیندد. نوشته وقتی همسرش بر بستر مرگ بود، برای اینکه تاب بیاورد و بردبار بماند، یکی از مقالات مهم و مفصلش را نوشت.
.
ایرانشناسی و خدمت به ایران و فرهنگ ایران، پناه و پناهگاه ایرج افشار بود. از آفات زمانهٔ فروکشنده به آن پناه میبرد.
.
فتنه میبارد ازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم.
اسفندماه ماه غروب ایرج افشار هم هست.
.
#ایرج_افشار
.
@n00re30yah
.
https://t.me/shafiei_kadkani/2001
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
#ایرج_افشار؛ #مردی_سخت_جگرآور
.
.
[یادداشتی از دکتر #میلاد_عظیمی]
.
.
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا او را به زندگی برگردانند، آقای فلان تلفن کرد.
آقای فلان مرد زحمتکش بیادعایی بود که کتابی مفصل و مفید مینوشت. کتابش بیعیب نبود اما سودمند بود. افشار که سوسوی کرم شبتاب را هم بر ظلمت محض ترجیح میداد و هر خدمت فرهنگی را ولو مختصر باشد، قدر میدانست، در آن وضع و حال به سؤالهای آن مرد محترم جواب میداد: این را در آن کتاب ببینید و آن را در این مجله بیابید... بابک هم بر لب بحر فنا منتظر بود و شاید به دهان بحر فروشده بود. پزشکان افشار را از اتاق بیرون کرده بودند که قلبش از دیدن نزع پسر جوانش نایستد.
.
پرسشهای مرد جوینده تمامی نداشت. آخر افشار بهدرد گفت: آقای فلان! بابکم از دستم میرود. نمیتوانم بیشتر از این جواب بدهم. در وقت مناسبتری حرف میزنیم. تلفن کنید.
.
میخواهم بنویسم تا بر جریدهٔ هستی بنویسند که ایرج افشار در وقت جانکندن پسرش هم در حال خدمت به ایرانشناسی و ایرانشناسان بود.
.
دوستم میگفت وقتی خاک بر پیکر بابک میریختند، افشار از جمع کناره گرفت. دورترک بر گوری نشست. تکهچوبی برداشت و بر خاک چیزکی مینوشت انگار. هزینهٔ مراسم یادبود بابک را هم صرف انتشار دو جلد کتاب بدیع و ماندنی «کتابفروشی» کرد. بابک کتابفروش بود. چه نجیبانه از خانوادهٔ خود و در مرتبت اول از همسر بابک تشکر کرد که اجازه دادند هزینهٔ مراسم به زخم کتاب بخورد. به کار ایران و فرهنگ ایران بیاید. به یاد دارم که در آگهی تشکر از کسانی که به خانواده افشار تسلیت گفته بودند، نام عروسش را در صدر نوشت.چنین مردی بود این ایرج افشار.
.
حسین مسرت، یزدشناس، نوشته که پس از مرگ یکی از عزیزانش، افشار به او تلفن کرد. گفت:«نمیتوانی با طبیعت و روزگار بجنگی. پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزدشناسیات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم. چه کار توانستم بکنم. جز اینکه واقعیت را بپذیری چارهٔ دیگری نداری».
.
میبینید که واقعبینی افشار را به جایی آورده که دوای زخم روزگار را تحقیق و ایرانشناسی ببیندد. نوشته وقتی همسرش بر بستر مرگ بود، برای اینکه تاب بیاورد و بردبار بماند، یکی از مقالات مهم و مفصلش را نوشت.
.
ایرانشناسی و خدمت به ایران و فرهنگ ایران، پناه و پناهگاه ایرج افشار بود. از آفات زمانهٔ فروکشنده به آن پناه میبرد.
.
فتنه میبارد ازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم.
اسفندماه ماه غروب ایرج افشار هم هست.
.
#ایرج_افشار
.
@n00re30yah
.
https://t.me/shafiei_kadkani/2001
.
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
.
https://t.me/Baghekhabushan
Telegram
شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ایرج افشار؛ مردی سخت جگرآور
[یادداشتی از دکتر میلاد عظیمی]
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا…
ـــــــــــــــــــــــ
ایرج افشار؛ مردی سخت جگرآور
[یادداشتی از دکتر میلاد عظیمی]
▪️ایرج افشار مردی سخت جگرآور بود. دوستی ثقه از چشمدید خود روایت کرد که در شب واقعهٔ بابک افشار، وقتی اطبا–برادران میر– مشغول جهد بیتوفیق بودند تا…