کانال رسمی هزار باده فرهنگ
611 subscribers
3.46K photos
491 videos
80 files
2.77K links
#هزار_باده_فرهنگ کانالی است با موضوعات فرهنگی و هنری برای اطلاع رسانی به علاقه‌مندان. فعالیت های این کانال با رویکرد پژوهشی و نگاهی مستقل، اما پایبند به اخلاق و متکی به قانون است.
پذیرای نظرات و پژوهش‌های شما هستیم.

ارتباط با مدیریت: @M_Moeinfar35
Download Telegram
.

💧💧💧

با دریغ و‌ اندوه درگذشت زنده‌یاد آقای سید محمود دعایی نیک‌مرد وارسته، روحانی روشن‌اندیش و دوستدار ادب، فرهنگ و هنر ایران را به خانواده محترم ایشان، نویسندگان مطبوعات و فرهنگ‌مداران این مرز و بوم تسلیت می‌گوییم.
یاد و نام شادروان ماندگار

#دکتر_جهانشاه_پوراندخت_شهریار_برومند

محمدحسین - سیاوش نصیری


https://t.me/adibboroumand/563

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#سیدمحمود_دعایی
#دکتر_جهانشاه_پوراندخت_شهریار_برومند
#شعر
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. 🖤برای او که انسان متفاوتی بود *"چه بگویم؟!"* تو خامشی که بخواند؟ تو می روی که بماند؟ ✍️..... #جلال_رفیع با سپاس از جناب آقای جیوار برای پیگیری این یادداشت متن کامل را در دو صفحه بعدی بخوانید👇👇 🔷استفاده از این یادداشت با ذکر منبع بلامانع خواهد بود…
.

💧باور می کنید که در همه عمرِ پس از انقلابش اتومبیل هم نداشت؟ در سال هایی که نماینده تهران در مجلس بود، سهم اتومبیلِ مجلسی اش را نپذیرفت و به خود مجلس واگذار کرد. چنان که حقوق ماهانه ی مدیریت موسسه و روزنامه اطلاعات را هم قبول نکرد. تنها و تنها با شهریه ی طلبگی اش روزگار می گذراند. و البته خانه کوچکی در کرمان داشت که ارثیه ی مادر زحمتکش و فداکارش بود. قبل از انقلاب، ساواک آن خانه را در اختیار گرفت و بعد از انقلاب هم جمعی از نیازمندان در آن خانه تصرّف کردند. سهم تصرّف شده را به متصرّفان بخشید و سهم خود را برای ازدواج فرزندانش هزینه کرد. در ساده زیستی و درویشیِ ارادی و انتخابی اش به شدت تحت تاثیر مادر قرار داشت و می گفت مادرم کارگرِ کارخانه کرمان بود و هر روز صبح مرا که کودک بودم با دستمالی از نان و سبزی و خوراکی به آنجا می برد. مادرم کارگری می کرد و من با بچه های دیگران در میان گرد و غبارِ برخاسته از خاکِ محوطه ی کارخانه بازی می کردم.

💧چه بگویم از کسی که پناهگاه نویسندگان و نخبگان و محققان و هنرمندان بود. مقالاتِ انتقادیِ بسیاری از آنان را در روزنامه و سایر نشریات موسسه اطلاعات منتشر می کرد و البته مخالفتِ بسیاری از معتقدان و معترضان را بر می انگیخت. می گفت مرا تایید نمی کنند، تحمل می کنند ، و همین مقدار که تحملم می کنند برایم موجب امتنان و سپاسگزاری است. او بود که در تشییعِ نخبگانِ جامعه و در مراسم نمازخوانی بر پیکرشان پیشقدم بود. همواره می گفت: جذب حد اکثری و دفع حداقلی را فریضه می دانم.

💧هنگام ورود به ساختمان موسسه اطلاعات در خیابان خیام در سال پنجاه و نُه شمسی، مجسمه مرحوم مسعودی بنیانگزار موسسه را نگذاشت که بشکنند. با احترام، آن را برای خویشاوندانش که با جستجوی بسیار پیدای شان کرده بود، فرستاد. فرزند مسعودی را که در دهه هفتاد به ایران باز گشته بود، چنان مجذوب کرد که گفت: از این که می بینم مدیریت موسسه مطبوعاتی پدرم به دست اهلش رسیده است، احساس خوشحالی و رضایت می کنم. دعایی چندان خاکساری می کرد که دست استادانی امثال شجریان و کاتوزیان و فرشچیان و جمشید مشایخی و حتی (به قول خودش) با رعایت موازین شرعی دست بانوی بزرگواری را که موسسه موفق محک (برای معالجه کودکان مبتلا شده به سرطان) را مدیریت می کند، می بوسید. دکتر کاتوزیان (پدر علم حقوق نوین در ایران) چنان مجذوب شده بود که می گفت: من در همه عمرم معمّمی را ندیده بودم که دست "کت و شلواری" را چنین صادقانه ببوسد و این از عجایب است!

💧آری، چه بگویم از کسی که انسان متفاوتی بود و با بسیاری از همقطارانش تفاوت های بسیار داشت؟ بسیاری، او را استثنایی خوانده اند، و بسیاری هم طبیعی است که با او مواجهه ی انتقادی داشته باشند و دارند، اما دوست و غیر دوستش در ژرفای دل به صفات ارزنده ی اخلاقی و گفتاری و رفتاری اش معترف اند. شوخ طبعی و شیرین گویی اش در عین دست و پنجه نرم کردن با مشکلات سخت و سنگین، ویژگی برجسته و فراموش ناشدنی اش بود. گاهی دلش خون بود، اما قول حافظ را رعایت می کرد که با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام. حزنه فی قلبه و بشره فی وجهه. اخبار غم انگیز را در دلش پنهان می کرد و به همکارانش نمی گفت، مگر ضرورتی پیش می آمد. و دیگر... .

چه بگویم که مرا تاب و توان در تن نیست
از غم خویش مپرسید ز من چون من نیست.

#جلال_رفیع


ص (2) پایان

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#سیدمحمود_دعایی
#جلال_رفیع
#شعر
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود ✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #شعر #سیدمحمود_دعایی #محمد_قوچانی #فرهنگ #پژوهش…
.

#دعایی، #وفادار_و_حق_گزار_بود


🔷یکی از دو سوی این قاب از عکس بیرون رفت. همان انسان ذاتا معتدل و مصلحی که چهل سال روزنامه اطلاعات را با اعتدال در دل انقلاب نگه داشت.
سیدمحمود دعایی نماد روحانیتی بود که انقلاب را با اعتدال متضاد نمی دانست، بر خلاف وارثان انقلابی روزنامه دوقلوی ناهمسانش «کیهان» که یکسره تاریخ را به انکار نشستند، او هرگز مؤسس میراثی که به او رسیده بود را از یاد نبرد. به عباس مسعودی بی حرمتی نکرد.

🔷همین دو هفته قبل که به همت دکتر علی ربیعی برای دیدار با دکتر ظریف در معیت دیگر روزنامه نگاران خدمتش رسیده بودیم، از آرزوهایش برای بزرگداشت جشن صد سالگی اطلاعات (چهار سال دیگر) می گفت و از اینکه هنوز تندیس عباس مسعودی مؤسس اطلاعات را سالم نگه داشته است. وفادار بود.

🔷به دکتر ظریف همان اتاقی را داده بود که به آقای خاتمی داده بود. به هر سیاستمدار فرهیخته ای پس از مسئولیت اتاقی می داد تا بگوید یار دوران غربت است. حق گزار بود، تا این اواخر اخبار آقای خاتمی را منتشر می کرد.

🔷سال هشتاد وهشت در زندان که بودم و فقط به اطلاعات و کیهان دسترسی داشتم، همه اخبار اعتراضات را از اطلاعات پیگیری می کردم. از روابطش با رهبران انقلاب برای تألیف قلوب بهره می برد و برای وصل کردن و نه فصل کردن. عميقا ساده زیست و فروتن بود.

🔷تا آخر عمر از منشی داشتن پرهیز کرد و به زی طلبگی می زیست و نه امتیازات حکومتی پس از انقلاب مؤسسه اش را به دانشکده تربیت بسیاری از روزنامه نگاران بدل کرد. دریغا که ما بد بدرقه اش کردیم و یک رفتار شخصی پیر مرد (ولو قابل نقد) که از عواطفش برخاسته بود را بزرگنمایی کردیم. بزرگ ما بود.

🔷ما همه مدیونش هستیم؟ چه آنان که همکار اطلاعات بودند، چه آنان که چون من (که به لطف عادت پدرم) خواننده اطلاعات بودیم، همه اطلاعاتی بودیم و نه کیهانی! که این دو، دو مکتب روزنامه نگاری در ایران است که باید به تفصیل در شماره هشتم آگاهی نو بنویسم. هر روزنامه نگار و روشنفکر و هنرمند و سیاستمدار ملی که می رفت، بر پیکرش دعایی نماز می خواند از یدالله سحابی تا محمدرضا شجریان.

#محمد_قوچانی

سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - سال نود وششم - شماره ۲۸۱۲۹


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#محمد_قوچانی
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
. #پیرمرد، #چشم_و_چراغ_ما_بود.... ✍️🔽متن کامل در صفحه بعدی... 👇👇 https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh #فصلنامه #فرهنگی #هنری #باغ_خبوشان #قوچان #خبوشان #خراسان #تهران #ایران #شعر #سیدمحمود_دعایی #رضا_رفیع #فرهنگ #پژوهش…
او خود یکی از سرگشتگان و جویندگان وادی فضیلت بود. در روزگاری که بعضی از این فضیلت ها کمرنگ و فراموش شده اند و باز باید چراغ برداشت و هفت شهر عشق را گشت. به نیت دست یافتن به سرچشمه فضیلت های انسانی و آسمانی. و برای همین بود که آقای دعایی می گفت: من انتشار دو کتاب را ذخیره آخرت خود کرده ام که یکی از این دو، کتاب شریف فضیلت های فراموش شده است. به قلم دانشمند با اخلاق و وارسته، زنده یاد حسینعلی راشد که در شرح حال حضرت ابوی اش، حاج آخوند ملا عباس تربتی نگاشته شد ه است که رضوان خاصه الهی بر این دو عزیز بزرگوار روزگار باد.

آخرین باری که حاج آقا را دیدم، در پایان هفته گذشته بود که رفتم پیش ایشان و گفتم که با تنی چند از دوستان تحریریه، یکی دو روزی عازم دیدار از اماکن تاریخی و فرهنگی و بقاع متبرکه بایزید بسطامی و شیخ ابوالحسن خرقانی در شاهرود هستیم، شما نمی آیید؟ ...
نگاهی کردند و گفتند: نه عزیز جان، شما بروید. من مدت هاست که خانواده را جایی نبرده ام و خوب نیست که خودم جایی به قصد مسافرت بروم. لبخندی زدند و نمی دانستم که این آخرین تصویر زیبایی است که در دلم قاب می شود به روزگاران. در معیت سردبیر روزنامه و سردبیر اطلاعات هفتگی و دوستان اهل فکر و فرهنگ عازم زیارت سلطان العارفین بایزید بسطامی شدیم.

عصر شنبه بود و همه مان حالتی خوش از معرفت و عرفان داشتیم و تکرار جمله های زیبایی که از این شیوخ اهل عرفان به یاد گار در تذکرة الاولیای عطار باقی مانده است. سرخوش از زیارت بایزید بسطامی، به روستای قلعه نو خرقان باز کنیم و در دل شب، در خلوتی خواستنی و دلنواز و روح پرداز، بر گرد مزار شیخ ابوالحسن خرقانی نشستیم و زاویه نشین شدیم. همان که بر سر در خانقاه اش نوشته بود: «هر که در این سرا در آید، نانش دهید و از ایمانش نپرسید. چه، آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد. البته پر خوان بو الحسن به نان ارزد.»

نمی دانستیم که در همان لحظات عرفانی و معرفتی که از بینش و منش انسانی و الهی شیخ ابوالحسن خرقانی در خلوت معطر فضای مزار ساده و صمیمی اش سخن می گفتیم، عزیز دل ما، حاج آقا دعایی را داشتند در بیمارستان بستری می کردند. همو که در گفتار و کردارش چنین نگاهی داشت و بر این مشی و مرام، قدم بر می داشت.

و نمی دانستم که روز بعدش که برمی گردیم، نیم ساعتی از پرواز ابدی دعایی گذشته است. و دیگر ما مجبوریم که فقط پرواز روح بلند او را در افقی فراتر از زمین و زمان له نظاره بنشینیم و پرواز را به خاطر بسپاریم....

دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشت هایم را
بر پوست کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریک اند
چراغ های رابطه تاریک اند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست...

#رضا_رفیع


سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ - سال نود و ششم - شماره ۱۳۹ ۲۸

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رضا_رفیع
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

یک از دو

#دعای_مردی_انقلابی، #دوستدار_اهل_فرهنگ

کافی بود کسی یک بار مرحوم #دعایی را ببیند و شیفته او شود. کافی بود کسی او را ببیند و بفهمد او در زمره آنانی است که می‌شود ایشان را مصداق‌های بعدی رسول(ص)، در وصف قرآنی «انّک لعلی خُلُقٍ عظیم» دانست. در زندگی اجتماعی، اخلاق حرف اول را می‌زد و او عالی‌ترین نوع آن را در قیاس با آنچه بهترین‌ها داشتند، برخوردار بود. اخلاق فقط لبخند و نرمی در برخورد نیست، اخلاق ترکیبی از داشتن حسن برخورد، به همراه درایت و عقل، کاربردی کردن آن، معتدل و اهل مدارا بودن، فهیم بودن و درک افراد، احترام نهادن به آراء دیگران و در یک سخن داشتن پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود. من نوبه خود، هر زمانی او را می‌دیدم، احساس فاصله زیاد اخلاقی میان خود و او می‌کردم و به وصف و حال و صفات او غبطه می‌خوردم. البته می‌دانستم و می‌دانم هرگز مثل او نخواهم شد، اما چنان که امیر مومنان در باره خود می‌فرمود، تلاش می‌کردم شبیه او باشم. حق این است که شبیه بودن به او هم بسیار دشوار بود.
1. یک نکته مهم این بود که در مسیر ا نقلاب، آن هم آدمی مثل دعایی که بسیار نزدیک به قطب انقلاب بود، با فراز و نشیب‌های عجیب و غریبی که آدم‌های انقلابی را گرفتار می‌کرد و با هر انگیزه‌ای، می‌توانست گرفتار گرداب‌های عجیبی شده باشد. این که شما به عنوان انقلابی، با آن سوابق و نفوذ، یک مرتبه به مقامات بالایی برسید که دستتان در هر کاری باز باشد، در همه چیز... اما این کار را نکنید، اصلا وارد نشوید تا آلوده شوید، خود را در شرایطی قرار دهید که در چاه و چاله نیفتید، این چیزی بود که دعایی با اعتقاد و فهم به آن توجه داشت. از روز اول هم آدم تندی نبود و سوابقش این را نشان نمی‌دهد. از اول هم در حد خود مردمی و فرهیخته بود. دعایی روزها و مرزهای سختی را پشت سر گذاشت، آن هم بیش از چهل سال، اما اصولش را حفظ کرد، مهم‌تر از همه اصول دینی و اخلاقی را. به آن شناختی که از امامان داشت، معتقد بود. به اصول انسانی و نه اصول ساختگی و اصرار بر آنها، باور داشت. دعایی راه خود را رفت، اسیر جوّ نشد، از ارزش‌هایی که برای خود شناخته بود، فاصله نگرفت. دعایی، دوستان انقلابی و هم قطارانی داشت که بی محابا رفتار می کردند. هم در نجف و هم بعدها در ایران... حالا هم به اسم انقلابی، به تندی حرف می زنند... اما دعایی وارد این عرصه‌ها آن هم به اسم انقلابی‌گری نشد.
2. به نظر می رسد دعایی عقیده و مبنایش این بود که ما در انقلاب هر کسی را به هر اتهامی کنار بگذاریم.؟ قرار نبود هر روز در روزنامه خود، جنازه بی‌جان یا باجان کسی را که زمانی در دوره شاه به اقتضای زندگی و فکر و زمانه کتابی یا مقاله‌ای نوشته بود یا در مراسمی حاضر شده بود یا .... دراز کنیم. چه انسان‌های فرهیخته‌ای که با یک دشنام و اتهام از هستی ساقط شدند و برای ابد محو گشتند. بسیاری از آن اتهامات قابل اثبات نبود و یا ناشی از یک کج‌فهمی یا تنگ‌نظری بود. البته که دعایی هم قلم، روزنامه، سابقه انقلابی داشت، در دستگاه حکومتی جایی و حامی داشت، و آن روزها اگر کسی این کارها را می‌کرد، نامش سر زبان‌ها می‌افتاد. اما برای او اخلاق و ارزش‌های انسانی بیش از این‌ها ارزش قائل بود. او می‌دانست تهمت چه جایگاه منفوری در دین دارد، در حالی که حرفه برخی از اینها فقط و فقط تهمت زدن آن هم در پوشش دینداری و انقلابیگری بود. به فرمایش امام علی، دین برای بسیاری از اینها «لعق علی السنتهم» و وسیله کسب و کار و معاش و دنیا داری بود. «یطلب به الدنیا». و البته این دنیا فقط پول و ثروت و منصب نبود و نیست؛ شما ممکن است عمری را به زهد بگذارنید اما شهوت شهرت و نام و نشان و جز آن داشته باشید. زاهدانی در صدر اسلام بودند که بسیار از اینها زاهدتر بودند، اما قدرت را از اهل حق گرفتند و حالا هم بعد از قرن‌ها به رغم آن زهدگرایی، نامشان همیشه قرین بدی و خشونت است. این مهم است که یک انقلابی، از روزگاران سخت، از نظر نمره اخلاق و انسانیت، جان سالم بدر ببرد و مرحوم دعایی چنین بود. 👇👇👇👇

https://t.me/jafarian1964/12800

https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رشول_جعفریان
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan
کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Photo
.

دو از دو

3. فرهنگ دوستی از مهم‌ترین ویژگی‌های دعایی بود. مردی در آستانه هشتاد سالگی، با آن هم شهرت و نام، دیگر نیازی به این نداشت که در هر مجلس فرهنگی ارزشمندی که برگزار می شد، حاضر شود، آن هم برای یادکرد از بزرگی، برای تقدیر از دست اندرکارانی که می‌کوشیدند یاد بزرگی را حفظ کنند. بسا از او دعوت هم نمی‌شد، اما حاضر می‌شد، در انتها یا میانه مجلس هرجا بود می‌نشست. این حضور، ناشی از فرهنگ دوستی او بود. اهمیت دادن به علم و به کتاب و شخصیت‌های علمی. آن هم احترام به کسانی که دیگران و مدیران و بودجه داران، از یاد آنها غفلت می‌کنند یا خود را به تغافل می‌زنند. این که در موج باشیم و بودجه‌ای بگیریم و ستایشی از کسی بکنیم که فرمانی برای بزرگداشت او صادر شده، مهم نیست، مهم آن است مردانی پاس داشته شوند که دیگران به آنها ناسزا می‌گفتند، و آنها را برای سال‌ها خوار کرده بودند. حالا وقتی کسی پیدا می‌شود و قدمی برای پاسداشت آنها بر می‌دارد، دعایی حاضر می‌شود. از آبروی خود مایه می‌گذارد، و می آید و سخن هم می‌گوید. فقط کافی است آخرین سخنرانی او را در بزرگداشت مرحوم اسلامی ندوشن که حکومتی‌ها حتی از گفتن یک تسلیت هم برای درگذشت او ابا کردند، بنگرید. همان نکات کافی است تا بهتر از هزاران جمله از این دست که بنده در باره‌اش می‌نویسم، احساسش را در کنید. او برای بزرگداشت کسانی حاضر می‌شد که دیگران حتی حاضر نیستند اسم آنها را بر زبان بیاورند و این رفتار را به پای انقلابی‌گری خود می‌گذاشتند. روزنامه اطلاعات در همه این دهه‌ها صدای آنها بود. مردانه می‌ایستاد. هنوز هم می‌توان روزنامه اطلاعات روزگار ایشان را یک روزنامه فرهنگی در سطح خوب، و البته صدای این قبیل از ضعفای اهل فرهنگ اما دانشمند و فرهیخته هم دانست. البته که باید از وضعیتی که همین اندازه تحمل می‌کرد و روزنامه را همچنان در اختیار او گذاشته بود، تقدیر کنیم. این که دست کم یک نمونه از یک رفتار انسانی در یک دوره سخت برجای بماند و بر دیگران حجت باشد که این حجت الاسلام بودن است.
4. باید دعایی را یک انقلابی اصیل دانست، چهره‌ای با تجربه در انقلاب که البته امثال او ـ مع‌الاسف ـ کمیاب هستند. بیشتر مدعیان انقلابی‌گیری، انقلابی بودن را با دشنام دادن و تندی کردن و کنار گذاشتن و حذف کردن و پیاده کردن یکی می‌دانند. در روزگار ما این وضعیت بدتر هم شده و فلان انقلابی را می‌بینید که یکجا، نسلی از هنرمندان این کشور را که سال‌های سال استعداد خودشان به همراه پول این مردم پرورششان داده به فساد اخلاق متهم می‌کنند و زشت‌ترین تعابیر را در باره آنها بکار می‌برند. عجیب این که هیچ وقت به ذهن مقامات قضایی نمی‌رسد که از اینها بپرسند در این شرع با این فروعاتش، اگر یک نفر اتهام فحشا به کسی بزند، باید از او شاهد بخواهند و اگر نتوانست بیاورد باید محکوم به عقوبتش کنند، چه رسد به این که کسی، جماعتی را این چنین متهم به فساد و فحشا می‌کند! در زمانه ما و البته پیش ز این هم، برای بسیاری، این رفتار معنای انقلابی‌گری بود. مرحوم دعایی البته که معنای دیگری از انقلابیگری می‌شناخت. هرچه دیگران در مطبوعاتشان آبروی اشخاص را می بردند، او برای حفظ آبروی آنها و دفاع از حقوقشان تلاش می‌کرد. با آن هم سابقه انقلابی‌گری هیچ گاه با این رفتارهای تند که نقشش پیاده کردن بسیاری از مردم و هل دادن آنها به گریز از کشور بود، موافق نبود، علیه آن می‌نوشت، و بیش از همه در عمل نشان می‌داد که خوب بودن، و شیعه علی و زهرا بودن به چه معناست. همین است که امروز این‌چنین مورد ستایش دوست و دشمن در دایره این انقلاب است. خدایش بیامرزد.

#روزنامه_اعتماد، دوشنبه 23 خرداد ماه 1401

https://t.me/jafarian1964/12801
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#شعر
#سیدمحمود_دعایی
#رشول_جعفریان
#فرهنگ
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://t.me/Baghekhabushan