«تجاوز نظامی عراق به ايران»
«سؤال: علت شروع جنگ ايران و عراق چه بود، و آيا در آن ايام امكان نداشت از وقوع جنگ جلوگيري شود؟
جواب: وقتي كه انقلاب پيروز شد يك غرور مخصوصي هم بيت امام(ره) و هم ما و هم ديگران را فرا گرفت، اصلا در ذهن همه اين بود كه گويا عالم را مسخر كرده ايم، ما ميگفتيم مساله مساله اسلام است و ايران و عربستان و ساير كشورها ندارد، انقلاب اسلامي است و امام هم رهبر جهان اسلام است، ما هم حاميان اسلاميم؛ البته پيامبراكرم(ص) هم در زمان خود به همه دنيا و سران كشورها نامه نوشت اما در موقع و زمان خاص خودش اين كار را انجام داد.
در ايران وقتي شاه فرار كرد و انقلاب پيروز شد و كشور در اختيار انقلابيون قرار گرفت، اين حالت غرور را براي همه ايجاد كرد و لذا در بعد سياست خارجي شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اينكه انقلاب مرز نمي شناسد و اين قبيل مسائل متمركز بود، اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند فردا نوبت ماست. وقتي ياسرعرفات در آن زمان به ايران آمد و اين حالت و روحيه مردم ايران را ديد گفت فلسطين فتح شد! براي او اين حالت و احساسات مردم ايران خيلي فوق العاده بود.
کشورهاي همجوار واقعا به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند و كشورهاي غربي نيز آنان را تحريك كردند، روي همين اصل آن واقعه "قيام جهيمان" كه در عربستان پيش آمد دولت عربستان خيلي خشونت به خرج داد، مسجدالحرام را به توپ بست، ديوارهاي مسجد را خراب كرد، اين كار كوچكي نبود چون آنها دو سه هزار نفر بودند كه در مسجدالحرام متحصن شده بودند، دولت عربستان تعداد زيادي را در مسجد الحرام كشت - حالا ما ميگوييم اينها چرا حاجيهاي ما را در خيابانهاي مكه كشتند؟- اينها در خود مسجدالحرام مسلمانان را به قتل رساندند براي اينكه ديدند اگر يك مقدار مماشات كنند كم كم عربستان مثل ايران ميشود.
من يادم هست آن وقتها در رابطه با دولتها وقتي با امام صحبت ميشد ايشان متغير ميشدند، اصلا به دولتها اعتنايي نداشتند؛ و اشكال اين بود كه هم حساب همه دولتها را يكي كردند و هم مواضع اصولي عليه دول ارتجاعي را بدون احتساب عوارض آن و آمادگي لازم براي آن عوارض به صورت خيلي حادي مطرح ميكردند. جوي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ عربستان كي هست؟ شيوخ خليج كي هستند؟ قذافي كي هست؟ ساير كشورها را به وحشت انداخته بود، عراق هم به دنبال بهانه ميگشت كه از اين به هم ريختگي كشور پس از انقلاب استفاده كند، لذا آن قرارداد مرزي الجزاير را كه زمان شاه به امضا رسيده بود در تلويزيون عراق پاره كرد و شاخ و شانه جنگ ميكشيد، امارات و عربستان هم تقريبا يك چنين موضعهايي داشتند و راديو تلويزيونهايشان عليه ايران تبليغات را شروع كرده بودند.
من احساس ميكردم كه ما مورد تهاجم قرار ميگيريم، البته شايد ديگران هم اين احساس را داشتند، ولي من به سهم خودم يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم، آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند، به امام عرض كردم: "هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد معمولا هيئتهاي حسن نيتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خط مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند، و اين گونه كه امروز عراق و ديگران تحريك شده اند و دائما بر عليه ما تبليغات ميكنند خطرناك است، بجاست هيئتهاي حسن نيت به كشورهای مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنجها كاهش پيدا كند"، ايشان فرمودند: "ول كن ما كاري به دولتها نداريم"، من عرض كردم: "ما كه نمي توانيم دور كشورمان ديوار بكشيم بالاخره اينها دولتهايي هستند در مجاورت ما و وحشت اينها را فرا گرفته"، ايشان فرمودند: "نخير ما ميخواهيم دور كشورمان را ديوار بكشيم". اصلا ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد، همان كه در مغز ما بود كه ملتها ملاك هستند در نظر امام همين مساله بود و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من اگر ما یک مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد، بالاخره اين زمينه براي آنها فراهم شد، دولتهاي استعماري هم با توجه به همين احساس وحشت به آنها نزديكتر شدند و آنها را تحريك و تطميع كردند تا بالاخره عراق به ما حمله كرد.»
کتاب « #خاطرات آیت الله منتظری» جلد اول، صفحه ۵۶۵
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«سؤال: علت شروع جنگ ايران و عراق چه بود، و آيا در آن ايام امكان نداشت از وقوع جنگ جلوگيري شود؟
جواب: وقتي كه انقلاب پيروز شد يك غرور مخصوصي هم بيت امام(ره) و هم ما و هم ديگران را فرا گرفت، اصلا در ذهن همه اين بود كه گويا عالم را مسخر كرده ايم، ما ميگفتيم مساله مساله اسلام است و ايران و عربستان و ساير كشورها ندارد، انقلاب اسلامي است و امام هم رهبر جهان اسلام است، ما هم حاميان اسلاميم؛ البته پيامبراكرم(ص) هم در زمان خود به همه دنيا و سران كشورها نامه نوشت اما در موقع و زمان خاص خودش اين كار را انجام داد.
در ايران وقتي شاه فرار كرد و انقلاب پيروز شد و كشور در اختيار انقلابيون قرار گرفت، اين حالت غرور را براي همه ايجاد كرد و لذا در بعد سياست خارجي شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اينكه انقلاب مرز نمي شناسد و اين قبيل مسائل متمركز بود، اين شعارها كشورهاي همجوار را به وحشت انداخت و اين فكر براي آنها ايجاد شد كه اينها به اين شكل كه پيش ميروند فردا نوبت ماست. وقتي ياسرعرفات در آن زمان به ايران آمد و اين حالت و روحيه مردم ايران را ديد گفت فلسطين فتح شد! براي او اين حالت و احساسات مردم ايران خيلي فوق العاده بود.
کشورهاي همجوار واقعا به وحشت افتادند و در برابر جمهوري اسلامي موضع گرفتند و كشورهاي غربي نيز آنان را تحريك كردند، روي همين اصل آن واقعه "قيام جهيمان" كه در عربستان پيش آمد دولت عربستان خيلي خشونت به خرج داد، مسجدالحرام را به توپ بست، ديوارهاي مسجد را خراب كرد، اين كار كوچكي نبود چون آنها دو سه هزار نفر بودند كه در مسجدالحرام متحصن شده بودند، دولت عربستان تعداد زيادي را در مسجد الحرام كشت - حالا ما ميگوييم اينها چرا حاجيهاي ما را در خيابانهاي مكه كشتند؟- اينها در خود مسجدالحرام مسلمانان را به قتل رساندند براي اينكه ديدند اگر يك مقدار مماشات كنند كم كم عربستان مثل ايران ميشود.
من يادم هست آن وقتها در رابطه با دولتها وقتي با امام صحبت ميشد ايشان متغير ميشدند، اصلا به دولتها اعتنايي نداشتند؛ و اشكال اين بود كه هم حساب همه دولتها را يكي كردند و هم مواضع اصولي عليه دول ارتجاعي را بدون احتساب عوارض آن و آمادگي لازم براي آن عوارض به صورت خيلي حادي مطرح ميكردند. جوي كه در ايران بود اين بود كه عراق كي هست؟ عربستان كي هست؟ شيوخ خليج كي هستند؟ قذافي كي هست؟ ساير كشورها را به وحشت انداخته بود، عراق هم به دنبال بهانه ميگشت كه از اين به هم ريختگي كشور پس از انقلاب استفاده كند، لذا آن قرارداد مرزي الجزاير را كه زمان شاه به امضا رسيده بود در تلويزيون عراق پاره كرد و شاخ و شانه جنگ ميكشيد، امارات و عربستان هم تقريبا يك چنين موضعهايي داشتند و راديو تلويزيونهايشان عليه ايران تبليغات را شروع كرده بودند.
من احساس ميكردم كه ما مورد تهاجم قرار ميگيريم، البته شايد ديگران هم اين احساس را داشتند، ولي من به سهم خودم يك روز رفتم منزل آقاي شيخ محمد يزدي در قم، آن وقت هنوز امام قم بودند و در منزل آقاي يزدي سكونت داشتند، به امام عرض كردم: "هر انقلابي كه در دنيا به پيروزي ميرسد معمولا هيئتهاي حسن نيتي را براي كشورهاي مجاور ميفرستد و خط مشي خود را براي آنها توضيح ميدهد و با آنها تفاهم ميكند، و اين گونه كه امروز عراق و ديگران تحريك شده اند و دائما بر عليه ما تبليغات ميكنند خطرناك است، بجاست هيئتهاي حسن نيت به كشورهای مجاور فرستاده شود تا يك مقدار اين تشنجها كاهش پيدا كند"، ايشان فرمودند: "ول كن ما كاري به دولتها نداريم"، من عرض كردم: "ما كه نمي توانيم دور كشورمان ديوار بكشيم بالاخره اينها دولتهايي هستند در مجاورت ما و وحشت اينها را فرا گرفته"، ايشان فرمودند: "نخير ما ميخواهيم دور كشورمان را ديوار بكشيم". اصلا ايشان هيچ حاضر نبودند كه اسم دولتها به ميان بيايد، همان كه در مغز ما بود كه ملتها ملاك هستند در نظر امام همين مساله بود و ميفرمودند ملتها با ما هستند. به نظر من اگر ما یک مقدار تفاهم ميكرديم شايد بهانه به دست آنها نمي آمد، بالاخره اين زمينه براي آنها فراهم شد، دولتهاي استعماري هم با توجه به همين احساس وحشت به آنها نزديكتر شدند و آنها را تحريك و تطميع كردند تا بالاخره عراق به ما حمله كرد.»
کتاب « #خاطرات آیت الله منتظری» جلد اول، صفحه ۵۶۵
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«خاطره آیت الله منتظری از مذاکره با آیت الله خمینی جهت پیشگیری از شروع جنگ»
#سخنرانی
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
#سخنرانی
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
۳۵ سال پیش در چنین روزی:
(۵ مهر ۱۳۶۰)
«نامه به آیت الله خمينی در مورد ضعف عملكرد شورای عالی قضايی و ايجاد گروه گرايی در سپاه پاسداران»
«بسم الله الرحمن الرحيم
محضر مبارك آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي
پس از سلام، با اينكه مدتي است موفق به زيارت حضرتعالي نشده ام و تصميم داشتم براي امور جاريه كشور كه طبعا هر كدام مسئولي دارد مزاحم اوقات شريف نشوم، ولي بر حسب احساس وظيفه شرعي لازم دانستم به نحو اجمال خاطر حضرتعالي را به جرياناتي كه در مهمترين ارگانهاي ضامن بقاء انقلاب و كشور ميگذرد جلب كنم:
۱- ضعف شورايعالي قضايي و بالنتيجه دادگاههاي انقلاب به حدي است كه افراد صادق و متعهدي كه خود در متن آنها هستند ميگويند اوضاع جاري زندان اوين و بسياري از زندانهاي شهرستانها از قبيل اعدامهاي بي رويه و احيانا بدون حكم قضات شرع يا بدون اطلاع آنها و گاهي به رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگي بين دادگاهها و احكام صادره و تاثير جوها و احساسات و عصبانيتها در احكام صادره و حتي اعدام دختران سيزده چهارده ساله به صرف تندزباني بدون اينكه اسلحه در دست گرفته يا در تظاهرات شركت كرده باشند كاملا ناراحت كننده و وحشتناك است، فشارها و تعزيرات و شكنجه هاي طاقت فرسا رو به افزايش است.
آمار زندانيان به حدي است كه بسا در يك سلول انفرادي پنج نفر بايد با وضع غير انساني بمانند؛ حتي به آنها نوعا امكانات نماز خواندن هم داده نمي شود؛ و به تعبير يكي از قضات شرع هرج و مرج و خود مختاري مسئولين بازجويي و بازپرسي سخت نگران كننده است. اعدامهاي اخير معمولا از مهره هاي رده سوم و چهارم و سمپاتها ميباشد و مهره هاي اصلي كاملا به كار مشغولند و از اعدام شدگان قهرمان سازي كرده و افراد ديگري را به دام انداخته و به ميدان ميفرستند. اگر مهره هاي اصلي و موثر اعدام ميشدند و كار توجيهي روي اغفال شدگان انجام ميشد -نظير آنچه با گروه فرقان انجام شد- اميد بود كه ريشه اين گروهها و فكر آنها كنده شود، ولي با زياد شدن آمار معدومين ممكن است در كوتاه مدت جريان ترور ضعيف گردد ولي بالاخره با شكل و تجربيات پيچيده تري جوانه ميزنند و مشكل همچنان باقي است. زمزمه هايي حتي از خانواده هاي متعبد و مذهبي شروع شده كه معلوم نيست گسترش نيابد، چون خون طبعا تحريك كننده عواطف و احساسات است، و بالاخره اموري در زندانها ميگذرد كه اگر حضرتعالي اطلاع داشتيد قطعا به آنها رضايت نمي داديد. البته اين مطالب را كسي به حضرتعالي مينگارد كه از اول مخالف گروهها بوده و از آنها هم ضربه خورده و سعي دارد عقل و فكر را حكم قرار دهد و تحت تاثير احساسات آني واقع نشود.
۲- سپاه پاسداران تقريبا به صورت اهرم گروهها و افراد در آمده، در برخوردها و تصفيه ها و عزل و نصب ها كمتر تقوي و خط اسلام و رهبر مطرح است، و بسا احيانا به جاي تصفيه افراد مشكوك يا مظنون افراد صالح و مفيد تصفيه و حقوق آنان قطع ميشود، و پيش بيني ميشود اگر سپاه به اين وضع پيش برود در آينده نزديكي اين ارگان انقلابي متلاشي يا به صورت يك ارگان انتظامي بي خاصيتي درآيد. لازم است به هر نحو ممكن سپاه از گروه بازي نجات يابد و نمايندگي حضرتعالي در آن به شكل فعال و موثر در آيد.
والسلام عليكم و ادام الله ظلكم
۲۸ ذي القعده ۱۴۰۱ - حسينعلی منتظری»
کتاب « #خاطرات آیت الله منتظری» صفحه ۱۰۶۵، پیوست شماره ۱۲۸
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(۵ مهر ۱۳۶۰)
«نامه به آیت الله خمينی در مورد ضعف عملكرد شورای عالی قضايی و ايجاد گروه گرايی در سپاه پاسداران»
«بسم الله الرحمن الرحيم
محضر مبارك آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي
پس از سلام، با اينكه مدتي است موفق به زيارت حضرتعالي نشده ام و تصميم داشتم براي امور جاريه كشور كه طبعا هر كدام مسئولي دارد مزاحم اوقات شريف نشوم، ولي بر حسب احساس وظيفه شرعي لازم دانستم به نحو اجمال خاطر حضرتعالي را به جرياناتي كه در مهمترين ارگانهاي ضامن بقاء انقلاب و كشور ميگذرد جلب كنم:
۱- ضعف شورايعالي قضايي و بالنتيجه دادگاههاي انقلاب به حدي است كه افراد صادق و متعهدي كه خود در متن آنها هستند ميگويند اوضاع جاري زندان اوين و بسياري از زندانهاي شهرستانها از قبيل اعدامهاي بي رويه و احيانا بدون حكم قضات شرع يا بدون اطلاع آنها و گاهي به رغم مخالفت با آنها و ناهماهنگي بين دادگاهها و احكام صادره و تاثير جوها و احساسات و عصبانيتها در احكام صادره و حتي اعدام دختران سيزده چهارده ساله به صرف تندزباني بدون اينكه اسلحه در دست گرفته يا در تظاهرات شركت كرده باشند كاملا ناراحت كننده و وحشتناك است، فشارها و تعزيرات و شكنجه هاي طاقت فرسا رو به افزايش است.
آمار زندانيان به حدي است كه بسا در يك سلول انفرادي پنج نفر بايد با وضع غير انساني بمانند؛ حتي به آنها نوعا امكانات نماز خواندن هم داده نمي شود؛ و به تعبير يكي از قضات شرع هرج و مرج و خود مختاري مسئولين بازجويي و بازپرسي سخت نگران كننده است. اعدامهاي اخير معمولا از مهره هاي رده سوم و چهارم و سمپاتها ميباشد و مهره هاي اصلي كاملا به كار مشغولند و از اعدام شدگان قهرمان سازي كرده و افراد ديگري را به دام انداخته و به ميدان ميفرستند. اگر مهره هاي اصلي و موثر اعدام ميشدند و كار توجيهي روي اغفال شدگان انجام ميشد -نظير آنچه با گروه فرقان انجام شد- اميد بود كه ريشه اين گروهها و فكر آنها كنده شود، ولي با زياد شدن آمار معدومين ممكن است در كوتاه مدت جريان ترور ضعيف گردد ولي بالاخره با شكل و تجربيات پيچيده تري جوانه ميزنند و مشكل همچنان باقي است. زمزمه هايي حتي از خانواده هاي متعبد و مذهبي شروع شده كه معلوم نيست گسترش نيابد، چون خون طبعا تحريك كننده عواطف و احساسات است، و بالاخره اموري در زندانها ميگذرد كه اگر حضرتعالي اطلاع داشتيد قطعا به آنها رضايت نمي داديد. البته اين مطالب را كسي به حضرتعالي مينگارد كه از اول مخالف گروهها بوده و از آنها هم ضربه خورده و سعي دارد عقل و فكر را حكم قرار دهد و تحت تاثير احساسات آني واقع نشود.
۲- سپاه پاسداران تقريبا به صورت اهرم گروهها و افراد در آمده، در برخوردها و تصفيه ها و عزل و نصب ها كمتر تقوي و خط اسلام و رهبر مطرح است، و بسا احيانا به جاي تصفيه افراد مشكوك يا مظنون افراد صالح و مفيد تصفيه و حقوق آنان قطع ميشود، و پيش بيني ميشود اگر سپاه به اين وضع پيش برود در آينده نزديكي اين ارگان انقلابي متلاشي يا به صورت يك ارگان انتظامي بي خاصيتي درآيد. لازم است به هر نحو ممكن سپاه از گروه بازي نجات يابد و نمايندگي حضرتعالي در آن به شكل فعال و موثر در آيد.
والسلام عليكم و ادام الله ظلكم
۲۸ ذي القعده ۱۴۰۱ - حسينعلی منتظری»
کتاب « #خاطرات آیت الله منتظری» صفحه ۱۰۶۵، پیوست شماره ۱۲۸
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
نامه به آیت الله خمينی در مورد ضعف عملكرد شورای عالی قضايی و ايجاد گروه گرايی در سپاه پاسداران
کتاب #خاطرات آیت الله منتظری، پیوست شماره ۱۲۸
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
کتاب #خاطرات آیت الله منتظری، پیوست شماره ۱۲۸
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«پیشنهاد #خاتمه_جنگ پس از #فتح_خرمشهر و وارد نشدن در خاک عراق»
«من -همانگونه كه در خاطرات آورده ام- پس از فتح خرمشهر به مسؤولان جنگ پيام دادم كه اگر قصد گرفتن غرامت داريد وقتش الآن است؛ ولى شنيدم كه بعضى در پشت سر من گفته بودند كه فلانى بوى دلار به مشامش خورده است. ... آرى، من همواره با صلح تحميلى مخالف بودم و بر خروج كامل نيروهاى متجاوز از كشور به عنوان يكى از شرايط خاتمه جنگ تأكيد مى كردم؛ اما پس از فتح خرمشهر زمينه براى تحقق اين شرط فراهم بود، بلكه با توجه به اينكه برگ برنده در دست ما بود مى توانستيم غرامت خوبى نيز دريافت كنيم، و اگر ديپلماسى فعّال و عاقلانه اى داشتيم حتى امكان داشت زمينه براى معرفى و محاكمه متجاوز نيز فراهم آيد.
در مورد نظر مرحوم امام آنچه از طرف برخى از مسؤولان جنگ عنوان مى شد اين بود كه ادامه جنگ نظر امام است؛ حتى در جلساتى كه گاه سران نظام در بيت من داشتند صريحاً مى گفتند: ما با ادامه جنگ موافق نيستيم بلكه امام اصرار دارند كه بايد تا سقوط صدام جنگ ادامه پيدا كند. اما قول ديگرى هم بود كه بعد از فتح خرمشهر نظر امام ختم جنگ بوده است، كه من آن را به عنوان يك احتمال در خاطرات خود ذكر كردم.
آنچه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه خود با كيهان گفته است دقيقاً مؤيد اين احتمال است. زيرا اگر مطالب ايشان را بپذيريم مرحوم امام در ابتدا بنابر دلايل معقولى با ورود به خاك عراق مخالف بوده اند و بر ادامه جنگ فقط براى بازپس گيرى برخى ديگر از مناطق كشورمان مانند نفتشهر كه در اشغال عراقى ها بود تأكيد داشته اند؛ چون در فرض فتح همه مناطق ايران و مخالفت ايشان با ورود به خاك عراق، ديگر ادامه جنگ معقول نخواهد بود؛ و فتح اين مناطق هم -با توجه به وسعت و اهميت كم آن در مقايسه با وسعت و اهميت مقدار فتح شده در عمليات فتح المبين و بيت المقدس- در آن شرايط به آسانى مقدور بوده است؛ و لذا خود آقاى هاشمى هم در همين مصاحبه مى گويد كه در اين جلسه «نظامى ها (به امام) مى گفتند: در شرايط موجود نمى ارزد كه نيروهاى خود را براى بيرون كردن دشمن از آن مناطق متمركز كنيم.» بر اين اساس درحقيقت مرحوم امام بر ادامه جنگ براى بازپس گيرى ساير مناطقِ در اشغال مانده ايران در مدتى كوتاه اصرار داشته اند، نه ادامه جنگ در خاک عراق براى چندين سال ديگر؛ و اصرار و پافشارى اين دسته از فرماندهان نظامى بوده است كه ايشان را از نظر اوّل خود منصرف ساخته است.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش هشتم، صفحه ۱۱۷
#روزشمار
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«من -همانگونه كه در خاطرات آورده ام- پس از فتح خرمشهر به مسؤولان جنگ پيام دادم كه اگر قصد گرفتن غرامت داريد وقتش الآن است؛ ولى شنيدم كه بعضى در پشت سر من گفته بودند كه فلانى بوى دلار به مشامش خورده است. ... آرى، من همواره با صلح تحميلى مخالف بودم و بر خروج كامل نيروهاى متجاوز از كشور به عنوان يكى از شرايط خاتمه جنگ تأكيد مى كردم؛ اما پس از فتح خرمشهر زمينه براى تحقق اين شرط فراهم بود، بلكه با توجه به اينكه برگ برنده در دست ما بود مى توانستيم غرامت خوبى نيز دريافت كنيم، و اگر ديپلماسى فعّال و عاقلانه اى داشتيم حتى امكان داشت زمينه براى معرفى و محاكمه متجاوز نيز فراهم آيد.
در مورد نظر مرحوم امام آنچه از طرف برخى از مسؤولان جنگ عنوان مى شد اين بود كه ادامه جنگ نظر امام است؛ حتى در جلساتى كه گاه سران نظام در بيت من داشتند صريحاً مى گفتند: ما با ادامه جنگ موافق نيستيم بلكه امام اصرار دارند كه بايد تا سقوط صدام جنگ ادامه پيدا كند. اما قول ديگرى هم بود كه بعد از فتح خرمشهر نظر امام ختم جنگ بوده است، كه من آن را به عنوان يك احتمال در خاطرات خود ذكر كردم.
آنچه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه خود با كيهان گفته است دقيقاً مؤيد اين احتمال است. زيرا اگر مطالب ايشان را بپذيريم مرحوم امام در ابتدا بنابر دلايل معقولى با ورود به خاك عراق مخالف بوده اند و بر ادامه جنگ فقط براى بازپس گيرى برخى ديگر از مناطق كشورمان مانند نفتشهر كه در اشغال عراقى ها بود تأكيد داشته اند؛ چون در فرض فتح همه مناطق ايران و مخالفت ايشان با ورود به خاك عراق، ديگر ادامه جنگ معقول نخواهد بود؛ و فتح اين مناطق هم -با توجه به وسعت و اهميت كم آن در مقايسه با وسعت و اهميت مقدار فتح شده در عمليات فتح المبين و بيت المقدس- در آن شرايط به آسانى مقدور بوده است؛ و لذا خود آقاى هاشمى هم در همين مصاحبه مى گويد كه در اين جلسه «نظامى ها (به امام) مى گفتند: در شرايط موجود نمى ارزد كه نيروهاى خود را براى بيرون كردن دشمن از آن مناطق متمركز كنيم.» بر اين اساس درحقيقت مرحوم امام بر ادامه جنگ براى بازپس گيرى ساير مناطقِ در اشغال مانده ايران در مدتى كوتاه اصرار داشته اند، نه ادامه جنگ در خاک عراق براى چندين سال ديگر؛ و اصرار و پافشارى اين دسته از فرماندهان نظامى بوده است كه ايشان را از نظر اوّل خود منصرف ساخته است.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش هشتم، صفحه ۱۱۷
#روزشمار
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
بسمه تعالی
سوم محرّم یادآور عروج مظلومانۀ رادمردی است که آزادگی را در مکتب امام و مقتدایش امام حسین(ع) نه تنها آموخت، که زندگی کرد. پیروزی خون بر شمشیر و پیروزی ایمان و اخلاص و ایثار بر نفاق و تزویر و قدرت طلبی، قانون نانوشتۀ حاکم بر همیشۀ تاریخ است. و محرّم ماهی است به قدمت تاریخ، و تاریخ تشیع جلوۀ این عظمت و قانون حکیمانۀ الهی.
هفت سال پیش در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ نام آیت الله منتظری در فضای محرّم پیچید و با سوّم محرّم گره خورد و مظلومانه دعوت حق را لبیک گفت.
اکنون با گذشت هفت سال از رحلت آیت الله منتظری خصومتها و انتقامجوییها نسبت به وی و خانواده و علاقه مندانش هنوز پابرجا و حسينيه و منزل مسكوني ايشان همچنان پلمب است؛ و لذا با توجه به تضییقات قبلی و مزاحمت براي شرکت کنندگان و ضرب و شتم و دستگيري تعدادي از آنان، بيت معظم له از برگزاری مراسمی به عنوان ایام رحلت آن بزرگوار خودداري و فقط در مجلسي كه در شهرستان نجف آباد، از طرف قاطبه اهالي مومن و متعهد آن ديار برگزار مي شود شركت مي كنند.
#بیانیه
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
سوم محرّم یادآور عروج مظلومانۀ رادمردی است که آزادگی را در مکتب امام و مقتدایش امام حسین(ع) نه تنها آموخت، که زندگی کرد. پیروزی خون بر شمشیر و پیروزی ایمان و اخلاص و ایثار بر نفاق و تزویر و قدرت طلبی، قانون نانوشتۀ حاکم بر همیشۀ تاریخ است. و محرّم ماهی است به قدمت تاریخ، و تاریخ تشیع جلوۀ این عظمت و قانون حکیمانۀ الهی.
هفت سال پیش در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ نام آیت الله منتظری در فضای محرّم پیچید و با سوّم محرّم گره خورد و مظلومانه دعوت حق را لبیک گفت.
اکنون با گذشت هفت سال از رحلت آیت الله منتظری خصومتها و انتقامجوییها نسبت به وی و خانواده و علاقه مندانش هنوز پابرجا و حسينيه و منزل مسكوني ايشان همچنان پلمب است؛ و لذا با توجه به تضییقات قبلی و مزاحمت براي شرکت کنندگان و ضرب و شتم و دستگيري تعدادي از آنان، بيت معظم له از برگزاری مراسمی به عنوان ایام رحلت آن بزرگوار خودداري و فقط در مجلسي كه در شهرستان نجف آباد، از طرف قاطبه اهالي مومن و متعهد آن ديار برگزار مي شود شركت مي كنند.
#بیانیه
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«راههای گمراه نمودن دیگران»
شرح خطبه ۱۵۳ نهج البلاغه
«امیرالمومنین علی(ع) می فرماید: «و لایعین علی نفسه الغواة: بتعسف فی حق، او تحریف فی نطق، او تخوف من صدق»: "و [شخص بینا و دارای بصیرت] گمراهان را علیه خود کمک نمی کند: به وسیله بیراهه رفتن در حق، یا تحریف در گفتار، یا ترسیدن از راستی".
مطابق این فرمایش انسانهای گمراه به سه طریق افراد دیگر را گمراه کرده و زیر نفوذ و اراده خود قرار می دهند؛ که عبارتند از:
الف - تعسف در حق (بیراهه رفتن در حقیقت)
یکی از وسایلی که گمراهان به واسطه آن بر انسان مسلط می شوند، یعنی شخص مقهور آنان می شود و آنها زبانشان تیز می گردد، به بیراهه رفتن در حقیقت است؛ یعنی انسان در خود راه حقی که طی می کند کج روی و کج اندیشی و کج سلیقگی داشته باشد.
به عنوان نمونه اگر در دین سختگیری زیاد شد، افراد زده می شوند و گمراهان می گویند این هم از اسلام و حکومت اسلامی و آخوند؛ و به این ترتیب بر مردم مسلط می شوند و حرفهای باطل خود را به کرسی می نشانند.
وقتی قرآن کریم پیامبر(ص) را پیامبر رحمت معرفی می کند و این همه روایات و آیات در مورد عفو و رحمت داریم، سختگیریهای بیجا باعث گمراهی و جدایی مردم و جدایی آنها از دین می شود. حتی احکام اسلام هم که باید اجرا شود، باید با توجه به این مساله مهم اجرا گردد.
مردم معمولا تحمل ندارند که حق خالص و کامل اجرا شود؛ بنابراین در مواردی لازم است با مردم مدارا گردد. اساسا دستورات اسلام یکدفعه واجب نشد، بلکه احکام اسلام بتدریج نازل شد تا مردم آماده پذیرش آن بشوند؛ در غیر این صورت ممکن بود مردم زده شوند و مخالفت کنند.
گاهی اوقات مردم از باب سیاست یا به خاطر این که به مسئولین برخورد نکند یا این آقا و آن آقا ناراحت نشوند از بیان کامل حق خودداری می کنند. احتمالی که در لغت برای "تعسف در حق" آمده این است: عدول کردن از راه حق.
در این احتمال "تعسف در حق" به این است که حق بیان نشود و یا در بیان آن صراحت به خرج داده نشود، بلکه حرفهای چندپهلو زده شود؛ و حق آن طور که بایسته است بیان نگردد و از بیان آن عدول شود.
برخی دیگر احتمال داده اند مقصود حضرت این است که با گمراهان موافقت نکند و به آنان مشروعیت نبخشد؛ چرا که در این صورت در حقیقت به خود ضرر رسانده است.
خلاصه این عبارت حضرت یا به این معناست که در اجرای حق سختگیری شود، یا حق بیان نشود و در این زمینه کوتاهی صورت گیرد و اگر حق هم گفته می شود چندپهلو و غیرصریح باشد، و یا مقصود مشروعیت بخشی و توجیه عمل گمراهان و ستمگران است.
در هر صورت هم سختگیری در حق و هم عدم بیان حقیقت در آن یا مانند آن، همگی از مصادیق "تعسف در حق" یعنی بیراهه رفتن در حق است.
ب - تحریف سخنان
تحریف و تغییر سخنان، به خاطر این که قدرتمندان یا مردم یا دسته ای از آنان خوشحال شوند، طریق دیگری است که باعث تسلط گمراهان بر انسان و فریب دیگران می شود. گاه انسان یک آیه یا روایتی را مطابق میل فرد یا گروهی معنا می کند، که این شیوه اشتباه و خطرناک است.
ج - ترس از راستگویی
ما مردم و مخصوصا روحانیت گرفتار این هستیم که از گفتن حرف حق واهمه و ترس داریم. گاهی روزنامه ها را که می خوانم ناراحت می شوم؛ می بینم برای این که می خواهد یک کلمه حرف حساب یا حرف حق بزند یک صفحه روزنامه را پر می کند و باز هم معلوم نمی شود که چه می خواهد بگوید؛ عبارتها را این طرف و آن طرف می اندازد تا آنچه را می خواهد بیان کند به طور صریح مطرح نشود و به کسی برنخورد.
در صورتی که حرف حق یک کلمه و کوتاه است و انسان باید همان را صریحا مطرح کند و صاف و پوست کنده حرف خود را بزند، ولی متاسفانه خود را به این طرف و آن طرف می زند و سیاست بازی می کند.
حضرت می فرماید: یا به وسیله ترس از بیان حرف راست و حق، گمراهان را علیه خود کمک نکند. چنانچه از راست گفتن ترس داشته باشی، علاوه بر این که یک عده زده می شوند، موجب می شود گمراهان بر تو مسلط شوند و تو را منحرف کنند.
اساسا اگر کسی بنده واقعی خداست، جز او از هیچ کس دیگری نباید بترسد. ترس مومنان و عالمان و نخبگان جامعه از غیر خدا موجب می شود که گمراهان بر آنان و بر جامعه حاکم گردند، و انسانهای ترسو هم که از گفتن سخن حق واهمه داشتند خود دچار خسران اخروی شوند.
خلاصه بیراهه رفتن در حق و تحریف سخن و ترس از راستگویی باعث یاری و کمک گمراهان و تسلط آنان می شود.»
کتاب « #درسهایی_از_نهج_البلاغه » جلد هفتم، صفحه ۴۲
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
شرح خطبه ۱۵۳ نهج البلاغه
«امیرالمومنین علی(ع) می فرماید: «و لایعین علی نفسه الغواة: بتعسف فی حق، او تحریف فی نطق، او تخوف من صدق»: "و [شخص بینا و دارای بصیرت] گمراهان را علیه خود کمک نمی کند: به وسیله بیراهه رفتن در حق، یا تحریف در گفتار، یا ترسیدن از راستی".
مطابق این فرمایش انسانهای گمراه به سه طریق افراد دیگر را گمراه کرده و زیر نفوذ و اراده خود قرار می دهند؛ که عبارتند از:
الف - تعسف در حق (بیراهه رفتن در حقیقت)
یکی از وسایلی که گمراهان به واسطه آن بر انسان مسلط می شوند، یعنی شخص مقهور آنان می شود و آنها زبانشان تیز می گردد، به بیراهه رفتن در حقیقت است؛ یعنی انسان در خود راه حقی که طی می کند کج روی و کج اندیشی و کج سلیقگی داشته باشد.
به عنوان نمونه اگر در دین سختگیری زیاد شد، افراد زده می شوند و گمراهان می گویند این هم از اسلام و حکومت اسلامی و آخوند؛ و به این ترتیب بر مردم مسلط می شوند و حرفهای باطل خود را به کرسی می نشانند.
وقتی قرآن کریم پیامبر(ص) را پیامبر رحمت معرفی می کند و این همه روایات و آیات در مورد عفو و رحمت داریم، سختگیریهای بیجا باعث گمراهی و جدایی مردم و جدایی آنها از دین می شود. حتی احکام اسلام هم که باید اجرا شود، باید با توجه به این مساله مهم اجرا گردد.
مردم معمولا تحمل ندارند که حق خالص و کامل اجرا شود؛ بنابراین در مواردی لازم است با مردم مدارا گردد. اساسا دستورات اسلام یکدفعه واجب نشد، بلکه احکام اسلام بتدریج نازل شد تا مردم آماده پذیرش آن بشوند؛ در غیر این صورت ممکن بود مردم زده شوند و مخالفت کنند.
گاهی اوقات مردم از باب سیاست یا به خاطر این که به مسئولین برخورد نکند یا این آقا و آن آقا ناراحت نشوند از بیان کامل حق خودداری می کنند. احتمالی که در لغت برای "تعسف در حق" آمده این است: عدول کردن از راه حق.
در این احتمال "تعسف در حق" به این است که حق بیان نشود و یا در بیان آن صراحت به خرج داده نشود، بلکه حرفهای چندپهلو زده شود؛ و حق آن طور که بایسته است بیان نگردد و از بیان آن عدول شود.
برخی دیگر احتمال داده اند مقصود حضرت این است که با گمراهان موافقت نکند و به آنان مشروعیت نبخشد؛ چرا که در این صورت در حقیقت به خود ضرر رسانده است.
خلاصه این عبارت حضرت یا به این معناست که در اجرای حق سختگیری شود، یا حق بیان نشود و در این زمینه کوتاهی صورت گیرد و اگر حق هم گفته می شود چندپهلو و غیرصریح باشد، و یا مقصود مشروعیت بخشی و توجیه عمل گمراهان و ستمگران است.
در هر صورت هم سختگیری در حق و هم عدم بیان حقیقت در آن یا مانند آن، همگی از مصادیق "تعسف در حق" یعنی بیراهه رفتن در حق است.
ب - تحریف سخنان
تحریف و تغییر سخنان، به خاطر این که قدرتمندان یا مردم یا دسته ای از آنان خوشحال شوند، طریق دیگری است که باعث تسلط گمراهان بر انسان و فریب دیگران می شود. گاه انسان یک آیه یا روایتی را مطابق میل فرد یا گروهی معنا می کند، که این شیوه اشتباه و خطرناک است.
ج - ترس از راستگویی
ما مردم و مخصوصا روحانیت گرفتار این هستیم که از گفتن حرف حق واهمه و ترس داریم. گاهی روزنامه ها را که می خوانم ناراحت می شوم؛ می بینم برای این که می خواهد یک کلمه حرف حساب یا حرف حق بزند یک صفحه روزنامه را پر می کند و باز هم معلوم نمی شود که چه می خواهد بگوید؛ عبارتها را این طرف و آن طرف می اندازد تا آنچه را می خواهد بیان کند به طور صریح مطرح نشود و به کسی برنخورد.
در صورتی که حرف حق یک کلمه و کوتاه است و انسان باید همان را صریحا مطرح کند و صاف و پوست کنده حرف خود را بزند، ولی متاسفانه خود را به این طرف و آن طرف می زند و سیاست بازی می کند.
حضرت می فرماید: یا به وسیله ترس از بیان حرف راست و حق، گمراهان را علیه خود کمک نکند. چنانچه از راست گفتن ترس داشته باشی، علاوه بر این که یک عده زده می شوند، موجب می شود گمراهان بر تو مسلط شوند و تو را منحرف کنند.
اساسا اگر کسی بنده واقعی خداست، جز او از هیچ کس دیگری نباید بترسد. ترس مومنان و عالمان و نخبگان جامعه از غیر خدا موجب می شود که گمراهان بر آنان و بر جامعه حاکم گردند، و انسانهای ترسو هم که از گفتن سخن حق واهمه داشتند خود دچار خسران اخروی شوند.
خلاصه بیراهه رفتن در حق و تحریف سخن و ترس از راستگویی باعث یاری و کمک گمراهان و تسلط آنان می شود.»
کتاب « #درسهایی_از_نهج_البلاغه » جلد هفتم، صفحه ۴۲
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«حق آزادی تغییر اندیشه»
«در حقیقت تعبیر به آزادی اندیشه یا تغییر آن نوعی مسامحه در تعبیر است؛ زیرا پیدایش هر عقیده و استمرار آن معلول شرایط خاص ذهنی است که از اختیار انسان خارج میباشد. آنچه اختیاری انسان است - و انسان نسبت به آن آزاد است - مقدمات آن میباشد؛ نظیر تحقیق، مطالعه و تلاش فکری در راه رسیدن به آنچه حق است.
از این رو تحمیل هر عقیده ای به دیگری، نه امکان دارد و نه صحیح خواهد بود؛ و هر انسانی بالفطرة در پیدانمودن هر اندیشه و استمرار آن قابل تحمیل و اکراه نخواهد بود. آیه شریفه:
(لا اکراه فی الدین...)
چه در مقام خبر از واقع خارجی باشد، یا انشاء نهی از اکراه - با توجه به شأن نزول آن - قطعا شامل امور اعتقادی دین نیز میباشد.
همچنین هر انسانی حق دارد عقیده خود را - صحیح یا غلط - بیان کند؛ ولی حق ندارد ضمن بیان اندیشه خود به اندیشه و عقیده دیگران و مقدسات آنان توهین نماید و یا مورد تحریف و افترا قرار دهد. اما صرف بازگشت یا تغییر دین و اندیشه اگر از روی عناد با حق مستلزم عناوین جزایی و کیفری نباشد، خود مستقلا نمی تواند مجازات کیفری دنیوی در پی داشته باشد.
بنابراین مجرد اندیشه و اعتقاد، یا تغییر آن، و یا ابراز آن، و یا اطلاع از اندیشه و تفکری دیگر، حق هر انسانی است؛ و با هیچ یک از عناوین کیفری نظیر: ارتداد، افساد، توهین، افترا و مانند آن مربوط نیست.»
کتاب « #رساله_حقوق » صفحه ۵۹
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«در حقیقت تعبیر به آزادی اندیشه یا تغییر آن نوعی مسامحه در تعبیر است؛ زیرا پیدایش هر عقیده و استمرار آن معلول شرایط خاص ذهنی است که از اختیار انسان خارج میباشد. آنچه اختیاری انسان است - و انسان نسبت به آن آزاد است - مقدمات آن میباشد؛ نظیر تحقیق، مطالعه و تلاش فکری در راه رسیدن به آنچه حق است.
از این رو تحمیل هر عقیده ای به دیگری، نه امکان دارد و نه صحیح خواهد بود؛ و هر انسانی بالفطرة در پیدانمودن هر اندیشه و استمرار آن قابل تحمیل و اکراه نخواهد بود. آیه شریفه:
(لا اکراه فی الدین...)
چه در مقام خبر از واقع خارجی باشد، یا انشاء نهی از اکراه - با توجه به شأن نزول آن - قطعا شامل امور اعتقادی دین نیز میباشد.
همچنین هر انسانی حق دارد عقیده خود را - صحیح یا غلط - بیان کند؛ ولی حق ندارد ضمن بیان اندیشه خود به اندیشه و عقیده دیگران و مقدسات آنان توهین نماید و یا مورد تحریف و افترا قرار دهد. اما صرف بازگشت یا تغییر دین و اندیشه اگر از روی عناد با حق مستلزم عناوین جزایی و کیفری نباشد، خود مستقلا نمی تواند مجازات کیفری دنیوی در پی داشته باشد.
بنابراین مجرد اندیشه و اعتقاد، یا تغییر آن، و یا ابراز آن، و یا اطلاع از اندیشه و تفکری دیگر، حق هر انسانی است؛ و با هیچ یک از عناوین کیفری نظیر: ارتداد، افساد، توهین، افترا و مانند آن مربوط نیست.»
کتاب « #رساله_حقوق » صفحه ۵۹
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«اگر شرعا احساس مسؤولیت نمی کردم به گوشه ای رفته و فقط به کارهای علمی مشغول می شدم»
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
بسمه تعالی
به دنبال انتشار فایل صوتی آیت الله العظمی منتظری در خصوص #اعدامهای_تابستان_۱۳۶۷ ، جلسه دادرسی حجة الاسلام والمسلمين احمد منتظری در مورخ ٩٥/٧/٢٨ در محل شعبه ٥ دادگاه ویژه روحانیت قم به ریاست قاضی حجة الاسلام رضایی، به صورت غیر علنی و بدون حضور وكيل مدافع و هیئت منصفه برگزار شد.
این جلسه که از ساعت ٩ صبح آغاز شده بود، در ساعت ١ بعدازظهر به پایان رسید.
در این جلسه کیفرخواست صادره توسط شعبه ٤ بازپرسی، توسط حجة الاسلام انصاری زاده نماینده دادستان مبنی بر تقاضای محکومیت ایشان به جرم "اقدام عليه امنيت ملی" به استناد مواد ٤٩٨ و ٥٠١ و ٥٠٥ قانون مجازات اسلامی قرائت شد؛ و سپس ایشان ضمن رد اتهامات فوق، بر اساس لایحه تنظیمی، به دفاع از خود پرداخت.
بر حسب درخواست مسئولين مربوطه قرار شده است كه محتويات جلسه تا اعلام رأی دادگاه منتشر نشود.
بيت آيت الله العظمی منتظری(ره)
#خبر
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
به دنبال انتشار فایل صوتی آیت الله العظمی منتظری در خصوص #اعدامهای_تابستان_۱۳۶۷ ، جلسه دادرسی حجة الاسلام والمسلمين احمد منتظری در مورخ ٩٥/٧/٢٨ در محل شعبه ٥ دادگاه ویژه روحانیت قم به ریاست قاضی حجة الاسلام رضایی، به صورت غیر علنی و بدون حضور وكيل مدافع و هیئت منصفه برگزار شد.
این جلسه که از ساعت ٩ صبح آغاز شده بود، در ساعت ١ بعدازظهر به پایان رسید.
در این جلسه کیفرخواست صادره توسط شعبه ٤ بازپرسی، توسط حجة الاسلام انصاری زاده نماینده دادستان مبنی بر تقاضای محکومیت ایشان به جرم "اقدام عليه امنيت ملی" به استناد مواد ٤٩٨ و ٥٠١ و ٥٠٥ قانون مجازات اسلامی قرائت شد؛ و سپس ایشان ضمن رد اتهامات فوق، بر اساس لایحه تنظیمی، به دفاع از خود پرداخت.
بر حسب درخواست مسئولين مربوطه قرار شده است كه محتويات جلسه تا اعلام رأی دادگاه منتشر نشود.
بيت آيت الله العظمی منتظری(ره)
#خبر
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«انتقاد از خود» به قلم آیت الله منتظری
(بخش اول)
«الف- چنانچه اكنون مبارزات و فعاليتهاى سياسى خود را در قريب به نيم قرن گذشته ارزيابى كنيد، چه مواردى را به عنوان اشتباهات اساسى خود بيان مى فرماييد؟
ب- در صورتى كه شرايط به گونه اى مى بود كه بعد از رحلت امام خمينى حضرتعالى در مسند رهبرى قرار مى گرفتيد، چه موضع اساسىِ متفاوتى اتخاذ می كرديد كه وضعيت به گونه اى جز آنچه اكنون در آن واقع هستيم و درصدد اصلاح آن هستيد، قرار گيرد؟
جواب: همان گونه كه قبلاً بيان كردم ما انسانها -بجز آنهايى كه به خواست خداوند از خطا مصون مانده اند- عملاً ملازم با خطا و اشتباه هستيم، و به طور حتم در عملكرد و فعاليتهاى سياسى خودمان اشتباهات فراوانى داشته ايم. من اكنون پس از گذشت سالها و كسب تجارب بيشتر، مهمترين اشتباهات خود را در موارد زير خلاصه مى كنم:
۱. در بُعد علمى يكى از مهمترين اشتباهات ما اين بود كه حقوق انسان بما هو انسان را در تحقيقات فقهى مورد عنايت قرار ندادیم و از سنت سلف صالح خود پيروى كرديم و برخى از بحث ها درباره كرامت و حقوق ذاتى بشر را سوغات غرب دانستيم، در حالى كه بسيارى از اين مسائل مأخوذ از شرع بلكه مورد تأكيد آيات و روايات است، و برخى ديگر لازم است مورد تحقيق و بررسى دقيق قرار گيرد؛ و من در آخرين درسهاى خارجِ خود به طور گذرا به اين مهم اشاره كردم.
۲. يكى از اشتباهات بزرگ ما اين بود كه اسلام را از ديدگاه يك مكتب داراى حكومت و سياست مورد تجزيه و تحليل قرار نداديم و به پيروى از سلف صالح خود كه با ديد غيرحكومتى و غيرسياسى به اسلام مى نگريستند، ما نيز همان گونه اسلام را فهميديم و ارزيابى كرديم. در صورتى كه عالمان دينى اهل سنّت برخلاف ما -چون در عمل درگير مسائل حكومتى و سياسى بودند- نگرش ديگرى به زواياى فروع اسلامى پيدا كردند و ابواب زيادى را كه در فقه ما مغفول عنه مانده است، مورد ارزيابى قرار دادند. اگر ما با اتّكا به منابع غنى خود با اين ديدگاه به مسائل فقهى اجتماعى اسلام نگاه مى كرديم از نظر كمّى و كيفى با آنچه اكنون در فقه حوزه ها رايج است تفاوت زيادى داشتيم.
البته من سلف صالح را معذور مى دانم؛ زيرا پس از شروع دوران غيبت كبرى و فشار سلاطين و حكام غيرصالح بر علما و صالحان شيعه، روح يأس از تحقق حكومت شرعى مطابق موازين فقه شيعه بر آنان حاكم شد و حركت و قيام برخى از آنان نيز نافرجام ماند و به پيروزى نرسيد؛ و لذا فقهاى شيعه به مسائل حكومتى اسلام توجهى نكردند و زواياى زيادى را اصلاً مورد ارزيابى اجتهادى قرار ندادند.
كسانى كه دوران قبل از پيروزى انقلاب را درک كرده اند به خوبى مى دانند آنچه بيشتر در رابطه با مسائل سياسى و اجتماعى در دسترس قشر فرهنگى و روشنفكر مذهبى ما قرار داشت، ترجمه هايى بود از كتابهاى اهل سنّت، به ويژه متفكرين مصرى و لبنانى؛ و از متفكران شيعى كمتر كتابى بود كه در اين رابطه به جامعه فرهنگى عرضه شده باشد، و اين بدان جهت بود كه اهل سنّت سابقه بيشترى در اين زمينه داشتند و متفكران آنان از سالها پيش درصدد معرفى و تبيين حكومت اسلامى و زواياى آن برآمده بودند، و در اين زمينه بيشتر نوشته هاى اخوان المسلمينِ اوليه -قبل از انشعاب آن- مورد مراجعه قرار مى گرفت.
البته نمى خواهم بگويم همه آنچه در اين كتابها نوشته شده بود صحيح و مورد تأييد مى باشد، روشن است كه در آنها مطالب غيرمطابق با موازين شيعه نيز وجود داشت؛ و لكن مقصود من اين است كه متفكران اهل سنّت زودتر از ما تحقيق و مطالعه پيرامون زواياى حكومت دينى را شروع كردند و آثار و نوشته هاى زيادى در اين رابطه در تاريخ فرهنگ اسلامى برجاى گذاشتند.
ناگفته نماند آن جلساتى كه من و دوستانم در دوران مبارزات تشكيل داديم كه يازده نفر از جمله آقايان ربانی شيرازى، مشكينى، آذرى قمى، امينى، سيدعلى و سيدمحمد خامنه اى، هاشمى رفسنجانى، مصباح يزدى و عده اى ديگر از فضلا در آن شركت داشتند، مبتنى بر احساس همين كمبود مهم بود؛ و به نظر خودمان مى خواستيم در اين راستا حركت كنيم. اما -چنان كه مشروح آن را در خاطرات بيان كرده ام- اين جلسات خيلى طول نكشيد و لو رفت و نتوانستيم خلأ موجود را كه به آن اشاره شد، برطرف كنيم.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۷۳
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(بخش اول)
«الف- چنانچه اكنون مبارزات و فعاليتهاى سياسى خود را در قريب به نيم قرن گذشته ارزيابى كنيد، چه مواردى را به عنوان اشتباهات اساسى خود بيان مى فرماييد؟
ب- در صورتى كه شرايط به گونه اى مى بود كه بعد از رحلت امام خمينى حضرتعالى در مسند رهبرى قرار مى گرفتيد، چه موضع اساسىِ متفاوتى اتخاذ می كرديد كه وضعيت به گونه اى جز آنچه اكنون در آن واقع هستيم و درصدد اصلاح آن هستيد، قرار گيرد؟
جواب: همان گونه كه قبلاً بيان كردم ما انسانها -بجز آنهايى كه به خواست خداوند از خطا مصون مانده اند- عملاً ملازم با خطا و اشتباه هستيم، و به طور حتم در عملكرد و فعاليتهاى سياسى خودمان اشتباهات فراوانى داشته ايم. من اكنون پس از گذشت سالها و كسب تجارب بيشتر، مهمترين اشتباهات خود را در موارد زير خلاصه مى كنم:
۱. در بُعد علمى يكى از مهمترين اشتباهات ما اين بود كه حقوق انسان بما هو انسان را در تحقيقات فقهى مورد عنايت قرار ندادیم و از سنت سلف صالح خود پيروى كرديم و برخى از بحث ها درباره كرامت و حقوق ذاتى بشر را سوغات غرب دانستيم، در حالى كه بسيارى از اين مسائل مأخوذ از شرع بلكه مورد تأكيد آيات و روايات است، و برخى ديگر لازم است مورد تحقيق و بررسى دقيق قرار گيرد؛ و من در آخرين درسهاى خارجِ خود به طور گذرا به اين مهم اشاره كردم.
۲. يكى از اشتباهات بزرگ ما اين بود كه اسلام را از ديدگاه يك مكتب داراى حكومت و سياست مورد تجزيه و تحليل قرار نداديم و به پيروى از سلف صالح خود كه با ديد غيرحكومتى و غيرسياسى به اسلام مى نگريستند، ما نيز همان گونه اسلام را فهميديم و ارزيابى كرديم. در صورتى كه عالمان دينى اهل سنّت برخلاف ما -چون در عمل درگير مسائل حكومتى و سياسى بودند- نگرش ديگرى به زواياى فروع اسلامى پيدا كردند و ابواب زيادى را كه در فقه ما مغفول عنه مانده است، مورد ارزيابى قرار دادند. اگر ما با اتّكا به منابع غنى خود با اين ديدگاه به مسائل فقهى اجتماعى اسلام نگاه مى كرديم از نظر كمّى و كيفى با آنچه اكنون در فقه حوزه ها رايج است تفاوت زيادى داشتيم.
البته من سلف صالح را معذور مى دانم؛ زيرا پس از شروع دوران غيبت كبرى و فشار سلاطين و حكام غيرصالح بر علما و صالحان شيعه، روح يأس از تحقق حكومت شرعى مطابق موازين فقه شيعه بر آنان حاكم شد و حركت و قيام برخى از آنان نيز نافرجام ماند و به پيروزى نرسيد؛ و لذا فقهاى شيعه به مسائل حكومتى اسلام توجهى نكردند و زواياى زيادى را اصلاً مورد ارزيابى اجتهادى قرار ندادند.
كسانى كه دوران قبل از پيروزى انقلاب را درک كرده اند به خوبى مى دانند آنچه بيشتر در رابطه با مسائل سياسى و اجتماعى در دسترس قشر فرهنگى و روشنفكر مذهبى ما قرار داشت، ترجمه هايى بود از كتابهاى اهل سنّت، به ويژه متفكرين مصرى و لبنانى؛ و از متفكران شيعى كمتر كتابى بود كه در اين رابطه به جامعه فرهنگى عرضه شده باشد، و اين بدان جهت بود كه اهل سنّت سابقه بيشترى در اين زمينه داشتند و متفكران آنان از سالها پيش درصدد معرفى و تبيين حكومت اسلامى و زواياى آن برآمده بودند، و در اين زمينه بيشتر نوشته هاى اخوان المسلمينِ اوليه -قبل از انشعاب آن- مورد مراجعه قرار مى گرفت.
البته نمى خواهم بگويم همه آنچه در اين كتابها نوشته شده بود صحيح و مورد تأييد مى باشد، روشن است كه در آنها مطالب غيرمطابق با موازين شيعه نيز وجود داشت؛ و لكن مقصود من اين است كه متفكران اهل سنّت زودتر از ما تحقيق و مطالعه پيرامون زواياى حكومت دينى را شروع كردند و آثار و نوشته هاى زيادى در اين رابطه در تاريخ فرهنگ اسلامى برجاى گذاشتند.
ناگفته نماند آن جلساتى كه من و دوستانم در دوران مبارزات تشكيل داديم كه يازده نفر از جمله آقايان ربانی شيرازى، مشكينى، آذرى قمى، امينى، سيدعلى و سيدمحمد خامنه اى، هاشمى رفسنجانى، مصباح يزدى و عده اى ديگر از فضلا در آن شركت داشتند، مبتنى بر احساس همين كمبود مهم بود؛ و به نظر خودمان مى خواستيم در اين راستا حركت كنيم. اما -چنان كه مشروح آن را در خاطرات بيان كرده ام- اين جلسات خيلى طول نكشيد و لو رفت و نتوانستيم خلأ موجود را كه به آن اشاره شد، برطرف كنيم.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۷۳
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«انتقاد از خود» به قلم آیت الله منتظری
(بخش دوم)
«۳. اشكال مهم ديگرى كه هم به من و هم به مرحوم امام و هم به ساير آقايان اهل مبارزه متوجه است اين است كه همگى در فكر سقوط رژيم شاه بوديم، بدون اين كه به مسائل و معضلات بعد از آن فكر و مطالعه جدى كرده باشيم و اينكه از تجربيات ساير كشورهايى كه با انقلاب رژيم فاسدى را ساقط كرده و نظام مورد قبول خود را به جاى آن قرار داده اند مطلع باشيم. روزى در قم من به امام گفتم: "حضرتعالى مى فرماييد: رژيم ساقط شود؛ آيا براى بعد از آن فكر كرده ايد؟" به شوخى فرمودند: "شخصى دعاى تحويل سال را مى خواند و مى گفت: "حوّل حالنا"؛ گفتند: چرا "إلى أحسن الحال" را نمى گويى؟ گفت: به هر حالى متحول بشود بهتر از حال فعلى است."
اين نقيصه مى بايست قبل از پيروزى برطرف مى شد و افرادى قوى و صالح مأمور فكر كردن و مطالعه و بررسى تمام جوانب حكومت آينده مى شدند؛ و از طرف ديگر همانگونه كه در دنيا در ميان رهبران مبارزه و انقلاب قبل از پيروزى معمول است، علاوه بر تبيين ايدئولوژى و مكتب مورد قبول خود، در فكر و درصدد كادرسازى و شناسايى نيروهاى لايق و صالح براى شؤون مختلف حكومت آينده برمى آمديم. اين نكته را بارها اينجانب گفته ام كه انقلاب ما هنگامى كه پيروز شد ما حدّاقل به هزار قاضى مجتهدِ عادلِ عاقل نياز داشتيم، در صورتى كه ده تا قاضى واجد شرايطِ آماده نداشتيم؛ و از اين راه بسيار آسيب ديديم.
من اين اشكال را در حدّ خودم قبول دارم كه در اين زمينه قصور كرديم و به اين امر مهم توجه نكرديم. شايد عذر همگى اين باشد كه هيچ يك اميدى به پيروزى مبارزات و سقوط رژيم شاه و دستيابى به حكومت اسلامى نداشتيم.
۴. ايراد ديگر، تعجيل در تدوين و تصويب قانون اساسى است. ما نبايد بدون كسب تجربه در حكومت و بدون برخورد با مشكلات در تدوين آن عجله مى كرديم. در آن مقطع، هم دولت موقت و هم مرحوم امام نظرشان بر اين بود كه هرچه زودتر كشور و انقلاب داراى شكل قانونى شود و قانون اساسى به تصويب برسد؛ در حالى كه نه آنان و نه خبرگان قانون اساسى هيچ تجربه اى از اداره كشور و حكومت كردن نداشتيم. اكنون فكر مى كنم اگر ما مدت بيشترى كشور را باهمان شوراى انقلاب اداره مى كرديم -البته با توسعه دادن و گسترش كمّى و كيفى شورا و آوردن افراد صالح و قوى بيشترى در آن- و مشكلات و ابهاماتى را كه در ابتدا قابل پيش بينى نبود در عمل تجربه مى كرديم، به يقين در تصويب قانون اساسى بصيرت و آگاهى بيشترى به خرج مى داديم و نواقصى كه بعداً بهانه بازنگرى و درج ولايت مطلقه فقيه در آن شد، كمتر به وجود مى آمد.
علاوه بر اين، ما مى بايست هنگام تدوين قانون اساسى براى نحوه بازنگرى آن هم اصلى را به تصويب مى رسانديم. البته ما در همان ايام چند اصل ديگر را هم تنظيم كرده بوديم كه يك اصل آن مربوط به چگونگى اصلاح و بازنگرى درقانون اساسى بود. ولى در آن زمان -چنان كه گفتم- دولت موقت عجله داشت و اصرار مى كرد كه بررسى و تصويب قانون اساسى يك ماه بيشتر به طول نينجامد و با اين همه حدود سه ماه طول كشيده و حوصله خيلى ها سر رفته بود، ومرحوم امام هم در جلسه اى به من گفتند: "بس است و قضيه را جمع كنيد". اشتباه من در آن موقع اين بود كه بايد پافشارى مى كردم و نسبت به ضرورت بررسى آن چند اصل، بيشتر استدلال مى كردم. نتيجه آن شد كه در عمل، بازنگرى قانون اساسى (به ظاهر به دستور امام) توسط بيست و پنج نفر -كه جز پنج نفر از نمايندگان مجلس، بقيه منصوب بودند وخيلى هايشان در اين زمينه تخصص نداشتند- انجام شد و ديديم كه چه محصولى به بار آورد. و در همين بازنگرى، اصلى را براى چگونگى اصلاح قانون اساسى گنجاندند كه در آن همه كاره رهبرى است؛ هم در تشكيل و هم در تركيب و هم دردستور كار هيأت بازنگرى نقش منحصر به فرد دارد و مردم عملاً كاره اى نيستند.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۷۶
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(بخش دوم)
«۳. اشكال مهم ديگرى كه هم به من و هم به مرحوم امام و هم به ساير آقايان اهل مبارزه متوجه است اين است كه همگى در فكر سقوط رژيم شاه بوديم، بدون اين كه به مسائل و معضلات بعد از آن فكر و مطالعه جدى كرده باشيم و اينكه از تجربيات ساير كشورهايى كه با انقلاب رژيم فاسدى را ساقط كرده و نظام مورد قبول خود را به جاى آن قرار داده اند مطلع باشيم. روزى در قم من به امام گفتم: "حضرتعالى مى فرماييد: رژيم ساقط شود؛ آيا براى بعد از آن فكر كرده ايد؟" به شوخى فرمودند: "شخصى دعاى تحويل سال را مى خواند و مى گفت: "حوّل حالنا"؛ گفتند: چرا "إلى أحسن الحال" را نمى گويى؟ گفت: به هر حالى متحول بشود بهتر از حال فعلى است."
اين نقيصه مى بايست قبل از پيروزى برطرف مى شد و افرادى قوى و صالح مأمور فكر كردن و مطالعه و بررسى تمام جوانب حكومت آينده مى شدند؛ و از طرف ديگر همانگونه كه در دنيا در ميان رهبران مبارزه و انقلاب قبل از پيروزى معمول است، علاوه بر تبيين ايدئولوژى و مكتب مورد قبول خود، در فكر و درصدد كادرسازى و شناسايى نيروهاى لايق و صالح براى شؤون مختلف حكومت آينده برمى آمديم. اين نكته را بارها اينجانب گفته ام كه انقلاب ما هنگامى كه پيروز شد ما حدّاقل به هزار قاضى مجتهدِ عادلِ عاقل نياز داشتيم، در صورتى كه ده تا قاضى واجد شرايطِ آماده نداشتيم؛ و از اين راه بسيار آسيب ديديم.
من اين اشكال را در حدّ خودم قبول دارم كه در اين زمينه قصور كرديم و به اين امر مهم توجه نكرديم. شايد عذر همگى اين باشد كه هيچ يك اميدى به پيروزى مبارزات و سقوط رژيم شاه و دستيابى به حكومت اسلامى نداشتيم.
۴. ايراد ديگر، تعجيل در تدوين و تصويب قانون اساسى است. ما نبايد بدون كسب تجربه در حكومت و بدون برخورد با مشكلات در تدوين آن عجله مى كرديم. در آن مقطع، هم دولت موقت و هم مرحوم امام نظرشان بر اين بود كه هرچه زودتر كشور و انقلاب داراى شكل قانونى شود و قانون اساسى به تصويب برسد؛ در حالى كه نه آنان و نه خبرگان قانون اساسى هيچ تجربه اى از اداره كشور و حكومت كردن نداشتيم. اكنون فكر مى كنم اگر ما مدت بيشترى كشور را باهمان شوراى انقلاب اداره مى كرديم -البته با توسعه دادن و گسترش كمّى و كيفى شورا و آوردن افراد صالح و قوى بيشترى در آن- و مشكلات و ابهاماتى را كه در ابتدا قابل پيش بينى نبود در عمل تجربه مى كرديم، به يقين در تصويب قانون اساسى بصيرت و آگاهى بيشترى به خرج مى داديم و نواقصى كه بعداً بهانه بازنگرى و درج ولايت مطلقه فقيه در آن شد، كمتر به وجود مى آمد.
علاوه بر اين، ما مى بايست هنگام تدوين قانون اساسى براى نحوه بازنگرى آن هم اصلى را به تصويب مى رسانديم. البته ما در همان ايام چند اصل ديگر را هم تنظيم كرده بوديم كه يك اصل آن مربوط به چگونگى اصلاح و بازنگرى درقانون اساسى بود. ولى در آن زمان -چنان كه گفتم- دولت موقت عجله داشت و اصرار مى كرد كه بررسى و تصويب قانون اساسى يك ماه بيشتر به طول نينجامد و با اين همه حدود سه ماه طول كشيده و حوصله خيلى ها سر رفته بود، ومرحوم امام هم در جلسه اى به من گفتند: "بس است و قضيه را جمع كنيد". اشتباه من در آن موقع اين بود كه بايد پافشارى مى كردم و نسبت به ضرورت بررسى آن چند اصل، بيشتر استدلال مى كردم. نتيجه آن شد كه در عمل، بازنگرى قانون اساسى (به ظاهر به دستور امام) توسط بيست و پنج نفر -كه جز پنج نفر از نمايندگان مجلس، بقيه منصوب بودند وخيلى هايشان در اين زمينه تخصص نداشتند- انجام شد و ديديم كه چه محصولى به بار آورد. و در همين بازنگرى، اصلى را براى چگونگى اصلاح قانون اساسى گنجاندند كه در آن همه كاره رهبرى است؛ هم در تشكيل و هم در تركيب و هم دردستور كار هيأت بازنگرى نقش منحصر به فرد دارد و مردم عملاً كاره اى نيستند.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۷۶
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«انتقاد از خود» به قلم آیت الله منتظری
(بخش سوم)
«۵. نقد ديگرى كه بسا بيش از همه متوجه من گردد اين است كه در تدوين قانون اساسى، بيشتر اختيارات را براى مقام رهبرى قرار داديم و تقريباً قدرت را در وى متمركز كرديم، بدون اين كه براى پاسخگويى و نظارت واقعى و مردمى بر عملكرد رهبر تمهيدى جدّى تر بينديشيم. و اساساً از اين نكته غافل بوديم كه در دنياى امروز و با توجه به تخصصى شدن امور، ارجاع مسائل پيچيده اجتماعى، سياسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى و روابط بين الملل به يك فرد كه فقط تخصص فقهى دارد، موجب بروز مشكلات گرديده و بدون وجه شرعى و عقلى است.
آنچه از فقيه به عنوان فقيه انتظار مى رود، استنباط احكام شرعى و نظارت بر اسلامى بودن قوانين است در جامعه اى كه مردم آن خواستار پياده شدن احكام اسلامى هستند؛ و حدود اين نظارتِ داراى ضمانت اجرا بايد توسط قانون مشخص گردد و نبايد موجب دخالت در حيطه ها و حوزه هاى ديگر شود.
اين اشكال در مورد بخشى از كتاب "دراسات فى ولاية الفقيه" -كه در آن بر تمركز قواى حاكميّت در شخص والى تأكيد كرده بودم- نيز وارد است؛ هرچند در اين كتاب نظريه انتخاب را ثابت كرده ام و بر اساس اين نظريه، شكلهاى مختلف حكومت -اعم از متمركز يا تفكيك شده- توسط مردم قابل پياده شدن و مشروع است.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۷۹
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(بخش سوم)
«۵. نقد ديگرى كه بسا بيش از همه متوجه من گردد اين است كه در تدوين قانون اساسى، بيشتر اختيارات را براى مقام رهبرى قرار داديم و تقريباً قدرت را در وى متمركز كرديم، بدون اين كه براى پاسخگويى و نظارت واقعى و مردمى بر عملكرد رهبر تمهيدى جدّى تر بينديشيم. و اساساً از اين نكته غافل بوديم كه در دنياى امروز و با توجه به تخصصى شدن امور، ارجاع مسائل پيچيده اجتماعى، سياسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى و روابط بين الملل به يك فرد كه فقط تخصص فقهى دارد، موجب بروز مشكلات گرديده و بدون وجه شرعى و عقلى است.
آنچه از فقيه به عنوان فقيه انتظار مى رود، استنباط احكام شرعى و نظارت بر اسلامى بودن قوانين است در جامعه اى كه مردم آن خواستار پياده شدن احكام اسلامى هستند؛ و حدود اين نظارتِ داراى ضمانت اجرا بايد توسط قانون مشخص گردد و نبايد موجب دخالت در حيطه ها و حوزه هاى ديگر شود.
اين اشكال در مورد بخشى از كتاب "دراسات فى ولاية الفقيه" -كه در آن بر تمركز قواى حاكميّت در شخص والى تأكيد كرده بودم- نيز وارد است؛ هرچند در اين كتاب نظريه انتخاب را ثابت كرده ام و بر اساس اين نظريه، شكلهاى مختلف حكومت -اعم از متمركز يا تفكيك شده- توسط مردم قابل پياده شدن و مشروع است.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۷۹
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«انتقاد از خود» به قلم آیت الله منتظری
(بخش چهارم)
«۶. ايراد ديگرى كه ممكن است به من وارد باشد عدم قبول مسؤوليت بازنگرى در قانون اساسى است. در مقطع حساس سال آخر عمر مرحوم امام يكى از تحركات سرنوشت ساز آقايان، تلاش در جهت بازنگرى قانون اساسى بود. در آن زمان مسأله غيرقانونى بودن مجمع تشخيص مصلحت بر سر زبانها بود و من نيز روى آن حساس شده بودم؛ زيرا مشاهده مى كردم كه آقايان يك شوراى مصلحتى درست كرده اند كه اعضاى آن همگى انتصابى مى باشند و هر كارى را كه مى خواستند و هر قانونى را كه مسير طبيعى آن طى نمى شد مى توانستند به تصويب برسانند؛ و در واقع به مركزى موازى با قوه مقننه تبديل شده بود. دغدغه آقايان غيرقانونى بودن مجمع بود و به نظر مى رسيد عده اى به دنبال قانونى كردن و گنجاندن آن در قانون اساسى هستند. مرحوم حاج احمد آقا كه سردمدار قضيه بازنگرى بود و از نواقص قانون اساسى -ازجمله مسأله مجمع تشخيص مصلحت و ناهماهنگى بين رياست جمهورى و نخست وزيرى و عدم كارآيى شوراىعالى قضايى- سخن مى گفت، به من اصرار كرد با توجه به اين كه رياست مجلس خبرگان قانون اساسى با من بوده به امام نامه اى بنويسم و نواقص فوق را متذكر شوم، و از ايشان بخواهم كه اجازه دهند هيأتى متكفل اصلاح قانون اساسى و بازنگرى آن شود. او مى گفت: "سپس امام طى نامه اى نظر شما را قبول كرده، مسؤوليت آن را برعهده شما مى گذارند و شما هركس را كه مى خواهيد براى اين هيأت تعيين مى كنيد." من در آن شرايط فكر مى كردم نواقص فوق الذكر بهانه اى است براى هدف ديگرى، و آن قانونى كردن مجمع تشخيص مصلحت نظام (غافل از آن كه گويا هدف آنان بالاتر از اين بوده است، و در فكر حذف قيد مرجعيت از شرايط رهبرى و درج ولايت مطلقه فقيه در قانون اساسى نيز بوده اند)؛ و ازطرفى دست زدن به قانون اساسى را در آن شرايط حساس -كه بعد از قبول قطعنامه بود- صلاح نمى دانستم. بر اين اساس با اين كه مرحوم حاج احمدآقا اصرار داشت من قبول نكردم؛ بلكه نامه اى هم به امام نوشتم و در آن توضيح دادم كه درحال حاضر تغيير قانون اساسى به مصلحت نيست. با برخى ديگر از افراد مثل آقاى امينى هم صحبت كردم، و از اوخواستم با آقاى مشكينى نيز صحبت كند كه مبادا در اين مسأله دخالت و همكارى كنند و ظاهراً او با آقاى مشكينى هم صحبت كرده بود. اما پس از چندى اين برنامه به نام شخص امام تحقق پيدا كرد و چند نفر متصدى اين كار شدند و آقايان مشكينى و امينى هم آن را قبول كردند و همراه و هماهنگ شدند.
من امروز فكر مى كنم اگر آن مسؤوليت را مى پذيرفتم شايد قانون اساسى به اين وضعى كه درآمد -و عنوان ولايت مطلقه در آن درج شد و تعارض آن بيشتر و اصول مردمى آن كمرنگ تر شد- در نمى آمد و مسير جريان كشور در شكل كنونى قرار نمى گرفت؛ بلكه اشكالات قبلى آن هم تا حدودى رفع مىشد. در آن زمان كه مرحوم احمدآقا نسبت به اين امر اصرار داشت و در اين زمينه با آقاى سيدهادى هاشمى نيز صحبت كرده بود، آقاهادى به ايشان گفته بود: "شما مى دانيد كه اگر تعيين اعضاى بازنگرى بر عهده آقاى منتظرى باشد، فقط امثال آقاى حائرى شيرازى و آقاى موسوى جزايرى را مأمور اين كار نمى كند، بلكه قاعدتاً از كسانى همچون آقايان عزت اللّه سحابى و دكتر پيمان و امثال آنها هم دعوت خواهد كرد." و احمدآقا هم در ظاهر پذيرفته بود. البته اين احتمال هم بود كه آنها مى خواستند در ابتدا از من براى جا انداختن ضرورت بازنگرى استفاده كنند و سپس با توجه به ديدگاه اينجانب نسبت به تركيب اعضا كه بعضاً متفاوت باديدگاه امام بود، و حساسيتى كه براى امام در اين اواخر نسبت به نهضت آزادى و گروههاى ملّى مذهبى ديگر درست شده بود، نزد امام جا بيندازند كه مثلاً من با آنها سروسرّى دارم كه در اين سطح آنها را مطرح مى كنم و نمود عينى بيشترى به داعيه انفصال من از نظام و امام بدهند و اصطكاك ها را بيشتر كنند، واللّه عالم.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۷۹
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(بخش چهارم)
«۶. ايراد ديگرى كه ممكن است به من وارد باشد عدم قبول مسؤوليت بازنگرى در قانون اساسى است. در مقطع حساس سال آخر عمر مرحوم امام يكى از تحركات سرنوشت ساز آقايان، تلاش در جهت بازنگرى قانون اساسى بود. در آن زمان مسأله غيرقانونى بودن مجمع تشخيص مصلحت بر سر زبانها بود و من نيز روى آن حساس شده بودم؛ زيرا مشاهده مى كردم كه آقايان يك شوراى مصلحتى درست كرده اند كه اعضاى آن همگى انتصابى مى باشند و هر كارى را كه مى خواستند و هر قانونى را كه مسير طبيعى آن طى نمى شد مى توانستند به تصويب برسانند؛ و در واقع به مركزى موازى با قوه مقننه تبديل شده بود. دغدغه آقايان غيرقانونى بودن مجمع بود و به نظر مى رسيد عده اى به دنبال قانونى كردن و گنجاندن آن در قانون اساسى هستند. مرحوم حاج احمد آقا كه سردمدار قضيه بازنگرى بود و از نواقص قانون اساسى -ازجمله مسأله مجمع تشخيص مصلحت و ناهماهنگى بين رياست جمهورى و نخست وزيرى و عدم كارآيى شوراىعالى قضايى- سخن مى گفت، به من اصرار كرد با توجه به اين كه رياست مجلس خبرگان قانون اساسى با من بوده به امام نامه اى بنويسم و نواقص فوق را متذكر شوم، و از ايشان بخواهم كه اجازه دهند هيأتى متكفل اصلاح قانون اساسى و بازنگرى آن شود. او مى گفت: "سپس امام طى نامه اى نظر شما را قبول كرده، مسؤوليت آن را برعهده شما مى گذارند و شما هركس را كه مى خواهيد براى اين هيأت تعيين مى كنيد." من در آن شرايط فكر مى كردم نواقص فوق الذكر بهانه اى است براى هدف ديگرى، و آن قانونى كردن مجمع تشخيص مصلحت نظام (غافل از آن كه گويا هدف آنان بالاتر از اين بوده است، و در فكر حذف قيد مرجعيت از شرايط رهبرى و درج ولايت مطلقه فقيه در قانون اساسى نيز بوده اند)؛ و ازطرفى دست زدن به قانون اساسى را در آن شرايط حساس -كه بعد از قبول قطعنامه بود- صلاح نمى دانستم. بر اين اساس با اين كه مرحوم حاج احمدآقا اصرار داشت من قبول نكردم؛ بلكه نامه اى هم به امام نوشتم و در آن توضيح دادم كه درحال حاضر تغيير قانون اساسى به مصلحت نيست. با برخى ديگر از افراد مثل آقاى امينى هم صحبت كردم، و از اوخواستم با آقاى مشكينى نيز صحبت كند كه مبادا در اين مسأله دخالت و همكارى كنند و ظاهراً او با آقاى مشكينى هم صحبت كرده بود. اما پس از چندى اين برنامه به نام شخص امام تحقق پيدا كرد و چند نفر متصدى اين كار شدند و آقايان مشكينى و امينى هم آن را قبول كردند و همراه و هماهنگ شدند.
من امروز فكر مى كنم اگر آن مسؤوليت را مى پذيرفتم شايد قانون اساسى به اين وضعى كه درآمد -و عنوان ولايت مطلقه در آن درج شد و تعارض آن بيشتر و اصول مردمى آن كمرنگ تر شد- در نمى آمد و مسير جريان كشور در شكل كنونى قرار نمى گرفت؛ بلكه اشكالات قبلى آن هم تا حدودى رفع مىشد. در آن زمان كه مرحوم احمدآقا نسبت به اين امر اصرار داشت و در اين زمينه با آقاى سيدهادى هاشمى نيز صحبت كرده بود، آقاهادى به ايشان گفته بود: "شما مى دانيد كه اگر تعيين اعضاى بازنگرى بر عهده آقاى منتظرى باشد، فقط امثال آقاى حائرى شيرازى و آقاى موسوى جزايرى را مأمور اين كار نمى كند، بلكه قاعدتاً از كسانى همچون آقايان عزت اللّه سحابى و دكتر پيمان و امثال آنها هم دعوت خواهد كرد." و احمدآقا هم در ظاهر پذيرفته بود. البته اين احتمال هم بود كه آنها مى خواستند در ابتدا از من براى جا انداختن ضرورت بازنگرى استفاده كنند و سپس با توجه به ديدگاه اينجانب نسبت به تركيب اعضا كه بعضاً متفاوت باديدگاه امام بود، و حساسيتى كه براى امام در اين اواخر نسبت به نهضت آزادى و گروههاى ملّى مذهبى ديگر درست شده بود، نزد امام جا بيندازند كه مثلاً من با آنها سروسرّى دارم كه در اين سطح آنها را مطرح مى كنم و نمود عينى بيشترى به داعيه انفصال من از نظام و امام بدهند و اصطكاك ها را بيشتر كنند، واللّه عالم.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۷۹
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«انتقاد از خود» به قلم آیت الله منتظری
(بخش پنجم)
«۷. نقيصه ديگرى كه وجود داشت اين بود كه پس از پيروزى انقلاب به تدريج تمام اركان حكومت و قدرت در دست افراد خاصى قرار گرفت و ديگر براى ساير جريانهايى كه در انقلاب اسلامى سهيم بودند و تعهد آنان نسبت به اسلام ومصالح كشور محرز بود -و يا حتى كسانى كه در انقلاب سهيم نبودند ولى براى كشورشان متعهد و دلسوز بودند- مجالى نمانده بود. البته من به زودى متوجه اين نقيصه شدم و در سالهاى قائم مقامى بارها اين خطر را متذكر شدم و در ملاقاتهايى كه با صاحبان جرايد داشتم از آنان مى خواستم تا فقط زبان حاكميّت نباشند و نظرات و مطالب گروهها و صاحبان افكار و انديشه هاى ديگر را هم در روزنامه ها درج كنند.
يكى از اين ملاقات كنندگان آقاى مسيح مهاجرى مديرمسؤول روزنامه جمهورى اسلامى بود، كه از پيش از آن زمان تاكنون از سوى آقاى خامنه اى -كه صاحب امتياز اين روزنامه است- مديريت آن را برعهده دارد. او با حالتى كه ناراحتى در چهره اش نمايان بود گفت: "آقا، آخر اينهايى را كه شما مى گوييد نظراتشان را در روزنامه ها بياوريم، ضدّ انقلاب هستند و..."؛ من به او رو كردم و گفتم: "ببين! هم تو مى دانى كه من چه مى گويم و هم من مى دانم كه تو چه مى گويى!" و او ساكت شد و ديگر چيزى نگفت. در آن زمان حجةالاسلام آقاى سيد محمد خاتمى نماينده امام و سرپرست مؤسسه كيهان بود و او پيشنهاد مرا به خوبى در روزنامه كيهان عمل كرد و صفحه اى را گويا تحت عنوان: "گذر انديشه ها" به درج نظرات ساير جناح هايى اختصاص داد كه در قدرت و حاكميّت قرار نداشتند، ولى ديرى نپاييد كه اين صفحه با مخالفت هايى روبرو شد و متوقف گرديد. پس از آن در يكى از روزهايى كه آقاى خاتمى به دفتر من آمده بود، آقاى سيدهادى هاشمى از او علت تعطيلى اين صفحه را جويا می شود، و آقاى خاتمى به مزاح می گويد: "آخر ما ارباب داريم!"
من اكنون احساس مى كنم كه جا داشت در اين رابطه پافشارى بيشترى كرده و مخالفت مراكز قدرت را با تدبير و پيگيرى علاج مى كردم، و نيز تلاش مى كردم كه تك صدايى در حاكميّت تبديل به سنّت نشود.
همين اشتباه در مورد تعدّد احزاب رسمىِ مستقل و قوى رخ داد و ما به عواقب سوء آن توجه نداشتيم و هرچند من در سخنرانى هاى عمومى و صحبت هاى خصوصى كراراً بر تعدّد و آزادى احزاب تأكيد داشتم ولى اگر تا امام در قيد حيات بودند تعدّد احزاب رسمى و مردمى نهادينه مى شد، امروز كشور تحت حاكميّت يك جناح انحصارطلب قرار نمى گرفت.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۸۲
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(بخش پنجم)
«۷. نقيصه ديگرى كه وجود داشت اين بود كه پس از پيروزى انقلاب به تدريج تمام اركان حكومت و قدرت در دست افراد خاصى قرار گرفت و ديگر براى ساير جريانهايى كه در انقلاب اسلامى سهيم بودند و تعهد آنان نسبت به اسلام ومصالح كشور محرز بود -و يا حتى كسانى كه در انقلاب سهيم نبودند ولى براى كشورشان متعهد و دلسوز بودند- مجالى نمانده بود. البته من به زودى متوجه اين نقيصه شدم و در سالهاى قائم مقامى بارها اين خطر را متذكر شدم و در ملاقاتهايى كه با صاحبان جرايد داشتم از آنان مى خواستم تا فقط زبان حاكميّت نباشند و نظرات و مطالب گروهها و صاحبان افكار و انديشه هاى ديگر را هم در روزنامه ها درج كنند.
يكى از اين ملاقات كنندگان آقاى مسيح مهاجرى مديرمسؤول روزنامه جمهورى اسلامى بود، كه از پيش از آن زمان تاكنون از سوى آقاى خامنه اى -كه صاحب امتياز اين روزنامه است- مديريت آن را برعهده دارد. او با حالتى كه ناراحتى در چهره اش نمايان بود گفت: "آقا، آخر اينهايى را كه شما مى گوييد نظراتشان را در روزنامه ها بياوريم، ضدّ انقلاب هستند و..."؛ من به او رو كردم و گفتم: "ببين! هم تو مى دانى كه من چه مى گويم و هم من مى دانم كه تو چه مى گويى!" و او ساكت شد و ديگر چيزى نگفت. در آن زمان حجةالاسلام آقاى سيد محمد خاتمى نماينده امام و سرپرست مؤسسه كيهان بود و او پيشنهاد مرا به خوبى در روزنامه كيهان عمل كرد و صفحه اى را گويا تحت عنوان: "گذر انديشه ها" به درج نظرات ساير جناح هايى اختصاص داد كه در قدرت و حاكميّت قرار نداشتند، ولى ديرى نپاييد كه اين صفحه با مخالفت هايى روبرو شد و متوقف گرديد. پس از آن در يكى از روزهايى كه آقاى خاتمى به دفتر من آمده بود، آقاى سيدهادى هاشمى از او علت تعطيلى اين صفحه را جويا می شود، و آقاى خاتمى به مزاح می گويد: "آخر ما ارباب داريم!"
من اكنون احساس مى كنم كه جا داشت در اين رابطه پافشارى بيشترى كرده و مخالفت مراكز قدرت را با تدبير و پيگيرى علاج مى كردم، و نيز تلاش مى كردم كه تك صدايى در حاكميّت تبديل به سنّت نشود.
همين اشتباه در مورد تعدّد احزاب رسمىِ مستقل و قوى رخ داد و ما به عواقب سوء آن توجه نداشتيم و هرچند من در سخنرانى هاى عمومى و صحبت هاى خصوصى كراراً بر تعدّد و آزادى احزاب تأكيد داشتم ولى اگر تا امام در قيد حيات بودند تعدّد احزاب رسمى و مردمى نهادينه مى شد، امروز كشور تحت حاكميّت يك جناح انحصارطلب قرار نمى گرفت.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۸۲
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«انتقاد از خود» به قلم آیت الله منتظری
(بخش ششم)
«۸. اشتباه ديگر من تأييد تسخير سفارت آمريكاست. من در آن فضا اين عمل را تأييد كردم؛ در حالى كه امروز بر اين باورم اين كار بدون اين كه فايده چندانى براى كشور داشته باشد، ضررهاى فراوانى به بار آورد و ملت آمريكا و ديگر ملتها را نسبت به جمهورى اسلامى حساس و بدبين ساخت؛ و چه بسا در شروع جنگ توسط صدام نيز به عنوان انتقام و عكس العمل نقش مؤثرى داشت.
ما حتى بعد از اين عمل در آزادى گروگانها نيز فرصتهاى خوبى را از دست داديم، از جمله مرحوم ياسر عرفات قصد ميانجيگرى در اين زمينه را داشت و قولهايى هم به مردم آمريكا داده بود، ولى وساطت او از سوى ايران پذيرفته نشد. در حالى كه اگر ميانجيگرى او پذيرفته مى شد مى توانست پيروزى و امتياز بزرگى براى فلسطينى ها -به ويژه درافكار عمومى جهان و بالاخص ملت آمريكا- به شمار آيد.
۹. در ماههاى اوّل انقلاب كه هنوز بيمارى قلب امام شديد نشده بود و در قم حضور داشتند، به ايشان گفتم: "در دنيا معمول است پس از هر كودتا يا انقلابى كه انجام مى شود، حكومت فاتح و پيروز هيأت هايى را به عنوان ابراز حسن نيّت به كشورهاى مختلف و به خصوص كشورهاى مجاور و همسايه مى فرستد و سياستهاى خود را توضيح داده و آنان را مطمئن مى سازد كه قصد تعرّض به مرزهاى كشورشان را ندارد؛ خوب است ما هم چنين كارى كنيم تا مقدارى از تنش ها و وحشت ها كاسته شود." اكنون فكر مى كنم نمى بايست آن پيشنهاد را رها مى كردم و لازم بود با صحبت كردن با سران كشور كه اكثراً از دوستان و شاگردان من بودند مسأله را پيگيرى مى كردم. اگر اين پيشنهاد عملى مى شد بسا در جلوگيرى از بروز بسيارى از مشكلات -به ويژه در صحنه سياست خارجى- مؤثر بود.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۸۴
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(بخش ششم)
«۸. اشتباه ديگر من تأييد تسخير سفارت آمريكاست. من در آن فضا اين عمل را تأييد كردم؛ در حالى كه امروز بر اين باورم اين كار بدون اين كه فايده چندانى براى كشور داشته باشد، ضررهاى فراوانى به بار آورد و ملت آمريكا و ديگر ملتها را نسبت به جمهورى اسلامى حساس و بدبين ساخت؛ و چه بسا در شروع جنگ توسط صدام نيز به عنوان انتقام و عكس العمل نقش مؤثرى داشت.
ما حتى بعد از اين عمل در آزادى گروگانها نيز فرصتهاى خوبى را از دست داديم، از جمله مرحوم ياسر عرفات قصد ميانجيگرى در اين زمينه را داشت و قولهايى هم به مردم آمريكا داده بود، ولى وساطت او از سوى ايران پذيرفته نشد. در حالى كه اگر ميانجيگرى او پذيرفته مى شد مى توانست پيروزى و امتياز بزرگى براى فلسطينى ها -به ويژه درافكار عمومى جهان و بالاخص ملت آمريكا- به شمار آيد.
۹. در ماههاى اوّل انقلاب كه هنوز بيمارى قلب امام شديد نشده بود و در قم حضور داشتند، به ايشان گفتم: "در دنيا معمول است پس از هر كودتا يا انقلابى كه انجام مى شود، حكومت فاتح و پيروز هيأت هايى را به عنوان ابراز حسن نيّت به كشورهاى مختلف و به خصوص كشورهاى مجاور و همسايه مى فرستد و سياستهاى خود را توضيح داده و آنان را مطمئن مى سازد كه قصد تعرّض به مرزهاى كشورشان را ندارد؛ خوب است ما هم چنين كارى كنيم تا مقدارى از تنش ها و وحشت ها كاسته شود." اكنون فكر مى كنم نمى بايست آن پيشنهاد را رها مى كردم و لازم بود با صحبت كردن با سران كشور كه اكثراً از دوستان و شاگردان من بودند مسأله را پيگيرى مى كردم. اگر اين پيشنهاد عملى مى شد بسا در جلوگيرى از بروز بسيارى از مشكلات -به ويژه در صحنه سياست خارجى- مؤثر بود.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۸۴
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«انتقاد از خود» به قلم آیت الله منتظری
(بخش هفتم)
«۱۰. جوّ داغ و ملتهب ابتداى انقلاب موجب شده بود كه برخى تندروى ها و طرح هاى نپخته و نسنجيده و به اصطلاح انقلابى انجام پذيرد و يا صحبتهاى تندى بر زبان جارى شود، كه من هم كم و بيش در پاره اى از اين موارد تحت تأثير قرار گرفتم. برخى از جوّسازى ها و شانتاژهاى سياسى در مراحلى بحرانى از سالهاى دهه شصت نيز در اين زمينه تأثيرگذار بوده است.
به نمونه هايى در اينباره -كه به شخص اينجانب مرتبط است- اشاره مى كنم:
الف- از اشتباهاتى كه در اوايل پيروزى انقلاب صورت پذيرفت، تأسيس نهادها يا دستگاه هاى موازى و بعضاً برخلاف قانون بود. اگر وجود برخى از اين دستگاهها به خاطر شرايط ويژه ابتداى انقلاب توجيه شود، قطعاً ادامه فعاليت آنها غيرقابل توجيه به نظر مى رسد. يكى از اين نهادها، شوراى عالى انقلاب فرهنگى است كه مصوبات آن، گاه ورود به عرصه قانون گذارى بوده است كه از وظايف قوه مقننه مى باشد. نفس اين كه عده اى از مسؤولان فرهنگى براى هماهنگ سازى سياستها و برنامه هاى فرهنگى كشور مجموعه اى را تشكيل دهند امر پسنديده اى است؛ اما اين كه اين افراد -به انضمام عده اي از افراد منصوب و غيرمسؤول- در امر قانونگذارى دخالت كنند و مصوبات آنها فوق مصوبات مجلس به شمار آيد، امرى ناپسند و برخلاف موازين حقوقى است.
اينجانب در سالهاى اوايل پيروزى انقلاب، تحت تأثير شرايط ويژه آن زمان، از جمله كسانى بودم كه از اين نهاد و مصوبات آن دفاع كرده ام؛ و اين موضع گيرى و دفاع، امروز از موارد قابل نقد در مواضع من به شمار مى آيد. جالب اين كه چندى پيش يكى از بستگان نزديک، جمله اى را كه من در آن سالها در جلسه اي خصوصى در دفاع از مصوبات فراقانونى اين شورا گفته بودم و ضبط شده بود، بدون ذكر نام گوينده براى من آورد. من با خواندن آن جمله با ناراحتى گفتم: "اين حرفها چيست كه نوشته اى؟!" و او بلافاصله گفت: "صحبتهاى خود شماست كه در آن سالها گفته بوديد!".
ب- از ديگر اشتباهات برخى از مسؤولان از همان ابتدا، تنگ نظرى ها و خط بازى ها و حذف نيروهاى مخلص و متخصص بود؛ كه متأسفانه اين روند ادامه داشته و در سالهاى اخير شدت يافته است. بسيارى از كارشناسان دلسوز و متعهد -كه هم داراى سابقه درخشان در انقلاب بودند و هم نسبت به بسيارى از روحانيون در مسائل سياسى آگاهتر بودند- در اوايل انقلاب توصيه هايى كردند كه اگر عمل مى شد وضعيتى بهتر از امروز داشتيم؛ اما نه تنها به آن توصيه ها عمل نشد، بلكه آنان مورد تعرض و اهانت واقع شدند و عليه آنها شعار داده شد.
من كه در آن زمان كم و بيش در جريان نظرات اين دوستان قرار مى گرفتم، به تدريج مورد سوءظنّ عده اى واقع شدم و نزد مرحوم امام جوّسازى كردند كه بيت فلانى محل رفت و آمد ليبرال هاست و او از آنها خط مى گيرد. در واكنش به اين جوّسازى ها من موضعى انفعالى به خود گرفتم و حتى در شرايط بحرانى فروردين ۶۸ و تحت فشار شديد روانى و سياسى، در نامه خود به امام از آنان تبرّى جستم. اكنون فكر مى كنم از همان ابتدا اشتباه كرده و شايسته بود به جاى اين قبيل مواضع انفعالى، در مقابل انحصارطلبى برخى از مسؤولان با صراحت مى ايستادم و از نظرات كارشناسان دلسوز و متعهد با منطق و استدلال دفاع مى كردم.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۸۵
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(بخش هفتم)
«۱۰. جوّ داغ و ملتهب ابتداى انقلاب موجب شده بود كه برخى تندروى ها و طرح هاى نپخته و نسنجيده و به اصطلاح انقلابى انجام پذيرد و يا صحبتهاى تندى بر زبان جارى شود، كه من هم كم و بيش در پاره اى از اين موارد تحت تأثير قرار گرفتم. برخى از جوّسازى ها و شانتاژهاى سياسى در مراحلى بحرانى از سالهاى دهه شصت نيز در اين زمينه تأثيرگذار بوده است.
به نمونه هايى در اينباره -كه به شخص اينجانب مرتبط است- اشاره مى كنم:
الف- از اشتباهاتى كه در اوايل پيروزى انقلاب صورت پذيرفت، تأسيس نهادها يا دستگاه هاى موازى و بعضاً برخلاف قانون بود. اگر وجود برخى از اين دستگاهها به خاطر شرايط ويژه ابتداى انقلاب توجيه شود، قطعاً ادامه فعاليت آنها غيرقابل توجيه به نظر مى رسد. يكى از اين نهادها، شوراى عالى انقلاب فرهنگى است كه مصوبات آن، گاه ورود به عرصه قانون گذارى بوده است كه از وظايف قوه مقننه مى باشد. نفس اين كه عده اى از مسؤولان فرهنگى براى هماهنگ سازى سياستها و برنامه هاى فرهنگى كشور مجموعه اى را تشكيل دهند امر پسنديده اى است؛ اما اين كه اين افراد -به انضمام عده اي از افراد منصوب و غيرمسؤول- در امر قانونگذارى دخالت كنند و مصوبات آنها فوق مصوبات مجلس به شمار آيد، امرى ناپسند و برخلاف موازين حقوقى است.
اينجانب در سالهاى اوايل پيروزى انقلاب، تحت تأثير شرايط ويژه آن زمان، از جمله كسانى بودم كه از اين نهاد و مصوبات آن دفاع كرده ام؛ و اين موضع گيرى و دفاع، امروز از موارد قابل نقد در مواضع من به شمار مى آيد. جالب اين كه چندى پيش يكى از بستگان نزديک، جمله اى را كه من در آن سالها در جلسه اي خصوصى در دفاع از مصوبات فراقانونى اين شورا گفته بودم و ضبط شده بود، بدون ذكر نام گوينده براى من آورد. من با خواندن آن جمله با ناراحتى گفتم: "اين حرفها چيست كه نوشته اى؟!" و او بلافاصله گفت: "صحبتهاى خود شماست كه در آن سالها گفته بوديد!".
ب- از ديگر اشتباهات برخى از مسؤولان از همان ابتدا، تنگ نظرى ها و خط بازى ها و حذف نيروهاى مخلص و متخصص بود؛ كه متأسفانه اين روند ادامه داشته و در سالهاى اخير شدت يافته است. بسيارى از كارشناسان دلسوز و متعهد -كه هم داراى سابقه درخشان در انقلاب بودند و هم نسبت به بسيارى از روحانيون در مسائل سياسى آگاهتر بودند- در اوايل انقلاب توصيه هايى كردند كه اگر عمل مى شد وضعيتى بهتر از امروز داشتيم؛ اما نه تنها به آن توصيه ها عمل نشد، بلكه آنان مورد تعرض و اهانت واقع شدند و عليه آنها شعار داده شد.
من كه در آن زمان كم و بيش در جريان نظرات اين دوستان قرار مى گرفتم، به تدريج مورد سوءظنّ عده اى واقع شدم و نزد مرحوم امام جوّسازى كردند كه بيت فلانى محل رفت و آمد ليبرال هاست و او از آنها خط مى گيرد. در واكنش به اين جوّسازى ها من موضعى انفعالى به خود گرفتم و حتى در شرايط بحرانى فروردين ۶۸ و تحت فشار شديد روانى و سياسى، در نامه خود به امام از آنان تبرّى جستم. اكنون فكر مى كنم از همان ابتدا اشتباه كرده و شايسته بود به جاى اين قبيل مواضع انفعالى، در مقابل انحصارطلبى برخى از مسؤولان با صراحت مى ايستادم و از نظرات كارشناسان دلسوز و متعهد با منطق و استدلال دفاع مى كردم.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۸۵
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
«انتقاد از خود» به قلم آیت الله منتظری
(بخش هشتم)
«ج- در روايتى از امام معصوم عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: "إنّ عليّاً عليه السلام لَم يَكُن ينسب أحداً مِن أهلِ حَربِه إلى الشّركِ وَ لا إلى النّفاق و لكنّه كانَ يقول: هم إخواننا بَغَو عَلَينا." (وسائل الشيعة، كتاب الجهاد، باب ٢٦ از ابواب "جهاد العدوّ و مايناسبه"، حديث ١٠) "حضرت على عليه السلام هيچ يک از كسانى را كه با او مى جنگيدند منتسب به شرک و نفاق نمى كرد؛ بلكه مى فرمود: آنان برادران ما هستند كه بر ما طغيان كرده اند."
اميرالمؤمنين عليه السلام -كه ما ادعاى پيروى از آن بزرگوار را داريم- هيچ گاه مخالفين خود را كه مسلّح بودند و با ايشان مى جنگيدند و خون بى گناهان را مى ريختند، منافق يا كافر و يا مرتد و... خطاب نكردند؛ و بيشترين تلاش خود را جهت هدايت آنها به كار مى گرفتند و به عنوان نمونه از دوازده هزار مخالف مسلح كه در نهروان با حضرت اعلان جنگ مسلحانه كرده بودند، هشت هزار نفرشان را منصرف كردند و بعداً هم متعرض اين هشت هزار نفر نشدند؛ اما ما مخالفين خودمان را به جاى هدايت، به موضع مى كشانديم.
اين كه آنان با ما مخالف بودند مجوّز نمى شد كه به آنان لقب "منافق" بدهيم. بگذريم از اينكه اساساً وقتى گروهى اسلحه به دست گرفتند و جنگيدند ديگر منافق نيستند كه پنهانى و دورويه كار كنند بلكه محاربند و اطلاق منافق بى معنا است و البته هنوز هم رواج دارد. به هر حال آنان به غلط مسيرى را انتخاب كرده و بيشتر هوادارانشان به آن معتقد بودند؛ ما با روش اسلامى توانايى داشتيم خيلى از آنها را جذب كنيم. اما با شعار مرگ خواهى و منافق خطاب كردن، آنان را جري تر كرديم و امكان بازگشت را از بسيارى از آنها گرفتيم. من خودم بيش از همه مورد هدف و قربانى اعمال و روش هاى سازمان مجاهدين خلق بوده ام؛ اما به نظر مى رسد روش ما هم روش صحيحى نبوده است.
در ديدارهايى كه اوايل پيروزى انقلاب، برخى از مسؤولان كشور با من داشتند، كراراً حديث فوق را به آنان تذكر مى دادم و مى گفتم: اين تعبير منافق درباره مجاهدين خلق علاوه بر اين كه چندان با واقع منطبق نيست موجب تحريك آنان و فاصله گرفتن بيشتر از جمهورى اسلامى و آرمانهاى آن است، ولى اين تذكر من براى آنان سنگين بود و به همان شيوه خود ادامه مى دادند. خود من هم بعد از شروع جنگ مسلحانه سازمان تا مدت ها تحت تأثير جوّ سياسى از اين تعبير استفاده مى كردم كه اشتباه بود.
د- پس از حملاتى كه در سال ۱۳۶۸ به بيت من شد و مهاجمان در شعارها از من با عنوان "ضدّ ولايت فقيه!!" ياد كردند، در سخنانى كه در جلسه درس بعد از حمله كردم ضمن يادآورى اين كه اصولاً من پايه گذار ولايت فقيه بوده ام و حدود چهار جلد كتاب -كه حاصل چند سال درسهاى خارج فقه است- در رابطه با اثبات و تحكيم مبانى فقهى دولت اسلامى نوشته ام، و ذكر اين نكته كه مرحوم آيت الله بروجردى اصل حكومت اسلامى را از ضروريات اسلام مى دانستند، چنين تعبير كردم كه هر كس مخالف ولايت فقيه باشد من چشم او را درمى آورم...؛ و منظور من ولايت فقيهِ جارى كه عموماً از آن مى نالند نبود، بلكه ولايتى بود كه مظهر آن، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امام على عليه السلام بودند، اما بسيارى از دوستان مرا مورد نقد قرار دادند كه چرا اين تعبير را به كار برده ام.
من اكنون كه روزگار ولايت فقيه به وضعيت تأسف بار كنونى رسيده است نقد دوستان را مى پذيرم و خودم را مورد سرزنش قرار مى دهم و مى گويم: چنين تعبيرى در هيچ شرايطى صحيح نيست؛ و آن تعبير من درحقيقت يك موضع انفعالى و در واكنش به شعار "ضدّ ولايت فقيه" نسبت به من بود.
ه - در ماه هاى آخر جنگ كه همه اميدها به يأس تبديل شده بود و جبهه هاى جنگ، سرد و رزمندگان بدون انگيزه شده بودند، و از طرفى هواپيماى مسافربرى ايران در خليج فارس مورد حمله نظامى آمريكا قرار گرفت و نزديک به سيصد انسان بى گناه كشته شدند، اين فكر در پاره اى از محافل سياسى مطرح شد كه چرا به جاى جنگ با عراق كه معلولى بيش نيست منافع آمريكا كه علت و منشأ اصلى است مورد حمله هسته هاى مقاومت قرار نمى گيرد، و من هم چنين نظرى داشتم و در نامه اى به مرحوم امام هم آن را نوشتم.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۸۷
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri
(بخش هشتم)
«ج- در روايتى از امام معصوم عليه السلام نقل شده است كه فرمودند: "إنّ عليّاً عليه السلام لَم يَكُن ينسب أحداً مِن أهلِ حَربِه إلى الشّركِ وَ لا إلى النّفاق و لكنّه كانَ يقول: هم إخواننا بَغَو عَلَينا." (وسائل الشيعة، كتاب الجهاد، باب ٢٦ از ابواب "جهاد العدوّ و مايناسبه"، حديث ١٠) "حضرت على عليه السلام هيچ يک از كسانى را كه با او مى جنگيدند منتسب به شرک و نفاق نمى كرد؛ بلكه مى فرمود: آنان برادران ما هستند كه بر ما طغيان كرده اند."
اميرالمؤمنين عليه السلام -كه ما ادعاى پيروى از آن بزرگوار را داريم- هيچ گاه مخالفين خود را كه مسلّح بودند و با ايشان مى جنگيدند و خون بى گناهان را مى ريختند، منافق يا كافر و يا مرتد و... خطاب نكردند؛ و بيشترين تلاش خود را جهت هدايت آنها به كار مى گرفتند و به عنوان نمونه از دوازده هزار مخالف مسلح كه در نهروان با حضرت اعلان جنگ مسلحانه كرده بودند، هشت هزار نفرشان را منصرف كردند و بعداً هم متعرض اين هشت هزار نفر نشدند؛ اما ما مخالفين خودمان را به جاى هدايت، به موضع مى كشانديم.
اين كه آنان با ما مخالف بودند مجوّز نمى شد كه به آنان لقب "منافق" بدهيم. بگذريم از اينكه اساساً وقتى گروهى اسلحه به دست گرفتند و جنگيدند ديگر منافق نيستند كه پنهانى و دورويه كار كنند بلكه محاربند و اطلاق منافق بى معنا است و البته هنوز هم رواج دارد. به هر حال آنان به غلط مسيرى را انتخاب كرده و بيشتر هوادارانشان به آن معتقد بودند؛ ما با روش اسلامى توانايى داشتيم خيلى از آنها را جذب كنيم. اما با شعار مرگ خواهى و منافق خطاب كردن، آنان را جري تر كرديم و امكان بازگشت را از بسيارى از آنها گرفتيم. من خودم بيش از همه مورد هدف و قربانى اعمال و روش هاى سازمان مجاهدين خلق بوده ام؛ اما به نظر مى رسد روش ما هم روش صحيحى نبوده است.
در ديدارهايى كه اوايل پيروزى انقلاب، برخى از مسؤولان كشور با من داشتند، كراراً حديث فوق را به آنان تذكر مى دادم و مى گفتم: اين تعبير منافق درباره مجاهدين خلق علاوه بر اين كه چندان با واقع منطبق نيست موجب تحريك آنان و فاصله گرفتن بيشتر از جمهورى اسلامى و آرمانهاى آن است، ولى اين تذكر من براى آنان سنگين بود و به همان شيوه خود ادامه مى دادند. خود من هم بعد از شروع جنگ مسلحانه سازمان تا مدت ها تحت تأثير جوّ سياسى از اين تعبير استفاده مى كردم كه اشتباه بود.
د- پس از حملاتى كه در سال ۱۳۶۸ به بيت من شد و مهاجمان در شعارها از من با عنوان "ضدّ ولايت فقيه!!" ياد كردند، در سخنانى كه در جلسه درس بعد از حمله كردم ضمن يادآورى اين كه اصولاً من پايه گذار ولايت فقيه بوده ام و حدود چهار جلد كتاب -كه حاصل چند سال درسهاى خارج فقه است- در رابطه با اثبات و تحكيم مبانى فقهى دولت اسلامى نوشته ام، و ذكر اين نكته كه مرحوم آيت الله بروجردى اصل حكومت اسلامى را از ضروريات اسلام مى دانستند، چنين تعبير كردم كه هر كس مخالف ولايت فقيه باشد من چشم او را درمى آورم...؛ و منظور من ولايت فقيهِ جارى كه عموماً از آن مى نالند نبود، بلكه ولايتى بود كه مظهر آن، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امام على عليه السلام بودند، اما بسيارى از دوستان مرا مورد نقد قرار دادند كه چرا اين تعبير را به كار برده ام.
من اكنون كه روزگار ولايت فقيه به وضعيت تأسف بار كنونى رسيده است نقد دوستان را مى پذيرم و خودم را مورد سرزنش قرار مى دهم و مى گويم: چنين تعبيرى در هيچ شرايطى صحيح نيست؛ و آن تعبير من درحقيقت يك موضع انفعالى و در واكنش به شعار "ضدّ ولايت فقيه" نسبت به من بود.
ه - در ماه هاى آخر جنگ كه همه اميدها به يأس تبديل شده بود و جبهه هاى جنگ، سرد و رزمندگان بدون انگيزه شده بودند، و از طرفى هواپيماى مسافربرى ايران در خليج فارس مورد حمله نظامى آمريكا قرار گرفت و نزديک به سيصد انسان بى گناه كشته شدند، اين فكر در پاره اى از محافل سياسى مطرح شد كه چرا به جاى جنگ با عراق كه معلولى بيش نيست منافع آمريكا كه علت و منشأ اصلى است مورد حمله هسته هاى مقاومت قرار نمى گيرد، و من هم چنين نظرى داشتم و در نامه اى به مرحوم امام هم آن را نوشتم.»
کتاب « #انتقاد_از_خود »؛ پرسش چهاردهم، صفحه ۱۸۷
ادامه دارد...
کانال تلگرام آیت الله منتظری
@Ayatollah_Montazeri